نویسنده: احمدرضا تحیری
چکیده
نوشتار پیش رو ناظر به مقالهای است تحت عنوان «یوسف در قرآن».محور اصلی مقاله مذکور بررسی چرایی منع مسلمین از آموختن سوره یوسف به زنان و دختران است. نویسنده مقاله این گونه ادعا میکند که این ممانعت به دلیل بیان دموکراسی بالای عزیز مصر در رابطه با خیانت همسرش و آزادی زیاد همسر عزیز در این سوره میباشد. نوشتار حاضر در صدد است با بررسی سوره مبارکه یوسف و روایات پیرامون آن، علت و حکمت منع مذکور را تبیین و تشریح نماید و این مسأله را توضیح دهد که منع مذکور حکمی است که با توجه به وضعیت عمومی زنان در جامعه آن روز عربستان و شرایط خاص فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و ایمانی آنان صادر شده است.
مقدمه
شاید بتوان گفت هیچ کتابی در طول تاریخ به اندازه قرآن کریم مورد تفسیر قرار نگرفته است. تاریخ تفسیر قرآن، همزمان با نزول این کتاب شروع گردیده و در طول 14 قرن افراد متعددی چه از مسلمانان و چه از غیر مسلمین در صدد شرح و تفسیر و تبیین آیات این کتاب برآمده و هر یک به فراخوار توان علمی و درک و استعداد خویش و نیز با توجه به میزان ایمان و اعتقادشان به رهای از این نعمت آسمانی برده اند.
اما متأسفانه با مطالعه سیر تکاملی تفسیر قرآن کریم در مییابیم که بخش قابل توجهی از تلاشهای انجام گرفته در این زمینه، به دلایل متعددی از قبیل منقح نبودن اصول، قواعد ، روشها، آفات و آسیبهای تفسیر قرآن یا عدم آگاهی افراد از این امور، عدم دسترسی به منابع معتبر یا عدم توانایی و مهارت لازم و کافی برای استفاده از این منابع، پیش داوری، بی انصافی و بعضاً غرضورزی و کینهتوزی نسبت به اسلام و قرآن و... از نقاط ضعف غیر قابل اغماض مصون نمانده است.
نوشتار حاضر در صدد نقد و بررسی مقاله «یوسف در قرآن» است که یکی از مصادیق بارز این دسته از تلاشهای ناقص و پر غلط میباشد. مقاله مذکور به منظور بررسی علت و چرایی منع مسلمین از آموختن سوره یوسف(ع) به زنان و دختران – بر اساس روایات شیعه و به تعبیر نویسنده بواسطه شایعهای اسلامی – تدوین گردیده و در ضمن، بعضی اشکالات و شبهات دیگر را هم به مطالب و مضامین این سوره مبارکه وارد میسازد. اما متاسفانه نویسنده در موارد متعددی حتی در فهم و تبیین ظواهر آیات هم دچار لغزشهای متعددی شده و به نظر میرسد یک نوع پیش داوری و ذهنیت منفی نسبت به قرآن نیز، به این مساله دامن زده و موجب انحراف بیشتر ایشان شده است.
اهم مطالب مذکور در این مقاله را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد:
1. بررسی چرائی منع آموختن سوره یوسف به زنان و دختران، که محور اصلی مقاله است.
2. نسبت بیعدالتی در رفتار و تبعیض در برخورد با فرزندان به حضرت یعقوب(ع) که همین امر موجب برانگخیته شدن حسادت فرزندان و برادر کشی آنان میشود و ادعای نبود محسنهای خاص برای حضرت یوسف به جز خوابی که در سوره بیان میشود.
3. حکم قرآن، به مکاری همه زنان در این سوره، بر اساس زنای ناکرده زن عزیز مصر، که خود این جرم نیز بهواسطه استدلالی سست و بی پایه اثبات میگردد.
ما در این نوشتار،در سه بخش به نقد و بررسی این سه محور پرداخته و اشکالات و ایرادات را به ترتیب موقعیتشان در مقاله بیان نموده و به آنها پاسخ میگوئیم و در ضمن برخی از اشکالات جزیی را نیز بررسی میکنیم.
تذکری در مورد کلیت مقاله
از برخی مطالب مقاله مورد نظر اینگونه برداشت میشود که نویسنده با اصل و اساس اسلام و قرآن مشکلی ندارد و روی ایراد و اشکال ایشان به سمت متدینین و مسلمانان و خصوصاً متولیان و مبلغین دینی است که اولاً دینداری اینها منحصر در روضه و سفره نذری حضرت اباالفضل(ع) و حضرت امالبنین(س) است! و ثانیاً در معرفی دین هم تنها به بیان احکام حیض و نفاس (نه نفاص!) و امثال آن اکتفا میکنند،اما با مطالعه ادامه مقاله، از لحن بعضاً تمسخرآمیز نویسنده در تشریح آیات بهدست میآید، که ایشان به اصل قرآن هم ایراد دارد؛ بلکه اساساً وحیانی بودن قرآن را قبول نداشته و آنرا انشاء خود پیامبر(ص) میداند که البته پاسخ به این دیدگاه و سایر موارد مذکور مجالی دیگر میطلبد.
در هر حال دیانت ما نه تنها امروز، بلکه در تمام طول تاریخ اسلام منحصر به امور مذکور نبوده و نیست، بلکه امور مذکور جزئی از گستره وسیع دین اسلام است و البته مساله روضه و توسل به اهل بیت(ع)، یکی از ارکان اساسی تشیع است، اما مساله به اینجا ختم نمیشود. امروزه بر احدی در ایران اسلامی عزیز و در بسیاری از نقاط دنیا پوشیده نیست که اسلام و خصوصاً تشیع به مرکزیت قم، در تمامی مسائل فکری، ایدئولوژیکی و مباحث علوم انسانی نظیر اقتصاد، روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت و... مدعی و صاحب نظر است و در تمامی این عرصهها همآورد و رقیب میطلبد و حاضر به مناظره با هر کسی در هر گوشهای از دنیاست. بهعلاوه هیچ وجدان بیداری از این مساله غافل نیست که در عصر حاضر، ایران اسلامی تحت پرچم قرآن و اسلام عزیز، علمدار مبارزه با استکبار و ظلم جهانی بوده و مایه امید همه ملتهای مظلوم و تحت ستم و آزادی خواه جهان است و اینها همه به برکت اسلام است. تشریح همین دو مساله، مثنوی هفتاد مَن کاغذ میشود و ما را از هدف اصلیمان در این نوشتار دور میکند.
حکمت منع آموختن سوره یوسف به زنان
اما در خصوص محور اول، نویسنده در پایان مقاله چنین میگوید: «میخواستم علت تحریم این سوره را برای زنان مسلمان بدانم که دانستم، شما چطور؟»
ایشان بیش از این توضیح نمیدهد و صراحتاً بیان نمیکند که برداشتاش از این مساله چیست؟ اما با توجه به محتوای کلی مقاله و نوع بیان آن میتوان گفت:
به نظر نویسنده آنچه باعث این ممنوعیت شده این است که زن عزیز مصر از حضرت یوسف(ع) که جوانی زیبا و رعنا و غلام زن بوده درخواست مراوده میکند، اما حضرت امتناع میورزد و در بین ماجرا، پرده کنار میرود و جریان برای عزیز فاش میشود، و مشخص میشود که درخواست کننده، خود زلیخا بوده؛ اما با این وجود، عزیز مصر، زن خود را چندان عتاب نمیکند و حتی یوسف را هم از وی دور نمینماید و او را همچنان در خدمتگزاری زلیخا باقی میگذارد. ماجرا همچنان ادامه پیدا میکند و زلیخا دائماً از یوسف(ع) درخواست مراوده کرده و از هر وسیله و حربهای برای رسیدن به این مقصد استفاده میکند ،اما یوسف همچنان استوار از اجابت درخواست زلیخا سرباز میزند و پس از مدتی به تفصیلی که در سوره و روایات پیرامون آن آمده، دیگر زنان طبقه اشراف مصر هم وارد ماجرا شده و آنان نیز در حضرت یوسف طمع میکنند، اما با وجود همه این افتضاحات، عزیز مصر نه همسر خود را تنبیه مینماید و نه یوسف را از وی دور میکند، که به تعبیر نویسنده، این نشانه دموکراسی عزیز و به اصطلاح، آزادمنشی اوست.
گویا اسلام از اینکه زنان این داستان را بشنوند و عکس العمل عزیز مصر در مقابل همسرش را بفهمند و در اثر آن، نوعی زیادهخواهی و روحیه عدم تمکین در مقابل مردان و رهاییطلبی از ولایت آنان، در ایشان ایجاد شود هراس دارد.
در پاسخ باید گفت:
اولاً: آموزش سوره یوسف به زنان و دختران حرام نیست بلکه مکروه است،آنهم بر اساس روایاتی که محدثین در کتب روائی آوردهاند[1] و إﻻ هیچ فقیهی در هیچ کتاب فقهی حکم به حرمت و یا حتی کراهت آموختن این سوره به زنان نداده است.
ثانیاً: توضیح علت منع تعلیم سوره یوسف به زنان نیازمند مقدمهای است به این بیان که هدف اصلی قرآن رشد و هدایت است و سایر اهداف و اغراضِ قابل طرح، فرعی و جانبی بوده و همگی در راستای هدف اصلی، یعنی رشد و هدایتاند.
آنچه که در وهله نخست متناسب با رشد و هدایت و تربیت و کمال (هدف اصلی قرآن) میباشد علم و آگاهی و بینش است و هر چه آگاهی و سطح علمی و فرهنگی فرد بالاتر باشد، عموماً زمینه برای رشد و تکامل و هدایت او فراهمتر خواهد بود.
اما گاهی میشود که یک فرد یا طبقه اجتماعی به واسطه نوع فرهنگ یا محیط اجتماعی و یا برخی عوامل دیگر، از تحت این قاعده خارج میشوند و افزایش علم و آگاهی آنها در یک زمینه خاص نه تنها موجبات رشد و هدایتشان را فراهم نمیکند، بلکه موجب انحطاط و سقوط روحی و اخلاقیشان هم میگردد.
توجه به این نکته ضروری است که ممنوعیت مورد بحث (منع زنان از یادگیری سوره یوسف) در زمانی خاص و تحت شرایط اجتماعی، فرهنگی و ایمانی خاصی صادر شده است. هر چند اصل قرآن و آموزهها و معارف آن فرا زمانی است و اقتضائات زمانی بر اصل آن خدشه وارد نمیکند، اما نحوه اجرایی و کاربردی نمودن این معارف و تحقق عینی آنها در زندگی فردی و اجتماعی و نیز مراحل، مراتب و شیوه تربیت فرد بر اساس آموزههای توحیدی و قرآنی، با توجه به شرایط و اقتضائات زمانی، مکانی، فرهنگی، ایمانی، اقتصادی و ... مخاطب، تفاوت پیدا میکند.
موارد متعددی در سنت اسلامی وجود دارد که در مورد یک موضوع واحد و حتی در یک برهه زمانی در پاسخ به یک سوال، به افراد متعدد جوابهای متعدد و مختلفی داده شده است چرا که هر جوابی مختص به مخاطب خودش و متناسب با وضعیت فرهنگی - اجتماعی و مراتب علمی و ایمانی همان فرد میباشد.
بنابراین بعضی دستورات اسلامی که متناسب با شرایط مخاطب بیان شدهاند با تغییر مخاطب و تغییر شرایط او متفاوت میشوند.
البته در کنار این دسته از احکام اسلامی آموزه های دیگری نیز وجود دارد که جزو اصول تغییرناپذیر و همگانی بوده و به هیچ وجه تغییر و تبدّل نمیپذیرند و تشخیص مصادیق این دو دسته نیازمند به تخصص است. به عنوان مثال، اصل لزوم تقوا و پرهیزگاری از اصول مسلم قرآنی و روائی است که تحت هیچ شرایطی و در هیچ زمان و مکانی خدشه بردار نیست، اما لزوم تقوا مثلاً در زمینه استفاده از کامپیوتر در 200 سال قبل که اصلا کامپوتری نبوده به طور کلی موضوعیت ندارد.
حال بیائید فضای جامعه عرب در زمان ظهور اسلام را مجسم کنیم. در آن زمان تعداد افراد با سوادی که در مکه میزیستند نهایتاً 17 نفر گفته شده است.[2] قتل و غارت و خونریزی در جامعه آن روز عربستان امری رایج بوده و هر زمان که قبیلهای به واسطه قحطی یا به هر دلیل دیگری با کمبود آذوقه روبرو میشدند رایجترین راه، غارت قبائل دیگر بوده است.
دختر داشتن در آن جامعه ننگ شمرده میشد و مردان، فرزندان دختر خود را در همان بدو تولد زنده به گور میکردند. روسپیگری امری متدوال و رایج بوده و حتی خانههای متعددی در مکه، به صورت رسمی و دارای نشان و علامت و پرچم برای این امر دایر بوده است. زن در جامعه آن روز حکم یک حیوان را داشت که مرد صاحب او بود و هر آنچه میخواست، در مورد او میکرد، میگساری و شراب خواری امری رایج بود و ... .
حال در چنین فضایی پیامبر اسلام(ص) کتابی به این عظمت و مکتبی به این عمق و وسعت میآورد و اوصیاء او میفرمایند: این بخش از کتاب (سوره یوسف) را بهتر است به زنان یاد ندهید چرا که جامعه آن روز به لحاظ فرهنگ توحیدی، جامعهای تازه متولد و نورس بوده است، و افراد این جامعه به تازگی از کفر در آمده به اسلام وارد شدهاند. مدتی اندک است که شهوترانی، زنا و روسپیگری قبیح شمرده شده و از سطح عمومی جامعه برچیده شده است، سطح فرهنگ و آگاهی عمومی جامعه، چه زن و چه مرد در حد نازلی است.
در چنین شرایطی فرمودهاند این سوره را به زنان یاد ندهید، آنهم نه به دلیل دموکراسی بالای عزیز مصر، بلکه چون قصه شهوت پرستی زنی مرفه و هوسباز و صاحب قدرت و وجاهت اجتماعی در آن مطرح شده، که به جوان زیر دست و خدمتکار خود به واسطه زیبایی ظاهریش چشم طمع داشته و در راه تصاحب وی، چه نیرنگها و مکرها که به کار نبرده است، که بعضی از جزئیات مطرح شده در روایات، در مورد نقشهها و ترفندهای زلیخا، واقعاً عجیب و شگفتآور است.
چه بسا شنیدن چنین داستانی توسط زنان ـ با توجه به عدم تربیت توحیدی و ضعف مرتبه ایمانی و وضعیت سراسر فساد و اسفبار جنسی که به تازگی از آن خارج شدهاند ـ شهوت آنان را برانگیزد و آنان را به حیلهگری و طنازی و عشوهگری و هزار نیرنگ دیگر، برای پاسخ به هوای نفس خود تحریک کند و موجبات فساد و تباهیشان را فراهم سازد.
در روایتی از امیرالمؤمنین(ع)چنین آمده است که:
«به زنان سوره یوسف را یاد ندهید چرا که در آن فتنه ها بیان شده است و در مقابل به آنها سوره نور را بیاموزید که موعظهها را بیان میکند.»[3]
روایت مذکور اشاره به همین مطلب دارد که سوره یوسف بیانکننده فتنه گری و شهوت پرستی زلیخا است و چه بسا شنیدن آن توسط زنان، آنان را به انحراف بکشاند، البته علت اینکه منع مذکور مختص به زنان میباشد این است که شخصیت فتنه گر در این سوره یک زن است وانحراف و فتنه گری در این راستا (عشوهگری و طنازی به جهت ربودن دلهای مردان) مختص به بانوان میباشد.
اما حکم مذکور عمومیت نداشته و شامل همه زنان نمی شود بلکه در همان دوران زنان فاضلی وجود داشتند که از این قاعده مستثنی بودهاند؛ حضرت زهرا(س) حافظ قرآن بودند؛ حضرت زینب(س) در کوفه مفسر و معلم قرآن برای زنان بودهاند؛ فضه - کنیز حضرت زهرا(س) - حافظ قرآن بوده و به مدت 20 سال جز به قرآن تکلم نکرد و هر آنچه از او میپرسیدند با قرآن پاسخ میگفت.[4]
در روایتی از پیامبر اسلام در مورد همین سوره آمده است:
«سوره یوسف را به بردگان خود بیاموزید همانا هر مسلمانی که سوره یوسف را بخواند و آن را به اهل خانه و کنیزان خود یاد بدهد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان نموده و قدرتی به او عطا فرماید که به واسطه آن (بر هوای نفس خود مسلط شده و) هرگز بر مسلمانی حسد نورزد.»[5]
عنایت بفرمائید که بنابر این روایت تعلیم سوره یوسف به اهل خانه (زنان و فرزندان) و کنیزان نه تنها جایز است،بلکه امری مؤکد بوده و دارای آثار و برکات دنیوی و اخروی عظیم است.
بنابراین با توجه به مطالب مذکور روشن میشود که حکم مورد بحث شامل همه زنان نمیشود، بلکه حکمی است که با توجه به وضعیت عمومی زنان جامعه آن روز و ضعف ایمانی و عدم تربیت توحیدی و انحطاط فکری و فرهنگی آنان صادر شده است، و اﻻ سوره یوسف نیز مانند همه سور قرآنی مملو از اسرار و معارف توحیدی و اخلاقی است که سزاوار و بلکه واجب است که هر مسلمانی در صدد درک و فهم و استفاده از آن اسرار و معارف بر آید،مگر آن که ظرفیت روحی لازم را نداشته باشد.
اما این که علت این منع، بیان دموکراسی بالای عزیز مصر در رابطه با خیانت همسرش باشد (که گویا نظر نویسنده مقاله همین است) مردود است، و نمیتوان گفت: به این دلیل از آموختن سوره یوسف به زنان منع شدهایم که نوع رفتار عزیز مصر با همسرش در جریان کذایی –که در سوره گزارش شده- باعث زیادهخواهی زنان و ایجاد این توقع در آنان میشود، که آنها نیز مانند همسر عزیز، از آزادی جنسی برخوردار بوده و بتوانند در آن واحد با چندین فرد ارتباط داشته و به فسق و فجور بپردازند،چرا که اگر علت منع مذکور چنین مسألهای میبود بایستی عمومیت میداشت و شامل همه زنان میشد،نه اینکه در روایات دیگری آموختن همین سوره به زنان مورد تأکید باشد.
بعلاوه این که چرا عزیز مصر در مورد همسرش چنین روش و منشی داشته، محل تامل است و ما نمیدانیم شرایط وی در آن زمان چه بوده و قرآن هم در این زمینه بیانی ندارد؛ چه بسا موقعیت و مکنت و مقام اجتماعی همسرش مانع از این بوده که عزیز مصر بتواند با وی به تندی و سختی برخورد کند و طرد وی نیز منجر به فضاحت و آبرو ریزی میشده، کما اینکه در بدو امر، عزیز مصر به حضرت یوسف(ع) امر میکند که ماجرا را کتمان نماید، که قاعدتاً این دستور بایستی برای کتمان مساله و به خاطر ترس از آبروریزی و رسوایی باشد،یا اینکه شدت محبتی که به همسرش داشته مانع برخورد تندی گردیده، به هر حال قرآن مجید در مورد نوع برخورد عزیز مصر و علت آن، بیان مفصلی ندارد و امر تا حدودی مبهم است. [6]
به علاوه قرآن کریم این رفتار عزیز مصر را تنها گزارش میکند، آن هم مختصر و اشارهوار (در این حد که او خریدار حضرت یوسف(ع) است و به یوسف محبت دارد و به همسرش سفارش میکند که با او به اکرام و ملاطفت برخورد نماید و بعد هم در جریان خیانت زلیخا جملهای از او بیان میکند). چه بسا از طرف عزیز مصر، برخورد سختی با همسرش صورت گرفته باشد، اما قرآن آن را بیان ننموده باشد، چون هدف از بیان این داستان امری است، که تبیین عملکرد عزیز مصر در رسیدن به آن هدف نقشی ندارد و این مسأله، یک مسأله فرعی و خارج از بحث است و کمتر مورد توجه قرار گرفته است، خصوصاً با نحوه بیان قرآن مجید و کیفیت پردازش این داستان در این سوره مبارکه که اصلاً عزیز مصر موضوعیتی در داستان ندارد، در حالی که زلیخا و عملکرد او، نقش کلیدی و مهمی در داستان دارد. از این رو بخش قابل توجهی از سوره به او اختصاص دارد.
در هر حال قضاوت در این مورد را به عهده خوانندگان محترم، خصوصاً خانمها میگذاریم تا خودشان تأمل کنند و ببینند اگر بدون درنظر گرفتن این شبهه و بدون تحمیل پیش فرض ها بر آیات قرآنی به سراغ این سوره مبارکه بروند، آیا چنین برداشتی میکنند؟ و اساساً نوع عملکرد عزیز مصر در این مورد جلب توجه میکند یا خیر؟
بهعلاوه بسیار سادهانگارانه است که فردی مانند پیامبر اسلام با این هوش و درایت که پایهگذار یک مکتب فکری با این عظمت میباشد، دیدگاه خاصی نسبت به قشری خاص از جامعه خود داشته باشد (مانند مرد سالاری و ولایت کلی مرد بر زن) سپس در کتابی که به عنوان منشور فکری و عقیدتی او و مکتبش شناخته میشود داستانی را بیاورد که در آن مَنِشی کاملا مخالف با دیدگاه خویش در مورد آن قشر خاص را بیان نماید (مانند محل بحث ما که به نظر نویسنده مقاله، سوره یوسف بیانگر دموکراسی بالای عزیز مصر در مورد همسرش و عدم وجود فضای مردسالارانه در دربار اوست) و سپس به پیروانش دستور دهد که این بخش از کتاب را به زنان یاد ندهید، بلکه قاعدتا اگر مسأله آنگونه که نویسنده مقاله تحلیل کرده میبود، عاقلانه این بود که اصلا چنین داستانی را در کتابش نمی آورد یا آن را به گونهای که مطابق با مرامش باشد میآورد.
به نظر میرسد همین مقدار بیان، برای وضوح و روشن شدن علت منع مذکور کافی باشد.
نتیجهگیری
به طور خلاصه میتوان گفت: کراهت آموختن سوره یوسف به بانوان حکمی است که با توجه به شرائط خاص اجتماعی، فرهنگی و... عموم زنان جامعهی آن روز عربستان صادر شده است چرا که این زمینه در آنان وجود داشته که اطلاع از ماجرای زلیخا و یوسف باعث تحریک قوای شهوانی و ایجاد زمینه برای انحرافات اخلاقی ایشان گردد،و در این میان عکس العمل عزیز مصر در برابر خیانت همسرش نقشی در کراهت مذکور نداشته و امری فرعی است.
فهرست منابع
- 1) بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیرالقرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ سوم.
- 2) طباطبائی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ دوم،1391ق.
- 3) عروسی حویزی، علی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم،1370ش.
- 4) فیض کاشانی، مولی محسن؛ تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
- 5) مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ اول،1431ق.
- 6) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار (پیامبر امی)، قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم،1380ش.
- 7) مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ یازدهم، 1373ش.
پی نوشت:
- [1]. اصول کافی، ج5، ص516 و من لا یحضره الفقیه، ج1، ص374، ج3، ص442.
- [2]. بلاذری در فتوح البلدان تعداد با سوادان قریش را هفده نفر معرفی کرده و اسامی آنها را ذکر می کند. او تنها یک زن قرشی را نام میبرد که در دوره جاهلیتٍ مقارن اسلام خواندن و نوشتن میدانست و در مدینه یازده تن را نام میبرد. به نقل از مجموعه آثار شهید مطهری (پیامبر امی)،ج3،ص210-211.
- [3]. اصول کافی، ج5، ص516 و من لا یحضره الفقیه، ج1، ص374، ج3، ص442.
- [4]. بحارالانوار، ج43، ص86-87
- [5]. مستدرک وسائل، ج4، ص342 و المصباح کفعمی، ص440.
- [6]. المیزان، ج11، ص143.