کلمات کلیدی : دروغ، بيماريهاي رواني
نویسنده : محمدرضا سلیمانی
برخی از رذایل اخلاقی و پست، با آن که بیزاری و نفرت همگانی را به همراه دارد و همه آن را پست میشمارند، ولی در میان مردم به شدت رواج دارد و گاه از حالت به مقام درمی آید و جزو صفات شبه ذاتی شخص میشود به گونهای که دروغ و دروغگویی، خوراک جان اوست و اگر روزی دروغی نگوید آرام نمیگیرد.
سؤالی که در این مقاله مطرح است اینکه چگونه میشود انسان از چیزی که بیزاری در زبان و گاه حتی در دل میجوید، بدان گرایش یافته و در پناه آن درمی آید؟ چرا صداقت و راستی را به کنار میگذارد و دروغگویی را پیشه خود میسازد؟ چرا خود را در دامی میافکند که هر چه بیشتر در آن دست و پا میزند بیشتر از پیش، او را در فشار قرار میدهد و برای رهایی از هر دروغی میبایست دروغهای چندی را پیاپی بگوید و ببافد تا به ظاهر رهایی یابد در حالی که در باتلاق دروغ غرق میشود؟
نویسنده برای پاسخ گویی به این سؤالات و شناختن ماهیت این بیماری و صفت خطرناک و رذیلت پست اخلاقی، به سراغ آموزههای قرآنی رفته است.
دروغ، بیماری روان
دروغ به معنای سخن ناراست، خلاف حقیقت و سخن ناحق (فرهنگ فارسی، ج 2، ص 1516) معادل واژه عربی کذب است. هر چند که دروغ و کذب را به سخن و گفتار نسبت میدهند ولی باید توجه داشت که دروغ یک حالت روانی با خاستگاه باطنی است که ظهور و بروز آن در کلام و سخن بیشتر است، پس نمی توان دروغ را اختصاص به زبان و قول داد و آن را از بیماریهای زبان دانست؛ چرا که قلب بیمار و روان مریض، انسان را به دروغگویی در گفتار میکشاند و باعث میشود زبان به دروغ باز کند.
بر این اساس دانشمندان علم اخلاق برخلاف فقیهان، دروغ را در شش قسم دسته بندی کرده و در بیان اقسام آن گفتهاند: 1- دروغ در گفتار 2- دروغ در نیت 3- دروغ در عزم 4- دروغ در وفای به عهد 5- دروغ در اعمال 6- دروغ در مقامات دینی. (اخلاق الهی، مجتبی تهرانی، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1381، ج 4، ص 83)
بنابراین، دروغ تنها یک رفتار نادرست زبانی نیست، بلکه حالت و صفتی درونی است که بازتابها و نمادهای گوناگونی در زندگی فرد مییابد.
به سخن دیگر، هر چند که فقیهان، ناظر به افعال مکلفین، تنها به صدور احکام پنج گانه میپردازند و از وجوب و حرمت و استحباب و کراهت یا جواز امری سخن میگویند و بر همین اساس، دروغ را به عنوان یک فعل زبانی مکلف، حرام میشمارند؛ ولی باید توجه داشت که از نظر آموزههای قرآنی و اخلاقی، دروغ نوعی بیماری قلبی و روانی است. به همین دلیل در روایات از صفت کذب سخن به میان آمده، نه از فعل کذب که بیانگر رفتار آدمی است. به عنوان نمونه امیرمؤمنان علی(ع) درباره دروغ میفرماید: لاشیمه اقبح من الکذب؛ هیچ خلق و خویی، بدتر از دروغ نیست. (غررالحکم ص 220)
در این روایت حضرت از دروغ به عنوان یک صفت و خلق و خوی زشت و قبیح یاد میکند به گونهای که صفتی زشتتر و پستتر از آن در میان صفات آدمی نیست؛ چرا که دروغ ریشه ایمان را میکند و انسان را از انسانیت خود دور میسازد. از این رو آن حضرت(ع) در جایی دیگر میفرماید:
الکذب مجانب للایمان؛
دروغ، ایمان را دور میکند. (همان، ص 219)
امام باقر(ع) نیز میفرماید:
الکذب هو خراب الایمان
دروغ موجب نابودی ایمان میشود. (اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 339، حدیث 4)
در اسلام حتی از دروغهای زبانی به صورت شوخی پرهیز داده شده است؛ زیرا عادی شدن دروغ به شکل شوخی میتواند همانند هر رفتار دیگری قلب را تحت تأثیر قرار دهد و روان آدمی را بیمار کند و صفت دروغ در روان و قلب ریشه دواند و خلق خوی و منش شخص شود. به سخن دیگر، از هر رفتار و عمل دروغ آمیزی در قالب شوخی و مزاح میبایست پرهیز کرد؛ زیرا کنشها در منشهای آدمی تأثیر میگذارند؛ چنان که منشها در کنشها و واکنشها بازتاب مییابد. این گونه رفتارها حتی اگر به قصد شوخی یا موردی یا مصلحت آمیز باشد، گاه تداوم آن میتواند آثار مخرب و زیانباری بر شخص به جا گذارد؛ زیرا رفتار و خلق و خوی در یکدیگر تأثیر متقابل دارد و میتواند کنشهای دروغ شخص بر منش مثبت او تأثیر گذاشته و او را در یک فرآیندی گرفتار منش دروغ نماید و صفت دروغ را در جان و دل او ریشه دار کند. از این رو علمای اخلاق از هر گونه اقسام دروغ پرهیز میدهند و از افراد میخواهند جز صداقت و راستی رفتار دیگری نداشته باشند.
البته فقیهان با توجه به همین آثار مخرب و زیانبار دروغ در ایمان و انسانیت انسان، نه تنها دروغ زبانی را حرام دانسته اند، بلکه اشکال دیگر از افعال دروغ آمیز چون دروغ در نوشتار و یا دروغ با ایماء و اشاره را نیز حرام گفتهاند. (اخلاق الهی، تهرانی، ج 4، ص 38) اما دامنه تحریم آنان فراتر از فعل نرفته است؛ چرا که فقیهان تنها ناظر به افعال آدمی، حکم و فتوا صادر میکنند و به امور باطنی توجهی ندارند. برای فقیهان صحت و سلامت فعل مهم است و در همین چارچوب مسئله را بررسی و حکم مناسب را صادر میکنند.
به هر حال، دروغ در اصل صفتی از صفات نفس آدمی است که در اشکال نامناسبی در زبان، نوشتار، نیت، اعمال و مانند آن به نمایش در میآید.
دروغ زبانی، شیوه نادرست ارتباطی
بسیاری از مردم گرفتار فعل دروغ هستند؛ هر چند که ممکن است این امر به شکل صفت و خلق و خوی ایشان درنیامده و ملکه و صفت باطن و روان ایشان نشده باشد. از آن جایی که دروغ چه به شکل فعل و چه صفت یا ملکه در آدمی، بسیار زشت و نابهنجار و ناپسند است؛ اسلام با همه اشکال آن به شدت مخالفت میکند و دروغ مصلحت آمیز را جز در شرایط بسیار سخت به عنوان فعل موردی و استثنایی و نه عادی، تجویز نمیکند.
از نظر اسلام دروغ زبانی و گفتاری، یک روش نادرست ارتباطی است که برخی آن را در پیش میگیرند؛ در حالی که اصولاً نباید از دروغ به عنوان یک روش ارتباطی استفاده کرد، زیرا دروغ، قبیحترین، زشتترین، پستترین و بدترین شیوه ارتباطی است.
این بیماری در آدمی زمانی شکل میگیرد که شخص بخواهد با دیگری ارتباط برقرار کند. به سخن دیگر، صفت دروغ ، ارتباط تنگاتنگی با اجتماعی بودن بشر دارد. همین ویژگی اجتماعی و جامعه پذیری، آدمی را در شرایطی قرار میدهد که گرفتار فعل یا صفت یا ملکه دروغ میشود. از این رو، لازم است تا با هوشیاری کامل مراقب بود که خود یا کودکان گرفتار بیماری دروغ نشوند.
روان شناسان بر این باورند که فرآیند دروغ گویی از سن 4 تا 5 سالگی آغاز میشود، یعنی همان زمانی که کودک، نسبت به استفاده از زبان و کارکردهای آن، آگاهی پیدا میکند.
در این زمان، کودک در مییابد که فعل زبانی دروغ میتواند او را از مخمصه هایی برهاند که با فعل نادرست خود پدید آورده است. او همچنین درمی یابد که میتوان با دروغگویی به چیزهایی برسد که دوست دارد. کودکان دروغ میگویند تا در خیال خودشان از حریم خودشان محافظت کنند یا دوست داشتنی و موجه به نظر برسند یا به منافع مادی یا اجتماعی بیشتری دست پیدا کنند و یا اینکه از مجازات فرار کنند.
البته در بیشتر مواقع، آنهایی که از کودکان یا حتی بزرگترها دروغ میشنوند، خودشان تا حدودی متوجه اند که فرد مقابل دارد دروغ میگوید و چه بسا که دلشان هم برای او بسوزد که چرا چنین برای رهایی از مشکل، خطا، گناه یا رسیدن به چیزی دارد دروغ میگوید.
باید توجه داشت که برخورد نادرست بزرگترها در برابر دروغهای به ظاهر کوچک و بی خطر کودکان، خود مهمترین عامل در ایجاد صفت و ملکه دروغ میباشد و با این کار، کودکان را به سوی بیماری روانی دروغ سوق میدهند. اگر شرایطی برای کودک فراهم شود که برای رهایی یا رسیدن به چیزی دروغ بگوید و کودک در ذهن خود، کارکردهای مثبتی برای آن بیابد، به او کمک کردهایم تا در آینده دروغهای پرخطر و بیشتری بگوید و دروغ به عنوان یک صفت در جانش رخنه کند.
کسانی که به بیماری دروغ گرفتار میشوند و روانشان به صفت دروغ خو میگیرد و بدان عادت میکند، به دروغگوهایی تبدیل میشوند که حساب شده دروغ میگویند و عمداً برای کسب منافع شخصی، دروغ میگویند. آنان پس از مدتی این کار را هم زیاد و به صورت حرفهای انجام میدهند.
نتیجه طبیعی روند دروغهای کودکی بی خطر و موردی، آن است که دروغ، صفت و خصلت شخصیت میشود و در جامعه به عنوان شخصیتهای ضداجتماعی حضور مییابد. این گروه معمولاً زیاد سر و کارشان به پلیس، دادگاه و زندان میافتد! چرا که دروغ گویی معمولاً با گذشت زمان، بدتر و بدتر میشود؛ زیرا که اصل بر این است که وقتی آدم یک دروغ میگوید، بعدها ناچار میشود که برای رفع و رجوع آن دروغ، دروغهای بیشتری بگوید.
بنابراین شاید، دروغ را به عنوان یک شیوه ارتباطی به کودکان آموخت و یا اجازه داد که از آن بهره گیرند؛ زیرا این کنشها در یک فرآیندی به منشها و صفات و خلق و خوی شخص تبدیل میشود و شخص را از انسان متعادل خارج میکند و شخصیت ضداجتماعی به او میبخشد.
از نظر برخی روان شناسان، دروغگویی یک مهارت اشتباهی است که به کودک آموزش داده میشود. در حقیقت به جای این که مهارتهای درست ارتباطی را بیاموزد، مهارتهای اشتباه و نادرستی را میآموزد و میکوشد تا از این طریق شرایط را به نحو مؤثری به نفع خود مدیریت کند. از نظر این گروه از روان شناسان دروغ گویی در برخی افراد ریشه در تنبلی ذهنی دارد و شخص به جای آنکه با مهارت بیاموزد چگونه میتواند با صداقت ارتباط با دیگری را مدیریت کند، با تنبلی ذهن، ساده ترین و کوتاه ترین راه را انتخاب میکند و این گونه دروغ را ابزاری برای محافظت از خود یا کسب منفعت قرار میدهد.
به هر حال، شکی نیست که دروغ تنها یک فعل حرام و رفتار نادرست زبانی و یا گفتاری و نوشتاری نیست، بلکه یک بیماری خطرناک روحی و روانی و یک صفت و ملکه زشت اخلاقی است که میبایست درمان شود؛ زیرا آثار بسیار زیانباری را متوجه شخص و جامعه میکند و این گونه افراد دارای شخصیتهای ضد اجتماعی هستند و در جامعه ضررهای بسیاری را بار میآورند.
زمینهها و ریشههای دروغگویی
با آنکه همه انسانها دروغ را ناپسند و زشت میدانند و دروغگو را به یک معنا دشمن خدا میشمارند و در همه جوامع بشری افراد دروغگو را بد میدانند (غافر، آیه 82) با این همه بسیاری از مردم گرفتار فعل یا صفت دروغ هستند.
سوال این است که چرا با همه زشتی و بدی دروغ و دروغگویی، انسانها به آن رو میآورند و به شکلی گرفتار آن هستند؟
خداوند در آیاتی چند به این پرسش پاسخ داده است. از نظر قرآن، ریشه این فعل و یا صفت زشت دروغ و دروغگویی را میبایست در صفات دیگر انسانی جست وجو کرد.
خداوند به دو عامل و بستر اصلی برای دروغ گویی توجه میدهد که یکی درونی و آن دیگری بیرونی است. از نظر قرآن عامل بیرونی همان شیطان است. زیرا این دشمن سوگند خورده به سبب ویژگی انحصاری دیدن و دیده نشدن و قابلیت وسوسه از طریق الهامات در نفس و روان آدمی، میتواند آدمی را به سمت دروغ بکشاند. از این رو در آیات 221 و 222 سوره شعراء از الهامات شیاطین سخن به میان میآورد که آدمی را به سوی دروغ میبرد.
البته باید توجه داشت که تأثیرات شیاطین در نفس و روان آدمی، نیازمند بستر درونی در شخص آدمی است. به این معنا که ابلیس و شیاطین زمانی میتوانند از این الهامات خویش سود برند و برنفس و روان آدمی مسلط شوند که شخص از بستر مناسبی برای همراهی برخوردار باشد. و لذا برخی از بندگان خداوند هرگز تحت تأثیر الهامات شیاطین و وسوسههای آنان قرار نمیگیرند. (حجر، آیات 93 و 40؛ یوسف، آیه 42) مهمترین، عوامل بسترساز تحقق فعل یا صفت دروغ و یا تأثیرپذیری از الهامات شیاطین و وسوسههای ایشان را میبایست در دو چیز گناه و حسادت جست وجو کرد. از نظر قرآن حسادت یکی از عوامل بسترسازی است که آدمی را به دروغ مبتلا میکند. از این رو به آدمی هشدار میدهد که از حسادت پرهیز کند؛ چرا که حسادت موجب میشود تا گرفتار فعل یا صفت دروغ شود. (یوسف، آیات 11 و 91)
دیگر بسترساز بیماری روانی دروغ گناهانی است که شخص مرتکب میشود.
افرادی گرفتار دروغ گویی میشوند که گناه را پیشه خود ساختهاند. خداوند در آیات 6 و 7 سوره جاثیه، در تعلیل گرفتاری شخص به صفت افک و دروغ، به گناه پیشگی آنان توجه میدهد. در حقیقت علت خلق و خوی دروغ را گناه پیشگی شخص میداند.
میدانیم افرادی که گرفتار گناه هستند کسانیاند که از ایمان کامل برخوردار نیستند و همین بیایمانی، آنان را به سوی گناهکاری میکشاند و صفت دروغ را در ایشان پدیدار میسازد. (نحل، آیه 105)
روان شناسان نیز وقتی به ریشههای ایجادی صفت دروغگویی در شخص میپردازند، به اموری توجه میدهند که خود گواه بیایمانی و گناه پیشگی شخص است. وقتی از اشخاص دروغگو پرسیده میشود که چرا به دروغگویی رو آورده است در پاسخ میگوید: 1- میخواهیم کسی را تخریب یا روحیهاش را تضعیف کنیم؛ 2- میخواهیم احترام و تحسین دیگران را جلب کنیم؛ 3- دوست داریم به قدرت بیشتری برسیم؛ 4- نمی خواهیم با حقیقت تلخی درباره خودمان مواجه شویم؛ 5- دوست نداریم به اشتباهات اعتراف کنیم؛ 6- میخواهیم فعلاً روی قضیهای را بپوشانیم، به این امید که شاید بعداً اوضاع، بهتر شود.
همه این گونه رفتارها بیانگر نوعی گناه و خطایی است که شخص میکند و میخواهد آن را بپوشاند. این گونه است که در یک فرآیند، صفت دروغ را به عنوان عامل رهایی و یا محافظت یا رسیدن میداند و آن را خلق و خوی خویش قرار میدهد. حتی کسانی که در پاسخ به این پرسش میگویند: میخواهیم از درگیری پرهیز کنیم؛ یا نمیخواهیم باعث خشم یا صدمه کسی بشویم؛ نمیخواهیم احساسات کسی را جریحه دار کنیم، به نوعی میخواهند خود را توجیه کنند و یا از امر به معروف و نهی از منکری بگریزند؛ زیرا اگر کسی کار خطا و گناهی مرتکب شده یا هنجار و معروفی را ترک کرده میبایست به او هشدار داد و اصل امر به معروف و نهی از منکر را اجرا کرد. پس هر گونه پرهیز از درگیری یا گریز از خشم یا جریحه دار کردن به این قصد باشد، خود مصداق گناه است؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر واجب دینی و ترک آن گناه است.
حالت دیگر این است که شخص با این پاسخ میخواهد خطای خود را بپوشاند و گناه خود را توجیه کند؛ به این معنا که گناهی مرتکب شده و با دروغ میخواهد از آن بگریزد و یا آنکه از خطری که به خاطر گناه متوجه او شده رهایی یابد و صدمه نبیند.
به هر حال، کمتر میتوان برای رفتارهای دروغ آمیز خود و یا دیگری محملی درست یافت و بر آن بار کرد. با این همه انسانها میکوشند تا به شکلی از دروغ به عنوان یک روش ارتباطی برای محافظت از چیزی یا رسیدن به چیزی استفاده کنند. بنابراین باید توجه داشت دروغ حتی به مزاح و شوخی یا از باب مصلحت میتواند آثار مخربی را در منش و صفات باطنی بگذارد و آدمی را به بیماری و رذیلت پست اخلاقی دروغ مبتلا کند.
دروغ مصلحتی یا منفعتی
اسلام به عنوان یک دین جامع هیچگاه بن بست ندارد و لذا در هر قانونی که وضع میکند و حکمی صادر مینماید، مواردی را نیز به عنوان استثناء بیان میکند تا شخص و جامعه در مواقع اضطراری دچار تنگنا و بن بست نشوند.
در خصوص دروغ نیز اسلام مواردی را به عنوان استثناء تجویز کرده که فرد در مواقع خطر و یا بسیار حساس و بحرانی و کاملاً ضروری میتواند به دروغ متوسل شود.
مسلماً موارد استثناء چند مورد بیش نیست که آن هم برای شرایط بسیاری اضطراری تجویز شده اما عدهای با سوءاستفاده از این استثناءها به خود اجازه میدهند که در مواقعی که منافعشان به خطر میافتد به دروغ متوسل شوند و اسم آن را دروغ مصلحتی بگذارند که در واقع چنین دروغی منفعتی است تا مصلحتی مکرر دیده شده که فردی برای نجات خود از مخمصه شخصی و یا جلب منفعتی، دروغ به زبان آورده و آن را به عنوان دروغ مصلحت آمیز توجیه کرده است.
باید توجه داشت که موارد استثناء در تجویز دروغ، مواردی بسیار حیاتی و نادر است که باید آنها را در کتابهای اخلاقی و فقهی بررسی و مطالعه کرد و غیر از آن موارد هر گونه دروغ گفتن، به عنوان یک فعل حرام محسوب میشود و گوینده آن مستحق مجازات سخت خداوند خواهد شد. بسیاری از دروغهای مصلحتی که افراد به خیال خود بر زبان جاری میکنند در واقع دروغ منفعتی است که بخاطر به خطر افتادن منافعشان مرتکب آن میشوند و لذا باید از آنها به شدت پرهیز کنند و خود را با اینگونه عناوین، فریب ندهند.