همگرائی دین و اخلاق در تربیت از دیدگاه امام رضا علیهالسلام
محسن موحدی؛ کارشناس ارشد علوم تربیتی و مدرس مراکز تربیت معلم استان اصفهان.
چکیده
هدف از نگارش این مقاله، بررسی همگرائی دین و اخلاق در تربیت با تأکید بر سیره تربیتی امام رضا علیهالسلام است. روش تحقیق، توصیفی کتابخانهای است که نگاهی به اهمیت بررسی رابطه دین و اخلاق، تعریف مفهوم اخلاق و همچنین مفهوم دین دارد. بر این اساس میتوان رابطه دین و اخلاق را در چهار نظریه زیر جستجو نمود که در این نوشتار بهتفصیل بررسی میشود: تباین، اتحاد، تعامل، رابطه ارگانیک. تشریح مفهوم تربیت و تربیت دینی به ما کمک خواهد کرد که با توجه به بیانات و سیره عملی امام رضا علیهالسلام مواردی مانند تدريجى بودن تربيت، بعد از تولد، نامگذاری، مراقبت از کودک، کودک و سلامتی، صحبت با کودک، محبت، احترام، تشویق، نظارت والدین، خوداتکائی و پرورش بعد عقلانی در زمینه همگرائی دین و اخلاق در تربیت، نتیجهگیری شوند.
واژگان کلیدی: اخلاق، دین، تربیت، تربیت دینی، تربیت اخلاقی، امام رضا علیهالسلام.
مقدمه
اخلاق در لغت عرب، جمع خُلق و به معناي سرشت و سجيه، اعم از سرشت نيكو و پسنديده (مانند جوانمردي) يا سرشت ناپسند و زشت (مانند فرومايگي) است. اخلاق جمع خُلْق و خُلُق است (معین، 1364، 89). به گفته راغب در كتاب مفردات، اين دو واژه در اصل به يك ريشه باز میشود. خُلُق به معناي هیئت و شكل و صورتي است كه انسان با چشم میبیند و ُخلْق به معناي قوا و سجايا و صفات دروني است كه با چشم دل ديده میشود؛ بنابراين میتوان گفت؛ اخلاق مجموعه صفات روحي و باطني انسان است و به گفته بعضي از دانشمندان، گاه به اعمال و رفتاري كه از خلقيات دروني ناشي میشود، نيز اخلاق گفته میشود (مكارم شيرازي،1377، 24 ـ 23).
اگر از ديدگاه اخلاق به دين نگريسته شود، تمام دين اخلاق است. اعتقادات كه در آغاز شهادت زباني است و با مجموعهاي از اعمال تأييد ميشود، در نهايت به ملكاتي در نفس انسان بدل ميشود و ايمان را بهعنوان زمينه ساير فضايل اخلاقي و مهمترين نيرو و عامل دفع و رفع رذايل اخلاقي در روح انسان پديد ميآيد. همچنين اعمال عبادي و مناسك ظاهري كه در برنامه تكاليف شرعي تعريف شده، براي حصول يك ملك اخلاقي در نفس به نام عبوديت است و عبوديت با ساير اوصاف و ملكات نيك و ناپسند نسبتي دارد؛ دين اين همه را بيان كرده و راه رشد و كمال معنوي و باطني را به انسان نمايانده است. ملكات اخلاق شاكله انسان و صورت باطني او را ميسازد و بعثت پيامبر (ص) براي اين بود كه به مردم بياموزد چگونه صورت باطني خود را كه در قيامت ظاهر و آشكار ميشود، بهصورت و زينت حقيقي انسان آراسته سازند؛ از اينرو رسول اكرم (ص) ميفرمودند: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» (شمس الدین، 1372، 34-33).
در بررسی مفهوم دین نیز باید توجه داشت، امروزه به سبب تأثّر فرهنگ ما از فرهنگ غرب و با وارد شدن مفاهيمى مانند سکولاریسم و لیبرالیسم، بحث گسترة دين و دامنه وظيفة انبيا بهشدت مورد سؤال واقع شده است؛ برخى مىگويند: درست است كه انبيا از جانب خداوند و با مأموريتى آسمانى براى هدايت انسانها آمدهاند، ولى آيا هدايت آنان شامل تمام ابعاد زندگى انسان است يا تنها شامل بخشهايى مىشود كه انسان در مورد آنها قدرت استدلال ندارد و نمىتواند بر داشتههاى عقلانى، علمى و تجربى خود تكيه كند؛ بنابراين بحث بر سر گسترة دين است؛ آيا ما در تعريف دين، حداقلى هستيم يا حداكثرى يا تماميتگرا؟
از آيهى شريفهى الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي (مائده، 3)، استفاده مىشود كه دين كامل و تمام است؛ تمام، يعنى براى تمام جنبههاى حيات انسان برنامه دارد؛ بنابراين از روند سكولاريزم و فردی سازی جدا مىشود؛ كامل، يعنى هركدام از اين زیرمجموعهها به بهترين شكل تبيين و به بشر ابلاغ شدهاند. بشر نیز خود هرچه تلاش كند، نمىتواند به يافتههايى كاملتر از معارف وحيانى دست يابد (مطهری، 1376، 56).
بههرحال در زمينة تربيت دينى اين سؤال مطرح است كه دين اسلام درصدد شكوفاسازى كدام بُعد از ابعاد شخصيت انسانى است؟ مربيان دينى چه وظيفهاى در برابر انسان دارند؟ اگر گسترة دين به گسترة زندگى انسان باشد، در این صورت، تمام شاخههاى علوم، مثل جامعهشناسى، روانشناسى، حقوق، اقتصاد، مديريت و حتى برخى از شاخههاى علوم طبيعى هم وارد دين خواهند شد؛ چون در ارتباط با هموارسازى زندگى بشر است (دلشاد تهرانی، 1376، 74).
با مراجعه به متون دينى مىتوان گفت كه دين عبارت است از: «مجموعهاى از باور داشتها و طرز تلقىها، يك نظام ارزشى و دامنهاى از احكام رفتارى»، يعنى مجموعهاى از باور داشتها كه همان بحث جهانبینی و تلقى ما از كليت هستى و چگونگى آن است و يك نظام ارزشى از بايدها و نبايدهاى اخلاقى كه ناظر به رفتار است و فقط جنبه نظرى و تئوريك صرف ندارد و يك دسته احكام حقوقى كه بايدها و نبايدهاى رفتارى در دامنه حقوق را شامل مىشود. امروزه برخی دينشناسان، معتقدند كه دين بايد چهار نوع رابطه و رفتار را در انسان تنظيم نمايد:
ـ رفتارهايى كه در روابط انسان با خودش مطرح مىشود؛
ـ رفتارهاى مربوط به ارتباط انسان با خدا؛
ـ رفتارهاى ناشى از انسان با همنوعانش در سطح جامعه،
ـ رفتارهاى ناشى از روابط ارتباط با طبيعت و منابع طبيعى (مصباح يزدى، 1366، 115).
رابطه دين و اخلاق از پرسابقهترين بحثهای اندیشه ديني است. فيلسوفان دين و عالمان علم اخلاق در زمینه رابطه دين و اخلاق، اصالت دين يا اخلاق، ضمانت اجرايي اخلاق بهوسيله دين، سرچشمگي دين از اخلاق يا اخلاق از دين و ساير وابستگیها و نیازمندیهای دين و اخلاق سخن گفتهاند. در این نوشتار ابتدا به بررسی اجمالی و بیان نظریههای گوناگون در همگرایی دین و اخلاق، پرداخته میشود و سپس با استفاده از کلام و سیرة عملی امام رضا علیهالسلام، تأثیر این همگرایی بر تربیت بررسی میشود.
اهمیت بررسی رابطه دین و اخلاق
نقطه آغازين ترابط دين و اخلاق در گزارش افلاطون از گفتوگوي سقراط با اثيفرون نمايان است. سقراط از اتيفرون ميپرسد: «آيا چون خدا به چيزي امر كرده است، آن چيز صواب است يا چون آن چيز صواب است، خدا به آن امر كرده است؟»
اين گفتوگو، حكيمان و متكلمان را برانگيخت تا در زمينة اخلاق ديني يا استقلال اخلاق از دين حكم رانند. متفكران اسلامي اعم از متكلمان، فقيهان و عالمان اخلاق در بحث از حسن و قبح شرعي يا عقلي از ترابط دين و اخلاق سخن گفتهاند. فرقة اشاعره از حسن و قبح شرعي ـــ در مقام ثبوت و اثبات؛ يعني واقعيت و شناخت ـــ دفاع ميكنند و بر اين باور هستند كه افعال و اعمال ذاتاً حسن و قبح نداشته و با امرونهی تشريعي، حسن و قبح پيدا ميكنند و با امرونهی شرعي نيز حسن و قبح شرعي افعال، كشف ميشود. با چنين رويكردي، پيوند دين و اخلاق، وثيق و ناگسستني است و اخلاق در تاروپود دين حضور مييابد.
فرقههاي ديگر اسلامي مانند معتزله و شيعه به حسن و قبح ذاتي و عقلي افعال معتقد هستند؛ يعني افعال و اعمال، ذاتاً حسن و قبح بردارند و كليات آنها مانند حسن عدالت و قبح ظلم بهوسیله عقل بشر درك ميشوند؛ ازاینرو نقش دين تنها در كشف ارزشهاي جزيي ظاهر ميشود.
بنابراین مسئله ارتباط دين و اخلاق در جهان نيز مورد توجه انديشمندان مسلمان بوده است. حتي شرط ايمان و دينداري، عمل اخلاقي، انجام احكام و فرايض شرعي و ترك رذايل و محرمات است. در ميان فرقههاي اسلامي، تنها فرقة مرجئه است كه اعتقادات ديني را شرط ايمان دانسته و معصيت و اباحيگري در اخلاق و عمل را با دینداری و ايمان مردم منافي ندانسته است. اين عقیده افراطي، واكنشي در برابر عقیده افراطي خوارج بود كه مرتكب گناهان كبيره را كافر و محروم از ايمان ميپنداشتند. روايات ائمه اطهار (ع) مبني بر تركيبي بودن ايمان از معرفت قلبي، اقرار زباني و عمل به اركان است (خسروپناه، 1384، 26).
در این راستا میتوان به چهار ديدگاه كلي تباين، اتحاد، تعامل و رابطه ارگانیک دین و اخلاق اشاره نمود که بهتفصیل به آن پرداخته میشود.
الف- تباين بین دین و اخلاق
دين و اخلاق در اين نگرش، دو عنصر متباين و غير مرتبط با يكديگر تلقي ميشوند؛ چنانكه قلمرو هر يك جداي از ديگري است؛ بهگونهاي كه هيچ ارتباط منطقي با يكديگر نداشته و گاهي بهصورت اتفاقي مانند دو مسافر با هم ملاقات ميكنند. اين ديدگاه، علاوه بر طرح از ناحيه ملحدان و مخالفان دين، از سوي مؤمنان مسيحي مانند «كييركگور» فيلسوف اگزيستانس نيز مطرح شده است. بهزعم وي، اگر كسي در حوزة اخلاق بماند، نميتواند به مرحلة ايمان پا بگذارد. به همين سبب، حضرت ابراهيم در اجراي حكم قتل فرزندش از اخلاق پيروي نكرد و حكم دين را مقدم داشت. پس هيچ ارتباط منطقي ميان دين و اخلاق وجود ندارد و اگر مسائل ديني با مسائل اخلاقي تلاقي پيدا ميكنند، يك تلاقي عرضي و اتفاقي ـــ نه يك رابطه منطقي ـــ است، مانند دو مسافر كه بهصورت جداگانه از يك مبدأ بهسوی مقصدي حركت كردهاند و در بين راه و در يك نقطة مشترك بهصورت اتفاقي، همديگر را ملاقات ميكنند، بدون اینکه آن دو مسافر با يكديگر رابطهاي داشته باشند. (اخوان، 1373، 44).
مدعيان نظرية تباين براي اثبات ادعاي خود به دلايلي تمسك جستهاند، از جملة آنها اين است كه ميان دين و اخلاق، تفاوتهاي موضوعي وجود دارد. دين به رابطه انسان با خدا و اخلاق به روابط آدميان با يكديگر انحصار دارد. توسعه و تعريف دين به مجموعة حقايقي كه بيانگر رابطة انسان با خدا، خود و ديگران است؛ ميتواند دليل نخست را غير مستدل نشان دهد. استدلال ديگر ايناست كه دين و اخلاق از جهت هدف فاقد وجه اشتراك هستند، هدف دين، خدا گونه كردن آدميان و تعالي بخشيدن به روح آنها است؛ ولي هدف اخلاق، ارائه دستورالعملهايي براي تصحيح روابط اجتماعي انسانها است. اين دليل نيز مخدوش است؛ زيرا خداگونه كردن آدميان و تعالي بخشيدن به آنها از راههاي گوناگوني از جمله تصحيح روابط اجتماعي انسانها به دست ميآيد، پس هدف اخلاق بهعنوان هدف متوسط دين تلقي ميشود. برخي از نويسندگان غربي معتقدند كه وابستگي اخلاق به دين، به محو اخلاق ميانجامد؛ زيرا با فرو ريختن باورهاي ديني، اخلاق نيز فرومیپاشد.
به تعبير ديگر، فروریختن ايمان به خدا، راه را براي پرورش كامل نيروهاي آفرينندة انسان ميگشايد. مخدوش بودن اين ادعا با نفي تلازم پیشگفته آشكار ميشود؛ زيرا چهبسا ممكن است كه گروهي بهرغم نفي گزارههاي اعتقادي دين به گزارههاي اخلاقي دینباور داشته باشند و به دستورهاي ارزشي دين پايبند بمانند؛ هرچند در مقام عمل، اعتقاد به خدا و معاد، ضمانت اجرايي احكام اخلاقي را فراهم ميآورد (خسروپناه، 1384، 27).
ب- اتحاد دین و اخلاق
اين نگرش، دومين ديدگاه در حوزه ترابط ميان دين و اخلاق است. بر اين اساس، رابطة ارگانيكي و جزء و كل ميان دين و اخلاق برقرار ميشود؛ زيرا دين از نگاه متفكران اسلامي عبارت است از مجموعهاي از عقايد، اخلاق و احكام كه خداوند بهمنظور هدايت مردمان و تأمين سعادت دنيايي و آخرتي آنها به پيامبران وحي كرده است؛ بر اساس اين تلقي، نهتنها قلمرو اخلاق از قلمرو دين جدا نيست؛ بلكه اخلاق جزيي از گسترة دين بهشمار ميآيد؛ چنانكه نسبت دين و اخلاق، عموم و خصوص مطلق است. از باب تشبيه، ميتوان دين را با درختي مقايسه كرد كه عقايد، ريشهها و اخلاق، تنه و احكام، شاخه و برگ و ميوة آن هستند (خسروپناه، 1384، 28).
ج- تعامل دین و اخلاق
بر اساس اين رويكرد، دين و اخلاق داراي هويتي مستقل هستند؛ ولي در عين حال با هم در تعامل قرار دارند؛ يعني اخلاق و دين از زواياي گوناگون به يكديگر محتاج هستند. پذيرش پارهاي از گزارههاي ديني بر برخي از قضاياي اخلاقي مبتني است و تصديق دستهاي از گزارههاي اخلاقي متوقف بر پارهاي از قضاياي ديني است؛ پس دين و اخلاق نه بهکلی متباين هستند و نه ارتباط منطقي و ارگانيكي بين آنها برقرار است، بلكه رابطة عليت و معلوليت، تأثير و تأثر و بهطورکلی تعامل بين آنها وجود دارد. (خسروپناه، 1384، 29)
در زمينة وابستگي و نیازمندیهای دين و اخلاق نسبت به يكديگر ميتوان به نمونههای ذيل اشاره كرد:
1- نیازمندیهای دين به اخلاق
نياز دين به اخلاق تنها در مقام اثبات است. مبادي تصوري و تصديقي دين را شارع مقدس بيان كرده و روشن ساخته است. در مقام اثبات، نياز دين به اخلاق به لحاظ كارآمدي، ترويج و توسعة دين است. دين براي آنكه حضوري مستقيم، پررنگ و پرجاذبه در صحنة زندگي انسان و جامعة بشري داشته باشد و توانايي خود را در تغيير و اصلاح و پيشرفت نشان دهد و بهصورت امري انتزاعي و بيگانه از حيات عادي و دنيايي درنيايد، نيازمند اخلاق است. آنچه بيش از هر چیز و سریعتر از همه در نگاه، انديشه و قلب انسانها جاي ميگيرد، رفتارها و گفتارهاي ظاهري است كه ميتواند از عمق و باطن و ملكوت انسان خبر دهد. البته برخي تصور كردهاند دين در مبادي تصديقي خود نيازمند اخلاق است. براي مثال تصور شده كه اثبات وجود خدا، حيات پس از مرگ و نبوت، يعني مبدأ، معاد و نبوت متوقف بر اخلاق است. دليل اين افراد عمدتاً مسئله حسن و قبح است. بيان مطلب از اين قرار است كه در خصوص نبوت، برخي با توجه به مسئله اختيار گفتهاند، دين نيازمند اخلاق است. زيرا دليل اثبات نبوت آن است كه خداوند ما را براي رسيدن به كمال آفريده است؛ اين كمال از راه انجام افعال اختياري حاصل ميشود و فعل اختياري نياز به آگاهي دارد و چون آگاهي انسان كامل نيست، پسنیاز به وحي است؛ اما به چه دليل هدف از خلقت انسان كمال است؟ زيرا كمال خوب است. پس پيشفرض استدلال نبوت پذيرش حسن كمال و اختيار است؛ اگر اين پيشفرض نباشد نبوت اثبات نميشود.
معاد نيز متوقف بر اصل حسن و قبح است. زيرا پاداش بسياري از نيكوكاران و كيفر بسياري از گناهكاران در دنياي مادي و محدود ممكن نيست. از سويي پاداش ندادن كسيكه مستحق پاداش است و به كيفر رساندن كسيكه مستحق كيفر است، قبيح است. يا بهبیاندیگر پاداش دادن مستحق پاداش و به كيفر رساندن مستحق كيفر كاري نيكوست. ازاينرو لازم است پس از مرگ جهاني ديگر باشد كه در آن اين امور محقق شوند. اگر آخرت نباشد خدا مرتكب امري قبيح شده است. پس اثبات معاد متوقف بر حسن و قبح است (حسن منفرد، 1370، 67-63).
در باب اثبات خدا نيز چنين گفته شده است كه اگر اعتقاد به حسن و قبح نباشد، نميتوان وجود خدا را اثبات كرد. زيرا با صرفنظر از ادلهاي كه براي اثبات وجود خدا به کار ميرود (عقلي، نقلي، شهودي، تجربي...) تا تصديق ملازمه ميان مقدمات صحيح و نتیجه يك استدلالِ درست را نيكو و حسن ندانيم، دليلي براي پذيرش نتيجه نخواهيم داشت؛ ازاينرو همة استدلالهایی كه براي اثبات وجود خدا صورت ميگيرند، نيازمند پذيرش حسن و قبحند.
پاسخ اجمالي اين مطالب آن است كه ميان حسن و قبح وجودشناختي، حسن و قبح زيباشناختي و حسن و قبح اخلاقي تفاوت وجود دارد. اثبات وجود خدا يا صفات او، اثبات معاد و نبوت متوقف بر حسن و قبح وجود شناختی است نه حُسن و قبح اخلاقي. هنگاميكه گفته ميشود آب خوب است، هوا خوب است، اين ساختمان يا دستگاه خوب يا آلودگي هوا و آب بد است و نظاير آن، مراد كمال و نقص وجود، جنس ساختار، كارآمدي و... است. به بيان ساده حسن و قبح وجود شناختی، يعني كمال و نقص؛ اما آنگاهکه ميگوييم گُل، درخت، دريا، غروب و طلوع خورشيد خوب است؛ اين خوبي زيباشناختي است كه بنا به نظر برخي، از كيفيت يا صفتي واقعي و خارجي حكايت ميكند و به نظر برخي ديگر، صرفاً از پسند و ناپسند و ميل و تنفر دروني انسان خبر ميدهد. ولي خوب و بداخلاقی تنها در جايي است كه صفت فعل اختياري يا منش انسان واقع شود. با اين بيان روشن ميشود كه ملازمة ميان مقدمات و نتايج، اصلاً پذيراي خوب و بد اخلاقي نيست؛ بلكه تنها صدق و كذبپذير است. تصديق يا پذيرش ملازمة ميان مقدمات و نتيجه نيز امري وابسته به درك و شناخت است. درصورت وجود درك و شناخت ملازمه، تصديق يا عدم تصديق، خواهناخواه صورت ميگيرد و حسن و قبح اخلاقي نميپذيرد. روشن است كه عناد و لجاج يا تظاهر به پذيرش، فعلي اختياري است كه ميتواند به حسن و قبح متصف شود. خلاصه آنكه ميان شناخت و تصديقِ چيزي و عمل و التزام به آن ملازمة منطقي وجود ندارد؛ بنابراين اگر گفته ميشود خدا خوب يا خوب مطلق است، اين خوبي ضرورتاً به معنای خوبي اخلاقي نيست، بلكه خوبي وجود شناختی است؛ يعني خدا كمال مطلق است. اگر گفته ميشود قبيح بر خدا راه ندارد، اين قبح ضرورتاً قبح اخلاقي نيست؛ بلكه قبح وجود شناختی است؛ يعني نقص بر خدا راه ندارد؛ لذا «جهان پس از مرگ بايد باشد» به اين معناست كه حكمت، عدالت، خيرخواهي و قدرت خداوند كامل است و اگر قيامت نباشد خلقت جهان كه فعل خداوند است، ناقص خواهد شد، درحاليكه نقص (قبح) بر خدا راه ندارد (جهان میهن، 1385، 114-111).
حسن و قبح وجود شناختی به معنای كمال و نقص امري است كه عقل يا فطرت يا وجدان و يا...، آن را درك ميكند. حتي حسن و قبح اخلاقي نيز به اين درك نيازمند است. خوبيِ راستگویی و پاکدامنی كه خوبيِ اخلاقي است، ازاينروست كه عقل يا وجدان يا فطرت... كمال بودن يا در راستاي كمال بودن آن را درك ميكند. با اين بيان پاسخ مسئله توقفِ اثبات نبوت بر حسن اختيار و كمال روشن ميشود؛ يعني اين حسن، حسن وجود شناختی است نه حسن اخلاقي (رهبر، 1378، صص 89-86).
از اهداف اخلاق، پيراستن نفس از پلیدیها و پلشتیها و آراستن آن به فضايل و پاکیها، ايجاد روابط سالم اجتماعي، عدالت، امنيت، رفاه و آرامش و زندگي سعادتمند براي انسان است. اين اهداف و غايات در دين نيز وجود دارد اما علاوه بر آن، رشد استعدادهاي بينهايت انسان از طريق عبادت در شکلهای گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ...، با توجه به حيات پس از مرگ و جنبة جاودانگي و بقاي روح از اهداف و غايات دين است؛ ازاينرو ميتوان گفت همة غايات اخلاق در دين وجود دارد، اما برخي غايات دين در اخلاق به چشم نميخورد. زيرا حتي نظامهای اخلاقي سعادتگرا همچون نظام سقراطي، افلاطوني و ارسطويي نيز تفسيري از سعادت ارائه ميدهند كه با سعادت موجود در اديان الهي فاصلة بسيار دارد (اخوان، 1373، 136). به هر حال میتوان گفت نیاز دین به اخلاق از جنبههای زیر قابلبررسی است (خسرو پناه، 1384، 30).
-نياز خداشناسي به اخلاق: وجوب شكر منعم در کتابهای كلامي بهعنوان يكي از دلايل ضرورت خداشناسي ذكر شده؛ يعني حكم اخلاقي سپاسگزاري انسان از ولینعمت، مقدمه ضرورت شناخت خدا بیان شده است. «كانت»، فيلسوف شهير آلماني پس از نقد براهين عقلي به براهين اخلاقي و عقل عملي تمسك ميجويد و لازمة قوانين اخلاقي را اذعان به وجود خدا و خلود و جاودانگي نفس ميداند. عدهاي ديگر از طريق امرونهی اخلاقي به وجود امرونهی كننده، يعني خداوند متعالي پي بردهاند (اخوان، 1373، 144).
-نياز هدف دين به اخلاق: نمونة ديگر نيازمندي دين به اخلاق، نياز هدف دين به اخلاق است. اداره زندگي فردي و اجتماعي انسان از اهداف دين بهشمار ميآيد و اين هدف در پرتو مجموعهای از دستورات اخلاقي تأمینپذیر است؛ پس دين بدون اخلاق نميتواند به اهداف خود دست يازد.
- نياز تبليغ دين به اخلاق: كاراترين شيوة ترويج دين، رفتارهاي اخلاقي و ارزشي دينداران و متوليان دين است. خداوند سبحان نيز نرمخويي پيامبر را رحمت الاهي دانسته و تصريح ميكند كه اگر خشن و سنگدل بود، همه از اطراف او پراكنده ميشدند (انصاریان، 1376، 44).
2- وابستگي اخلاق به دين
بحث نيازمندي اخلاق به دين در مقابل اخلاق سكولار قرار دارد. اخلاق سكولار به نفي نيازمندي اخلاق به دين و استقلال قلمرو اخلاق از قلمرو دين حكم رانده است. طرفداران نظرية امر الاهي معتقد هستند كه اخلاق در مقام ثبوت اوامر و نواهي اخلاقي و اثبات و تصديق باورهاي اخلاقي به دين حاجتمند است؛ افزون بر اينكه دين و اعتقادات ديني، پشتوانهاي لازم براي اجراي احكام اخلاقي است.
يكي از كاركردهاي دين، اين است كه ارزشها، خوبي و بديهاي اخلاقي را تبيين و تعيين ميكند؛ يعني به كمك آموزههاي ديني و الاهي، ارزشهاي رفتاري و حدود افعال آدمي مشخص ميشود.
جزئيات اعمال اختياري انسان بهگونهاي است كه عقل آدمي بهتنهایی نميتواند زشتي و زيبايي آنها را درك كند و تعيين ارزش آنها بهوسیله دين و گزارههاي ديني ميسر است؛ بنابراين، گرچه كليات ارزشهاي اخلاقي كه قلمرو حداقلي اخلاقي را تشكيل ميدهد بدون گزارههاي ديني تشخيصپذير است؛ ولي بسياري از مصاديق و جزئيات احكام اخلاقي به دين و آموزههاي ديني نيازمند است.
دين، علاوه بر شناسايي افعال خوب و بد، ضمانت اجرايي ارزشهاي اخلاقي را به عهده دارد. بر اساس روانشناسي انسان نيز ميتوان گفت كه بسياري از انسانها با تشويق يا تنبيه به انجام كارهاي خوب و ترك كارهاي بد رغبت پيدا ميكنند. آموزههاي ديني و اعتقاد به عدالت الاهي و حسابرسي به اعمال بندگان در معاد، اصول و ارزشهاي اخلاقي را الزامآور ميكند. فوايد دنيايي و آخرتي افعال اخلاقي، آدميان را به سمت عمل به ارزشهاي اخلاقي سوق ميدهد و دين در شناسايي فوايد دنيايي و آخرتي آنها مؤثر است. علاوه بر اينکه افعال و ارزشهاي اخلاقي به هدف و غايت نهايي نيازمند است، دين در تعيين هدف والاي اخلاقي نيز نقش تعيين كننده دارد. (خسروپناه، 1384، 31) به هر حال اخلاق هم در مقام ثبوت و هم در مقام اثبات نيازمند دين است.
- نياز اخلاق به دين در مقام ثبوت
الف - مبادي تصوري يا ايضاح مفهومي: مفاهيم اخلاقي مانند خوب، بد، بایدونباید و نظاير آن عليرغم وضوح ابتدايي، ابهامات بسياري دارند؛ و دين رافع اين ابهامات است. بايد توجه داشت مراد اين نيست كه عقل، حس و وجدان انسان بهطور مستقل نميتواند تا حدودي معناي خوب و بد، فضيلت و رذيلت را درك كند، بلكه منظور آن است كه درك دقيق، كامل و شفاف و پايدار اين مفاهيم در برخي موارد نيازمند منبعي حكيم، قادر، ثابت و سرمد، بيطرف و مهربان است تا اين مفاهيم را روشن سازد؛ ازاينرو تلاش كساني همچون آقاي اوئينگ - فيلسوف تحليل زباني شهير انگليسي - در انكار نياز اخلاق به دين و در ايضاح مفاهيم و مبادي تصوري اخلاق، با شكست مواجه شد. زيرا استدلال ايشان در رد اين ادعاست كه همة مفاهيم اخلاقي نيازمند ايضاح مفهومي از سوي دينند. حال آنكه ادعا اين است كه برخي مفاهيم اخلاقي براي دست يافتن بهوضوح و دقت كامل و ثابت نيازمند دين است (حائری، 1361، 158).
ب - مبادي تصديقي: اولاً همانگونه كه در مبادي تصوري بيان شد، دستكم، وضوح و روشني كامل و پايدار برخي مفاهيم اخلاقي نيازمند دين است. ازآنجاکه تصديق (واقعي و حقيقي) بدون تصور ممكن نيست، ميتوان گفت كه: دستكم، برخي از مبادي تصديقي اخلاق نيز نيازمند دين است. ثانياً صدق گزارههاي اخلاقي نظير «راستگویی خوب است» يا «بايد راست گفت»، «دروغگویی بد است» يا «نبايد دروغ گفت» نيازمند تبيين و دلیلاند. دين در اين ناحيه نيز پشتوانه و ممد اخلاق و تبيينگر صدق اين گزارههاست (حائری، 1361، 160).
برخلاف نظر اشاعره مقصود دين اين نيست كه چون خدا گفته است «راستگویی خوب است» يا «بايد راست گفت» پس راستگویی خوب است، بلكه مراد آن است كه دين با ارائه كمال مطلوب و بالذات (در اسلام خداوند) معيار و ملاك خوب و بد و بایدونباید را در اختيار ميگذارد. هرچه و هر كاري كه انسان را به كمال مطلوب و بالذات نزديك كند، خوب و بايسته است و هرچه او را از اين كمال دور سازد بد و ناشايست ميشود. با اين بيان كوشش كساني نظير آقاي بارتلي براي رد وابستگي اخلاق به دين در ناحية مبادي تصديقي ناكام ميماند. زيرا استدلالهای كساني مانند آقاي بارتلي براي رد اين ادعاست كه: «دين علت خوبي، بدي، بايستگي و نبايستگي كارها را بيان ميكند». حالآنکه پرسش اساسي و نهايي آقاي بارتلي اين است كه: به چه دليل آنچه خدا گفته است خوب است، خوب است، يا به چه دليل پيروي از اوامر و نواهي الهي خوب است. خوب بودنِ پيروي از اوامر و نواهي الهي را ديگر نميتوان با گزارهاي ديني تبيين كرد، زيرا مستلزم دور است؛ يعني نميتوان گفت چون خدا گفته است كه پيروي از اوامر و نواهي الهي خوب است، پس پيروي از اوامر و نواهي الهي خوب است. مصادرهاي بودن اين استدلال روشن است. پس بايد ملاك و منبع ديگري غير از اوامر و نواهي الهي براي تبيين خوبي و بدي و بایدونباید وجود داشته باشد كه همان عقل يا احساس يا وجدان است؛ ازاينرو اخلاق در تبيين مبادي تصديقياش نياز به دين ندارد و از آن مستقل است (احمدی،1372، 50-46).
اما بر اساس دليل مذكور، در پاسخ بايد گفت: نياز اخلاق به دين ازآنروست كه هيچ فعل اختياري و آگاهانة انسان بدون غايت نيست و نميتواند باشد. كارهاي اخلاقي نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. از سوي ديگر، ارزش اخلاقي كارها وابسته به ارزش غايات آنهاست. هرچه اين غايات ارزشمندتر باشند، ارزش اخلاقي آنها بيشتر خواهد بود. در ميان غايات نيز آن غايتي كه مطلوب بالذات حقيقي و پايدار است، ارزشمندترين غايات است و ساير غايات ارزش خود را وامدار اويند؛ بنابراين لذت، قدرت، علم، ثروت و نظاير آن هيچيك نميتوانند غايت و كمال مطلوب بالذات، پايدار و حقيقي باشند، بلكه غاياتي متوسط و آلياند كه هريك ارزش مناسب خود را دارند. غايت و كمال مطلوب و بالذات حقيقي و پايدار همان است كه دين به انسان ارائه ميكند؛ يعني خداوند باریتعالی؛ ازاينرو دليل آنکه پاكدامني، عدالت، وفاي به عهد و نظاير آن خوب است و بايد عفيف و عادل بود و به عهد خود وفا نمود، اين است كه انسان را به كمال مطلوب با لذات نزديك ميكند؛ و دليل آنکه آلوده دامني، ظلم و نقض عهد بد است و نبايد آلوده دامن و ظالم و ناقض عهد بود، اين است كه اين امور انسان را از كمال مطلوب بالذات خود دور ميسازد. (حاجی ده آبادی، 1377، 80).
- نياز اخلاق به دين در مقام اثبات
الف - ضمانت اجرا و پاداش و كيفر: روشن است كه اخلاق براي عمل كردن است و تا مورد عمل قرار نگيرد تأثيري در زندگي فردي و اجتماعي نخواهد داشت. برخلاف نظر سقراط، شناخت صواب و خطا، خوب و بد، بایدونباید براي وادار ساختن انسان به عمل كافي نيست. افلاطون و ارسطو بهحق در اينباره با سقراط مخالف بودند و يكي از وجوه ضعف نظام اخلاقي سقراط را همين امر ميدانستند؛ زيرا سقراط به وجود اميال گوناگون در وجود انسان توجه نكرده بود.
انسان، بهویژه در ابتداي راه، نيازمند آن است كه با ابزار گوناگون مورد تشويق يا تحذير قرار گيرد؛ درست مانند كودكي كه در ابتدا براي آنكه خوب درس بخواند به او وعدة جايزه ميدهند؛ اما بعدها بهتدریج خود بهفایده علم و درس پيبرده، نيازي به اينگونه تشویقها و يا تنبيهها ندارد. اخلاق نيز همينگونه است و انسان براي انجام كارهاي اخلاقي و اجتناب از كارهاي ضد اخلاقی نيازمند تشويق و يا تنبيه است؛ و دين بهترين وعدهها و بدترين وعيدها را به انسان عرضه ميدارد. علاوه بر اين برخي از كارهاي اخلاقي بسيار بزرگ (مثبت يا منفي) از انسانها سر ميزند كه در دنيا نميتوان پاداش يا كيفر مناسب و درخور آنها تعيين كرد. ايثار کسی که از همهچيز خود در دنيا گذشته و حتي جان خود را نثار كرده است يقيناً مصداق برترين كارهاي اخلاقي است. از سوي ديگر ظلم و تجاوز و ... برخي انسانها نيز حتماً از مصاديق بارز كارهاي ضد اخلاقی است؛ اما نه تعيين پاداش عمل نخست در دنيا ممكن است و نه كيفر عمل دوم. دين با ارائه آخرت و قيامت كه امكان چنين پاداش و كيفري را فراهم ميسازد، انگیزه عمل اخلاقي در اين سطح را پديد ميآورد و انگيزة عمل ضد اخلاقی در اين حد را از ميان ميبرد يا كاهش ميدهد.
ذكر دو نكته در اينجا لازم است:
نخست آنکه بسياري از كارهاي اخلاقي نياز به ضمانت اجرايي ديني ندارد، بلكه ستايش و سرزنش اجتماعي و دنيايي براي آنها كفايت ميكند؛ اما اين نبايد سبب شود كه كساني گمان كنند همة كارهاي اخلاقي چنين هستند و نيازي به ضمانت اجرايي ديني نيست. دوم آنکه برخي تصور ميكنند كه چنين رويكردي به اخلاق سبب ميشود كه روح اخلاق كه همان ايثار و فداكاري و عمل خالصانه است از دست برود و اخلاق به امري كاسب كارانه و مصلحتانديشانه تبديل شود. در پاسخ به اين ادعا بايد گفت: اولاً همة كارها چنين نيستند؛ ثانياً توجه تمام به ثواب و عقاب براي مراحل ابتدايي و متوسط كمال اخلاقي است. انسان با ممارست و مداومت بر كار اخلاقي بهتدریج بهجایی ميرسد كه ميتواند بدون در نظر گرفتن نتيجه، عمل كند.
ب - اخلاق براي آنکه با روح و با طراوت باشد نه خشك و بينشاط و مكانيكي، نيازمند منبع و منشأ و نگرشي متعالي و فوق طبيعي است. صرف انجام كار اخلاقي ازآنجهت كه اخلاقي است براي رشد و كمال كافي نيست. كار حق را بايد با انگيزه و نيت حق انجام داد. انگيزة متعالي و حق در ساية دين حاصل ميشود. دين در اينجا يعني توجه به ماوراي طبيعت و جهان مادي و روابط آن؛ البته برترين و والاترين شكل چنين توجهي در قالب اديان الهي و برترين آن اديان، يعني اسلام متحقق است (مطهری، 1376، 117-114).
د- رابطه ارگانیک دین و اخلاق
نظریههای بيان شده (تباين، تداخل و تعامل) برگرفته از تلقي خاص از دين و اخلاق است؛ يعني تعريف خاصي از دين و اخلاق ميتواند به تمايز قلمرو دين و اخلاق يا تداخل و تعامل آن دو بينجامد. اگر دين به رابطة انسان با خدا منحصر شود و اخلاق توليت روابط انسانها با یکدیگر را به دست گيرد، اخلاق سكولار و جدا انگاري دين از اخلاق استنتاج ميشود. اشكال اساتيد نظريه تباين دين و اخلاق به تلقي نادرست طرفداران اين ديدگاه از دين باز ميگردد. زيرا قلمرو اخلاق به روابط اجتماعي انسانها انحصار ندارد؛ صفات، ملكات نفساني و رفتارهاي انساني را نيز شامل ميشود؛ بنابراين تمام رفتارهاي آدميان كه مدح و ذمپذیر باشند در حوزة اخلاق مطرح هستند، خواه مربوط به رابطه انسانها با يكديگر بوده يا به رابطة انسان با خدا يا انسان با خودش يا انسان با طبيعت اشاره داشته باشد. از طرف ديگر، دين در متون اسلامي، حوزههاي گوناگون فردي، اجتماعي، سياسي، بينالمللي و غيره را شامل ميشود. دين اسلام، همه شئون زندگي انسان را در برميگيرد و اختصاص به رابطة انسان با خدا ندارد؛ زيرا همة اين امور در زندگي انسان نقش داشته و با تكامل آدمي ارتباط دارد؛ به عبارت ديگر، هر پديدهاي در اين عالم از نظر ديني، داراي حكم و ارزشي خواهد بود. ديدگاه منطقي و مستدل اين است كه اخلاق، جزيي از دين بهشمار ميآيد؛ يعني رابطة دين و اخلاق، رابطهاي ارگانيكي مانند رابطة تنة درخت با كل درخت است. دين به مثابة درختي است كه ريشة آن، عقايد، تنهاش اخلاق و شاخ و برگش، احكام هستند.
نكتة مهم اين است كه بر اساس تحليلي كه ما از مفاهيم و گزارههای اخلاقي داريم؛ يعني آنها را حاكي از روابط واقعي ميان افعال اختياري انسان و كمال نهايي آدمي ميدانيم، اخلاق بر دين توقفي ندارد؛ يعني هر كس ميتواند بدون پايبندي به اعتقادات يا دستورات ديني، اين نظريه را بپذيرد؛ ولي شناخت كمال نهايي انسان و كشف رابطة ميان افعال اختياري با كمال نهايي بهشدت به دين نيازمند است، پس اخلاق نيز به اصول و اعتقادات ديني و محتواي نبوت روحي نياز دارد؛ زيرا هر شخصي ممكن است از كمال نهايي انسان تحليلي ارائه نمايد.
عدهاي كمال آدمي را در اعتدال قواي سهگانه غضبيه، شهويه و عاقله ميدانند و دستهاي سازگاري انسان با محيط و برخي لذت طلبي و غيره دانستهاند. اگر كمال نهايي انسان، تقرب به خداوند باشد، بيشك شناخت تقرب به خدا بدون دانستن اعتقادات ديني از جمله: اعتقاد به خدا، خلود، جاودانگي نفس و ساير احكام ديني ميسر نيست؛ زيرا بين كمالات مادي و ابدي و ظاهر و باطن اعمال رابطة تكويني وجود دارد كه درك آن در كمال آدمي ميسر است و آن مطلب بدون دينشناسي تحصيل نميشود.
عقل انسان بهتنهایی در شناخت مفاهيم كلي مانند حسن عدالت و قبح ظلم، كارايي دارد؛ ولي در تعيين مصاديق دستورهاي اخلاقي ناتوان است؛ ولي اين پرسش كه كدام رفتار اختياري در تقرب به خدا مؤثر است و كدام يك مانع از كمال آدمي است، از احاطة عقل بشر دور است؛ بنابراين، اخلاق هم به اعتقادات ديني و هم به دستورات ديني نيازمند است؛ در نتيجه در تعيين مصداق هدف نهايي اخلاق و ملاك ارزشگذاري، هم در مقام تشخيص افعال ارزشمند بهشدت به اعتقادات و دستورات ديني حاجتمند هستیم.
با مراجعه به قرآن و سنت معلوم ميشود كه دين اسلام در بردارندة اعتقادات، اخلاقيات و احكام است و در همة شئون زندگي انسان دخالت ميكند و اختصاص به رابطة انسان با خدا ندارد. البته اين سخن بدان معنا نيست كه بهعنوان نمونه، قواعد حساب، هندسه، فيزيك و شيمي را نيز جزو دين بهشمار آوريم. صرف روابطي كه ميان پديدهها وجود دارد يا روابط عٍلّي و معلولي ميان تركيبات فيزيكي و شيميايي يا فعلوانفعالات فيزيكي و مانند اينها در حيطة دين قرار نميگيرد؛ ولي از آن جهت كه اين امور در زندگي انسان نقش دارند و همة اينها به نحوي با تكامل آدمي در ارتباط هستند از بعد ارزشي خود در قلمرو دين قرار ميگيرند (خسروپناه، 1384، 31).
مفهوم تربیت و تربیت دینی
براى واژه تربيت تعریفهای گوناگونى ارائهشده است كه هريك متأثر از مكتب يا رويكرد فلسفى تربيتى و حال و هواى فرهنگىِ حاكم بر نظريهپردازى است كه درصدد توصيف اين مفهوم برآمده است. براى تبيين و توضيح معنا و مفهوم تربيت اسلامى، ابتدا بايد به معناى تربيت توجه كنيم. از نظرگاه واژه شناختی زبان عربى، تربيت از باب تفعيل و بيانگر تأثيرى یکجانبه در فراگير است؛ يعنى متربى، يك ايده، مَنش و رفتارى را از مربى فرامىگيرد و مىپذيرد. فرايندى كه طى آن، مربى، با توجه به نگرشها، بینشها و جنبههای خاص تربيتى خود، مىكوشد متربى را به سمتى سوق دهد. بهرغم اين معناى واژه شناختی كه با توجه به ويژگى باب تفعيل به ذهن مىآيد، امروزه اين مفهوم، در دين و علم جايگاهى ندارد. تربيت هرچند از باب تفعيل است، ولى واژهاى است كه متضمن يك معناى تعاملى و دوسويه است (احمدی، 1372، 13)؛ فرايندى است كه بخشى از عناصر و متغيرهاى آن از ناحيه مربى و برخى ديگر از جانب متربى ارائه مىشود و اگر اينگونه نباشد، از ديدگاه تربيتى معادل واژة تلقين يا القا است.
با توجه به اين ديد تعاملى، مىتوان گفت، تربيت عبارت است از: «كمكرسانى به متربى براى شكوفاسازى قابليتها و توانشهاى درونىاش»؛ معمولاً امروزه، مربيان و فيلسوفان تعليم و تربيت مىگويند كه «كمك كردن» بايد در سهشاخه انجام شود: شاخه بينشها، شاخه گرايشها و انگيزشها و شاخه رفتارها؛ ما با ارائه يك بينش خاصى، با تقويت بُعدِ انگيزشى مشخص و سرانجام با تصحيح و جهتدهى يك رفتار به سمت خاص، به متربى كمك مىكنيم تا استعدادها و قابليتهايش شكوفا شود. طبیعتاً اين قابليتهاى فطرى، همانطورى كه قرآن كريم نيز مىفرمايد: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس، آية 7 و 8) دو گونهاند. اين الهام يا درونمايه مىتواند شناختى و يا گرايشى باشد؛ يعنى تمايل و گرايش انسانها به فُجور و تقوا، ممكن است یک گرایش شناختى باشد؛ به اين معنا كه يك علم حضورى ناآگاهانه يا نیمه آگاهانه، يا يك بنيه شناختى بالقوه و فطرى كه بعدها بهصورت علم تفصيلى از حالت اجمال بهتفصیل درمىآيد؛ و يا يك گرايش خفته باشد كه بايد با مکانیکهای تقويت و خاموشسازى شكوفا يا راكد شود؛ بحث در تربيت، بحث امداد و فراهمآورى زمينههاى فطرى براى متربى است، نه ايجاد يك امر بدون زمينه كه در واقع نوعى تحميل باشد (حجتی، 1375، 78).
مفهوم امداد كه شاخص اصلى فرايند تربيت است در لابهلاى كلمات پيامبر (ص) و ائمة معصومين (ع) هم بهطور ضمنى وجود دارد. حدیث نبوى معروف «بُعِثْتُ لأُتِمَّمَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ» بهروشنی نشان مىدهد كه كار انبيا ايجاد مكارم اخلاق نيست؛ مكارم اخلاق، بهصورت فطرى، در قالب دستمايههاى بينشى يا زمينههاى گرايشى در انسانها وجود دارد و از روايت استفاده مىشود كه كار پيامبر (ص)، تكميل يا همان شكوفاسازى اين دستمايهها است (امینی، 1359، 44).
با وجود اوصاف و ویژگیهای بسیار کارآمد و سازندهای که تربیت دینی داراست و هر کسی را قانع میسازد که این الگوی تربیتی بسیار مفید، ثمربخش و گرهگشاست، باز هم عدۀ زیادی از مردم و حتی گروهی از پیروان دین، آن را نااستوار و ناکارآمد تلقی میکنند و دربارۀ آن تصورات ناروا و اشتباهی دارند که با همۀ اوصاف و ویژگیهای این الگوی تربیتی، متناقض است و بهعلاوه نشان میدهد که این نظام تربیتی شایستگی و صلاحیّت ارائۀ دستورالعملهای تربیتی و ادارۀ حوزههای مربوط به تربیت را ندارد. بعضی از این تصورات، بهصورت اجمالی عبارتند از:
- تربیت دینی، الزاماً به معنی تربیت کارگزاران دینی یا متولیان مراسم مذهبی است؛
- تربیت دینی به معنی کنار گذاشتن خواستهها و گرایشهای دنیوی است و در نهایت به ریاضتکشی و آخرتگرایی میانجامد؛
- ثمرۀ تربیت دینی، بار آوردن افراد بهگونهای است که در نهایت شعایر دینی را مطابق بعضی از مکتوبات یا دستورات شرعی انجام دهند؛
- تربیت دینی بیش از واقعگرایی، خیالاندیشانه و ایدهآلیستی است.
این درحالی است که واقعیتهای نظام تربیتی دینی و بهویژه تجربۀ عملی بسیاری از تربیتیافتگان این نظام تربیتی، غیر از این است و با آنکه هیچیک از موارد فوق ذاتاً و حتماً ناروا و نابجا نیستند، حقیقت آن است که هیچیک از قواعد مسلّم دینی و حتی وصایای اهل دین، هرگز به دنبال این موارد نبوده و با تأکید صریح یا اشارۀ ضمنی هرگز نخواستهاند وجه خاصی را بهعنوان سیمای صادق این تربیت معرفی کنند و مثلاً نشان دهند که این پست و شغل خاص و مشخص، ثمرۀ نهایی تربیت دینی است.
منظور از تربیت دینی این نیست که فرد تربیتشده به نام دین، همواره تسبیح به دست و لب به ذکر باشد؛ بهعلاوه، منظور آن نیست که فرد تربیتشده در بستر نظام تربیت دینی، کمرُو، خجول و همواره سربهزیر و گوش به فرمان باشد. البته ذکر و زمزمه و حیا و محجوب بودن نهتنها هیچ مشکلی ندارد، بلکه در حد مشروع و معتدل خود، بخشی از هنجارهای دینی به شمار میرود، اما اینکه آنها را بهتنهایی یا رویهمرفته معادل نظام تربیت دینی بهحساب آورد، خطای فاحش است؛ از این گذشته، دنیاگریزی و آخرتگرایی افراطی که منطقاً به سکولاریسم میانجامد که با مسلمات قطعی و تردیدناپذیر دین مخالف است، چگونه میتواند هدف و غایت تربیت دینی معرفی شود؟! از سوی دیگر، ماحصل تربیت دینی، صرفاً پرورش افراد مذهبی نیست؛ به این معنی که افرادی را پرورش میدهد که به صورتی غیرعادی به اعمال ظاهری و صوری دین تمسک میجویند و به گزاردن آداب و مناسک پرستشی و نیایشی مشغولاند و از هیچ امر و کاروبار دیگری سررشته ندارند. این تصور نیز نادرست است و با ویژگیهای اصولی این نظام تربیتی تناقض آشکار دارد (احمدی، 1372، 145-131).
تأثیر رابطة دین و اخلاق بر تربیت
تربيت عبارت است از شکوفاسازی استعدادها و جهتدهی آن بهسوی كمال مطلوب. تربيت ضروریترین نياز انسان در زندگى است. انسان بدون تربيت صحيح را بهجایی نمىبرد، نه از باغ زندگى خويش ميوه شيرينمىچيند و نه كام انسانهای ديگر را از ثمرات درخت وجود خود شيرين مىكند و بالاتر آنکه نه به درك معناى انسانيت نايل مىآيد و نه به فتح قله هاىرفيع انسانيت دست مىيابد. بدینجهت تربيت، عالیترین هدف پيامبران و اساسیترین پیام كتب و اولين و ضروریترین وظيفه والدين است. ضرورت و اهميت تربيت، والدين را بر آن مىدارد كه به اين مسئولیت بزرگ ارجى دوچندان نهند و برای ایفای درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربيت مجهز بسازند و با الگو گرفتن از مربيان موفق در انجام دادن اين وظيفه مهم بكوشند.
بىشك معصومان علیهمالسلام موفقترين مربيان و سيره قولى و عملى آنها مطمئنترین الگو براى والدين در امر ظريف و پرپیچوخم تربيت است. با توجه به آنچه در اهمیت رابطه دین و اخلاق ذکر شد، برای بررسی این همگرایی بر تربیت، این مقاله بر آن است تا نكاتى از سيره تربيتى امام رضا علیهالسلام در تربيت فرزند را يادآورى كند و گامى، هرچند ناچيز، در ترويج معارف اهلبیت بردارد. سيره تربيتى امام رضا علیهالسلام، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از کانون خانواده و نيز تکفرزندی چنانکه تایید برخى از بزرگان، بسيار قابلتوجه است؛ چراکه تربيت فرزند يگانه آن هم از راه دور شيوهاى خاص مىطلبد.
1- تدريجى بودن تربيت
تربيت جريانى مستمر و فعاليتى تدريجى است كه نه مرزمىشناسد و نه زمان و مكان؛ بلكه به درازاى عمر است و به پهناى ابعاد وجودى عالم اكبر، يعنى انسان. درخت تربيت زود ثمر نمىدهد و نبايد انتظارداشت يك شبه يا چند ماهه در امر ظريف و پيچيده تربيت معجزه انجام گيرد؛ بلكه بايد از سالها قبل از تولد زمينه تربيت صحيح را فراهم كرد و بعد از تولد، بهتدریج با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سيره ائمه اطهار علیهمالسلام و دیدگاههای آنان مسائلی چون انتخاب همسر شايسته، لزوم رعايت آداب ازدواج، توجه به مواقع و شرايط انعقاد نطفه، مراقبتهای ايام باردارى و ...، حكايت از این نكته مهم دارد (انصاریان، 1376، 155).
الف) انتخاب همسر صالح و شايسته
صفوان بنيحيى از امام رضا علیهالسلام نقل كرده است كه فرمود: «هيچ سودى براى مرد بهتر از همسر صالح، كه هنگام ديدن وى شوهر خوشحال شود و در غياب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد، نيست» (خاتمی زنجانی، 1370، 78).
هم چنانکه زن بايد صالح و شايسته باشد، مرد نيز بايد شايسته باشد. بر والدین است كه به كمك دخترانشان، شوهران شايسته و صالحى براى آنان انتخاب كنند. حسين بنبشار واسطى مىگويد: خدمت امام رضا علیهالسلام نامه نوشتم كه یکی از بستگانم از دخترم خواستگارى كرده است، ولى مرد بداخلاقی است. [آيا صلاح هست كه دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: «اگر بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او در نياور» (صالحی، 1385، 119).
ب) رعايت آداب ازدواج
بعد از انتخاب همسر شايسته، در طليعه ازدواج بايد مهمترین هدف ازدواج، كه همان تربيت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد و یاد خداوند متعال ميهمان قلبهای پاك زن و مرد بوده و آنها بايد، ضمن رعايت ساير آداب نكاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب كنند. در كتاب شريف فقهالرضا، كه به حضرت رضا علیهالسلام منسوب است، در مورد اولين برخورد زن و مرد، خطاب به شوهر، چنين آمده است: هنگامیکه زن به خانه تو وارد شد، پيشانىاش را بگير و او را بهطرف قبله بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفتهام و با ميثاق تو بر خود حلال کردهام، پروردگارا، از او فرزند با بركت و سالم روزىام كن و شيطان را درنطفهام شريك مساز و سهمى براى او قرار مده» (مدرسی، 1376، 98).
ج) مراقبتهای ايام باردارى
بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهای ايام باردارى بسيار مهم و ضرورى است. توجه به وضعيت روانى همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نيز تغذيه مناسب و سالم از ضرورتهای اين دوره است. علاوه بر غذاى سالم و مقوى، استفاده از برخی ميوهها و خوراکیها مىتواند در آينده كودك و شخصيت و صفاتش مؤثر باشد، بدینجهت، معصومان علیهمالسلام بهرهگيرى از برخى خوردنیها در ايام باردارى توصيه كردهاند (حجتی، 1375، 88).
محمد بن سنان از امام رضا علیهالسلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را كندر دهيد؛ اگر حمل آنها پسر باشد، پاكيزه قلب و دانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زيبا مىشود و نزد شوهرش منزلت مىيابد» (بوذری، 1380، 114).
مسلماً، اين نوع خوراکیها علت تامه پدید آمدن اين صفات نيست و عوامل ديگر هم مؤثر است.
2- بعد از تولد
بعد از تولد، كودك قدم به جهانى نو مىگذارد. در اولين گام بايد آواى توحيد را در گوش نوزاد زمزمه كرد، فضاى هستىاش را از نسيم خوشت وحید عطرآگين ساخت و با افشاندن بذر توحيد سرزمين وجودش را ازلالههاى زيباى ذكر الهى سرشار كرد. امام رضا علیهالسلام فرمود: «هنگام تولد فرزند در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگوييد.» (صالحی، 1385، 78).
3- نامگذاری
هر واژهاى حكايت از معنايى مىكند. زيبايى و ركيك بودن واژهها بستگى مستقيم به معناى آنها دارد. گرچه معنا امرى اعتبارى است و در نامگذارى چندان مورد توجه نيست؛ ولى هنگام به كاربردن آنها معانى ناخودآگاه تداعى مىشود. نام نيكو مايه سربلندى و افتخار ونام زشت باعث سرشكستگى و احیاناً احساس حقارت است. زيرا نام تا پايان عمر با انسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرينعليهم السلام هم خود نامهای نيكو براى فرزندانشان بر مىگزيدند و هم ديگران را بدين امر سفارش مىكردند. امام هشتم شيعيان نام نيكوى محمد را بر فرزند دلبندش نهاد و از تأثیر اين نام نيكو چنين پرده برداشت: «خانهاى كه در آن نام محمد باشد، روز و شبشان را با خير و نيكى به پايان مىرسانند» (رکنی، 1386، 60).
4- مراقبت از كودك
نوزاد انسان گلى نو رسيده است كه بهتدریج به رشد و شكوفايىمىرسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمى باغبان نياز دارد. والدين، بهویژه مادر، باغبانان دلسوز زندگىاند و گلهای معطر زندگیشان به مراقبت همهجانبه آنان نياز دارد. مراقبت از سلامت جسمانى، تغذيه مناسب، تأمین آرامش و سلامت روانی و تأمین نيازهاى عاطفى نوزاد در رشد جسمانى، عاطفى و تكامل معنوىاش تأثیر بسزایی دارد؛ بهویژه در نخستين روزهاى زندگى كه نوزاد، به سبب بیگانگی با محيط جديد و ضعف و ناتوانى، به توجه افزونتر نيازمنداست (امینی، 1359، 66).
حكيمه خواهر امام رضا علیهالسلام گفته است: وقتى زمان وضع حمل خيزران، مادر حضرت جواد علیهالسلام رسيد، حضرت رضا علیهالسلام مرا صدا زد و فرمود: «هنگام وضع حمل، پيش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو». آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خيزران چراغ خاموش شد و او ناراحت شد. در اين وضيعت بوديم كه حضرت جواد علیهالسلام به دنيا آمد درحالیکه بر روى او چيز نازكى مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن كرد و ما به آن نگاه مىكرديم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا كردم. در اين هنگام امام رضا علیهالسلام آمد، در اتاق را باز كرد، جواد علیهالسلام را گرفت و در گهواره گذاشت و به من فرمود: حكيمه مراقب گهوارهاش باش ... (اکرمی، 1376، 144).
5- كودك و سلامتى
از ویژگیهای دين اسلام تأکید بر پرورش همه ابعاد زندگی انسان است. هرچند در تربيت اسلامى پرورش ابعاد معنوى هدف اصلى و نهایی است; اما دستيابى به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمى سالم و روانى با نشاط امکانپذیر است. در سيره تربيتى امام رضا علیهالسلام، علاوه بر تأکید بر ساير ابعاد، به رعايت بهداشت، تغذيه سالم و نيز عوامل غیرمادی مؤثر در سلامتى مانند صدقه و عقيقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشى از مطالبى كه براى مامون نوشت، چنين نگاشت: «عقيقه كردن براى پسر و دختر، نامگذاری، تراشيدن موهای سر نوزاد در روز هفتم و معادل وزن موها طلا يا نقره صدقه دادن لازم است» (رکنی، 1386، 64).
در سخن ديگرى به نقل از پيامبر اكرم صلیالله علیه وآله فرمود: «فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنيد؛ زيرا ختنه باعث پاكى بيشتر و رشد سریعتر آنان مىشود». علاوه بر اينها، تغذيه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. يحيى صنعانىمىگويد: در منى بر حضرت رضا علیهالسلام وارد شدم، درحالیکه جواد علیهالسلام در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مىداد (مدرسی، 1376، 151).
6- صحبت با كودك
قدرت درک كودك اندك است و توان فهم معانى كلمات را ندارد. در عين حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدين به اوست. كودك اين توجه را نوعى اظهار محبت و ابراز عاطفه مىداند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخند و زمانى با حركات دستوپا به آن پاسخ مىدهد؛ علاوه بر اين، مشاهده چگونه سخنگو والدين، بهویژه حركات لب، زمينه مساعدى براى آموزش سخن گفتن كودك پديد مىآورد. كليم بن عمران مىگويد: به امام رضا علیهالسلام گفتم: از خدا بخواه به تو فرزندى دهد. حضرت فرمود: «من صاحب يك فرزند مىشوم و او وارثم خواهد شد» (اکبری، 1377، 88).
هنگامیکه امام جواد علیهالسلام به دنيا آمد، حضرت رضا علیهالسلام به اصحابش فرمود: «فرزندى به دنيا آمد كه شبيه موسى بن عمران شكافنده درياست و مانند عيسىبن مريم مادرش پاك و مطهر است.» و در تمام طول شب با او صحبت مىكرد (صالحی، 1385، 90).
7- محبت
محبت داروى شفابخش دردها، تسکیندهنده قلبهاست و بهترين راه حلمشكلات و ناسازگاریهای تربيتى است. محبت بجا، در هر مكان و زمان و در هر مقطع و سن، وسيلهاى كارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعيت، به عاطفه و محبت نيازمندند؛ اما كودكان، نوجوانان و جوانان بيش از ديگران تشنه جام زلال محبتاند. رفتار نابجا و ناقصشان را محبت اصلاح مىكند و ناسازگارى و پرخاشگرى نابجايشان را داروى محبت از ميان مىبرد. با محبت مىتوان بسيارى از گرهها را گشود و راههای ناهموار را هموار كرد (امینی، 1359، 54).
امام رضا علیهالسلام از اين شيوه مؤثر تربيتى به شكل هاىگوناگون بهره مىگرفت. گاهى اوج محبت خود را در قالب جمله زيباى «بابىانت و امى» (پدر و مادرم به فدايت) نشان مىداد و زمانى او را در آغوشمىگرفت، به سينه خود مىفشرد و مىبوسيد (اکبری، 1377، 66).
اباصلت مىگويد: «هنگامى كه جواد علیهالسلام بر بستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا علیهالسلام از بستر برخاست، بهسوی او رفت، دست برگردنش انداخت، او را به سينه فشرد، ميان دو چشمش را بوسيد و با او سخن گفت...» (بوذری، 1380، 44).
محبت كليد حل بسيارى از مشكلات تربيتى است. گاهى والدين در مقابل اصرارزياد كودكان بر خواستهای غير معقول يا غیرممکن، رفتارى تند و نامناسب ابراز مىكنند؛ ولى حتى در چنين موقعيتى رفتار محبتآمیز مناسبتر و مؤثرتر است (حجتی، 1375، 112).
اميه بن على نقل مىكند: «در سالى كه امام رضا علیهالسلام حج بهجای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مكه همراه امام بودم و امام جواد علیهالسلام نيز همراهش بود. امام رضا علیهالسلام با خانه كعبه وداع كرد. وقتى طوافش تمام شد، بهطرف مقام [ابراهيم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد علیهالسلام كه خردسال بود، بر دوش موفق (غلام حضرت) طواف داده مىشد. جواد علیهالسلام بهطرف حجر [اسماعيل] رفت، در آنجا نشست و اين امر مدتى طول كشيد. موفق به او گفت: جانم به فدايت باد، برخيز. او فرمود: برنمىخيزم تا وقتیکه خدا بخواهد و در چهرهاش غم نمايان شد. موفق خدمت امام رضا علیهالسلام آمد و گفت: جانم به فدايت باد، جواد علیهالسلام در حجر نشسته، برنمىخيزد. امام رضا علیهالسلام بهطرف جواد علیهالسلام آمد و فرمود: برخيز، اى حبيب من. جواد علیهالسلام فرمود: چگونه برخيزم، درحالیکه شما با كعبه چنان وداع مىكنيد كه گويا هرگز به سويش بازنمىگرديد! [براى بار سوم] امام رضا علیهالسلام فرمود: برخيز، اى حبيب من. جواد علیهالسلام برخاست.» (مدرسی، 1376، 133-132)
از اين حديث شريف در مىيابيم كه امام رضا علیهالسلام در مقابل اصرار امام جواد علیهالسلام هرگز به او تندى نكرد؛ بلكه با جملات محبتآميز و صبر و حوصله فرزند خردسالش را قانع كرد.
8- احترام
بىشك هر انسانى در هر مقطع سنى، با توجه به برداشتى كه از ارزش ومنزلتخويش دارد، براى خود احترام و شخصيت قائل است. هر انسانى خود را دوست دارد و دوست دارد كه مورد احترام ديگران واقع شود. كودك و نوجوان نیز هر چند به رشد اجتماعى و عقلانى كافى نرسيده است؛ اما براى خود احترام قابل است. بدینجهت رفتار احترامآميز والدين و مربيان نقش مؤثرى در تربيت و رشد او دارد (شمسالدین، 1372، 77).
امام رضا علیهالسلام براى امام جواد علیهالسلام احترام بسيار قائل بودند و از اين شيوه مؤثر در تربيت فرزند بسيار بهره مىبرد. محمد بن ابىعباد، كه به تصويب فضل بنسهل امور نگارش حضرت رضا علیهالسلام را به عهده گرفته بود، مىگويد: «حضرت رضا علیهالسلام همواره از فرزند بزرگوارش محمد با كنيه [كه نزد عرب علامت احتراماست] نام مىبرد و مىفرمود: ابوجعفر به من چنين نوشت و من به ابوجعفر چنين نوشتم. با آنکه امام جواد علیهالسلام در مدينه به سر مىبرد و كودكى بيش نبود، حضرت رضا علیهالسلام وى را بسيار احترام مىكرد و نامههايى كه از حضرت جواد به وى مىرسيد، با كمال بلاغت و نيكويى پاسخ مىداد ...» (اکبری، 1377، 89).
9- تشويق
تشويق در تربيت كودك و نوجوان بسيار مؤثر است. تشويق بجا و مناسبتر فرزندان ايجاد انگيزه و شوق مىكند و آنان را براى انجام كارهاى بزرگتر آماده مىسازد. در واقع تشويق نردبان پيشرفت و موفقيت آنهاست. بدینجهت این شیوه نيز مورد توجه حضرت رضا علیهالسلام بود.
زكريا بن آدم مىگويد: «خدمت امام رضا علیهالسلام بودم كه حضرت جواد علیهالسلام را نزد ما آوردند. او، كه حدود چهارساله بود، دست هارا بر زمين نهاد و سرش را بهطرف آسمان بلند كرد و به فكر فرو رفت. امام رضا علیهالسلام به او فرمود: جانم به فدايتباد، در چه موضوعى چنين انديشه مىكنى؟ فرمود: در آنچه نسبت به مادرم فاطمه انجام دادهاند. به خدا قسم، آنها را از قبر بيرون مىآورم، مىسوزانم و خاكسترشان را به دريا مىريزم. امام رضا علیهالسلام [در مقابل كار نيكويش] او را به خود نزديك ساخت، بين دو چشمش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم به فدایت باد، تو براى امامت شایستگی دارى» (اکبری، 1377، 93).
10- نظارت والدين
زندگى صحنه درس و تجربه است. آنان كه بيشتر عمر خود در كسب تجارب صرف كردهاند، در رويارويى با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. كودكان و نوجوانان بهره كمترى از تجربهدارند و بدین سبب به نظارت و كمك والدين نيازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بر وضعیت اخلاقى، تحصيلى و رفتارى فرزند يك ضرورت انكارناپذير در امر تربيت است؛ البته اين نظارت بايد منطقى و غیرمستقیم باشد. نكته مهم این است كه نظارت به مواقع حضور والدين، بهویژه پدر، در كانون خانواده اختصاص ندارد؛ بلكه حتى وقتى پدر براى مدتى حضور فيزيكى ندارد، بايد هم چنان از وضعيت فرزندانش آگاه باشد و بر كار آنها نظارت كند. سفارشهای پيش از مسافرت و مكاتبه با فرزند در طول سفر، امری ضروری و كارساز است (جهان مهین، 1385، 113).
حضرت رضا علیهالسلام كه به سبب ستم فرمانروايان ناگزير مدتى دور از وطن و خانواده به سر برد، به شکلهای گوناگون همچون نامه و پیامهای شفاهى از دور بر وضعيت فرزندش جواد علیهالسلام نظارت مىكرد و راهنماییهای لازم را به وى ارائه مىدادند. چنانکه پيش از رفتن به خراسان درباره فرزندانش آنچه شايسته مىنمود، سفارش كرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این زمینه بسيار سودمند مىنمايد:
الف) قبل از سفر
ابى محمد وشاء از امام رضا علیهالسلام نقل كرد كه حضرت فرمود: «هنگامیکه خواستم از مدينه بهسوی خراسان حرکت کنم، اهلوعیال خود را جمع كردم و از آنها خواستم كه با صداى بلند بر من بگريند. سپس دوازده هزار دينار بين آنها تقسيم كردم و گفتم: من هرگز به سوىشما بر نمىگردم. سپس دست جواد را گرفتم، وارد مسجد پیامبر صلی اله علیه و آله شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا نگهدارىاش را طلب كردم. جواد [رازكارم را] دريافت و گفت: پدر و مادرم به فدايت، بهسوی دشمن مىروى؟ حضرت همه وكلاء و خدام خود را سفارش کرد كه به سخنان جواد گوش فرادهند، از اواطاعتكنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وى بگروند؛ و آنها را آگاه كردم كه او امام بعد از من و جانشين من است ...» (صالحی، 1385، 145).
ب) بعد از سفر
ابن ابىنصر مىگويد امام رضا علیهالسلام در نامهاى به حضرت جواد علیهالسلام چنين نوشته بود: «اى اباجعفر، به من اطلاع دادند كه خدام، هنگام خروج شما از خانه، شما را از در كوچك بيرون مىبرند و اين به خاطر بخل آنهاست تا از شما به كسى خيرى نرسد؛ [فرزندم] به حقى كه بر گردن تو دارم، از تو مىخواهم كه ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامیکه خواستى از خانه خارج شوى، همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر كه از تو چيزى خواسته، عطا كن. اگر عموهایت از تو طلب كمك كردند، كمتر از پنجاه دينار عطا نكن و بيشتر از آن به اختیار توست. اگر از عمههایت كسى از تو كمك خواست، كمتر از بیستوپنج دينارمده و بيشتر از آن به اختيار توست. [فرزندم]، اين سفارش من به خاطر رشد و رفعت مقام توست، پس به ديگران انفاق كن و از خداى صاحب عرش، ترس فقر و تنگدستی نداشته باش» (صالحی، 1385، 147).
11- خوداتکایی
توجه به استقلال و خوداتكايى از نكات مهم تربيتى است. همگام با رشد جسمانى و افزايش سن، توقعات و انتظارات مردم از كودك افزايش مىيابد و او بايد خود را براى ايفاى نقش در جامعه آماده سازد. از طرفى وابستگى فرزند به والدين، بهویژه پدر، نه مطلوب است و نه همواره ممكن؛ زيرا امكان پيش آمدن موقعيت ويژه و محروم شدن فرزند از كمك والدين انكارناپذير است؛ بنابراين، والدين بايد ضمن نظارت صحيح و حساب شده بهتدریج زمينه استقلال و خوداتكايى را در فرزندانشان به وجود آورند و با واگذارى مسئولیت بدانان قدرت اداره زندگى را در آنها تقويت كنند (حسن منفرد،1370، 77).
از نكات بسيار زيباى سيره تربيتى امام رضا علیهالسلام توجه به اين امر مهم است. آن حضرت بهخوبى براى فرزندش جواد علیهالسلام آيندهنگرى فرمود و چون مىدانست فرزندش در نوجوانىمسووليت بزرگ رهبرى جامعه اسلامى را به عهده مىگيرد با واگذاردن مسئولیتها بهویژه قدرت مديريت و رهبرى را در او تقويت كرد. امام هشتم علیهالسلام، هنگامیکه در مدینه بود، اداره امور خويش را عملاً به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد علیهالسلام، بااینکه كودك و نوجوان بود، بهخوبی از عهده اين امر برآمد. حنان بن سديرمىگويد: «پيوسته حضرت جواد علیه السلام با اين كه كودك بود، اداره امورحضرت رضا علیه السلام را در مدينه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهى مىكرد و هيچ کس با وى مخالفت نمىكرد» (اکرمی، 1376، 96).
اين سخن بدان معناست كه حضرت جواد علیهالسلام بهخوبی مديريت مىكرد و آنها با او مخالفت نمىكردند.
12- پرورش بعد عقلانى
تربيت بايد همهجانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شکوفا ساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند يكى از مهمترین ابعاد تربيت است. منطقى بار آوردن فرزند سبب مىشود درست بينديشد، منطقى تصميم بگيرد، منطقی رفتار كند و در صورت لزوم، بىهيچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع کند (انصاریان، 1376، 120). سيره تربيتى حضرت رضا علیهالسلام از اين منظر نيز الگويى كامل براى همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مىكند: «روزى مأمون از جايى كه حضرت جواد علیهالسلام با كودكان بازى مىكرد، مىگذشت. كودكان از ترس ميدان بازى را ترک کردند و تنها جواد علیهالسلام آنجا ايستاد. مأمون از او پرسيد: چرا همراه بچهها فرار نكردى؟ فرمود: گناهى مرتكب نشدم تا از ترس بگريزم و جاده هم تنگ نيست تا آن را برائت باز كنم، از هر جا مىخواهى عبور كن. مأمون [از اين پاسخ تعجب كرد و] پرسيد: تو كيستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسىبن جعفر بنمحمد بنعلى بنالحسين بنعلى بنابىطالب عليهم السلام هستم.» (اکبری،1377، 95).
نتیجهگیری
هدف والاي دين آن است كه انسان را از سطح خودِ خاكي و مادياش برتر برد تا به سطح خود علوي و الهي برساند. آن خود الهي در اديان مختلف تعابير متفاوتي مييابد. در جايي بهعنوان مبدأ هستي و خالق جهان، يا خداي واحد است، در جايي روح نهاني هستي يا آتمن است كه همان جوهرة اصلي انساني است كه الوهيت نام دارد، در جايي ديگر به شكل قانوني كلي و فراگير درميآيد كه از اقتضاي آن گريز نتوان يافت و به شكل اصل اساسي و تزلزلناپذير هستي است (تائو)، در جايي ديگر الوهيت متجسد است كه بايد در گوشت و خون او شريك شد و با رنجهای او رنج كشيد و از طريق مصائب او از اين زندان حيات مادي به بهشت حيات الوهي و ملكوتي خدا راه يافت (مسيح) و... .
هريك از اديان، بهتناسب آموزههای عقيدتي خود، از آن واقعيت غايي تعبيري خاص دارند، اما در اين جهت با يكديگر مشترکاند كه واقعيت غايي خود را اصل حقيقت هستي ميدانند؛ بنابراين ميتوان غايت همة اديان را در يك جمله خلاصه كرد كه: «اديان آمدهاند تا انسانها را از خودمحوري به حقجویی برسانند»؛اديان آمدهاند تا انسانها را متحول كنند و تعالي بخشند و براي اين كار، هم غايت و هدف را به آنها معرفي ميكنند و هم طريقة رسيدن به آن را (مصباح یزدی، 1366، 81).
اما در مورد غايات و اهداف اخلاق دو رويكرد اساسي وجود دارد:
1 رويكرد محافظهكارانه يا ناظر به خوشايند؛
2 رويكرد اصلاحطلب يا ناظر به مصلحت.
طرفداران رويكرد اول غايت اخلاق را اين ميدانند كه انسانها با وضع نفساني و روحاني خودشان همزيستي و همراهي داشته باشند. در اين فرض بايد ابتدا ديد كه انسانها چه هستند. چه روحياتي دارند، تمايلات و خواستهها و خوشايند و ناخوشايند آنها چيست و آنگاه متناسب با آن راهنماي عمل داد. اصول و دستورات اخلاقي براي آن وضع ميشوند كه به انسانها بياموزند چگونه ميتوانند بيشترين ارضا را براي بيشترين خواستههايشان به دست آورند. محافظهكاران نميخواهند تحولي اساسي در روحيات و نفسانيات انسانها پديد آيد، بلكه هدف آنها در حفظ و رعايت مقتضيات همين روحيات و نفسانياتي است كه انسانها بالفعل دارند. آرمان اخلاق ناظر به خوشايند، حصول بيشترين همراهي و همزيستي ميان انسانها و تدبير وضع آنان بهسوی است كه دو اصل آزادي و عدالت تأمين شوند. اهداف اين اخلاق، اهدافي حداقلي هستند و بههمين مقدار اكتفا ميشود كه جلو تعدي و تجاوز انسانها به حقوق يكديگر را بگيرد (البته از راههای اخلاقي، نه حقوقي).
اما اخلاق اصلاحطلب، هيچگاه به وضع موجود رضا نميدهد و همواره به دنبال دستيابي به آرمانهای بلند است. از نظر اين اخلاق انسانها را نبايد بهسوی اساسي به ارضاي تمايلات زيستي و نفسانيشان دعوت كرد، بلكه اگر هم دعوتي در اين زمينه وجود دارد، دعوتي فرعي و تبعي و بهمنظور دستيابي به هدفي والاتر است. اين اخلاق ميخواهد فضايل جديدي را در انسانها به وجود آورد و آنها را به موجوداتي جديد و برتر تبديل كند. در اينجا خوشايند و ناخوشايند انسانها موردتوجه نيستند، بلكه آنچه موردتوجه است، مصالح آنهاست. اخلاق اصلاحطلب، برخلاف اخلاق محافظهكار، ذاتاً دموكراتيك نيست.
حال با اين تعريف ميتوان اختلاف و اشتراك اهداف دين و اخلاق را بررسي كرد. اهداف اخلاق محافظهكار، كه بهطورقطع نوعي اخلاق سكولار است، با اهداف تعاليبخش دين سازگار نيست، مگر اینکه همچون پارهاي خداناباورانِ ظاهراً دينخواه كه قرائتهایی من عندي و بيپايه از دين عرضه ميدارند تا جایی که از دينِ سكولار و دين ليبرال نيز سخن گفتهاند و از اين رهگذر دين را از هويت اصلياش تهي كردهاند، ما نيز به چنان دين غيرديني نظر داشته باشيم. در اين صورت ميتوان ميان اهداف اخلاق ناظر به خوشايند و دينِ غيرديني سازگاري ديد، وگرنه اگر دين، دين باشد، ميان اخلاق نوع اول و دين سازگاري در اهداف وجود ندارد.
اما اخلاق ناظر به مصلحت ميتواند همان اهدافي را دنبال كند كه دين دنبال ميكند. هر دو ميخواهند انسانها را تعالي بخشند. ممكن است در بيان غايت انسان ميان آنها اختلاف در تعبير وجود داشته باشد، اما دستكم بنابر برخي تقريرها، هر دو يك چيز را ميگويند. براي هر دو وضع موجود انسان و روحيات و نفسانيات بالفعل او ارضاكننده نيست. هر دو ميخواهند انسان از خودخواهي و خودمحوري برتر آيد و حقيقت را محور رفتار و كردار خويش قرار دهد (مطهری، 1376، 121-114)؛ از سوی دیگر، «تربيت اخلاقى» واژهاى مركب از تربيت و اخلاق است؛ ازاینرو سروکار با دو علم تربيت و اخلاق دارد. بدين بيان كه براى تحقق تربيت اخلاقى دو دانش مذكور به مدد هم مىآيد، البته سهم اين دو دانش يكسان نيست و مىتوان گفت كه اخلاق نقش اصلى را بازى مىكند و تربيت در خدمت آن و ابزارى مهم براى تحقق بخشيدن به محتواى اخلاق است.
تربيت اخلاقى فرآيند زمینهسازی و بهکارگیری شیوههایی جهت شكوفاسازى، تقويت و ايجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقى و اصلاح و از بين بردن صفات، رفتارها و آداب غیراخلاقی در خود انسان يا ديگرى است. در اين تعريف نكاتى لحاظ شده كه با دقت در آنها، ويژگىهاى تربيت اخلاقى آشكار می شود: (حسن منفرد،1370، 154-148)
- تربيت اخلاقى فرآيند و جريانى مستمر و مداوم است و بهویژه در زمينه ايجاد صفات و ملكات اخلاقى و از بين بردن صفات رذيله، نياز به تلاش بليغ و مجاهدت مستمر دارد و انتظار اینکه اين صفات در مدت كوتاه و بدون تلاش فراوان در فرد ايجاد شود و يا از بين برود، انتظار نابجايى است.
- در تربيت اخلاقى نياز به زمینهسازی و برطرف كردن موانع داريم و بايد از طريق آموزش مستقيم و غیرمستقیم، شناخت لازم نسبت به خوبىها و بدىهاى اخلاقى را در فرد ايجاد نماييم و عوامل منفى محيطى و غير محيطى و نيز موانع متخلق شدن را برطرف و زمينه تخلق فرد به صفات، رفتارها و آداب اخلاقى را فراهم كنيم.
- شناخت فضايل و رذايل و بهکارگیری شيوهها دو عنصر اساسى در تربيت اخلاقى است؛ چراکه در تربيت اخلاقى هدف كسب فضايل و رفتارهاى اخلاقى و دورى از رذايل و رفتارهاى ضدّاخلاقى است و بدون شناخت اينها و بهکارگیری شيوهها اين هدف محقق نمى شود.
- در تربيت اخلاقى، در جنبه اثباتى آن، سه مرحله و بهعبارتدیگر سه نوع تلاش متصور است: يكى شکوفاسازی است كه ناظر به صفات و ملكات فطرى اخلاقى است؛ يعنى طبق اين ديدگاه كه صفات اخلاقى ريشه فطرى دارند و برخى آيات قرآن و روايات هم آن را تأييد مىكنند، ضرورى است كه اين صفات فطرى شكوفا شود. مرحله ديگر تقويت است؛ به اين بيان كه فرد در جنبه مثبت، بهرههايى از صفات و رفتارهاى اخلاقى دارد؛ اما اينها كمرنگ و مقطعى است و نياز است كه اين صفات و رفتارها در فرد تقويت شده و ثبات و دوام بيش ترىيابند. همچنين در اين مرحله و در مورد صفات و رفتارهاى ضدّ اخلاقى، بحث اصلاح و تغيير مطرح است. مرحله سوم كه نياز به تلاش و مجاهدت بیشتر دارد، مرحله ايجاد صفات و رفتارهاى اخلاقى و از بين بردن رفتارهاى ضدّ اخلاقى است.
- تربيت اخلاقى در سه حوزه صفات، رفتارها و آداب اخلاقى مطرح است و همچنان كه پیشازاین اشاره شد، اختصاص به صفات و ملكات درونى ندارد.
- تربيت اخلاقى هم جنبه خودسازی دارد و هم جنبه دگرسازی؛ به اين بيان كه هم وقتى فرد در خود تأثير مىگذارد و بهاصطلاح خودسازى مىكند و هم وقتى تأثيرش متوجه ديگرى است، در هر دو صورت، تربيت اخلاقى مطرح است، البته بايد توجه داشت كه در تربيت اخلاقى، جنبه تربيتى بیشتر ناظر به دگرسازی و جنبه اخلاقى بیشتر ناظر به خودسازى است.
هیچ جامعهای نمیتواند مستقل از ملاحظات اخلاقی و ارزشی به سامانبخشی امور اجتماعی و فرهنگی خود اقدام نماید؛ به این خاطر که مسئله اخلاق و ارزشها مقولههایی هستند که تمامی مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و رفتاری را متأثر میسازند. البته آنچه در امر اخلاق و ارزشها مهم است، علاوه بر تأکید بر ضرورت توجه به اخلاقیات و ارزشها، توجه به روشها و رویکردهای درست آموزش اخلاقی و ارزشی است. بسیاری از تردیدها و ابهاماتی که نسبت به اخلاق و ارزشها وجود دارد، نه لزوماً به خاطر تردید در ضرورت، بلکه به خاطر تردید نسبت به روشهای آموزش و تربیت اخلاقی در مدارس و دیگر نهادهای مربوط است. این تردید نیز خود ناشی از فقدان مدل خاص و روشن تربیت اخلاقی و ارزشی است؛ بنابراین، تبیین و ارزیابی روشها و رویکردهای مؤثر تربیت اخلاقی و ارزشی میتواند گام مؤثری در جهت حل معضلات مربوط به تربیت اخلاقی و ارزشی بهحساب آید. بر همین اساس پیشنهاد می شود:
- به مراكز آموزشى و متوليان آموزشوپرورش توصيه مىشود بدون شتابزدگى و با جذب نيروهاى متخصص و فرهيخته و حتى تربيت نيرو، مجموعهاى از پژوهشهاى منظم و منطقى را برای تبیین و شناخت تربیت دینی و رابطه آن با نظام ارزشی و اخلاقی، ساماندهى كنند و از اقدامات بدون پشتوانه نظرى قوى اجتناب ورزند؛ بهعلاوه از نقد، اصلاح و تكميل فرضيههايى كه صورت عملى به خود مىگيرد، غفلت نورزند.
- به محققان تربيت اسلامى پيشنهاد مىشود با توجه به دشوارىهاى پژوهش در زمينه تربيت دینی و رسالت بزرگ آنها در هدايت آموزشوپرورش جامعه اسلامى، از كارهاى پراكنده و سطحى پرهيز كنند و با تشكيل انجمنهاى علمى و همكارى نزديك با مجريان آموزشوپرورش، ادعاهاى خود را عينيت بخشند و آموزشوپرورشی را كه دو كاركرد (تأمين نيازهاى معنوى و مادى و تمدنى) را توأمان داراست، ارائه كنند. از جمله موارد زیر بهویژه با استفاده از قرآن و سنت پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) در این زمینه قابل تأمل هستند:
تبیین جایگاه رویکرد اخلاقی در تربیت دینی در مدارس نظام آموزشوپرورش ایران؛
بررسی تطبیقی رویکرد اخلاقی و دیگر رویکردها در تربیت دینی در نظام آموزش دینی در ایران؛
بررسی راهکارهای بهبود عملکرد رویکرد اخلاقی در تربیت دینی؛
نگاه آسیب شناسانه به رویکرد اخلاقی به تربیت دینی در ایران؛
بررسی تناسب رویکرد اخلاقی به تربیت دینی با محتوای برنامههای درسی آموزش دین در مدارس ایران؛
منابع
1- احمدی، سید احمد؛ اصول و روشهای تربيت در اسلام؛ تهران: انتشارات جهاد دانشگاهى، 1372.
2- اخوان، محمد؛ مقايسه اخلاق كانت و اخلاق اسلامى؛ چاپ اول، قم: انتشارات اشراق، 1373.
3- اكبرى، محمدرضا؛ قصههاى تربيتى چهارده معصوم عليهمالسلام؛ قم: پيام عزت، 1377.
4- اكرمى، رضا؛ عصر حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام، تهران: نشر اطّلاعات، 1376.
5- امينى، ابراهيم؛ آيين تربيت؛ چاپ اول، تهران: انتشارات اسلامى، 1359.
6- انصاريان، حسين؛ نظام تربيت در اسلام؛ چاپ پنجم، قم: انتشارات امّ ابيها، 1376.
7- بوذری، میرناصر؛ از محضر رضا (ع)؛ قم: نشر عابد، 1380.
8- جهان ميهن، شكراللّه؛ تربيت و اخلاق؛ تهران: موسسه انتشارات هاد، 1385.
9- حاجى ده آبادى، محمد على؛ درآمدى بر نظام تربيتى اسلام، چاپ اول، قم: دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسى مركز جهانى علوم اسلامى، 1377.
10- حائری، سید مهدی؛ کاوشهای عقل عملی؛ تهران: موسسه مطالعات فرهنگی، 1361.
11- حجتى، محمد باقر؛ اسلام و تعليم و تربيت؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375.
12- حسن منفرد، حسن؛اخلاق و تربيت اسلامى؛چاپ اول، تهران: كتاب طوبى، 1370.
13- خاتمى زنجانى، بيوك آقا؛نظامات اخلاقى و تربيتى اسلام به روايت معصومين عليهمالسلام؛ چاپ اول، زنجان: مركز احياء و نشر آثار علماء زنجان، 1370.
14- خسروپناه، عبدالحسین، ترابط دین واخلاق، فصلنامه کتاب نقد، شماره 30، بهار 1384
15- دلشاد تهرانى، مصطفى، سيرى در تربيت اسلامى، تهران: مؤسسه نشر و تحقيقات ذكر، 1376.
16- رکنی، محمد مهدی، چهل حدیث از حضرت رضا (ع)، مشهد: انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1386
17- رهبر، محمد تقى و محمد حسن رحيميان، اخلاق و تربيت اسلامى، چاپ چهارم، تهران: انتشارات سمت، 1378
18- شمسالدين، مهدى، اخلاق اسلامى در برخوردهاى اجتماعى، قم: انتشارات شفق، 1372
19- صالحی، سیدمحمد، سیری در زندگانی امام رضا (ع)، مشهد: نشر معیار اندیشه، 1385
20- مدرسی، محمد تقی، زندگانی ثامن الائمه حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، تهران: نشر بقیع، 1376
21- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1366.
22- مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران: انتشارات صدرا، 1376.
23- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران: امير كبير، 1364
24- مكارم شيرازي، ناصر، زندگي در پرتو اخلاق، قم: نسل جوان، 1377