23 فروردین 1396, 7:53
در مورد انفاق هیچ وقت نگوییم «الان وضعمان خوب نیست، نمیتوانیم». حتی اگر کسی وضع مالی بدی هم دارد نباید نسبت به انفاق بیاعتنا باشد. حتی اگر به مقدار خیلی کم باشد؛ چون خدا از هر کسی توقعی دارد.
بشر اصولاً فراموشکار است. یادش میرود که قبلاً چه بوده و الان به کجا رسیده است. قبلاً چه کسی بوده و چه داشته، و الان چه کسی هست و چه دارد. باید از خدا تشکر کند. تشکر از خدا این است که از این همه لطف خدا کمی را انفاق کند. آن موقع بنده میشویم. خدا هم برایمان زیادتر میکند.(ابراهیم،: لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ(۷)). بعضی افراد کوچک ترین وسیلهای که برای منزلشان تهیه میکنند به اندازه بخشی از هزینهای که کرده اند به فقرا هدیه میکنند؛ چون خدا دوست دارد وقتی شما چیزی به دست میآورید به چند نفر هم از کنار آن خیری برسانی. وقتی صدقه دادی خدا، هم تو و خانواده ات را حفظ میکند و هم آن خانه یا وسیله را برایت مبارک میگرداند؛ چون تو دل دیگران را شاد کردی. اما اگر این کار را نکنی، در همان خانه و در کنار همان وسیلهها پیشامدهایی برایت رخ میدهد که دائم با مشکل مواجه میشوی، چون شکرانه اش را به جا نیاورده بودی که خدا آن را برایت مبارک گرداند. پس چرا ما توجه نمیکنیم و همه چیز را برای خود میخواهیم؟ این تازه اول کار است. شخصی که سخاوتمند نیست خدا صفات او را دوست ندارد و کم کم او را از جایگاهی که دارد پایین میکشد و ضعیفش میکند. امام حسین (ع) میفرمایند: کسی که سخاوت داشته باشد، آقا گردد و کسی که بخل ورزد، پست شود (بحارالانوار، جلد ۷۸ ص ۱۲۱). ممکن است سؤال شود چگونه میشود خیلیها که سخاوت ندارند دارای مال و ثروت زیادی هستند؟ روایت داریم که اینها امانت دار دیگران هستند اما خودشان بهرهای نمیبرند مثلاً انبارداری که جمع میکند ولی استفادهاش را دیگران میبرند. اگر هم کسی که سخی نیست، در ظاهر درآمد زیاد و خانه و ماشین داشته باشد، باز هم از زندگی لذت نمیبرد، همیشه باقی دارد، همیشه در فکر و خیال است، هیچ وقت در عمق وجودش خوشحالی و آسایش و آرامش را احساس نمیکند این است که میگویم چنین شخصی یک انباردار است، یعنی برای آسایش خود از آن اموال بهرهای ندارد. فردی که هم خوب بخورد هم به دیگران خوب بخوراند متصل به خواست خدا و اهل بیت میشود. آنها هم او را شاد میکنند و به دل او آرامش میبخشند. اگر کسی دست دهنده داشته باشد مشکلات دنیا و مصیبتها را به خوبی و خوشی رد میکند، آن چیزهایی که برای همه مشکل ساز میشوند اصلاً به او نزدیک هم نمیشوند. چرا؟ چون فردی که مشکل گشاست، خدا برایش مشکلگشایی میکند. اصلاً در یک کلام، صدقه دادن به فقرا، رفعکننده همه بلاهاست. پس بار دیگران را برداریم تا خدا بارمان را بردارد؛ به دیگران عطا کنیم تا خدا به ما عطا کند.
مسألهای که در مورد انفاق و سخاوت مطرح است این است که خدا به قدر وسع و توان هر کس از او توقع دارد. یکی باید زیاد ببخشد، نه کم، اما یکی باید کم ببخشد نه زیاد. چون اصل سخاوت آن است که باید به خاطر علاقه به خدا و ولایت، از علایق مادی گذشت. پس در مورد انفاق هیچ وقت نگوییم «الان وضعمان خوب نیست، نمیتوانیم». حتی اگر کسی وضع مالی بدی هم دارد نباید نسبت به انفاق بی تفاوت باشد. حتی اگر به مقدار خیلی کم باشد؛ چون خدا از هر کسی توقعی دارد. زنبور عسل به قدر وسع و توان خود خواست که آتش ابراهیم را خاموش کند، خدا هم به او پاسخ میدهد: نمیگوید تو نتوانستی آتش او را خاموش کنی؛ چون اصولاً خاموش کردن آتش، کار خداست نه ما؛ ما وظیفه داریم به قدر توان خود به خاموش کردن آن آتش کمک کنیم، که فرمود: «آتش فقر از آتش جدّ ما ابراهیم سختتر است؛ چرا که آن آتش به قدر ساعتی بود، اما آتش فقر برای یک عمر است». زنبور عسل که این کار را کرد، خدا دلش را مملو از عسل کرد و وحی هم به او نازل میشود. (نحل ۶۸. وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ(۶۸)ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ(۶۹)) اما تو که در حد وسع خود کمک کردی تا آتش فقر برادر مسلمانت خاموش شود، پاسخ خدا این است که دلت را مملو از محبت میکند. سخاوت یعنی این! با سخاوت تو، خدا محبوب خودش را، مقصد خودش را به تو میدهد. حالا چرا؟ چون تو محبت ولایت را بر محبت دنیا ترجیح دادی و از علاقه ات گذشتی. خدا هم همین گذشتن از علاقه را میخواهد، نه مال زیاد را. بعد به خاطر این محبت، امر خدا را اطاعت کردی و امر را بالاتر از خیال و خواسته مادی خود قرار دادی. حالا خدا هم محبت همان امر را در دلت زیاد میکند. تو به خاطر خشنودی خدا از علاقه ات گذشتی، خدا هم نعمتش را به تو میدهد. نعمت خدا همان ولایت است. مگر نمیفرماید: «وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی» (مائده، ۳). این سخاوت و گذشتن از علاقه ارزشش آنقدر زیاد است که هر کس ندارد و دلش میخواهد ببخشد، مثل این است که بخشیده است و خدا به حسابش مینویسد. در انفاق هایمان باید مواظب یک چیز دیگر هم باشیم. نباید هیچ وقت در امور دین احساساتی عمل کنیم؛ یعنی از روی هیجان و ذوقزدگی کاری نکنیم بلکه باید بفهمیم اصلاً انفاق برای کیست و وظیفه ما چیست؟ آن وقت دیگر احساسی نمیشویم، بلکه وظیفهای میشویم. خدا هم همین را میخواهد. اول اینکه خدا از ما نخواسته تمام «هستی» مان را به فقرا ببخشیم (اسرا ۲۹ و ۳۰: وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَی عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا(۲۹)إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا(۳۰))، بلکه باید اول چرخ زندگی ما به خوبی بچرخد، بعد با اضافه آن از دیگران دستگیری کنیم. تمام هستی خود را دادن، مورد تأیید خدا نیست؛ چون در این صورت خودت دچار مشکل میشوی و خانوادهات ظرفیت و کشش این کار را ندارند. دوم اینکه تمام «هستی» کسی را بر عهده خودت نگیر؛ یعنی نگو من به طور کلی زندگی تو را تأمین میکنم. ما باید سعی کنیم «کسری» زندگی مردم را رفع کنیم، نه اینکه هستی آنها را برعهده بگیریم. چرا؟ چون این کار باعث بیچارگی خودمان میشود و ممکن است موقعی برسد که نتوانیم این کار را ادامه دهیم و در آن صورت مسئول هستیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان