دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

معاویه بن خدیج

No image
معاویه بن خدیج

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، معاويه بن خديج، محمد بن ابي بكر، مصر

نویسنده : طاهره رضايي

زندگی انسان‌ها در ادوار و زمان‌های مختلف، گر چه در هر مقطع، شکل متمایز و منحصر به فردی از لحاظ فرهنگ، حکومت، اقتصاد، جمعیت، قدرت و... دارد. اما از نظر سنت‌های تاریخی حاکم بر رفتار و اعمال اجتماع سراسر، شباهت و همانندی است. تاریخ شرح زندگی افراد و انسان‌ها است، و از سوی دیگر جوامع انسانی از نظر افراد جامعه به دو گروه عوام و خواص تقسیم می‌شود.[1]

نقش خواص در جامعه، بسیار تأثیر گذار است، این‌ها هستند که جامعه را به سوی پیروزی هدایت می‌کنند و یا به سراشیبی شکست و انزوار سوق می‌دهند. از همین جاست که اهمیت شناخت خواص و از جمله آن معاویه بن خدیج بیانگر نقش تأثیر گذار آنان در فراز و نشیب تاریخ جامعه اسلامی بسیار مفید و ضروری است.

معاویه بن خدیج یا حدیج بن جفنه بن قنبر، ابو نعیم کندی سکونی[2] که مردی هوشیار و زیرک و عالم، سیه چهره و بلند قامت بود.[3] وی در صدر اسلام از یاران و صحابه رسول‌خدا(ص) بودند. از نظر ظاهری چشمش کج بود، زیرا یکی از چشم‌هایش را در روز وهعله از دست داده بود.[4] بعد از وفات رسول‌خدا(ص) او از جمله سرداران آغاز عصر اموی به حساب می‌آمد، که در جنگ صفین در لشکر معاویه بن ابی سفیان قرار داشت.[5]

معاویه بن خدیج نخستین کسى بود که در اسلام شمشیر کشید و به خونخواهى عثمان تظاهر کرد و باعث خونریزى میان مسلمین گردید.[6] او از رهبران و طرفداران تفکر عثمانی و خواهان خونخواهی عثمان از امام علی(ع) بود. در مصر نیز با امیرالؤمنین بیعت نکرد و با دستورات والی امام علی( محمد بن ابی بکر) در مصر مخالفت می‌کرد.[7]

معاویه بن خدیج مردی ملعون و خبیث بود و على(ع) را سب می‌کرد. داود بن ابی‌عوف می‌گوید: معاویة بن خدیج در مسجد مدینه بر حسن بن على(ع) وارد شد، امام حسن(ع) به او گفتند، اى معاویه تو على را سب مى‌کنى، به خداوند سوگند روز قیامت او را مشاهده خواهى کرد که بر چهره منافقان تازیانه مى‌زند و آن‌ها را دور مى‌کند. [8]

فعالیت‌های سیاسی معاویه بن خدیج

الف) معاویه بن خدیج چندین بار عهده‌دار فرماندهی لشکرکشی به سمت مغرب بود.[9] و شهر بنزرت را به تصرف در آورد و بر جزیره سیسیل نیز دست یافت.[10] او در سال 34 هجری آفریقا را با کمک و حمایت معاویه بن ابی‌سفیان تصرف کرد.[11] هر چند که آفریقا در سال 27 هجری برای اولین بار در زمان عثمان فتح شده بود.[12] معاویه بن خدیج تا سال 45 هجری خودش در آفریقا والی بود.[13] به همین دلیل از او در افریقا آثاری بر جای مانده است، از جمله چاهایی در قیروان که به چاهای خدیج معروف است.[14] هم‌چنین او در سال 50 نیز بار دیگر به همراه عبدالملک بن مروان به سمت مغرب لشکرکشی کرد.[15]

ب) عبدالله بن حواله ازدى گوید: هنگامى که شامیان از صفین برگشتند، منتظر شدند تا موضوع حکمیت روشن گردد، بعد از این‌که حکمیت تمام شد، و مردم منصرف شدند، شامیان با معاویه به عنوان خلافت بیعت کردند و معاویه نیرومند شد.

از آن طرف عراقیان با على(ع) به مخالفت برخواستند، در این هنگام معاویه تصمیم گرفت به مصر حمله کند؛ اما از مردمان آن‌جا واهمه داشت؛ چون آن‌ها به شام نزدیک بودند و نسبت به عثمان و طرفداران او سخت متنفر بودند. ولى از طرف دیگر مى‌دانست که در آن‌جا هم گروهى مى‌باشند که از عثمان طرفدارى مى‌کنند، و طالب خون او مى‌باشند، و با على مخالف هستند، معاویه‌ مى‌خواست هر طور شده بر مصر مسلط گردد و از ثروت آن‌جا در جنگ با على(ع) استفاده کند.

بعد از این معاویه نامه‌اى براى مسلمة بن مخلد انصارى و معاویة بن خدیج کندى، که با على(ع) مخالفت کرده بودند، نوشت و گفت: خداوند شما را براى کارى بزرگ مبعوث کرد و اجر شما را زیاد نمود و مقام شما را در میان مسلمانان بالا برد و به شما آبرو بخشید. شما براى طلب خون خلیفه مظلوم عثمان قیام کردید، و براى رضاى خدا غضب نمودید، زیرا حکم قرآن مورد عمل قرار نگرفت، شما با اهل ظلم و عدوان مخالفت کردید....[16]

معاویه نامه را به یکى از غلامان خود به نام بسیع داد. او هم نامه را به مصر برد، و تسلیم آن‌ها کرد در آن هنگام محمد بن ابى‌بکر امیر مصر بودند، و این دو نفر که براى آن‌ها نامه رسیده بود با محمد دشمن بودند و از وى کناره‌گیرى داشتند؛ ولى جرأت نمى‌کردند با او وارد جنگ شوند فرستاده معاویه نامه را نخست به مسلمة بن مخلد داد، هنگامى که او نامه را قرائت کرد، گفت: آن را به معاویة بن خدیج بدهید و بار دیگر نزد من بیاورید تا من پاسخ آن را از طرف خود و او تهیه کنم. قاصد نامه را نزد او برد. معاویه بن خدیج نامه معاویه را خواند و از مضمون آن اطلاع پیدا کرد، قاصد گفت: مسلمة به من گفته است که نامه را بار دیگر نزد او ببرم، تا او پاسخ معاویه را از طرف خود و شما بدهد، گفت: شما به او بگویید پاسخ معاویه را بنویسد او نامه را آورد و مسلمه پاسخ نوشت و براى معاویه فرستاد.[17]

او در پاسخ معاویه گفت: به یاری ما بشتابید. اکنون هر زودتر با سواران و پیادگان خود به این طرف بشتاب، دشمنان با ما در حال جنگ هستند، و ما اندک مى‌باشیم، آن‌ها اکنون از ما مى‌ترسند، و ما هم با یاران خود آن‌ها را ترک کرده‌ایم، اگر از طرف شما به ما کمک شود، خداوند شما را پیروز مى‌کند و لا قوة الا به و هو حسبنا و نعم الوکیل.[18]

قاصد نامه را آورد و به معاویه که در فلسطین بود، تسلیم کرد، معاویه بلافاصله آن چند نفر را احضار کرد و کتاب مسلمة را براى آن‌ها خواند و گفت: یا ابا عبدالله خود را براى رفتن به مصر آماده کنید، شش هزار نفر از لشگریان را در اختیار او گذاشت و او هم به طرف مصر حرکت کرد.

در سال سى و هشتم معاویه، عمرو بن عاص را با چهار هزار نفر به همراهى معاویة بن خدیج و ابو اعور سلمى به مصر فرستاد و عمرو را مادام الحیات حکومت مصر را داد و به تعهد سابق خود وفا کرد. اینان در محل معروف به مسناة با محمد بن ابوبکر که از طرف على حکومت مصر داشت، روبرو شدند و جنگ کردند.

درگیری که بین یاران محمد بن ابی‌بکر با عمروعاص صورت گرفت، عمروعاص مغلوب شد. در این موقع به دنبال معاویه بن خدیج فرستادند و او که جمع کثیری از شامیان را اطراف خود جمع کرده بود، به یاری عمروعاص رسید و با سپاهیان محمد ابی‌بکر به جنگ پرداختند.[19]

محمد به دلیل آن‌که یارانش او را رها کردند، شکست خورد.[20] بعد از این‌که محمد این وضع را مشاهده کرد، در راهى حرکت کرد و به خرابه‌اى رسید. محمد در آن خرابه رفت و عمرو عاص هم وارد فسطاط شد و در جاى محمد نشست، بعد از این معاویة بن خدیج به جستجوى محمد بن ابى‌بکر مشغول گردید. او در میان راه به چند نفر از افراد غیر مسلمان برخورد کرد و از آن‌ها پرسید: آیا کسى در این راه حرکت مى‌کرد؟ آن‌ها گفتند ما کسى را ندیدیم در این هنگام یکى از آن‌ها گفت: من وارد آن خرابه شدم و در آن‌جا مردى را دیدم که نشسته بود، معاویة بن خدیج گفت: بخداى کعبه که او خودش مى‌باشد، آن‌ها بسرعت بطرف خرابه رفتند، و وارد خرابه شدند و او را در حالى نزدیک بود از تشنگى جان دهد، از خرابه بیرون آوردند و بطرف فسطاط روان شدند در این وقت که محمد اسیر شده بود، ناگهان برادرش عبد الرحمان بن ابى‌بکر از راه رسید، و گفت: بخداوند سوگند نباید برادرم کشته شود، به عمرو عاص گفت: به معاویة بن خدیج دستور بده تا برادرم را نکشد، و عمرو عاص هم بلا فاصله براى معاویه پیام فرستاد که محمد را نزد من بفرست.

معاویة بن خدیج گفت: شما اکنون پسر عموى من کنانة بن بشر را کشتید، من اکنون محمد را رها کنم. هرگز این کار را نخواهم کرد، و این آیه را قرائت نمود «أَکُفَّارُکُمْ خَیرٌ من أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فی الزُّبُرِ»[21] در این هنگام محمد آب طلب کرد. معاویه گفت: خداوند مرا سیراب نکند اگر به تو آب بدهم شما به عثمان آب ندادید و او را تشنه کشتید حالا از من آب مى‌خواهید بخداوند سوگند اى فرزند ابوبکر تو را خواهم کشت، در حالى که تشنه هستى و خداوند تو را از آب گرم دوزخ سیراب خواهد کرد.[22]

و هم‌چنین معاویة بن خدیج به او گفت: من تو را از روى ظلم نمى‌کشم، بلکه بخاطر عثمان تو را مى‌کشم، محمد گفت: تو را با عثمان چکار، عثمان بر خلاف حق عمل کرد، و احکام قرآن را تغییر داد، و خداوند هم فرموده: «وَ من لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ الله فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ[23] و فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ[24] و فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[25]. ما نسبت به اعمال و کردار او اعتراض کردیم و از وى خواستیم از خلافت کنار رود، او هم کنار نرفت. مردم هم جمع شدند و او را کشتند، در این‌جا معاویة بن خدیج بسیار ناراحت شد، محمد را جلو کشیده گردنش را زد و بعد او را داخل الاغ مرده‌اى گذاشت و آتش زد.[26] این در محلى بود که کوم سرمک نام داشت گویند هنوز زنده بود که او را در پوست خر کرده و آتش زدند.[27] هنگامى که خبر شهادت محمد به عایشه رسید، او بسیار محزون و در تعقیب نمازها به معاویة بن أبى سفیان و عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج، نفرین مى‌کرد و خاندان محمد برادرش را نزد خود برد که یکى از آنان جمله قاسم بن محمد بن ابى بکر بود.[28]

عبدالله بن شداد گوید: بعد از این‌که محمد به شهادت رسید، عایشه سوگند یاد کرد گوشت نخواهد خورد، و تا هنگام مرگ گوشت نخورد، و هر گاه بر زمین مى‌خوردند، معاویه و عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج را لعنت مى‌کردند.[29]

بدین صورت معاویه بن خدیج بر محمد بن ابی‌بکر والی امام علی(ع) در مصر پیروز شد، و پس از آن از مردم مصر برای معاویه بن ابی‌سفیان بیعت گرفت.[30]

ج) در سال چهل و هفتم عبدالله بن عمرو بن عاص از مصر معزول شد و معاویة بن خدیج عامل مصر شد.[31]

‌ وقتى معاویة بن حدیج از اسکندریه آمده بود، عبدالرحمان بن ابى‌بکر بر او گذشت و گفت: «اى معاویه، پاداشت را از معاویه گرفتى، محمد بن ابى‌بکر را کشتى که ولایتدار مصر شوى و اینک ولایتدار شدى.» گفت: «محمد بن ابى‌بکر را به سبب رفتارى که با عثمان کرده بود کشتم.» عبد‌الرحمان گفت: «اگر فقط خونخواه عثمان بودى در کارهاى معاویه شرکت نمى‌کردى و وقتى عمرو بن عاص با اشعرى چنان کرد، پیش از همه بر نمى‌جستى که با او بیعت کنى. »[32]

سرانجام معاویه بن خدیج

معاویه بن خدیج حدوداَ 4 سال بر مصر حکومت کرد و در سال 51 از حکومت مصر عزل شد، و جانشین او مسلمه بن مخلد انصاری(م 62) والی مصر شد.[33] معاویه بن خدیج یک سال بعد یعنی در سال 52 هجری در همان کشور در گذشت.[34]

مقاله

نویسنده طاهره رضايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS