نویسنده : حسن مجتبی زاده
(معاد و زنده شدن مردگان)
مقدمه: «استدلالهای ضعیف در قرآن» نام مقالهای است که در یکی از پایگاههای ضد دین، درج شده است. ما در شمارههای قبل، به نقد بخشهایی از این مقاله با عنوان "
قرآن کتابی از طرف خداوند" و "
برهان بر توحید الهی" پرداختیم، واینک به بخش دیگری از این مقاله خواهیم پرداخت.
خلاصه اشکال:
1- خداوند در قرآن برای اثبات توانایی خویش بر زنده شدن مردگان و اثبات معاد به مراحل خلقت و پیدایش انسان استدلال نموده است، در حالیکه اگر زنده شدن مردگان را محال عقلی بدانیم دیگر خداوند قادر بر انجام آن نخواهد بود و اگر محال ندانیم از آفرینش انسان نمیتوان منطقا نتیجه گرفت که او قادر باشد انسانی که مرده و پوسیده است را دوباره با همان خصوصیات جسمی و روانی با همه خاطرات را برگرداند. خلقت اولیه انسان با خلقت دوباره او دو امر کاملا جدا از هم هستند. به عنوان مثال با قبول این مطلب که فلان مهندس کامپیوتری را ساخته است، ثابت نمیشود که اگر این کامپیوتر را در کوره بسوزانیم و فقط خاکسترش باقی بماند هم او میتواند از ذرات باقیمانده کامپیوتر، دوباره همان کامپیوتر قبلی را بسازد.
2- در قرآن بارها گفته شده که خداوند زمین خشکیده و مرده را با بارش باران دوباره زنده میکند تا خواننده نتیجه بگیرد که همین خداوند میتواند در روز قیامت، مردگان را نیز دوباره زنده کند:
اولا: روییدن درختان و گیاهان در زمین مصداق زنده شدن مرده نیست. اگر در خاک بذر و شرایط مهیا باشد، گیاه میروید و الا هرگز نمیروید. پس خاکی که در او بذر گیاه نباشد مرده نیست، بعد از رویش گیاه هم باز خاک همان خاک است و ماهیتش تغییر نکرده است.
ثانیا: قدرت خداوند بر زنده کردن زمین مرده نشان دهنده قدرت او بر معاد نیست؛ زیرا این دو مقوله غیر هم سنخ هستند. مثل اینکه اگر دو فعل X و Y از یک سنخ نباشند با اثبات اینکه فاعل قادر بر X باشد قدرت او برY ثابت نمیشود.
پاسخ به اشکال:
مقدمه
در قرآن، برای اثبات مساله معاد و زنده شدن مردگان، دو گونه استدلال آمده است. یک نوع آن بر اساس توحید است که بیان میدارد اگر معادی در کار نباشد خلقت، امری عبث خواهد بود:
افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لایرجعون
[1]
آیا چنین پنداشته اید که ما شما را عبث و بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید داشت.
دسته دیگر استدلالها، همین نظام جهان را دلیل بر معاد دانسته است. آنچه در اینجا مورد نظر است و اشکال مستشکل ناظر به آن، قسم دوم میباشد؛ لذا ابتدا این استدلال در قرآن بیان شده و سپس به موارد نادرست در کلام مستشکل پرداخته میشود.
قرآن کریم در ابتدای سوره حج و مومنون میفرماید:
ایها الناس ! اگر در قیامت و زنده شدن دوباره خویش شک دارید، پس به خلقت خود بنگرید. ما شما را از نطفه آفریدیم و نطفه را از خاک. بعد نطفه را به علقه و علقه را به مضغه تبدیل کردیم. سپس برای مضغه استخوان قرار دادیم، بعد گوشت پوشاندیم و بعد شما را به صورت طفل خارج کردیم. پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است ! سپس شما بعد از آن می میدید و در روز قیامت برانگیخته خواهید شد.
در این آیات براى تشریح مساله رستاخیز و امکان آن، حرکت انسان را در یک مسیر هفت مرحلهاى تشریح کرده است:
1- نخست زمانى که خاک بود، چرا که قسمت عمده مواد غذایى که نطفه را تشکیل مىدهد و سپس مواد تغذیه کننده آن همه از خاک گرفته مىشوند.
2- مرحله دوم «نطفه» است، خاک این موجود ساده و پیش پا افتاده و خالى از حس و حرکت و حیات تبدیل به نطفه مىشود، نطفهاى که از موجودات زنده ذرهبینىِ اسرار انگیزى تشکیل یافته است.
3- در مرحله سوم نطفه به مرحله عَلَقه مىرسد و سلولهاى آن همچون یک دانه توت بدون شکل است.
4- در مرحله چهارم کم کم جنین شکل یک قطعه گوشت جویده شده به خود مىگیرد، بى آنکه اعضاى مختلف بدن در آن مشخص باشد.
جالب اینکه قرآن مجید بعد از ذکر این چهار مرحله جمله «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ» را آورده است، اشاره به اینکه این دگرگونیهاى سریع و شگفتانگیز که سبب مىشود یک قطره کوچک آب به یک انسان کامل تبدیل گردد، دلیل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چیز.
5 و 6و7 - سپس به مراحل سه گانه جنین که بعد از تولد صورت مىگیرد یعنى«طفولیت» و «بلوغ» و «پیرى» اشاره کرده است.
این نکته نیز جالب توجه است که سخن گفتن قرآن از این مراحل مختلف جنین، در عصری بوده که نه علم جنینشناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظهاى در باره دوران جنینى انسان داشتند، این خود گواه زندهاى است بر اینکه این کتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبیعت سرچشمه مىگیرد.
[2]
برای شناخت حقیقتی که قرآن بیان میدارد باید مسائلی را مورد توجه قرار داد که توجه نکردن به آنها باعث سوء فهم از قرآن است. همان اشتباهی که گریبان گیر مستشکل شده است.
الف) شناخت درست مرگ و زنده شدن پس از آن.
ب) بی نهایت بودن قدرت خداوند و تفاوت بسیار، میان خلق او و اعمال بشری
ج) وجود رابطهای کاملا منطقی بین آفرینش آغازین جهان و خلقت انسان و زنده شدن دوباره آنان
تصویر صحیح از مرگ
شناخت درست مرگ و حیات، خود به خود بسیاری از سوء فهمها را بر طرف خواهد نمود. حقیقت مرگ در اندیشه دینی عبارت است از «انتقال از مکانی به مکان دیگر»، «جابجایی از حالتی به حالت دیگر». تفسیر مرگ به نیستی و عدم شدن تفسیری کاملا نادرست است. منظور از اینکه انسانها در این دنیا میمیرند و در سرای دیگر زنده میشوند همین میباشند یعنی آنان یک حالت را از دست داده و حالت دیگری را به خود میپذیرند. امام باقر علیه السلام میفرمایند:
مرگ براى افراد با ایمان مانند کندن لباس چرکین و گشودن قید و زنجیرهاى سنگین است.
[3]
انسان با مرگ هرگز نیست و نابود نمیگردد، بلکه روح او که اساس و اصل انسان را تشکیل میدهد، خانه تن را رها کرده و به خانه جدید که متناسب با آن سرای عظیم است منتقل میشود. قرآن کریم برای مرگ، واژه خلق را بکار برده است. یعنی مرگ نیز مانند حیات امری وجودی است که میتواند مخلوق واقع شود، نه آنچه مستشکل تصور نموده که مرگ نیستی و نابودی است.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا»
[4]
استاد مطهری در اینباره میفرمایند:
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده است که آن را نیستی پنداشتهاند و حال آنکه مرگ برای انسان نیستی نیست، تحول و تطور است، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است؛ به تعبیر دیگر مرگ نیستی است اما نه نیستی مطلق بلکه نیستی نسبی، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر. انسان مرگ مطلق ندارد. از دست دادن یک حالت و به دست آوردن یک حالت دیگر است و مانند هر تحول دیگری فناء نسبی است. وقتی خاک تبدیل به گیاه میشود، مرگ او رخ میدهد ولی مرگ مطلق نیست؛ خاک شکل سابق و خواص پیشین خود را از دست داده و دیگر آن تجلی و ظهوری را که در صورت جمادی داشت ندارد، او از یک حالت مرده است، در وضع و حالت دیگری زندگی یافته است.
[5]
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم به حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کَم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جَستن ز جو کل شی هالک الا وجهه
با این بیان اشکال سخن مستشکل روشن میشود که میگوید: چگونه ممکن است خداوند اعاده معدوم کند، در حالی که این امری محال میباشد؟ زیرا اساسا مرگ، معدوم شدن نیست تا دوباره اعاده آن لازم آید. و یا این سوال که چگونه خداوند موجودی که پوسیده شده را با همان خاطرات و حالات روحی قبلی میتواند باز گرداند؟ زیرا گفته میشود آنچه هویت انسان را تشکیل میدهد روح آدمی است و حالتهای روانی و خاطرات و غیره، همه مربوط به آن میشود و او نیز با مرگ از بین نخواهد رفت، بلکه تنها مَرکَب و جایگاه خویش را عوض خواهد کرد.
قدرت بینهایت الهی
خداوند متعال بر هر امر مقدوری توانایی دارد.
[6] هیچ امری در عالم رخ نمیدهد مگر اینکه به اذن و اراده او صورت میگیرد. قرآن کریم در انتهای همین آیات مورد بحث نیز برای اینکه این توهم را رد کند که امکان احیای دوم برای خداوند متعال مشکل است، میفرماید:
وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
[7]
او بر هر چیزی قادر و تواناست.
در این جمله قدرت خداوند به صورت مطلق و غیر متناهی معرفی شده است و قدرت غیر متناهى نسبتش به احیاى اول و دوم یکسان است، و نیز نسبت به کارى که فى نفسه دشوار و یا آسان باشد، به یک حد است، پس قدرت او آمیخته با عجز نیست، و دستخوش کندى و خستگى نمىگردد.
[8] بنابراین برای او خلق آسمانها و زمین با آن همه گستردگی و خلق موجودات کوچک فرقی نمیکند و نیز برای او آفرینش موجودات از ابتدا و ایجاد دوباره آنها فرقی نخواهد کرد.
اشکال نشود که پس امور محال چه میشود، آنها که اصلا نمیتوانند مقدور قدرت کسی واقع شوند؛ زیرا میگوییم اینگونه امور خدشهای بر قدرت لایزال الهی وارد نمیکند؛ زیرا همانگونه که در کتب محققین اسلامی بیان شده است اساسا محالات اموری پوچ و هیچ هستند. آنان چیزی نیستند تا بخواهند متعلق قدرت واقع شوند. این ضعف از ناحیه خود آنها میباشد. اگر شما قطعهکِشی را به دست انسانی توانمند بدهید و از او بخواهید تا آن را هر مقدار میتواند بکِشد و او آن قدر آن را بکِشد تا پاره شود، آیا در این صورت چون او نتوانسته، کش پاره شده؟! و یا نه، این کِش است که چنین ظرفیت و طاقتی را در خود ندارد؟ امام علی ( علیه السلام ) در جواب آن شخصی که گفته بود: آیا خداوند قادر است دنیا را در تخم مرغی قرار دهد بدون آنکه اندازه هر کدام تغییر کند فرمودند:
ان الله تعالی لاینسب الی العجز و الذی سالتنی لایکون
به خداوند متعال نسبت ناتوانی داده نمیشود، این موردی که تو سوال کردی نشدنی است ( ضعف و ناتوانی مربوط به قابلیت اوست)
[9].
یعنی سوال پرسیده شده اشکال وقوعی دارد و خلاف قواعد عقلی و تکوینی است مثل اینکه بگویی 1 = 2 Î 2 میشود.
انسان موجودی متشکل از روح و جسم
این سوال که چگونه خداوند، انسانی را که پوسیده و متلاشی شده و اجزائش در موجودات دیگری وارد شده است را میتوان دوباره زنده کند، امروزه سوالی بسیار نازلی در میان اندیشمندان است و به تعبیر بزرگان سستترین شبهه در باب معاد، این شبهه میباشد. بدن از روح و جسم تشکیل شده است. جسم فرسوده و کهنه میشود، تغییر میکند، حتی در طول زندگی چندین بار کل سلولهای آن (حتی سلولهای مغزی) تغییر میکند اما خاطرات و حالات روحی شخص هرگز تغییر نمیکند. همه اینها به خاطر وجود روح در آدمی و تغییر ناپذیری آن میدهد. روح بر خلاف جسم در هنگام مرگ هیچگونه تغییر و تحولی نمیپذیرد و تنها از جهانی به جهان دیگر وارد میشود. روح همان است که هویت انسان را میسازد. قرآن کریم چه زیبا فرموده است:
و نفخت فیه من روحی
روحی که از ناحیه خداوند متعال و متصل به اوست هرگز مانند وجود باری تعالی کهنه و فرسوده نخواهد شد.
[10]
رابطه منطقی بین آفرینش آغازین انسان و زنده شدن مجدد او
مستشکل تصور نموده، بین خلقت آغازین انسانها و زنده شدن دوباره آنها که قرآن بیان میدارد، از حیث قدرت، هیچ رابطهی منطقی وجود ندارد. در حالی که در این آیات، دست کم دو قائده منطقی بیان شده است:
1- استدلال بر امکان احیای مجدد انسانها بر اساس برهان اولویت.
2- بیان قاعده واحد بودن حکم امثال.
علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن در مورد این آیات میگویند:
با علم به نشئه دنیا براى انسانها، علمى نیز به مبادى این برهان پیدا مىشود، برهانى که امکان بعث را اثبات مىکند، و استبعادى را که منکرین نسبت به آن دارند برطرف مىسازد، پس با اثبات امکان، دیگر استبعاد معنایى ندارد. حاصل برهان این است که: بدنى که در قیامت زنده مىشود، و پاداش یا کیفر مىبیند مثل بدن دنیوى است، و وقتى جایز باشد بدنى دنیایى خلق شود و زنده گردد، بدنى اخروى نیز ممکن است خلق و زنده گردد، چون این بدن مثل آن بدن است، و حکم امثال در جواز و عدم جواز، یکى است.
[11]
صاحب تفسیر روح المعانى نیز در این باره مىگوید:
چرا متوجه نمىشوید، که آن کس که قادر بر خلقت نشئه اول است نسبت به نشئه دوم قادرتر است، براى اینکه صنع آن کمتر است و کار کمترى مىبرد، زیرا در نشئه اول چیزى در دست نبود، ولى در نشئه دوم مواد اصلى در دست است، و هر موجودى فرمولش معین شده و الگویش مشخص گشته، و بنا بر این، استدلالى که با آیه شریفه کردهاند براى اعتبار قیاس [اولویت] درست مىشود. سادهتر اینکه: آیه مىفرماید: خداوند به طریق اولى قادر بر بعث است.
[12]
تشبیه خلقت الهی به عمل مهندس !؟
جای بسی شگفتی است که مستشکل خلقت الهی را به عمل مهندس تشبیه نموده است. این عمل «مغالطه در تمثیل» است یعنی تشبیه دو امری را که با هم سنخیتی ندارند و نسبت دادن حکم یکی به دیگری. چگونه چنین تشبیهی صحیح است در حالی که خداوند متعال موجودی است که «لیس کمثله شی» هیج چیزی شبیه او نمیباشد؟ آیا خداوندی که خالق و هستی بخش موجودات است را با کسی که تنها میتواند اجزاء این عالم را در کنار هم قرار داده و نتایجی از آنها بدست آورد (که البته آن خواص و آثار نیز از آن خداوند است)، برابر است؟ خداوند خالق اشیاء است. او اشیا را در حالی که در صحنه روزگار نبودهاند به وجود میآورد «خلق الاشیاء من العدم»، در حالی که نهایت کاری که بشر میتواند انجام دهد تنها کشف خصوصیات و آثار آنهاست.
علاوه بر اینکه (با صرف نظر از این مطلب مسلم) باز مثال شما در این مورد، غلط است، زیرا آنچه مهندس را توانمند به ساخت کامپیوتر نموده، علم و تکنولوژی آن است نه مواد، زیرا این مواد که در اختیار همگان میباشد. به همین خاطر اگر همه کامپیوترهای دنیا را نیز از بین ببرند باز او میتواند با جمع آوری مواد اولیه آن را دوباره بسازد. خداوند متعال ایجاد کننده موجودات است. او که توانسته موجودی که نبوده را از عدم ایجاد کند، دیگر جمع نمودن اجزاء پراکنده شده آنها برای او سهل و آسان خواهد بود.
گیاهان و خاک و مرگ آنها
مستشکل در ادامه سخن خود میگوید: روییدن درختان و گیاهان در زمین مصداق زنده شدن مرده نیست و بعد از رویش گیاه، باز خاک همان خاک است و ماهیتش تغییر نکرده است. در حالی که ایشان توجه نداشته که این اجزاء خاک است که با ترکیب با آب و نور خورشید به گیاه تبدیل شده میشود و معنای مرگ خاک از دست دادن خواص جماد و زندگی دوباره او به معنای آغاز حیات او در دنیای نبات است.
بر اساس آنچه گفته شد مرگ به معنای از دست دادن یک حالت و بدست آوردن یک حالت دیگر است، لذا نسبی میباشد؛ یعنی نسبت به یک حالت عنوان مرگ بر آن صدق میکند و نسبت به حالت دیگر نه. وقتی خاک تبدیل به گیاه میشود مرگ او رخ داده است؛ یعنی خاک خواص سابق خود را - که با آنها جزء جمادات محسوب میشد - از دست داده و خواص و آثار جدیدی را یافته است. او به زندگی دیگری که زندگی نباتی است وارد شده است. خود همین نبات گاه در اثر تغذیه حیوانات از او به اجزاء بدن حیوان تبدیل میشود و از این پس دوباره زندگی جدیدی را آغاز میکند. مرگ او در زندگی نباتی رخ داده و زندگی او به عنوان حیوان آغاز شده است. و گاه همین گیاه پس از رسیدن به کمال، دورهاش پایان یافته و دوباره به خاک تبدیل میشود. (از خاک به وجود آمده بود و دوباره به خاک باز میگردد و این چرخش ادامه خواهد داشت).
[13]
حاصل سخن:
1- اصلیترین اشکال مستشکل، نداشتن معنای درستی از مرگ و خلط مفهوم آن و همچنین نداشتن درک صحیحی از قدرت الهی و حدود آن میباشد.
2- حقیقت مرگ عبارت است از انتقال از مکانی به مکان دیگر، جابجایی از حالتی به حالت دیگر. مرگ برای انسان، تحول و تطور است، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است.
3- مرگ نیستی است اما نه نیستی مطلق، بلکه نیستی نِسبی، یعنی از دست دادن یک حالت و به دست آوردن یک حالت دیگر. وقتی خاک تبدیل به گیاه میشود، مرگ او رخ میدهد ولی مرگ مطلق نیست؛ خاک شکل سابق و خواص پیشین خود را از دست داده و دیگر آن تجلی و ظهوری را که در صورت جمادی داشت ندارد، او از یک حالت مرده، و در وضع و حالت دیگری زندگی یافته است.
4- خداوند متعال بر هر امر مقدوری توانایی دارد
[14] هیچ امری در عالم رخ نمیدهد مگر اینگه به اذن و اراده او صورت میگیرد «وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»
[15]. قدرت غیر متناهى هم نسبتش به احیاى اول و دوم یکسان است، و نیز نسبت به کارى که فى نفسه دشوار و یا آسان باشد به یک حد است، پس قدرت او آمیخته با عجز نیست، و دستخوش کُندى و خستگى نمىگردد.
[16] به همین خاطر است که برای او خلق آسمانها و زمین با آن همه گستردگی و خلق موجودات کوچک فرقی نمیکند و یا برای او آفرینش موجودات از ابتدا و ایجاد دوباره آنها فرقی نخواهد کرد.
5- امور محال خدشهای بر قدرت لایزال الهی وارد نمیکند، زیرا محالات اموری پوچ و هیچ هستند. آنان چیزی نیستند تا بخواهند متعلق قدرت واقع شوند. این ضعف از ناحیه خود آنها میباشد. علاوه بر اینکه گفته شد اساسا مرگ معدوم شدن نیست بلکه انتقال است.
6- بدن انسان از روح و جسم تشکیل شده است. جسم فرسوده و کهنه میشود، تغییر میکند اما روح که هویت آدمی و اساس او را تشکیل داده است در طول زندگی انسان ثابت است و با مرگ او از بین نمیرود، بلکه تنها از مکانی به مکان دیگر تغییر میکند.
7- میان خلقت آغازین انسان و زنده شدن دوباره او، از حیث قدرت رابطهای کاملا منطقی برقرار است. در آیات مورد نظر این دو قائده منطقی بیان شده است:
أ- استدلال بر امکان احیای مجدد انسانها بر اساس برهان اولویت.
ب- بیان قاعده واحد بودن حکم امثال.
8- تشبیه خلقت الهی به عمل انسانها تشبیهی کاملا ناصحیح است؛ زیرا خداوند خالق و هستی بخش موجودات است. او اشیا را از عدم به وجود میآورده است. در حالی که بشر تنها قادر به کشف آنها و چینش آنها در کنار هم است.
مطالب مرتبط :
کتابنامه:
1) قرآن کریم
2) آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1374ش
3) علامه طباطبایی، محمد حسین؛ ترجمه المیزان، محمد باقر موسوی، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، پنجم، 1374ش
4) فلسفی، محمد تقی؛ الحدیت-روایات تربیتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1368ش
5) شیخ صدوق؛ التوحید للصدوق، جامعه مدرسین، قم، 1398 ق
6) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج1، انتشارات صدرا، 1385ش
7) علامه حلی؛ کشف المراد، موسسه نشر اسلامی، قم، یازدهم 1427 ق
[3] الحدیت-روایات تربیتى، ج3، ص: 201
[5] مجموعه آثار ج 1، ص202
[8] ترجمه المیزان، ج14، ص490
[9] التوحید للصدوق، باب 9، حدیث 9
[10] برای مطالعه بیشتر به کتاب " معاد در قرآن" استاد جوادی و کتاب "معاد" استاد مطهری مراجعه نمایید.
[11] ترجمه المیزان، ج19، ص232
[12] به نقل از ترجمه المیزان، ج19، ص232
[13] مجموعه آثار، ج 1، ص 204
[16] ترجمه المیزان، ج14، ص490