كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، تبعيض، ناسيوناليسم، بت پرستي، زن، قانون، زنده به گوركردن
نویسنده : زينب ابراهيمي
جاهلیت در لغت برگرفته از «جهل» میباشد و با الهام از قرآن کریم،[1] به محدوده زمانی(100- 150) قبل از ظهور اسلام[2] اطلاق شده که اعراب به دلیل نداشتن عقل و تدبیر در اعتقادات و سیطره خرافات بر اذهانشان[3] و سفاهت، غرور، خشم و تعصب کورکورانه در برابر عقاید جاهلی[4] بدان متصف شدند.
1.زنده به گور کردن دختران
از عادات غیر انسانی برخی قبایل[5] عرب زنده به گور کردن دختران بود. قرآن کریم[6] مهمترین علت آن را فقر و پیامبر(ص) را به تقبیح و نهی از آن فرا خواند که به اختصار اشاره خواهد شد.
الف) فقر:
به جز جنوب عربستان، شمال، غرب، مرکز و شرق آن را کوهستانها و بیابان نفوذ و ربعالخالی پوشانده، در این شرایط گاه قحطی و خشکسالی نیز وضعیت معیشتی مردم را اسفبارتر مینمود به گونهای که تهی دستان آن استخوانها را کوبیده، پخته و میخوردند.[7]
علاوه بر آن بیقانونی و نظام قبیلهای عرب که میزان بهرهمندی هر قبیله از امتیازات را قدرت قبیله تعیین میکرد به نابسامانیهای اقتصادی دامن میزد. در چنین جامعهای مردم به دو گروه اشراف و فرودستان تقسیم میشدند. اشراف اغلب تاجر و در رفاه نسبی؛ اما فاقد هرگونه دستاورد فرهنگی یا صنعتی جدی بودند. به گواه تاریخ در میان قریش که سرور قبایل عرب بود، شمار افراد با سواد هفده تن و در یثرب یازده نفر گزارش شده است.[8] ناگفته پیداست در این شرایط طبقات فرودست بویژه زنان که قدرت جنگاوری و دفاع نداشتند تا چه پایه مورد ظلمی مضاعف بودند تا آن جا که زن موجودی شوم و ناخواسته انگاشته میشد[9] و قبر بهترین جایگاه ممکن برای او به شمار میرفت.[10]
ب) اسارت در جنگها:
در جامعهای که کشتار و غارت خصیصهی بارز و رمز بقاء بود، زنان در درگیریهای قبیلهای به دست دشمنان اسیر و مایه ننگ قبیله میشدند، از این رو کشتن زنان را رهایی از این مصائب میپنداشتند. قیس بن عاصم از بنیتمیم پایهگذار بدعت دختر کشی، سیزده دخترش را زنده به گور کرد.[11]
2. مبارزه با اشرافیتگرایی
پیامبر، پس از ایمان به یگانگی خدا بر برابری انسانها تأکید میورزید،[12] و هر گونه تفاخر بر پایه معیارهای طبقاتی و اشرافی را مردود شمرد. ایشان، غلامش زید بن حارثه را نه تنها آزاد کرد؛ بلکه به فرزندی پذیرفت و آن هنگام که در صدر حاکمیت مدینه بود با دست خود درختان نخل میکاشت و آن را فدیه آزادی بردگان قرار میداد[13] و با نشستن در کنار محرومانی همچون خّباب، عمّار و صهیب بر شأن و منزلت نوع انسان که فراتر از ارزشهای حقیر مادّی بود، صحه میگذارد.
3. مبارزه با ناسیونالیسم و نژادپرستی:
در دوران جاهلیت اعراب معیارهایی همچون نسب،[14] نژاد،[15] ثروت،[16] تعداد فرزندان[17] و وابستگی به قبیله قدرتمند معیار برتری بر سایرین قلمداد میشد.
در قرآن کریم سوره فتح /26؛ سبأ/35 - 37؛ تکاثر/1 - 3 و بسیاری از آیات دیگر، این معیارهای جاهلی نفی شده است. پیامبر(ص) نیز در این باره فرمود: هر کس به شیوه تعصب جاهلیت، به تعصب دعوت کند و یا بر اساس آن سخن بگوید، از ما نیست.[18]
اسلام فلسفه وجود نژادهای گوناگون را شناخته شدن افراد از یکدیگر معرفی کرده و ملاک برتری را تقوا میداند و در این باره میفرماید: ای مردم! شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله گرداندیم تا یکدیگر را بشناسید. به درستی که گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. بیتردید، خداوند دانای آگاه است.[19]
پیامبر(ص) در طول رسالت خویش همواره بر این اصل تأکید ورزیده و مفاخر قبیلهای و نژادی را فاقد ارزش اعلام کرد. روزی گروهی از صحابه پیامبر(ص) که هنوز در فضای ارزشهای جاهلیت سیر میکردند برای تحقیر سلمان فارسی- از یاران خاص غیر عرب پیامبر(ص) - از نسب او پرسیدند، او اندوهگین، شکایت نزد پیامبر(ص) برد، پیامبر(ص) فرمود: ای سلمان، هیچ کس بر دیگری برتری ندارد؛ مگر به تقوی. همانا برترین شما با تقواترین شماست[20] و به دلیل فضیلتهای انسانی در وجود سلمان، درباره او فرمود: «سلمان منّا اهل البیت».[21]
بازستاندن حقوق زنان:
زن در جاهلیت، مقهور اراده مرد و فاقد هویّت مستقل و حقوق خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی بود. قبل از ازدواج تحت قیومیّت پدر، سپس ولایت همسر و با مرگ او تحت ولایت پسران شوهر یا بستگان او بود[22] و مانند سایر ماترک شوهر به پسر بزرگتر از زن دیگرش، تعلق میگرفت. او میتوانست زن را در تملک خود، یا دیگری درآورده، از صداقش بهرهمند و یا تا هنگام مرگ مانع ازدواجش شود. متارکه بسیار اسفبارتر از ازدواج بود و مرد با اندک بهانهای بدون شاهد و طهر و نفقه، زن را طلاق میداد.[23] در این جامعه مرد سرنوشت زن را تعیین میکرد.[24] پیامبر(ص) بر اساس تعالیم قرآن کریم این سنتهای ناپسند را باطل شمرد[25] و به تعریف هویّتی انسانی برای زن در سه حوزه اساسی پرداخت.
1) تأکید بر هویّت مستقل زن
از نظر سرشت و خلقت زن را هم سان مرد معرفی کرد[26] و بر تفاسیری که جوهره و خمیرمایه وجودی مرد را برتر از زن قرار میداد خط بطلان کشید. اصولاً در اسلام هرگونه برتریجویی مادّی اعم از مالی، طبقاتی و جنسیتی فاقد ارزش است؛ زیرا در این آیین رشد معنوی انسان(خواه زن باشد یا مرد) مورد توجه است.[27] از این رو ملاک برتری انسان بر انسان(خواه مرد یا زن)، به میزان پایبندی به فضایل انسانی بستگی دارد.[28]
2) تأکید بر تأثیر زن در خانواده و اجتماع
پیامبر(ص) به دلیل تاثیر تربیتی زن بر نوع بشر؛ او را وجودی ارزشمند و انسانساز شناساند که در نزد خدا دارای مقامی والا و مقدس است، و حتی او را هنگامی که در مسیر تزکیه نفس قرار گیرد، به دلیل ظرفیّت و تواناییهای برتر روحی نسبت به مردان، به مقام قرب خداوند نزدیکتر دانست.[29]
3) تعیین حقوق خانوادگی و سیاسی- اجتماعی:
در منطق قرآن زن و مرد در آفرینش همسان و دارای حقوقی همتای یکدیگرند. شخصیت زنان پرورش یافته در خاندان پیامبر(ص) همچون حضرت خدیجه(س) و فاطمه(س) و زینب(س) نمایانگر نگرش والای اسلام به زن به عنوان منشأ تحولات بزرگ فکری و فرهنگی است. پیامبر(ص) با وجود محدودیتهای تحمیلی ناشی از محیط وا اسفای عربستان و فاصله بسیار میان آرمان تا واقعیت، بر اساس رسالتش عملاً حقوقی برای زنان تعیین کرد که در تاریخ فرهنگ عرب بلکه در فرهنگ ایران و روم نیز بیسابقه بود. پیامبر(ص) با لغو تمامی قوانین ظالمانه عرب جاهلی هویتی سرشار از غرور به زنان بخشید. از جمله؛ رضایت زن را در ازدواج شرط اساسی و لازم قرار داد و نه تنها بیحد و مرز بودن تعداد ازدواجها را به داشتن چهار زن(دائم) محدود کرد؛ بلکه با ملزم ساختن مرد به رعایت عدالت میان همسران[30] و ناتوانی مرد در این زمینه، بر تک همسری تأکید ورزید و تمامی انواع طلاق را باطل نمود[31] و ارث بردن زن را بر اساس تعالیم قرآن وضع فرمود.
مبارزه با بتپرستی:
اگر چه نخستین ساکنان مکه، بر آیین ابراهیم حنیف بودند؛ اما به تدریج به بتپرستی گراییدند و چهره این آیین را مسخ کردند تا جایی که بقایایی از آن، مانند حج، عمره، قربانی و... به طور ناقص انجام میشد.[32] در آستانه ظهور اسلام اعراب وضعیّت دینی آشفتهای داشتند. اگر چه الله را خالق جهان هستی میدانستند؛[33] اما نسبت به او ذهنیت مبهمی داشته او را دارای جسم و زاد و ولد پنداشته[34] و قائل به مقام ربوبیت برای بتها و آنان را واسطه بین خود و الله و پرستشاش را موجب نزدیکی به خدا میدانستند.[35]
پیامبر(ص) در رد این پندارها با تلاوت آیات قرآن،[36] آنان را از پرستش بتها که سودی برایشان نداشت؛ بلکه وسیلهای در دست اشراف برای بهرهکشی و توجیه نظام طبقاتی بود، به شدت نهی کرد و آنان را فاقد هر نوع رابطهای با خدا دانست و آنان را به پرستش خدایی خواند که منشاء علم و آگاهی و برابری بود.[37]
لازمه نفی پرستش غیر خدا و اقرار به وجود یک خدا انزجار از بتهایی بود که هر یک وسیلهای در دست اشراف و توجیهی برای نهادهای ظالمانه طبقاتی و بهرهکشی از طبقات فرو دست جامعه بود. بنابراین مبارزه با بتپرستی نه تنها بر یگانگی خدا، بلکه بر وجود یک منشأ و نیروی مافوق بشری برای همه انسانها در هر شأن و منزلت اجتماعی و برابری دیگر وجودها، (برابری انسانها) در خلقت و منشأ هستی تأکید ورزیده و نابرابریها و بهرهکشیهای موجود را به نقد میکشید و آنان که عمری را به بردگی گذرانده بودند به شورش و نفی وضع موجود میکشاند. از این رو اولین مخالفان پیامبر(ص)، اشراف و بهرهمندان بودند که وجود نظام طبقاتی و اندیشه برتری طلبی ماهیت وجودی آنها و رمز بقایشان بود.