كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي دوم، مهين، صنيع، نماينده، بابل، فساد اخلاقي
نویسنده : معصومه جمشيدي
هرچند در دوران پهلوی حضور زنان به عنوان سناتور و نماینده مجلس بیشتر نقش سمبلیک داشت، امّا زنانی بودند که نقش ایفا کردند. از جمله دکتر مهین صنیع نماینده بابل در ادوار 23 و 24 مجلس شورای ملی. خانم صنیع از چهرههای شاخص و مبارز در دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی به شمار میآمد.[1]
تولد و تحصیلات
مهیندخت صنیع در 1298(ه.ش) در بابل متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بابل به اتمام رسانید و وارد دانشکده ادبیات تهران شد و درجه لیسانس در ادبیات فارسی گرفت. پس از اخذ لیسانس در کنکور دکترای ادبیات فارسی شرکت کرد و به دوره دکترا راه یافت. دوره مزبور را نیز به اتمام رسانید و رساله دکترای خود را تحت عنوان «دستور زبان فارسی» که به راهنمایی دکتر محمد معین تهیه کرده بود به تصویب رسانید و دکتر در ادبیات فارسی شناخته شد. چندی در دانشکده ادبیات شهید بهشتی به تدریس مشغول شد. وی دارای تألیفاتی در رشته تخصصی خود میباشد که میتوان کتاب دستور زبان فارسی و کتاب زنان در شاهنامه را نام برد.[2]
در کتاب ارجنامه دکتر معین در صفحه 107 در بخش راهنمایی رسالههای دکتری، شماره 8 مربوط به مهیندخت صنیع و سال 1346 میباشد. وى داراى تالیفاتى در رشتهى تخصصى خود مىباشد که مىتوان کتاب دستور زبان فارسى و کتاب زنان در شاهنامه را نام برد. همچنین «گلرخان سیه چشم» عنوان کتابی به قلم مهینبانو صنیع است که از سوی نشر نوشه چاپ و منتشر شده است. نویسنده در توضیح این اثر می نویسد: این دفتر ترجمانی از داستان زندگی چند بانوی والای ایرانی از سرودههای فردوسی است که به انگیزه آشنا ساختن جوانان این سرزمین فراهم آمده است.[3]
خانواده
پدر مهین صنیع، دکتر حسین صنیع (صنیع همایون) اهل شیراز و خواهرزاده فرصتالدوله شیرازی بود. فرصت از دانشمندان عصر خود به شمار میآمد و تألیفات متعددی منجمله «آثارالعجم» و «دیوان فرصت» را از خود به جای گذاشته است. پدربزرگ فرصت طبیب مخصوص کریمخان زند بود. فرصت هیچ وقت ازدواج نکرد و فرزندی نداشت و علاقه زیادی به خواهرزاده خود (پدر مهین صنیع) داشت. شخصاً تعلیم و تربیت او را به عهده گرفت و برای تکمیل تحصیلات او را به روسیه تزاری فرستاد. دکتر حسین صنیع با آنکه تحت تأثیر تعلیمات دایی خود علاقه زیادی به ادبیات و موسیقی داشت و تار خوب مینواخت، معذلک رشته دندانپزشکی را انتخاب کرد. پس از پایان تحصیلاتش شرکت تومانیانس که در شمال ایران فعالیتهای مختلف بازرگانی داشت، او را به عنوان دندانپزشک استخدام و به بابلسر فرستاد. او بلافاصله مطبی در بابلسر دایر و مشغول به کار شد. در همان اوان در بابل با فامیل مادر مهین که مازندرانی بودند و با روسیه داد و ستد تجاری داشتند، آشنا شد و با گوهر بدیع، مادر مهین ازدواج کرد. چون در آن زمان دندانپزشک دیگری در مازندران وجود نداشت، دکتر صنیع موفق شد در شهرهای دیگر مازندران از قبیل آمل، ساری و بابل مطبهایی دایر و جوانان با استعداد را به عنوان دستیار خود انتخاب و به تعلیم آنها در این رشته بپردازد. آنها نیز بعداً مطبهایی در تهران و مازندران دایر کردند و پس از تأسیس دانشکده دندانپزشکی تهران، با گذراندن دوره کوتاهی به اخذ درجه دکتری نایل شدند. دکتر صنیع به تدریج در مازندران املاکی خرید و هنگامی که رضاشاه املاک مردم را ضبط میکرد، چون حاضر نشد املاک خود را واگذار کند به زندان افتاد. وی پس از وقایع شهریور 1320 موقعی که رضاشاه از ایران رفت از زندان آزاد شد و چند سال بعد در بابل درگذشت.[4]
خواهر مهین صنیع آذر صنیع بود. آذر بعد از فارغالتحصیلی از دانشکده دندانپزشکی به واسطه فعالیت در دانشکده پزشکی بر سر راه دکتر «سعید حکمت» رییس پزشکی قانونی کشور قرار گرفته بود. دکتر حکمت نماینده مجلس شورای ملی و رییس پزشکی قانونی به پستترین رذایل اخلاقی آلوده بود و هنر عمدهاش فریب دادن زنان و دختران و سوء استفاده جنسی از آنان بود. وی از زنان فریب خورده برای به دست آوردن امتیازات سیاسی و اقتصادی بهرهبرداری میکرد و آنان را در اختیار رجال بلند پایه و سرمایه داران بزرگ قرار میداد. حکمت، آذر صنیع را که بواسطه موقعیت شغلی با او آشنا شده بود و برای شوهرش دنبال کار میگشت، به لطایفالحیل میفریبد و پس از سوءاستفاده جنسی از او به ابوالحسن ابتهاج معرفی میکند. ابتهاج هم برای قدردانی از این زن شغل مناسبی به شوهر او ارجاع میکند. رفت و آمدهای آذر صنیع با ابوالحسن ابتهاج آنقدر ادامه یافت تا شوهر که کارمند خود ابتهاج در سازمان برنامه بود فهمید چه بهای سنگینی برای پیداکردن کار پرداخته است. به همین دلیل همسرش را طلاق داد و آذر که از مدتها قبل با ابتهاج روابط نامشروع داشت به عقد و ازدواج او درآمد. ابتهاج دارای همسر بود و از قبل با دختر معززالدوله نبوی ازدواج کرده بود.[5] ابوالحسن ابتهاج رییس سابق سازمان برنامه بود که در زمان حکومت امینی بازداشت و زندانی شد.[6] ابتهاج پس از برکناری از سازمان برنامه مقدمات تأسیس یک بانک خصوصی را فراهم ساخت و پس از کسب اجازه نام آن را بانک ایرانبان نهاد. در اوایل تأسیس بانک موفقیتی نصیب او نشد تا اینکه 25% از سهام بانک مزبور را به سیتی بانک واگذار کرد و سرانجام در سال 1356(ه.ش) سهام خود و همسرش آذر صنیع را به هژبر یزدانی فروخت و از ایران خارج شد.[7]
دکتر مهیندخت صنیع ابتدا به همسری سرگرد امیر سرداری درآمد که از رؤسای املاک پهلوی بود و به شقاوت و تندخویی ضربالمثل بود. بعد از مدتی نام خانوادگی خود را از امیر سرداری به کشورپاد تغییر داد و در میانسالی درگذشت. همسر دوم مهین از پزشکان معروف تهران بود بنام دکتر دانشوری که چندی معاونت وزارت بهداری را عهدهدار شد. وی طبیبی حاذق و مردمدار بود.[8] امٌا محمدعلی سفری این مرد را دچار عقدههای متعدد میداند.[9]
ورود به مناصب سیاسی و اجرایی
مهین صنیع در سال 1350 از طرف حزب ایران نوین کاندیدای نمایندگی مجلس از بابل شد و پس از اتمام انتخابات به مجلس بیست و سوم راه یافت. در آن دوره مدتی هم عضو هیئت رییسه بود. در دوره بیست و چهارم نیز نماینده مجلس از بابل گردید و با سمت منشی به هیئترییسه در اجلاسیه اول و دوم راه یافت.[10] گزارش جلسه مجلس بدین شرح است:
گزارش از شعبه سوم به مجلس شورای ملی سجادی مخبر شعبه سوم: پرونده انتخابات بیست و سومین دوره قانون گذاری شهرستان بابل حاکیست که به موجب دستور شماره 498/42-1350/3/22 وزارت کشور در اجرای ماده 14 قانون انتخابات فرمانداری در تاریخ 6/4/1350 از 36 نفر طبقات ششگانه و معتمدین محل دعوت بعمل آورده پس از انتخاب اعضاء اصلی و علی البدل و هیأت رئیسه و تعیین انجمنهای فرعی و سایر تشریفات قانونی در روز 18/4/1350 اخذ رأی بعمل آمده و بلافاصله شروع بقرائت آراء مأخوذه شده است در نتیجه از 71506 رأی بانو دکتر مهین صنیع با اکثریت 69149 رأی و آقای دکتر حسن متین با اکثریت 69087 رأی و آقای دکتر عبدالله بهزادی با اکثریت 69035 به نمایندگی بیست و سومین دوره قانون گذاری شهرستان بابل انتخاب شدند در مدت یک هفته مقرر برای قبول شکایات 2 فقره شکایت به دفتر انجمن رسیده که پس از رسیدگی انجمن آنها را وارد تشخیص نداده لذا در تاریخ 26/4/1350 اعتبار نامه بنام نامبردگان صادر و انجمن انحلال خود را اعلام میدارد . شعبه سوم پس از رسیدگی به پرونده با توجه به این که در مهلت مقرر قانونی برای قبول شکایات هیچگونه اعتراضی به انتخابات شهرستان بابل مجلس شورای ملی نرسیده صحت جریان انتخابات بیست و سومین دوره قانون گذاری شهرستان بابل و نمایندگی بانو دکتر مهین صنیع را که در درجه اول انتخاب شده اند تأیید نمود.[11]
وی از جمله نمایندگانی بود که بعد از انتخاب بختیار به نخستوزیری به مخالفت با او برخواست و از طرف گروه مخالف بختیار با شاه ملاقات کرد. شاه که مهین صنیع را به خوبی میشناخت، در حالیکه او را با نام کوچکش خطاب میکرد با حال گریه گفت که هیچ راهحل دیگری برایش باقی نمانده و بختیار آخرین شانس بقای رژیم است. چهره درهمشکسته و چشمان اشکآلود و لحن تضرعامیز شاهی که مهین صنیع صلابت و قدرتش را به یاد داشت او را به حدی منقلب کرد که دیگر یارای سخن گفتن برایش باقی نماند و وقتی که با چشمان گریان شرح ماوقع را با همکارانش درمیان گذاشت همه دریافتند که دیگر در جبین این کشتی شکسته نور رستگاری نیست...[12]
دوره بیست و سوم
مجلس بیست و سوم، روز سهشنبه ٩ شهریور ماه ١٣٥٠ خورشیدی برابر با ٩ رجب ١٣٩١ هجری قمری افتتاح شد و در ١٦ شهریور ماه ١٣٥٤ (٣٠ شعبان ١٣٩٥) خاتمه یافت.
دوره بیست و چهارم
انتخابات دوره ٢٤ مجلس شورای ملی، یا انتخابات رستاخیزی، آخرین انتخابات دوران حکومت پهلوی بود که در تاریخ ١٧ شهریور ١٣٥٤ برابر با ٢ رمضان ١٣٩٥ افتتاح شد. در این دوره مجلس بخاطر فضای انقلابی که در کشور بوجود آمده بود پنج نخست وزیر در طی چهار سال روی کار آمدند که هیچ یک از آنها موفق به ادامه کار نشدند. سرانجام بدنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران و استعفای بسیاری از نمایندگان و سقوط رژیم سلطنتی، عمر مجلس بیست و چهارم نیز در ٢١ بهمن ١٣٥٧ به پایان رسید.
فساد اخلاقی
مهین و آذر صنیع دو خواهر اهل بابل بودند. این دو در مجالس و محافل آن زمان تهران بسیار آراسته و با لباسهای آخرین مد و گران قیمت ظاهر میشدند و پای ثابت میهمانیهای دربار بخصوص شبنشینیهای کافه دربند که گاهی اوقات توسط اشرف برپا میشد بودند.[13]
طبق گفته فردوست مهین صنیع خواهر آذر مانند خواهرش فاسد بود و از طریق روابط جنسی توانست به وکالت برسد و نماینده مجلس شود. مهین در محافل درباری به شیکپوشی شهرت داشت.[14]
گاهی این دو خواهر را نه به اسم خانوادگیشان بلکه به نام زادگاهشان بابلی مینامیدند. مهین و آذر شکارچی مردان پولدار بودند و با اینکه شوهر داشتند دست از هرزگی برنمیداشتند. طبق گفته فریده دیبا مادر فرح اشرف از این دو خواهر خوشش میآمد و به همه زنهای خانواده میگفت باید از این دو خواهر یاد بگیرید. اشرف میگفت همانطور که مردان گاهی چند زن میگیرند و با داشتن همسر رسمی دارای چند دوست دختر هستند باید زنها این حق را داشته باشند که علاوه بر همسر رسمی دوست پسر و رفیق و فاسق داشته باشند.[15] مهین و خواهرش از جمله دوستان فریده مادر فرح پهلوی بودند.[16]
مورد دیگر که میتوان برای فساد مهین صنیع بیان کرد اینکه هژبر یزدانی سهام ابتهاج و همسرش آذر صنیع را میخرد. یعنی وی در کل با پرداخت 22 میلیون تومان بانک ایرانیان را تصاحب کرد و سلیمانپور مدیرعامل سابق بانک ایران و ژاپن را که واسطه این معامله بود به مدیریت عامل آن گماشت. از نکات جالب توجه در این تغییر و تحول اینکه هژبر به جای آذر صنیع که از اعضای هیئت مدیره بانک ایرانیان بود، خواهرش مهین صنیع را که در آن زمان نماینده مجلس بود به بانک آورد که بالطبع شایعاتی را هم درباره مناسبات آنها به دنبال داشت.[17] در ماه های آخر رژیم پهلوی شاه برای خاموش کردن شور و اعتراض مردم دست به یک سری رفرم ها زد. منجمله برخی افراد و مقامات را بازداشت کرد تا مردم باور کنند که او می خواهد جلوی مفاسد و تخلفات گسترده سیستم را بگیرد. هژبر یزدانی نیز یکی از همین دستگیرشدگان بود. اما او روز ۲۲ بهمن از زندان قصر به همراه زندانبانش گریخت و پس از مدتی از کشور خارج شد. هم اینک او در امریکای جنوبی یکی از ثروتمندان کلان آنجاست. وی یکی از کسانی است که در اواخر سلطنت پهلوی دوم درباره فعالیت مالی و بانکی و اقتصادی او شایعات زیادی وجود داشت.
در مورد سرنوشت آذر صنیع به نقل از «سیاست روز»: این روزنامه خبر داد آذر صنیع از بازماندگان رژیم پهلوی و تنها زنی که در فهرست 52 نفره دادگاه انقلاب حکم مصادره اموالش صادر شده بود، همزمان با مذاکرات افراطیون جبهه مشارکت با جرج سوروس، صاحب بنیاد اوپن سوسایتی در حال بازگشت به ایران می باشد.[18]
سرانجام
نام مهین صنیع جزء نمایندگان اعدامی بعد از انقلاب نیامده است. (نام نوزده تن از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا که اعدام شدند ذکر شده است).[19]
همچنین وی جزء بازداشتشدگان در دولت شریفامامی[20] و نیز در دولت آخرین نخستوزیر شاه یعنی بختیار نبوده است.[21]
علیرغم اینکه آذر خواهر مهین و همسرش ابتهاج جزء کسانی بودند که اموالشان بعد از انقلاب مصادره شد، مهین جزء آنان نیز نبود.[22] وی در شمار ترور شدگان[23] و نیز کسانی که خودکشی کردهاند نبوده است.[24]
به احتمال زیاد وی نیز چون بسیاری دیگر از سرسپردگان پهلوی که منافع خود را با انقلاب ایران در خطر میدیدند از کشور فرار کرد. شایان ذکر است که مرگ مهین صنیع در جایی ثبت و مشاهده نشده است.