كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، منصور مزين، محمد رضا شاه، علي اصغر مزيني، سرتيپ افشار طوس، حزب توده
نویسنده : منصوره رضايي
منصور مزین فرزند میرزا علیاکبر مزینالدوله در سال 1280 یا 1281ش به دنیا آمد.[1] او در سال 1297 وارد خدمت نظام شد و در دوران سلطنت رضاخان از افسران مورد اعتماد او بود. در سالهای پس از شهریور 1320 از عناصر فعال توطئهگر در مجامع نظامی و سیاسی کشور شد.[2]
سرلشکر مزین در سال 1340 پس از جدایی تیمور بختیار و پوران خوانندۀ معروف با پوران ازدواج کرد.[3]
تحصیلات و مشاغل مزین
او تحصیلات خود را در مدرسۀ نظام مشیرالدوله آغاز کرد. این مدرسه از اقدامات مرحوم مشیرالدوله رئیس الوزراء وقت بود. در این مدارس روش بر این بود که شاگردان پس از اتمام دوره تحصیل که سه ساله بود، ضمن تحصیل دروس دبیرستان با تعلیمات نظامی نیز آشنا شده و پس از تکمیل با درجۀ نائب دومی در بریگارد مرکزی مشغول خدمت شوند. شرلشکر مزین از اولین شاگردانی بود که وارد این مدارس شد.[4] بعد از آن او دانشگاه جنگ تهران را نیز طی نمود و مدتی در خارج از ایران به معلومات نظامی خود افزود. تا جایی که بعد از شهریور 1320 با درجۀ سرهنگی به فرماندهی لشکر دوم تهران منصوب شد.[5]
اما در خصوص مشاغلی که سرلشکر مزین در طول عمرش عهدهدار آن بوده میتوان آن را به دو بخش تقسیم کرد. یک دوره تا قبل از بازنشستگی است و دورۀ دوم مشاغلی که بعد از بازنشستگی عهدهدار آن شد.
مهمترین مشاغل نظامی مزین تا قبل از دوران بازنشستگی عبارت است از: فرمانده لشکر 2 مرکز، رئیس اداره سر رشتهداری ارتش، فرمانده واحدهای فرهنگی ارتش، فرمانده ناحیۀ غرب (باختران، کردستان، لرستان)[6] و رئیس شهربانی کل کشور که ایشان از مرداد ماه تا آذر ماه 1330 مسئولیت این بخش را به عهده داشت.[7]
مزین پس از بازنشستگی به بخش خصوصی رفت. مدتی ریاست کارخانه توربین برق اصفهان را عهدهدار بود و زمانی نیز بر کارخانه زایندهرود ریاست داشت و پس از آن به ریاست املاک در گرگان و گنبد کاوس منصوب گردید و سالها در این سمت ماند،[8] و به چپاول و اجحاف عجیبی در این خطه پرداخت.
مزین و دربار
مزین رابطۀ نزدیکی با شاه و دربار داشت تا جایی که سلیمان بهبودی در خاطراتش به این موضوع اشاره میکند و مینویسد؛ «پدرش نقاش باشی دربار و معلم فرانسۀ اعلیحضرت بود و خودش(منصور مزین) هم در طفولیت همکلاسی با اعلیحضرت بود...»[9] و این ارتباط نزدیک در سالهای بعد نیز ادامه یافت تا جایی که بارها از طرف شاه و یا اشرف برای ماموریتهایی انتخاب میشد. به عنوان مثال در بخشی از خاطرات بهبودی مربوط به سال 1302 آمده که؛ «امروز سرتیپ جان محمدخان ... مدتی در خدمت حضرت اشرف بود... مذاکرۀ جان محمدخان در باب معرفی صاحب منصبی بود که باید بیشتر رجال را بشناسد... کسی که در نظر گرفته شد، نائب اول، منصور مزین بود.»[10] که به قول اشرف جوانی زیرک و باهوش است.
همچنین زمانی نیز از جانب محمدرضا شاه به عنوان رئیس املاک بنیاد پهلوی در گرگان انتخاب و فرستاده شد. تا طبق دستور محمدرضا شاه به فروش املاک و تبدیل آنها به پول نقد بپردازد و آنها را به حساب شاه واریز نماید.[11]
منصور مزین و تغییر نام
از ماجراهایی که سرو صدای فراوان تولید کرد. دزدیدن سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی و مخفی کردن او بود که بعد از مدتی جنازۀ او کشف شد و طی بررسیهای انجام شده معلوم شد، یکی از افرادی که در قتل ایشان دست داشته سرتیپ علی اصغر مزینی برادرزادۀ سرلشکر منصور مزینی است.[12] محمد ناصر صولت قشقایی در کتاب خود با عنوان سالهای بحران(خاطرات روزانه) ماجرا را چنین نقل میکند؛ «دیشب (هفتم اردیبهشت 1332) رادیو اطلاع داد، سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور که دو روز قبل دزدیده شده بود، او را کشتهاند... [و در روز دوازدهم اردیبهشت] رادیو اطلاع داد که قتل آقای سرتیپ افشار که کشته شده، به تحریک آقای دکتر بقائی، وکیل مجلس و رئیس حزب زحمتکشان است. و آقایان سرتیپ مزینی و سرتیپ زاهدی و سرتیپ منزه و سرتیپ بایندر و سرگرد بلوچ قرائی هم شرکت داشتهاند.»[13] در نتیجه سرلشکر مزینی در سال 1332 به علت افشای قتل افشار طوس و دخالت برادرزادهاش در این ماجرا مجبور شد، نام خود را از مزینی به مزین تغییر دهد.[14]
خلق و خوی مزین
مزین افسری خشن، خودخواه و البته کمی هم بیرحم بود و شاید همین ویژگیهای او دلیلی برای مخالفتها و درگیریهای ایشان با بعضی از سران ارتش باشد. به طوری که با مهدی میراشرفی اختلافات عجیبی یافت و همین اختلافات هم باعث شد که رشد زیادی نکند.[15] از دیگر ویژگیهای ایشان مالدوستی و طمع بود. البته این ویژگی بود که بین اکثر سردمداران دورۀ پهلوی رواج داشت که مزین هنگامی که به سمت ریاست املاک در گرگان و گنبدکاوس منصوب گردید، گویی به سرچشمۀ مال و ثروت متصل شده است. در نتیجه به چپاول و غارت مردم این مناطق پرداخت. البته زیر نام قانون، حکومت و شاه. هر چند در این باب هیچ ترسی نداشت. یا به قول معروف؛ طرف اعتماد به نفس بالایی داشت چون از حمایت کامل شاه برخودار بود.[16]
مزین و حزب توده
سرلشگر مزین بارها و بارها مخالفت خود را نسبت به حزب توده طی نامه و بیانیههایی اعلام کرده بود. تا جایی که آنها را خائنین، مزدوران و جاسوسان خارجی مینامید. به عنوان مثال هنگامی که ایشان در سمت فرمانده ناحیه 3 باختر بود. نامهایی به شاه مینویسد و در این خصوص از او درخواست تشکیل سازمانی با عنوان سازمان مبارزه با خائنین را مینماید که متن نامه بدین قرار است: «... لزوما به استحضار میرساند اینجانب از زمانی که رئیس شهربانی کشور بودم و یکی از سازمانهای مهم حزب توده را در تهران کشف کردم و پی به اهمیت این سازمان در کشور بردم الی حال مکررا در مورد تشکیل سازمان مخصوص مبارزه با این خائنین جاسوس خارجی گزارش داده و اینک نیز مجددا از لحاظ اهمیت موضوع و برای اینکه این سازمان خطرناک از ریشه و پایه برای همیشه قطع شود از پیشگاه مبارک شاهنشاه استدعا میکنم مقرر فرمائید سازمان مخصوص ... تشکیل و با این عناصر بیوطن مزدور خارجی که در تمام شئون کشور ما ریشه دوانیدهاند، مبارزه شود.»[17]
مزین و ریاست املاک در گرگان
همانطور که بیان شد، سرلشگر مزین در دوران بازنشستگی خود از جانب محمدرضا پهلوی به سمت ریاست املاک در گرگان انتخاب شد و قرار شد، ایشان در این مناطق املاک و زمینهایی که جزو املاک سلطنتی بود، بفروشد و پول آن را به معاون مالی دربار پرداخت کرده و او نیز آن را به حساب محمدرضا واریز کند. در نتیجه مزین نیز طبق دستور این کار را انجام میداد و در سال مبالغ هنگفتی به جیب محمدرضا واریز میکرد.[18] اما نکته اینجاست که مگر املاک شاه در گرگان و گنبدکاووس چقدر بود که مزین مدت ده سال این کار را انجام میداد؛ ولی تمامی نداشت؟ این دقیقا سوالی بود که فردوست طی شکایات مردم از مزین پرسید و مزین در جواب او گفته بود؛ «اراضی شاه تا مرز شوروی است»؛[19] البته دور از نظر نماند که ایشان خیلی هم دلش برای شاه نسوخته بود و فکر جیب خود را هم میکرد. او از کنار زمینهایی که میفروخت پولی هم به حسابهای خود واریز مینمود. تا جایی که هنگام خروج از کشور در شهریور 1357 مبلغ 370 میلیون تومان به حسابهای اختصاصی خود در خارج از کشور انتقال داده بود.[20]
دزدیهای مزین و شکایتهای مردم این مناطق بالا گرفت. تا جایی که کار به مطبوعات هم کشیده شد؛[21] اما سرلشگر مزین هیچ ترس و واهمهایی از این قضیه نداشت و به قول فردوست ایشان از حمایت کامل مقامات عالیرتبه رژیم پهلوی، بویژه نعمتالله نصیری رئیس ساواک برخوردار بود و ابقای او در مقام نماینده تامالاختیار شاه در منطقه فوق تا آخرین ماههای حیات رژیم پهلوی، تردیدی باقی نمیگذارد که این اقدامات با رضایت شخص محمدرضا پهلوی صورت میگرفته است.[22]
در آخر اینکه
سرلشکر مزین در بهبوۀ انقلاب به خارج از کشور سفر کرد و بعد به آمریکا رفت و سرانجام در تاریخ 1376 در سن 95 سالگی با تمام اقداماتی که انجام داده و تمام اموالی که از مردم به زور گرفته بود، دار فانی را وداع گفت.[23]
بهرام که گور گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت