كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، محمود جم، كشف حجاب، پيمان سعدآباد
نویسنده : طلعت ده پهلواني
محمود جم ملقب به مدیرالملک فرزند، محمد صادق(خواجگان جم) که کنیه خواجگان چند نسل در نیاکان آنها بود؛ ولی پس از رسیدن به وزارت کلمه (خواجگان)[1] را از فامیل خود حذف کردند. خاندان جم، شجرهنامه و نسبشان را به شیخ محمود شبستری میرسد. وی در سال 1261ش. در تبریز متولد شد. پدرش از کارمندان دولت بود که از کرمان به تبریز مهاجرت کرد. برای پیشرفت و ترقی فرزندان خود توجه کافی مبذول میداشت. او با توجه مخصوص پدرش با تحصیلات متداول و صرف و نحو و ادبیات فارسی را در مدارس رشدیه و کمالیه به پایان رساند و علاوه بر طی دوره مدارس جدید که تازه در تبریز دائر شده بود، در حسن خط و شیوه نگارش و آموختن زبان فرانسوی، کوشش بسیار نمود.[2] او در تبریز داروخانهای را اداره میکرد و به عنوان طبیب، ولیعهد به دربار قاجار راه یافت و با سمت مترجم دکتر «کوپن» رئیس داروخانه سلطنتی در اوایل 1280ش. مشغول به خدمت در دربار ولیعهد محمدعلی میرزا وارد شد. او مدتی مترجم سفارت فرانسه و سپس مترجم اداره گمرکات شد.[3]
او در کابینه وثوقالدوله وارد کارهای دولتی شد و به ریاست انبار غله منصوب شد و بعد خزانهدار شد و مدتی هم والی کرمان و با کمک تیمورتاش وزیر دربار، به استانداری خراسان رسید. شوهر خواهرش حسینقلی نواب وزیر خارجه کابینه مستوفیالممالک منشی ایرانی سفارت فرانسه شد، او بین رجال ایران و سفیر فرانسه نقش واسطه و پیغامبر داشت.[4]
وضعیت خانوادگی او
محمود جم دو بار ازدواج کرد، همسر اولش ملکه «زمان» خواهر حاصل این ازدواج «فریدون جم» و پروین جم از همسر اول او میباشد. جم پسر دیگری به نام منوچهر داشت که در ایام جوانی فوت کرد. همسر دومش «عزتالملوک» نام داشت که از او صاحب فرزند نشد و تا پایان عمر با او زیست.[5]
جم و عرصه سیاست
محمود جم در ابتدا به توصیههای دکتر فرانسوی(دکتر کوپن) در تهران مستخدم دولت شد و به ریاست کابینه گمرکات ارتقاء مقام یافت. در سال 1298ش. توسط وثوقالدوله به وزارت دارایی آمد و رئیس انبار غله دولتی شد. در بحبوحه کودتای سوم اسفند 1299 رئیس کل خزانه و دارایی کشور بود که با سردار سپه(رضاخان) و سیدضیاءالدین طباطبایی همکاری میکرد به همین خاطر عضو دولت شد. هنگامی که مشیرالدوله میخواست جم و نیرالملک هدایت را به عنوان وزیر به مجلس معرفی کند، نمایندگان به علت اینکه آن دو از اعضای کابینه سیدضیاءالدین بودند، اعتراض کردند؛ ولی با وساطت مشیرالدوله مخالفتها خنثی شد و او در بهمن 1300 به توصیه سردار سپه به وزارت مالیه رسید.[6]
در اوایل سال 1313 جم به دستور رضاشاه به طور محرمانه کارهای سرلشکر آیرم رئیس شهربانی را زیر نظر گرفت، وقتی آیرم متوجه قضیه شد، خود را به بیماری زد و از کشور گریخت.
او در کابینه قوامالسلطنه در سال 1326 وزیر جنگ شد که روزنامه «مرد امروز» نوشت: اگر جنگی پیش نیاید بهترین وزیر جنگ است، از دوره دوم مجلس سنا که از 21 فروردین 1334 او سناتور کرمان شد و تا آخر عمر این سمت را داشت.[7]
جم و خاندان پهلوی
محمود جم با رضاشاه پهلوی زمانی که سردار سپه بود، روابط بسیار دوستانهای داشت. او آنچنان به رضاشاه نزدیک شد که رضاشاه او را وزیر کابینه و بعد نخست وزیر و سرانجام وزیر دربار خود کرد. محمود هنگام تبعید نیز رضاشاه وفادار ماند و او را تا بندر عباس بدرقه نمود و پس از چند سال به قاهره رفت و جنازه رضاشاه را به تهران آورد.[8] او از رجال خوش نام و آرام و محافظه کاری بود که هیچگاه با رضاشاه درگیری نداشت و در جریانات سیاسی راهی را میپیمود که مخالفین برایش پیدا نشود. در زمان سلطنت محمدرضاشاه نیز محمود جم سالیان دراز مشیر و مشاور مورد علاقه پهلوی دوم بود. فرزندش ارتشبد فریدون جم که به دامادی رضاشاه برگزیده شده بود، به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران و سفارت ایران در اسپانیا رسید. در فاصله چند سال محمود جم سفیر ایران در مصر و فریدون جم سفیر ایران در اسپانیا بودهاند، مدتی محمود سفیر جنگ بود و سالها بعد پسرش رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران گردید.[9]
جم تا آخرین روز عمرش سناتور انتصابی بود و در سالهای آخر از محمد رضاشاه گله داشت؛ ولی تظاهر به این کار نمیکرد.[10]
جم و نخست وزیری و وزارت دربار
مورخه 4 شهریور 1312ش. مخبرالسلطنه هدایت پس از 6 سال و سه ماه نخست وزیری مداوم جای خود را به زکاءالملک فروغی داد. فروغی نیز قبلاً یک ماه نخستوزیر بود و در دوران مخبرالسلطنه عضو علیالبدل کابینه او محسوب میشد، جز مدت کوتاهی که سفیر ایران در ترکیه بود، با سمتهای وزیر جنگ و وزیر امورخارجه و اقتصاد ملی در کابینه او عضویت داشت. ذکاءالملک فروغی محمود جم را وزیر کشور کرد و کابینه او مدت دو سال و سه ماه سر کار بود. در آذرماه سال 1314 فروغی از کار کنار رفت و محمود جم وزیر کشور کابینه او مأمور تشکیل هیئت وزیران گردید و همکاران خود را انتخاب نمود. امور وزارت کشور را عهدهدار شد و تا مهر سال 1316 وزیرکشور نیز بود، تا اینکه ابوالقاسم فروهر به کفالت آن وزارتخانه رسید.[11] محمود جم پس از چهار سال نخست وزیری در آبان 1318 به وزارت دربار پهلوی منصوب شد. در 25 شهریور 1320 که رضاشاه به اتفاق خانواده سلطنتی تهران را ترک نمودند، همراه آنها بود و در شهرهای اصفهان، یزد، کرمان و بندرعباس در خدمت رضاشاه آخرین تلاش خود را به عمل آورد. در مهرماه 1320 به سمت سفیر ایران در مصر تعیین شد و چون آن تاریخ بین ایران و مصر روابط خانوادگی و حسنه وجود داشت، در قاهره بین دو کشور نزدیکی بیشتری ایجاد کرد و خود از دوستان نزدیک ملک فاروق شد. این مدت سفارت او در مصر 5 سال طول کشید. او در سال 1326 که به ایران بازگشت، مجدداً وزیر دربار محمدرضاشاه شد. تا اواخر سال 1327 که عبدالحسین هژیر به دربار آمد، محمود جم به سفیر کبیر ایران در ایتالیا منصوب شد و تا اواخر همان سال هم در آنجا ماند، تا اینکه در انتخابات دوره دوم مجلس سناتور کرمان برگزیده شد.[12]
نخست وزیری و کشف حجاب
دوره نخستوزیری جم یکی از طولانیترین دورههای دولت در حکومت رضاشاه بود و طی آن رخدادهای سیاسی و اجتماعی بسیاری در کشور اتفاق افتاد؛ از جمله: واقعه کشف حجاب، واداشتن روحانیون به گرفتن جواز عمامه، دستگیری گروه سیاسی 53 نفری، خود کسی علیاکبر داور، بسته شدن قرارداد تقسیم آب رود هیرند میان ایران و افغانستان در 1317ش. شهادت سید حسن مدرس، وزیر مالیه اتمام کار احداث راهآهن سراسری ایران او به تشکیلات فراماسونری ایران تعلق داشت و نامش در فهرست اعضای لژ بیداری، که یکی از نخستین تشکیلات فراماسونری در ایران بود آمده است.[13]
او در خاطرات خود درباره کشف حجاب آورده است که روز 11 آذر کابینه فروغی مستعفی شد که من هم وزیر کشور بودم، با همکارانم خداحافظی کرده و به منزلم در قلهک رفتم، در حدود ساعت سه بعد از ظهر بود، کم بیش فرصت نفس زنان خود را به من رسانید و گفت که از دربار تلفن کردهاند و شما را میخواهند. من فوراً با دربار تماس گرفتم که گفتند؛ اعلی حضرت شما را احضار کردهاند. با عجله خود را به دربار رساندم، بحث در مورد تشکیل کابینه و اعضای دولت بود، شاه گفت: «این چادر و چاقچور را چطور میشود از بین برد؟ از وقتی که از ترکیه برگشتم و زنهای آنها را دیدم که دوش به دوش مردان کار میکنند، دیگر از هر چه چادری است، بدم میآید و آنها را دشمن ترقی میدانم، عرض کردم، کار صحیحی است، باید زن را از اندرون بیرون کشید و زنجیر اسارت را از پای او برداشت. فرمودند، چطور است، از داخل دربار شروع کنیم. عرض کردم، روز افتتاح دانشسرای عالی ملکه و شاه دوختها همراه اعلیحضرت شرکت کنند و به همه وزراء هم گفته شود که با بانوان خود بدون حجاب در این جشن شرکت کنند. این اولین قدم برای رفع حجاب خواهد بود. فرمودند، بروید در هیئت دولت صحبت کنید و طرحهای لازم را بریزید. این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت گیرد.
موضوع در جلسه هیئت دولت مطرح شد و همه موافقت خود را اعلام کردند. روز 17 دی فرا رسید من و همسرم که کلاه بر سر گذاشته بود، به صحن دانشسرای عالی وارد شدیم و به تدریج وزراء و همسرانشان با کلاه وارد شدند و بعد اعلیحضرت فقید نطقی فرمودند: «ما میلههای زندان را شکستیم و خانمها آزاد شدند».[14]
پیمان سعدآباد
در روز 17 تیرماه 1316 پیمان مهمی بین چهار کشور عراق، افغانستان، ترکیه و ایران در کاخ سعدآباد تهران به امضاء رسید و به پیمان سعدآباد مشهور شد، این پیمان در شرایطی میان وزیران امورخارجه این کشورها امضاء شد که در افغانستان، محمدظاهر شاه، در عراق ملک غازی اول ما در ترکیه مصطفی کمال(آتاتورک) و در ایران رضاخان حکومت میکردند.[15] پیمان سعدآباد وحدت این چهار کشور را در منطقه و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از اعضاء را دنبال میکرد. دولتهای امضاء کنند، متعهد شدند؛ از مداخله در امور داخلی، مرزها و از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری کنند و از تشکیل جمعیتها و دسته بندیهایی که هدف آنها اخلال در صلح میان کشورهاست، جداً پرهیز نمایند.[16] این پیمان از جمله پیمانهایی بود که انعقاد آن به درخواست، انگلستان بود که هدف آنها از بستن این پیمانها میان دولتهای مستعمراتی خود جلوگیری از خطر کمونسیم بود[17] که این پیمان معروف در زمان نخست وزیری محمود جم انعقاد یافت.[18]
سرانجام محمود جم
محمود جم که تا پایان عمر سناتور انتصابی مجلس بود، روزها را به مجلس سنا میرفت و غالباً ریاست کمیسیونهای کشور و امورخارجه مجلس سنا هم با او بود و در اوایل سال 1348ش. به زمین افتاد و لکن خاصرهاش شکست و برای معالجه به انگلستان فرستاده شد؛ ولی معالجه موثر واقع نشد. در هنگام مراجعت به ایران در روز 19 مرداد 1348 در سن 84 سالگی در تهران درگذشت.[19] محمدحسین اژدری که رابطه نزدیکی با محمود جم داشت، مینویسد، در آخرین روزهای عمرش که مریض بود، اکثراً بر بدنش میرفتم، یک روز جم را خیلی عصبانی دیدم، میگفت بعد از اینهمه خدمت به خاندان پهلوی ببینید، با من چگونه رفتار کردهاند؟ نامهای از دفتر خصوص به دستش رسیده بود که آن را به من نشان داد و بعد از این که نامه را خواندم، مچاله کرد و به کناری انداخت. جم میگفت، من چون اوضاع را خیلی بد میبینم، به علت علاقهای که به اعلیحضرت داشتم، وظیفه خود دانستم، شرحی در حضورشان مودبانه حضورشان بنویسم و به ایشان مطالبی را و یادآور شوم که مراقب اوضاع و احوال باشید. این نامه را چون کسالت داشتم به وسیله شریف امامی رئیس مجلس سنا فرستادم و منتظر بودم که به مطالب آن توجه شود. چند روز قبل این نامه به از دفتر مخصوص به دستم رسید که متن آن چنین بود: «آقای محمود جم، عریضه شما به عرض خاکپای همایونی رسید، فرمودند، اگر از این به بعد عرایضی دارید، مستقیماً توسط دفتر مخصوص ارسال دارید.» با عصبانیت گفت این پاسخی بود به آن همه خدمت به خاندان پهلوی و در حقیقت در این آخر عمری توهینی است به یکی از صمیمیترین دوستان خود که من این نامه را به دور میاندازم و دیگر با آنها کاری ندارم.[20]