كلمات كليدي : تاريخ، امويان، خراسان، حارث بن سريج، جديع بن علي كرماني، نصر بن سيار، ابومسلم
نویسنده : زينب ابراهيمي
نصر بن سیار بن رافع بن حرّی بن ربیعة الکنانی (46- 131 ق 666- 748 م)، از شاعران و خطیبان برجسته عرب و والی بلخ بود[1] که در لشکرکشیهای قتیبة بن مسلم باهلی در سال 85 )ه.ق( به خراسان و ماوراءالنهر[2] و تحولات شرق ایران به ویژه سرکوب شورشهای این منطقه حضوری فعال داشت.[3]
در ربیعالاول سال 120)ه.ق( اسد بن عبدالله القسری، والی خراسان، قبل از وفاتش جعفر بن حنظلة البهرانى را به جاى خود بر خراسان نهاد. چهار ماه بعد در رجب 120(ه.ق(، هشام بن عبدالملک با اطلاع از ناآرامیهای خراسان، نصر را که شیخ مضریان خراسان و والی یکی از شهرستانهاى خراسان بود،[4] به جای جعفر بر خراسان گمارد.[5] نصر در سال 121 هجری برای نبرد با حارث بن سریج و ترکان که بر علیه خلیفه با هم متّحد شده بودند، به چاچ لشکر کشید.[6] وی در مدت حکومت خود چندین بار نیز با ترکان جنگید، و در بیشتر جنگها پیروزى از آن او بود. وی در سال 123 با سغدیان صلح نمود.[7]
حارث بن سریج، سرور قوم ازد در خراسان بود که در سال 116، عزل شد. پس بر هشام بن عبدالملک شورید و شورش گسترده و طولانی را بر علیه بنیامیه بر پا نمود.[8] توانایی نصر در سرکوب شورش حارث موجب شد وی طی چند سال نتواند اقدام جدی در مبارزه با نصر بن سیار انجام دهد. از این رو تا سال 126 در ترکستان اقامت گزید.[9]
با آغاز قیام یحیى بن زید، نصر بن سیار با لشکرى به فرماندهى هدبة بن عامر سغدى، یحیی را که به خراسان گریخته بود، اسیر و در قهندز مرو حبس نمود.[10]
با مرگ هشام بن عبدالملک ( 125هجری)، یحیی از زندان گریخت و در همان سال همراه شیعیان خراسان، با حاکم نیشابور، عمر بن زراره قسری، جنگید و لشکر نصر بن سیار را شکست داد. سرانجام نصر بن سیار، سلم بن احوز را به جنگ یحیى فرستاد.[11] در هنگامهی این نبرد، در دهکدهى ارعونه، واقع در جوزجان، با اصابت تیرى به گیجگاه یحیی، وی جان سپرد و نیروهایش پراکنده شدند.[12]
نصر در سال 125 هجری از سوی ولید بن یزید بار دیگر به امارت خراسان رسید. در سال 127 نصر از خلیفه، ولید بن یزید، برای حارث امان خواست و حارث به خراسان بازگشت.[13] در این زمان نصر حکومت خراسان را به حارث پیشنهاد کرد، امّا او نپذیرفت و بر مبارزه با ستم و عمل به کتاب خدا و سنت تأکید ورزید.[14]
پس از چندی یوسف بن عمر جماعتى را نزد ولید فرستاد و نصر و کارگزارانش را از او خرید. ولید نیز خراسان را به او بازگردانید. یوسف بن عمر، طی نامهای نصر بن سیار را با اموال و زن و فرزندش نزد خود فراخواند و از یکی از فرستادگان خویش خواست در میان مردم ندا دهد که نصر بن سیار از خراسان خلع شده است؛ ولى نصر او را جایزهاى داد تا چنین نکند.[15]
ولید نیز از نصر تعدادی بربط و طنبور و ابریق و ساغرهاى زر و سیم و اسبان راهوار و بازان شکارى درخواست کرد. نصر همه را با اموال مردم خراسان خرید و نزد او آورد.[16] نصر پیش از حضور نزد یوسف بن عمر، عصمة بن عبدالله الاسدى را به جاى خود در خراسان، موسى بن ورقاء را در چاچ و حسان چغانى را در سمرقند و مقاتل بن على السغدى را بر آمل نهاد، و در نهان از آنها خواست، کارى کنند که ترکان بار دیگر بر ماوراءالنهر حمله کنند. در راه رفتن به عراق، در بیهق یکى از موالى بنى لیث به او خبر داد که ولید کشته و در شام هرج و مرج و آشوب بر پا شده و منصور بن جهور بر عراق چیره گشته و یوسف بن عمر گریخته است.[17]
یزید بن ولید بن عبدالملک در ذى حجه سال 127 جانشین ولید شد. وى مدت شش ماه خلیفه بود، و در ماه جمادى الاول درگذشت. پس از وى ابراهیم بن ولید به خلافت رسید، وى نیز پس از 3 ماه خلافت بر کنار شد و فرار کرد.[18]
سپس مروان بن محمد با وعده نیکى به مردم، به همراهى مردم جزیره حمص برای رسیدن به خلافت قیام و شام را تصرف کرد و کارش بالا گرفت. در نتیجه آن مردم عراق و حجاز نیز با او بیعت کردند، وى نیز کارگزاران خود را به شهرها فرستاد.[19] از جمله، وی یزید بن عمر بن هبیره را به امارت عراق برگزید. نصر با مروان بیعت کرد و یزید بن عمر، او را در حکومت خراسان ابقاء نمود. حارث بن سریج که مروان امان نامه او را امضاء نکرد، بار دیگر به مخالفت برخاست و از نصر خواست کار امارت خراسان را به شورى واگذارد، نصر سرباز زد.[20]
سرانجام دو طرف نمایندگانی برگزیدند. پس از گفتگو قرار شد چهار تن، یعنى مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن حیان از جانب نصر و مغیرة بن شعبة الجهضمى و معاذ بن جبله از جانب حارث، امارت سمرقند و طخارستان را به شخص برگزیدهی خویش واگذار کنند.[21]
چندی بعد نصر حکومت ماوراءالنهر را همراه با سیصد هزار درهم به حارث پیشنهاد کرد، حارث نپذیرفت و اختلافات دیگر بار بالا گرفت و به داوری مقاتل بن حیان و جهم بن صفوان برای تعیین والی رضایت دادند. نمایندگان به حکومت شورایی و کنارهگیری نصر رای دادند، امّا وی نپذیرفت.[22]
مناسبات میان جدیع و نصر
هم زمان با خلافت مروان، اختلافات شدید میان قبایل یمانی و مضری به ویژه مخالفتهای سخت میان نصر بن سیار سردسته مضریان و جدیع بن علی کرمانی سردسته قبایل یمنی به اوج رسیده بود.[23]
جدیع از رقبای جدی نصر بن سیار و فرمانده نامدار اَزْدی خراسان بود که به امید سود بردن از شورشهای سیاسی زمان خویش و رسیدن به حکومت خراسان مدتی طولانی با نصر بن سیار جنگید. جدیع برای کمک به اسد بن عبداللّه قَسْری (117ـ120) در دوره دوم حکومتش در خراسان در سال 118 قلعهای از آنِ حارث بن سریج را در تخارستان فتح و اهالی آنجا را اسیر کرد و در بازار بلخ فروخت.[24] جدیع در 119 جانشین اسد در بلخ شد و از سوی او به جنگ ترکان رفت.[25] پس از مرگ اسد بن عبداللّه در سال 120(ه.ق)، جدیع، به سبب عشیرهی بسیارش، به دستور والی عراق، یوسف بن عمر ثقفی (متوفی 127)، امیر خراسان و کمی بعد در همان سال معزول و نصر بن سیار جانشین او شد. این انتقال قدرت، سرآغاز منازعات بعدی میان آنان شد[26].
در اوایل سال 128(ه.ق) نصر، که از اتحاد حارث با کرمانی؛ که میان ازد و ربیعه یاران بسیار داشت، هراسان بود، برای اتحاد با کرمانی نمایندهای فرستاد.[27]
کرمانى پس از گرفتن امان نزد نصر آمد. نصر با او به درشتى سخن گفت و کرمانى از بیم جانش بازگشت. حارث پسر خود حاتم را نزد کرمانى فرستاد و از او برای رویارویی با نصر یارى خواست. یاران کرمانى گفتند: بگذار تا نصر و حارث، یک دیگر را از پاى درآورند. اما دو روز بعد کرمانى برای کمک به حارث بر سپاه نصر تاخت و آنان را تار و مار کرد و بر مرو چیره شد.[28] در این هنگام زمزمههای مخالفت یاران حارث از همکاری وی با کرمانی آغاز و متهم به فرو غلتیدن در تعصبات قبیلهای و نادیده گرفتن اصل مبارزه برای تحقق عدالت شد.
حارث نیز کرمانی را به سبب ویران کردن خانههای مضریان و غارت اموال آنان سخت سرزنش کرد و او را به شورا دعوت کرد. کرمانی مخالفت کرد و اتحادشان از هم گسیخت و حارث در نبردی با جدیع شکست خورد و در 24 رجب سال 128 به قتل رسید.[29]
با قتل ولید دوم، خلیفه اموی، در جمادی الاخره 126، درگیری میان جدیع و نصر بن سیار شدّت یافت.[30] زیرا خلیفه جدید، یزید سوم (متوفی 126)، یوسف بن عمر ثقفی را بر کنار کرد و چون خراسان از نظر سیاسی به عراق وابسته بود، چنین شایع شد که نصر نیز بر کنار و جدیع بن علی به جای او منصوب خواهد شد. علاوه بر آن نصر بن سیار، همواره بنی تمیم (مُضَریان) را به کار میگماشت و بر ضد ربیعه و یمنیها تعصب میورزید. جدیع بارها نارضایتی خود را از این اقدام نصر آشکار کرده، امّا جز درشتی پاسخی نشنیده بود.[31] از این رو در پی منازعات مداوم نصر و جدیع، برای کسب قدرت، آنان در اطراف مرو خندقهایی حفر و در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند و هر یک نظارت بخشی از خراسان را بر عهده گرفتند. با اتحاد جدیع بن علی و شیبان بن سَلَمه حَروری، از شورشیان خوارج، بر ضدّ نصر اوضاع پیچیدهتر شد.[32]
ظهور ابومسلم خراسانی
با خروج ابومسلم خراسانى در سال 129(ه.ق) و آشکار نمودن دعوت عباسیان،[33] کرمانى با ابومسلم صلح کرد و از شیبان جدا شد. شیبان هم که تاب پایدارى بر ادامه جنگ با نصر را نداشت، از مرو خارج شد. چون کار ابومسلم بالا گرفت به شیبان پیغام داد که با وی بیعت کند؛ امّا شیبان نپذیرفت و از فرزند کرمانى خواست که او را یارى کند، شیبان نپذیرفت و به سرخس رفت و در آنجا عده بسیارى از قبایل بکر بن وائل به او ملحق شدند.
ابومسلم مردانی از قبیله ازد را نزد شبان فرستاد و از او خواست که بیعت کند. او نمایندگان را بازداشت کرد. ابومسلم بسام بن ابراهیم[34] را به جنگ شیبان گسیل کرد که در نتیجهی آن شیبان کشته شد.[35]
در این هنگام کرمانى تصمیم گرفت به ابومسلم بپیوندد. کرمانى شبانه با گروهی از قوم خویش پیش ابومسلم آمد که در شش فرسنگى مرو اردو زده بود و از او امان گرفت و مورد اکرام ابومسلم قرار گرفت. این کار بر نصر گران آمد و یقین به نابودى خود کرد.[36]
نصر در نامهای، به کرمانى پیشنهاد کرد که هر دو از فرماندهى کنار روند و آن را به مردى از ربیعه واگذارند که هر دو در مورد او موافقت کنند. کرمانى پذیرفت و شبانه از اردوگاه ابومسلم به لشکرگاه خود برگشت و با نصر آمد و شد مىکرد. نصر از غفلت او استفاده کرد و کرمانى را کشت. برخى هم گفتهاند کرمانی در راه بازگشت از اردوگاه نصر توسط یکی از سرداران نصر کشته شد.[37]
ابومسلم همچنین در نامهای به نصر بن سیار، او را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت کرد، اما نصر هجده ماه پس از قیام ابومسلم سپاهی به سرداری یکی از اطرافیان خود به نام «یزید» به جنگ ابومسلم فرستاد که در نتیجه، این سردار در جنگ با سپاه ابومسلم اسیر شد و سپاهیان نصر گریختند و به این ترتیب ابومسلم در نخستین نبرد با عمال بنیامیه به پیروزی رسید[38].
نصر در نامهای به مروان بن محمد، او را از وضعیّت ابومسلم و قیام وى و بسیاری پیروان و دعوت به ابراهیم بن محمد خبر داد: «پس اکنون اى امیرمؤمنان کار خویش را دریاب و لشکرهایى پیش من بفرست که قوى شوم و از آنان براى جنگ با مخالفان یارى بخواهم».[39]
اما مروان خلیفه اموی به علت گرفتاری انقلابات در شام نصر را از فرستادن نیروی کمکی مایوس کرد.
على پسر کرمانی نیز که پدرش به حیله نصر از بین رفت، با جمعى انبوه به ابومسلم پیوست و در نبردی با نصر بن سیار، او را از دار الاماره بیرون کردند، نصر سوى یکى از خانههاى مرو رفت. آنگاه ابومسلم بر مرو چیره شد و على بن جدیع کرمانى بر ابومسلم سلام امارت گفت.[40]
نصر شبانه با زن و فرزند و یکی از نزدیکان به حیله از دست ابومسلم گریخت.
پس از فرار نصر، ابومسلم عدهای هم چون قحطبه» -از سران بزرگ شیعه بنی عباس- و خالد بن برمک -از خاندان برامکه- را مامور تعقیب او کرد و به تحکیم وضع خود در مرو پرداخت. آنها در طوس و حوالی نیشابور به پیشرفتهای شگرفی نایل شدند و تمیم پسر نصر را به قتل رساندند و نصر چون از اوضاع اطلاع یافت از نیشابور به کومش و از آنجا به گرگان گریخت. قحطبه نیز در تعقیب وی به گرگان رفت و در جنگ خونینی که در همان سال روی داد باز هم غلبه با خراسانیان بود و گرگان نیز بر قلمرو حکومت ابومسلم افزوده شد.[41]
نصر بن سیار در حال گریز به نواحی مرکزی ایران، جنگهایی به کمک «ابن هبیره» حاکم معروف بنیامیه در عراق، تدارک دید که منجر به شکست او شد و نهایتاً به ساوه رفت و در ساوه، براثر بیماری و کهولت سن در دوازدهم ربیعالاول سال 131(ه.ق) به سن هشتاد و پنج سالگی درگذشت.[42]