نويسنده: پرويز مرتضايی
انحصارطلبي به معناي مخصوص کردن امري به شخص يا گروه، داراي انواع متعدد و متنوع است که شامل حوزه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و مانند آن مي شود. شايد انحصارطلبي در ثروت و قدرت مهم ترين جلوه هاي آن باشد؛ زيرا تاثيرات شگرفي در زندگي عمومي مردم به جا مي گذارد، با اين همه دايره انحصارطلبي فراتر و علل و آثار آن نيز فراگير است. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني، اقسام و علل و آثار انحصارطلبي را تبيين کرده است.
معناشناسی انحصار
واژه انحصار از باب انفعال از ريشه حصر گرفته شده است. حصر در لغت به معناي محدود و کوتاه کردن است.
وقتي عرب مي گويد: «علي سبيلِ الحَصْر» به معناي بدون رقابت است. انحصار نيز به معناي محدود کردن و بي رقيب کردن در چيزي است.
انحصار در اصطلاح به معناي مخصوص بودن کاري يا امري يا فروش کالايي به کسي يا مؤسسه اي است. اما در اصطلاح اقتصادي، انحصار (به انگليسي: monopoly) به معناي محدود کردن ساخت، توزيع يا فروش چيزي براي دولت، مؤسسه يا شرکتي يا شخصي است. (لغت نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار»؛ دائرة المعارف علوم اجتماعي، ص ۴۶۲)
يک انحصارطلب مي تواند قيمت و مقدار توليد را تغيير دهد. او مقادير بيشتري را با دريافت قيمت کمتر در مقابل توليد در يک بازار با کشش بالاتر و مقادير کمتري را با دريافت قيمت بيشتري در يک بازار با کشش پايين تر مي فروشد.
گاهي اين واژه در معناي گسترده تر، به هر نوع تخطّي از حدود اخلاقي و قانوني اطلاق میشود که حريم آزادي ديگران را مختل سازد و امتيازهايي فراتر از حد لازم يا شايستگي به فرد يا گروهي خاص عطا کند.
در اين جا وقتي از انحصار سخن به ميان مي آيد، معنا و مفهومي عام و فراگير است و شامل روحيّه اي است كه فرد يا گروهي، همه چيز و يا چيزي را منحصر به خود بداند.
انحصارطلبی در قرآن
واژه حصر و انحصار به مفهوم و معناي پيش گفته در قرآن به کار گرفته نشده است؛ اما از جمله هايي مانند «نحن احقّ بالملك؛ ما سزاوار به حکومت و سطلنت هستيم»، «لن يدخل الجنّة إلاّ من كان هودا او نصارا؛ هرگز جز يهودي و مسيحي داخل بهشت نشوند»، «يخل لكم وجه ابيكم؛ تا تمام توجه پدر به شما باشد»، «ما علمت لكم من إله غيري؛ جز خودم معبود و الهي براي شما نمي شناسم و نمي دانم» و مانند اين جملات مي توان روحيه انحصارطلبي را در افراد و گروه هاي مذهبي شناسايي کرد و مفهوم اصطلاحي را از آنها برداشت نمود.
ويژه خواری از مصاديق انحصار
ويژه خواري که در عربي واژه استئثار براي آن به کار مي رود، از مصاديق انحصارطلبي است. استئثار به معناي خودگزيني و اختصاص دادن چيزي به خود است. (العين: ص3۷ ماده «اثر»؛ لسان العرب: ج ۴ ص ۸ ماده «اثر») بر اين اساس استئثار و ويژه خواري به معناي «مقدّم داشتن خود يا وابستگان و هواداران خود بر ديگران در تأمين نيازها و خواسته هاست.»
از نظر آموزه هاي قرآني ويژه خواري و انحصارطلبي مي تواند به دو گونه شکل گيرد: 1- اينکه خود را بر ديگران برگزيند و از اطلاعات و دانش و مقامي که دارد براي افزايش قدرت و ثروت خود بهره گيرد؛ به اين معنا که اطلاعاتي را که به حکم مسئوليت در اختيار دارد براي خود نگه دارد و از آن براي حذف رقيبان يا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛ 2- اين اطلاعات و دانش را در اختيار خويشان و اقرباء قرار دهد و يا آنان را در معاملات دولتي و ملي بر ديگران مقدم دارد و پيشنهاد انجام کاري را به آنان داده و يا طرح هاي ملي را در وهله نخست به آنان واگذار کند.
اقسام و انواع انحصارطلبی
انحصارطلبي محدوده خاصي را شامل نمي شود و منحصر به حوزه اي نيست بلکه همه ابعاد زندگي بشر را دربر مي گيرد. در اينجا به برخي از حوزه هاي انحصارطلبي اشاره میشود:
1- انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحيه انحصارطلبي موجب مي شود که انسان همه چيز را براي خود بخواهد و نسبت به ديگران بخل و حسادت ورزد. در روان شناسي شخصيت، مي توان افرادي را شناسايي کرد که داراي چنين شخصيتي هستند و علاقه شديد دارند تا همه چيز را در اختيار خود بگيرند. در روان شناسي اجتماعي اين روحيه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور مي کند. يعني شخص اگر نمي خواهد ديگران از داشته هايش سود برند، بلکه مانع مي شود تا ديگران به چيزي که او دارد يا همانند آن دست يابند. از اين رو مانع از تسلط و تصرف ديگران مي شود.
حسادت گاهي دروني است و گاه بروز و ظهور بيروني دارد و به شکل رفتار اجتماعي در میآيد. در اين صورت است که حسادت که نوعي انحصارطلبي است، موجب مي شود تا شخص مانع از تحقق چيزي در ديگري شود يا اگر وجود داشته باشد با ايجاد علل و عوامل، آن را حذف کند. اين حذف حتي به حذف فيزيکي افرادي مي انجامد که تلاش مي کنند تا به فضيلت و چيزي دست يابند.
از ديگر مصاديق انحصار اخلاقي مي توان به ضيق صدر و تنگ دلي افراد اشاره کرد. به اين معنا که دوست نمي دارد ديگري چيزي را در اختيار داشته باشد که او در اختيار دارد. از اين روست که گرفتار ضيق صدر در برابر شرح صدر است و نه تنها کمکي به ديگران براي کسب فضليت يا چيزي نمي کند، بلکه مانع مي شود تا افراد ديگر به آن دست يابند و اگر کسي به آنها دست يابد از نظر روحي تحت فشار شديد قرار مي گيرد و گويي سينه اش تنگ شده و روحيه اش را از دست مي دهد.
قرآن بيان مي کند که برادران يوسف(ع) از چنين روحيه انحصارطلبي نسبت به محبت والدين برخوردار بودند. برادران حضرت يوسف(ع) تلاش داشتند تا توجه و محبت حضرت يعقوب(ع) را منحصر در خود کنند و حضرت يوسف(ع) را از محبت و توجه پدر محروم سازند. (يوسف، آيه 9) اين روحيه که برخاسته از حس حسادت و انحصارطلبي است حتي موجب شده تا براي حذف برادر به شکل قتل يا فروش و بردگي اقدام کنند که کردند. (يوسف، آيات 8 تا 10 و آيات ديگر)
در روايتي از امام سجاد(ع) آمده که حضرت يعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور يکسان محبت مي ورزيد و چون حضرت يوسف(ع) سجده خورشيد و ماه و ۱۱ ستاره را در خواب ديد و آن را براي پدر باز گفت، حضرت يعقوب(ع) از او خواست که خواب خود را براي برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت يوسف(ع) خواب خود را براي برادران باز گفت و آنان حسادت ورزيدند (الميزان، ج ۱۱، ص۹۶) و چون حضرت يعقوب(ع) چنين ديد نسبت به يوسف(ع) دلسوزتر شد، ازاين رو برادران گفتند: يوسف را بکشيد يا به جايي دور از چشم پدر منتقل کنيد تا پدر فقط به ما محبت کند. (نورالثقلين، ج۲، ص۴۱۲)
2- انحصار دينی و مذهبی: يکي ديگر از اقسام انحصارطلبي، انحصار در حوزه ديني است که داراي تنوع بسياري است. از جمله اين اشکال متنوع مي توان به موارد زير اشاره کرد:
الف: انحصار در هدايت: انحصارطلبان ديني بر اين اعتقاد هستند که هدايت تنها در اختيار آنان است و ديگران بويي از هدايت نبرده اند. از جمله اين گروه ها که قرآن به آن اشاره کرده است يهوديان و مسيحيان هستند که مدعي هستند هدايت در اختيار آنان است. همچنين اهل کتاب ادعا مي کنند که اگر در پي هدايت هستيد از اسلام دست کشيده يهودي يا نصاري باشيد: «وقالوا کونوا هودًا اَو نَصاري تَهتَدوا...» (بقره، آيه 135) و منظور اين است که دين خدا تنها از راه آنان بايد مطالبه شود و نبوت به طور انحصاري نزد آنان است (التبيان، ج ۱، ص ۴۸۷) و آنان نمي خواهند پيامبر ديگري بيايد و کتاب ديگري بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج مي شود، حال آنکه کسي داشتن کتاب الهي را به آنان منحصر نکرده بود.
ب: انحصار در حقانيت: از ديگر مصاديق انحصار ديني انحصار در حقانيت است. به اين معنا که حقانيت را منحصر در يک شريعت يا مذهب دانسته و بقيه را باطل و گمراه مي شمارند. البته اين انحصار در حقانيت اگر در مرتبه حرف و سخن باشد هيچ اشکالي ندارد اما اگر به عمل کشيده شود موجب رفتار تکفيري ها مي شود که قتل ديگر پيروان شرايع و مذاهب را مجاز میشمارند. در آيات قرآن بيان شده که يهوديان و مسيحيان حقانيت در دين را منحصر به مذهب و شريعت خويش مي دانستند و ديگران را باطل و گمراه مي شمردند. (بقره، آيه 113) از آيه 75 سوره آل عمران به دست مي ايد که مسيحيان و يهوديان با ادعاي انحصار در حقانيت، مجوزي براي خود صادر کردند تا نه تنها ديگران را از حقوق خودشان منع کنند، بلکه حتي بتوانند حقوق ديگران را غضب نمايند مالشان را بدزدند و در امانت خيانت کنند. هم چنين از آيات 51 تا 54 سوره نساء مي فرمايد که وجود اين روحيّه انحصارطلبي در يهود تا آنجا پيش مي رود که همه منافع مادّي و معنوي را به خود اختصاص مي دهند.
ج: انحصار در کتاب الهی: يهوديان کتاب الهي را منحصر به تورات، و مسيحيان آن را محدود به تورات و انجيل دانسته اند؛ اين گونه است که کتاب قرآن را از جمله کتب الهي و آسماني نمي دانند و بر همين اساس با ديگران تعامل مي کنند و حقوق ديگران را تضييع مي کنند.(آل عمران، آيه 75) انحصارطلبان در اين حوزه دوست ندارند پيامبر ديگري بيايد و کتاب ديگري بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج مي شود، حال آن که کسي داشتن کتاب الهي را به آنان منحصر نکرده بود ولي آنان چنين دوست داشتند و مي خواستند و همين روحيه موجب شد تا به انکار کتب الهي ديگر از جمله قرآن بپردازند و اسلام و پيامبري محمد(ص) را نپذيرند.
د: انحصار در سرای آخرت و بهشت: همچنانکه آنان در امور پيشين مدعي انحصار شدند، بهشت و سراي آخرت را هم منحصر به پيروان خود دانسته و ديگران را اهل دوزخ شمرده اند. (بقره، آيه 111)
ه . انحصار دوستی خدا: از ديگر اشکال انحصار مذهبي و ديني مي توان به ادعاي انحصار محبت خداوند و دوستي او نسبت به يهوديان اشاره کرد.(جمعه، آيه 6)
و: انحصار در قانونگذاری: يکي ديگر از مصاديق انحصار ديني، انحصار در قانونگذاري است که فرعون خود را برتر از ديگران دانسته و مدعي بود که او چون بر هدايت و حقانيت است بايد قانونگذاري کند. اينکه فرعون مي گويد من رب اعلاي شمايم به خاطر اين است او خود را پروردگار اين ناحيه از جهان و مردم آن مي داند و جز خود کسي را نمي بيند که مسئوليت قانونگذاري و مجازات و سود و زيان براي مردم را در اختيار و انحصار داشته باشد. (نازعات، آيه 24)
3- انحصار سياسی: افرادي چون فرعون بر اين روحيه هستند که حاکميت سياسي مردم در اختيار اوست و او صرفاً مجاز است که قدرت سياسي را در اختيار داشته باشد و کشور ملک طلق اوست. (زخرف، آيه 51)
4- انحصار اقتصادی: انحصار اقتصادي مبتني بر برخي از تفکرات باطل از جمله حقانيت خود و بطلان ديگران و مانند آن است. همين روحيه موجب شده تا اهل کتاب نسبت به حقوق مالي ديگران هيچ مراعاتي نداشته باشند و به سادگي مال مردم را براي خود حلال بشمارند؛ زيرا خود را تنها لايق و شايسته اموال و منافع هستي مي دانستند.(آل عمران، آيه 75؛ نساء، آيه 53)
5- انحصار اجتماعی: برخي بر اين باورند که اصولاً مناصب اجتماعي براي آنان ساخته شده و ديگران هيچ شايستگي براي اين گونه مسئوليت ها ندارند. اين روحيه همانند روحيه انحصارطلبي در حوزه سياسي ريشه در تکبر و غرور شخصيت دارد. افرادي که دچار خود بزرگبيني هستند و مال و ثروت و قدرت را مبنا قرار مي دهند براي ديگران هيچ ارزش و پايگاه اجتماعي قايل نيستند و مناصب را منحصر در خود دانسته و مانع از قدرت يابي يا منصب يابي ديگران مي شوند. (بقره، آيات 246 و 247) اشراف يهودي به سبب قدرت و ثروت بر اين باور بودند که مناصب سياسي و اجتماعي مي بايست در اختيار آنان باشد و کسي ديگر بيرون از طبقه اشرافي حق ندارد تا اين مناصب را در اختيار گيرد. از اين روست که به شدت، مقابل قدرت يابي حضرت طالوت(ع) مي ايستند و مي کوشند تا او را از اين حق الهي محروم سازند.
البته خداوند گزارش مي کند که فرعون و فرعونيان نيز اين گونه بودند و در مقابل حضرت موسي(ع) مي گفتند که او شايسته مناصب اجتماعي يا الهي نيست. جالب اين است که در زمان پيامبر(ص) عده اي بر اين باور بودند که اگر پيامبري بايد تعيين شود بايد نصيب دو فرد ثروتمند مکه و طائف مي شد و پيامبر(ص) شايسته اين مقام نيست.(زخرف، آيه 31)
عوامل و آثار انحصارطلبی
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد که عوامل چندي در ايجاد چنين روحيه در افراد مؤثر است؛ ريشه انحصارطلبي خودبرتربيني، اشرافيت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همين آيات به خوبي روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربيني و اشرافيت و مانند آن موجب شده که برخي حقوقی انحصاري براي خود قائل شوند و ديگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم روا دارند.
آثاري که در اين آيات بيان شده به خوبي نشان مي دهد که انحصار، محدوديت هايي براي ديگران ايجاد مي کند و آزادي عمل و فکر و عقيده را از ديگران سلب مي کند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسيب و اختلال جدي مواجه مي سازد.
اميرمؤمنان علي(ع) با اشاره به ويژه خواري که نوعي انحصار در قدرت و ثروت است نشان مي دهد که چگونه اين انحصارطلبي ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهي مي کشاند.
آن حضرت در سخني به برخي آثار ويژه خواري و انحصارطلبي اشاره کرده و نشان مي دهد که اين عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادي محدود نخواهد شد، بلکه ديگر حوزه هاي زندگي فرد و جامعه را به شدت تحت تأثير آثار زيانبار و مخرب قرار خواهد داد. ايشان مي فرمايد: الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ، وَ البِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ، وَ الفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وَ ذَهابَ النِّعمَةِ؛ ويژه خواري و انحصارطلبي، حسادت مي آورد و حسادت، دشمني و دشمني، اختلاف و اختلاف، پراكندگي و پراكندگي، ضعف و ضعف، زبوني و زبوني، زوال دولت و از ميان رفتن نعمت .( شرح نهج البلاغة لابن ابي الحديد: ج ۲۰ ص ۳۴۵ ح ۹۶۱.)
از نظر اميرمؤمنان علي(ع) خود ويژه خوار پيش از مردم به هلاکت و تباهي خواهد افتاد؛ زيرا اگر مردم دنياي خود را از دست مي دهند، ويژه خوار آخرت خويش را به بهايي اندک فروخته و هلاکت ابدي را براي خود رقم زده است. آن حضرت مي فرمايد: مَن يَستَاثِر مِنَ الاَموالِ يَهلِك؛ هر كه در اموالْ انحصارطلبي كند، نابود مي شود. (بحارالانوار: ج ۷۸ ص ۵۶ ح ۱۱۸).
آن حضرت (ع) در فرمانش به مالک اشتر نيز مي فرمايد: از انحصارطلبي در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئوليت تو قرار دارد و در برابر ديدگان مردم روشن است، بپرهيز؛ زيرا تو، به خاطر ديگران مؤاخذه خواهي شد و به زودي پرده هاي امور از برابر ديدگانت كنار خواهد رفت و داد ستمديده از تو گرفته خواهد شد. ( نهج البلاغة: نامه ۵۳)
اميرمؤمنان علي(ع) درباره انحصارطلبي عثمان و ويژه خواري وي که نابودي دولتش را نيز به دنبال داشت مي فرمايد: او انحصارطلبي كرد و بد انحصارطلبي كرد. شما نيز ناشكيبي كرديد و بد ناشكيبي كرديد (هر دو از حد گذرانديد) و خداوند را درباره انحصارطلب و ناشكيب، حُكمي است قطعي [كه در آينده يا قيامت، تحقّق خواهد يافت].( نهج البلاغة: خطبه ۳۰)
روزنامه كيهان، شماره 21668 به تاريخ 20/4/96، صفحه 8 (معارف)