گرچه بزرگانی چون فارابی و حكيم ابن سينا در قرون نخست اسلامی با شكل دهی به فلسفه علوم انسانی با رويكرد «فلسفه مشايی» نظام خاص حكمی را با بهرهگيری از اصولی چون «فلسفه يونان»، «شريعت اسلامی» و «عرفان» به وجود آوردند كه تا مدتها مرجعيت علمی خود را ميان انديشمندان مسلمان حفظ كرد اما اين انديشه پس از آن كه در دوران محمدبن رازی مورد انتقاد قرار گرفت، مجدداً در دوران خواجه نصيرالدين طوسی احيا گرديد. نگاه خواجه نصيرالدين طوسی باعث شد جريان فلسفی نظری، به سمت اخلاق عملی گرايش پيدا كند. مهمترين اثر خواجه نصيرالدين طوسی در زمينه فلسفه و اخلاق، كتاب «اخلاق ناصری» است كه به ابعاد و ابواب حكمت عملی میپردازد. اين يادداشت به تلاشهای فكری خواجه نصيرالدين طوسی در مسير احيای حكمت عملی پرداخته است.
نابغه عصر مغول
ابوجعفرنصيرالدين طوسی ملقب به خواجه نصرالدين از نوابغ دوران تسلط مغول بر ايران است. خدمات فراوان او در مسير اعتلای فرهنگ اسلام و ايران، از او شخصيتی برجسته در تاريخ ايران ساخته است. در دوران بیهنری مغولها، خواجه كسی بود كه توانست اعتماد آنان را به خود جلب نمايد و با هوش سرشار خود خدمات فرهنگی متعددی از جمله احيای كتابخانهها و رصدخانههايی در كشور به ثمر برساند. نصيرالدين طوسی در رياضيات و نجوم سرآمد دوران خويش بود به طوری كه «سارتن» انديشمند غربی در خصوص او مینويسد: «انتقادی كه خواجه طوسی به بطلميوس يونانی كرد.
علاوه بر اين علم دين و علم فلسفه را نيز به خوبی میدانست و توجه او به حكمت شيعی و فلسفی باعث نگارش آثاری از جمله «التحريد العقايد» و «اخلاق ناصری» گرديد.
شايد گزاف نباشد اگر احيای علوم فلسفی در قرن هفتم هجری را به دست خواجه نصيرالدين طوسی بدانيم. فلسفهای كه در قرن سوم هجری و با كوششهای فلسفی فارابی در حكمت اشراق متولد شد و با تأملات ابن سينا در قرن پنجم هجری، نضج يافت. شرحی كه خواجه نصيرالدين طوسی بر «اشارات» ابن سينا نوشت، به بسياری از پرسشهای ايجاد شده در فاصله بعد از شيخ الرئيس پيرامون روش فلسفه مشايی، پاسخ داد. خواجه را بيشتر میتوان احياگر علوم انسانی انباشت شده در قرون ماضی ايران دانست كه از علم سياست فارابی تا علم اخلاق ابن مسكويه و فلسفه ابنسينا را جمع آوری نمود. آنچه خواجه نصير به تعبير امروزی پيرامون علوم انسانی اسلامی بيان كرده است را میتوان در تقسيمبندی او پيرامون مفهوم «حكمت» مشاهده كرد كه عمده اين مباحث در كتاب اخلاق ناصری به چشم میخورد.
حكمت در اخلاق ناصری
خواجه نصيرالدين جزو مشهورترين نظريهپردازان مكتب شيعه به حساب میآيد و مهمترين كتاب در حوزه حكمت عملی و اخلاق را در عصر خود به نگارش درآورده است. موضوع كتاب «اخلاق ناصری» اجزای حكمت است. خود خواجه، حكمت را چنين تعريف میكند: «دانستن چيزها چنانكه بايد و قيام نمودن به كارها چنانكه بايد، به قدر استطاعت، تا نفس انسانی به كمالی كه متوجه آن است برسد.» وی حكمت را به دو قسمت تقسيم میكند كه عبارتند از: «حكمت نظری» و «حكمت عملی». او حكمت نظری را «حكمت دانستن» مینامد و آن را «آنچه وجود آن موقوف بر حركات ارادی اشخاص بشری نباشد» معرفی میكند. در مقابل حكمت عملی يا به تعبير خواجه «حكمت كردنی» عبارت است از «دانستن مصالح حركات ارادی و افعال صناعی نوع انسانی در وجهی كه مودی باشد به نظام احوال معاش و معاد ايشان.»
حكمت نظری در نگاه خواجه، به سه قسم قابل تقسيم است؛ اول مابعدالطبيعه است كه علم الهی را شامل میشود و همانا شناخت خدا و موجودات مقرب اوست كه به فرمان حق تعالی مبدأ و اسباب موجودات ديگر شدهاند. دوم علم رياضی است كه هندسه، نجوم و حساب را شامل میشود و قسم سوم علوم طبيعی و شناخت طبيعت است.
حكمت عملی نيز به دو قسم فردی و اجتماعی قابل تقسيم است. حكمت فردی به انفس و رفتار هر فرد میپردازد و از همين رو به آن «علم الاخلاق» گفته میشود. در حكمت عملی اجتماعی نيز از نگاه خواجه نصيرالدين طوسی، بخشی در خصوص تدبير منزل و خانواده است و ديگری در خصوص تنظيم روابط اجتماعی و سياسی در سطح يك جامعه: «يكی راجع به جماعتی است كه ميان آنان مشاركت است در منزل و دوم آنچه درباره جماعتی است كه بين آنها مشاركت است در شهر و ولايت و اقليم بلكه مملكت.»
در ادامه به سه قسم حكمت عملی در نگاه خواجه نصيرالدين طوسی (اخلاق، تدبير منزل و سياست مدن) پرداخته شده است.
اخلاق در حكمت عملی
موضوع «اخلاق» از نظر خواجه «نفس انسان» است. نفس با توجه به قدرت ارادهای كه میتواند از خود بروز دهد، از سويی منشأ افعال نيك و ممدوح و از طرفی افعال زشت و مذموم است. انسان با توجه به نوع خلقت و آفرينش خود، جايی در اين ميانه خير و شر قرار گرفته است و میتواند با تنظيم قواعد اخلاقی، خود را به اعلی عليين برساند يا با بیتوجهی به اخلاق فردی، به اسفل سافلين سقوط كند.
برای شناخت و تنظيم روابط نفسانی بايد ابتدا سه قوه را در آدمی شناسايی نمود. يكی از اين سه قوه، قوه ناطقه است كه مبدأ تفكر و تشخيص حقايق امور است. دوم قوه غضبيه است كه مبدأ غضب، ترس، شوق و جاهطلبی است و سوم قوه شهوت است كه مبدأ ميل به غذا و شهوت آدمی به شمار میآيد. از نگاه خواجه نصير، قوه ناطقه وجه تمايز انسان و ديگر موجودات و دو قوه آخر، وجه اشتراك آدمی و ساير موجودات است.
خواجه معتقد است از آن جا كه انسان از همان ابتدای خلقت، مستعد استفاده از قوت عضبه و شهوت است، لذا «ضروری است معلمان و داعيان و هاديان، تا بعضی به لطف و گروهی به عنف او را از توجه به جانب شقاوت و خسران كه در آن به زيادت جهدی و حركت وجود ندارد، بلكه خود سكون و عدم حركت در آن معنی كافيست، مانع شود و روی او به جانب سعادت ابدی كه جهد و عبادت مصروف به آن میبايد داشت و جز به حركت ضمير در مسير حقيقت و اكتساب فضيلت بدان مقصود نتوان رسيد میگرداند.»
سعادت دنيوی و اخروی، منوط به استفاده از هر سه قوه به صورت معتدل است به گونهای معتدل است و اين خصوصيات اوليا و انبيای الهی است. با توجه به اينكه معتدل نمودن قوای نفسانی منجر به كسب فضيلت است، عدالت نيز خود فضيلتی فراتر از ديگر فضيلتهاست و انحرافات ناشی از افراط يا تفريط در قواست. به قول خواجه نصير: «خلل كميت يا از مجاورت اعتدال بود در جانب زيادت يا از مجاورت اعتدال بود در جانب نقصان.»
تدبير منزل
آنچه خواجه تدبير منزلش مینامد، نه خانه است كه از خشت و گل و سنگ و چوب كشد، بلكه تأليفی است مخصوص ميان شوهر و زن و والد و مولود. پس «خانواده» موضوع تدبير منزلی است كه خواجه از آن سخن میگويد. در بخشی از توضيحات خواجه درباره تدبير منزل به خصوصيات مرد و زن در خانواده پرداخته شده و در بخشی ديگر، ازدواج و كيفيت آن مورد بحث قرار گرفته است.
در خصوص ويژگیهای سرپرست منزل، او اينگونه توضيح میدهد: «سرپرست منزل از يك سو طبيب و شريفترين عضو منزل است، لذا بايد مسئوليت جمع منزل را بپذيرد و از راه يافتن هرگونه انحراف و تباهی در منزل جلوگيری نمايد.»
در تدبير منزل، هدف از ازدواج، حفظ مال و طلب نسل برشمرده شده و در ابوابی از اخلاق ناصری، به كيفيت ازدواج، فرزندداری و آموزههای تربيت فرزند اشاره شده است.» حقوق پدر، مادر و فرزندان همچنين در كتاب اخلاق ناصری ذكر شده است.
سياست مدن
خواجه نصير انسان را موجود «مدنی بالطبع» میداند، لذا فطرتاً محتاج به اجتماع است. او اين اجتماع را «تمدن خواند كه مشتق از مدينه است و مدينه موضع اجتماعی اشخاص كه به انواع حرفهها و صناعتها تعاونی كه سبب تعيش بود میكشد.» در يك تمدن نياز به تعاون و همكاری است كه دست متعديان را از دامن اعضای آن جامعه پاك سازد، حقوق ديگران را استيفا نمايد. او اين هنر حفظ حدود در اجتماع را سياست نام میگذارد. مدير يا مَلِك در اصطلاح خواجه، فردی است كه سوار بر سياست است: «مراد از ملك نه آن است كه او را خيل و حشمت و مملكتی باشد، بلكه مراد آن است كه مستحق ملك او بُوَد در حقيقت و گرچه به صورت هيچ كس بدو التفات نكند و چون مباشرت تدبير غير او باشد، جور و عدم نظام شايع است.»
وی علت انتخاب مَلِك معتدل توسط مردم را احتياج به عدالت برمیشمرد كه از «اكمل فضايل» است كه حفظ نظام اجتماعی وابسته به آن است. البته خواجه تبصرهای بر اهميت عدالت میزند و آن عبارت است بر تقدم «محبت و ولايت» بر عدالت، چرا كه اگر در جامعه اصل بر ولايت و محبت باشد ديگر اساساً احتياجی به اجرای اصناف و انصاف با ابزار عدالت نيست. از اين روست كه خواجه، محبت را مقدم بر عدالت ورزی میداند.
خواجه نصيرالدين در تعريف خود پيرامون سياست مدن، آن را به چهار دسته تقسيم مینمايد. اولی سياست ملك است كه عبارت باشد از تدبير جماعتی كه منجر به فراهم شدن فضيلتها برای آنان است و اين سياست را سياست فضلا میداند. دسته دوم اما سياست كرامت است كه تدبير جمعی برای نيل به كرامت و سعادت بشری به شمار میآيد. دسته سوم سياست غلبه است كه تدبير امور جاری و مالی و... است كه آن را سياست خسسات خوانند و قسم چهارم و نهايی، «سياست جماعت» است. سياست جماعت توسط خواجه اينگونه تعريف شده كه شامل تدبير گروههای مختلف بر اساس قانونی كه ناموس الهی وضع نموده، است: «سياست ملك اين سياسيات ديگر را بر اهالی آن توزيع نمايند و هر صنف را به سياست خاص خود مؤاخذه كند تا كمال ايشان از قوت به فعل آيد، پس آن سياست، سياسكی سياسيات خوانده میشود.»
هدف از علم تدبير و سياست مدن از نگاه خواجه نصير، رسيدن به «مدينه فاضله» است كه آن را دارای پنج ركن برمیشمرد كه شامل «افاضل»، «دوی الاسنه»، «مقدران»، «مجاهدان» و «ماليان» است. در سوی ديگر مدينه فاضله، مدينه غيرفاضله قرار دارد كه خود از نگاه خواجه میتواند بر سه قسم باشد؛ «مدينه جاهله»، «مدينه فاسقه» يا «مدينه ضاله» است.
حكومت در نگاه خواجه نصير يا توسط فرد صالح اعمال میشود كه در اين صورت «سياست فاضله» اجرا میگردد و مجری آن امام جامعه است و هدف در چنين زيستی سعادت و نيل مردم به كمال است. در مقابل ممكن است «سياست ناقصه» در مدينه اجرا شود كه خواجه آن را «تغلب» مینامد كه هدف آن اسارت خلايق در بند است و نهايت آن چيزی جز شقاوت و مذمت نيست.
آخرين بابی كه او در سياست مدن درباره آن سخن رانده است. خواجه نصير مفصلاً به ذكر خصايص و فضايل ملك پرداخته است. از نظر او ملك بايد آراسته به ابوت، بلندطبعی، دارا بودن متانت، صبر و ياريگری صالحان باشد كه در حاكم مدينه فاضله بايد وجود داشته باشد. نخستين وظيفه اين حاكم محبت آفرينی بين دوستان، نفرت انگيزی بين دشمنان و شكل دهی به اتحاد ميان گروههای مردم در مدينه فاضله «قلم، شمشير، مزارعه و معامله» است.
منبع: روزنامه جوان
روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 12 اسفندماه 1396