سخن در سطح فهم مخاطب؛ شیوه پیامبران
روزنامه کیهان
تاریخ انتشار: شنبه 8 اردیبهشت ماه 1397
يکي از اصول سخنرانی و سخندانی، اين است که حال شنونده و مخاطب مراعات شود. اين حال شامل اموری از جمله سطح فکری و علمی و ذهنی شنونده است. به اين معنا که بايد با هر کسی به زبان خودش سخن گفت و او را مخاطب قرار داد. از آنجا که سطح ادراکی و فهم هر کسی با ديگری فرق دارد، چرا که برخی تيزهوش و برخی کندهوش و برخی ديگر ميانه هستند، هنگامی که يک مطلب را می شنوند، هر کسی با توجه به سطح فهم و ادراک خودش زودتر يا ديرتر مطلب را میگيرد.
همچنين ممکن است برخی اصولاً منطق رياضی و فلسفی را درک نکنند و نتوانند با امور انتزاعی و عقلی محض ارتباط برقرار کنند و تا مثالی و تمثيلی زده نشود با مطلب ارتباطی برقرار نمیسازند. اصولاً برخی تنها با امور محسوس ارتباط برقرار میکنند و يا اگر بالاتر بروند در سطح خيال يا وهمخواهندبود و هرگز به مقام عقل نمیرسند. برخی ديگر هستند که اصولاً از معقولات لذت میبرند و اگر در جايی شخص به تمثيل و تشبيه و مانند آن روی میآورد و میخواهد امری رياضی و هندسی محض و فلسفی و عقلی مجرد را محسوس کند، حوصله مخاطب سر میرود و به کاری ديگر مشغول میشود.
از همين رو قرآن از پيامبران میخواهد با توجه به سطح فهم مخاطبان حقايق را با آنان در ميان گذارند. خداوندمیفرمايد: با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به «شيوهاى» كه نيكوتر است مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به «حال» كسى كه از راه او منحرف شده داناتر، و او به «حال» راهيافتگان «نيز» داناتر است.(نحل، آيه 125)
از نظر قرآن مردم از نظر سطح ادراکی و فهم سه گونهاند. برخی که عاقل و برهانی هستند و برخی ديگر که در سطح وهم و خيال و محسوسات هستند و برخی ديگر که اصولاً اهل مجادله و گفتوگوی منطقی و غير منطقی هستند. البته سطح سوم در حقيقت نوعی واکنش است نه ادراک.
به هر حال، با توجه به حالات گوناگون مخاطب بايد سخن گفت. خود قرآن نیز همين رويه را در پيش گرفته است؛ زيرا بايد مطلب را به همه بشريت برساند. البته با يک فرق اساسی ميان قرآن و پيامبر(ص) با ديگر افراد جامعه در گويندگی و سخنرانی و سخندانی.
آن فرق اين است که قرآن حقايق را فدای افراد نمیکند. به گونه ای سخن میگويد که همه درک کنند بدون اينکه مطلب و حقيقت فدا شود. در آيات قرآن سخن از تنزيل و انزال و تنزل است. يعنی يک حقيقت همان طوری پايين میآيد که اصل آن حفظ شود. مثلاً واژه آب برای همه از دانشمند شيمی و فيزيک گرفته تا مردم عادی يک حقيقتی را بيان میکند، هر چند که دانشمند، حقايقی را میفهمد که ديگران در آن سطح از حقيقت آن معارف نمیفهمند ولی آب، نزد همه به عنوان يک حقيقت روشن است.
حقايق قرآنی نيز اين گونه است. از اين رو همه انسانها از اعرابی روستايی و بيابانگرد، حقيقتی از يک آيه میفهمد که يک دانشمند و عالمی چون امام المتقين اميرالمؤمنين علی(ع) میفهمد؛ با اين تفاوت که آن حضرت مراتب عالی همان حقيقت را درک کرده و با آن ارتباط برقرار میکند.
پيامبر(ص) درباره سخن گفتن خويش با مردمان میگويد: نحن معاشر الانبياء نکلم الناس بقدر عقولهم؛ ما پيامبران با مردمان به قدردرک و فهمشان با آنان سخن میگوييم.(اصول کافی، ج 1، ص 23)
اين سخن ممکن است به دو شکل اعمال شود:
1. یک شکل آن خاص است یعنی مخاطبان با سطحبندی خاصی وجود دارند و پيامبران نگاه میکنند که مخاطب در چه سطح عقلی است و بر اساس آن از شيوههای فهماندن استفاده میکنند و مطلب را تفهيم کرده و مخاطب را به حقيقتی میرسانند. پس وقتی با کودک فکری در تماس هستند با آنان از شيوهای استفاده میکنند که ناظر به محسوسات آن حقيقت کلی است: چون سرو کارت با کودک فتاد / پس زبان کودکی بايد گشاد.
2.شکل دیگر آن عام است، یعنی مخاطبان سطحبندی شده نیستند و از تمامی اقشار و سطوح در جمع مخاطبین وجود دارد، در اینجا پيامبران يک طور دیگرسخن میگويند و اين گونه نيست که مورد به مورد سخن و لحن و محتوا عوض شود. اينان همانند خورشيد هستند و نوری را میتابانند و هر کسی با توجه به اندازه و شکل و رنگ روزنه وجودیاش، نوری را از آن کل میگيرد. برخیها چون روزنه وجودشان تنگ و همانند سوراخی است، تنها نوری بسيار اندک را به داخل وجودشان راه میدهند و اينگونه است که تصويری مات و شبح مانند دارند و قدرت تشخيص اين که اين با آنچه فرقی دارد را ندارند؛ زيرا نور بسيار اندک را به وجودشان راه دادهاند. برخی ديگر روزنهای بزرگترگرفتهاند و نوری میتابد که میتوانند چيزهايی را ببينند ولی چيزهايی را نيز نمیبينند. برخی دیگر دری گشودهاند و نور به تمام وجودشان میتابد و همه چيز را میبينند، با اين حال برخی چيزها در نور بيشتر و برخی در نور کمتر قرار دارد. برخی همه وجودشان را به سوی نور خورشيد گرفته و باز کردهاند و از همين رو همه چيز را به تمام وجود آن چيز میبينند و هيچ چيز مخفی و نهان و بيرون از نور نيست.
به نظر میرسد که قرآن اينگونه است و همچنين وقتی پيامبر(ص) و امامان (ع) با مردم در يک جمع سخن میگويند اينگونه عمل میکنند و آنان کلمات جامع را میگويند و نوری میفرستند و هر کسی بر اساس روزنهای که گشوده از اين نور بهره میگيرد. زمانی میتوانيم همه نور را بگيريم که از در مقام متقين وارد شویم و تقوا جزو هويت ذاتی ما شده باشد و ما را به تقوا بشناسند نه چيز ديگر. از اين رو خداوند میفرمايد: اگر علم کامل نوری از نزد خداوند میخواهيد و اراده کردهايد علم لدنی داشته باشيد بايد تقوا پيشه کنيد: و اتقوا الله و يعلمکم الله.(بقره، آيه 282)