كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، تقي زاده، اتابك، مجلس شوراي ملي
نویسنده : مرتضي حسني نسب
امینالسلطان معروف به اتابک[1] از همان ابتدای ورود تقیزاده به تهران با وی مخالفت ورزید. دلیل این امر سخنرانی تقیزاده بود که در آن اتابک را به خیانت متهم کرده و به بازگشت او به ایران اعتراض نموده بود.[2] مخالفت و خصومت این دو نفر هر روز افزایش مییافت. حتی تقیزاده از روزنامه حبلالمتین که به مخالفت امینالسلطان مقاله نوشته بود، دفاع کرد. همچنین تقیزاده، امینالسلطان اتابک را «خائنالسلطان» و وطن فروش خوانده بود.[3]
وی در مقالهای نوشت: «... اولاد یک وطنی چگونه میتوانند، ببینند کسی که حقوق وطنشان را به خارجیان فروخته، با استقراضات هنگفت بار دوش دولت را سنگین نموده و اجل انقراض آن را پنجاه سال پیش انداخته، دامن عصمت مادر وطن را از محصول بطن او محروم گذاشته و به گرگان همسایه بخشیده، مملکت را بواسطه سندات مخفی و امتیازات خانهبرانداز که هنوز هم مکتوم و مستور حجاب بیناموسی و الواث اداره وزارت خارجه است "من غیر رسم" به تحت حمایت دولت خارجی داده، کسی که منشاء جمیع بدبختیهای این خاک فلکزده است دوباره قدم به سینه آن مادر مهربان بگذارد.
بلی من مدعی آن هستم که خیانتهای میرزا علیاصغر به این وطن بدبخت نازنین محبوب عزیز بیچاره خراب ما زیاده از یک "آنسیکلوپیدی" صدجلدی است...
... محمود ندیم پاشای عثمانی آنقدر خیانت به عثمانی نکرد که علیاصغر به ایران کرد. فیروزه را به روسها بخشید، چهل و پنج کرور استقراض با آن شرائط انقراض دولت را که نمود؟ قطعات مملکت را به پنجاه ذرع عرض و پنجاه فرسخ طول پارهپاره که زیر آب ثروت ملک بودند، به اجانب که فروخت؟...[4]».
به جهت همین مخالفتهای خصمانه، وقتی اتابک در جلو محلس ترور شد، تقیزاده متهم ردیف اول شناخته شد. قاتل اتابک، عباس تبریزی بود که از اعضای انجمن آذربایجانیها بود.
باقر عاقلی در کتاب نخستوزیران ایران گفته است: «آنچه مسلم است، قابل عباسآقا تبریزی عضو انجمن آذربایجانیها بوده است و این امر مسلم است که سیدحسن تقیزاده در این انجمن نقش و تاثیر بسیار عمدهای داشته است[5]».
به هر حال هم تقیزاده و همفکرانش در حزب دمکرات و همچنین شاه از ترور اتابک سود فراوانی بردند.[6]
تقیزاده در سالهای پایانی عمر خود، این اتهام را از خود دفع نموده و حتی گفته از قتل اتابک بسیار متاثر شده بود.
در این مطلب دو نکته حائز اهمیت است: اول اینکه اظهار تاثر شخصی مانند تقیزاده از قتل اتابک بسیار بعید است؛ دوم آنکه صرف این شایعه که تقی زاده پیشاپیش از ترور اتابک خبر داشته یا دستور قتل وی را داده، میرساند که در آن زمان وی از سران تندروان طراز اوّل به شمار میرفته است.
تنظیم قانون اساسی و به امضاء شاه رساندن آن
از اصلیترین کارهای مجلس اول تنظیم قانون اساسی و پس از آن گرفتن امضای شاه برای اجرایی شدن آن بود.
در ماجرای تنظیم قانون اساسی دو نوع دیدگاه وجود داشت: اول دیدگاهی که میگفت «مجلس ما خیلی ناقص است و بدتر آنکه در راه ترقی و تکمیل هم نیست، باید با بررسی پارلمانهای غربی مجلس را بسازیم» که یکی از حامیان این دیدگاه در مجلس اول تقیزاده بود؛ و دوم دیدگاهی که میگفت، هر چه در مجلس تصویب میشود، باید به امضای شرع برسد؛ نماینده این دیدگاه شیخ فضلالله نوری بود که نسبت به روشنفکران بدگمان بود و نظر وی این بود که مشروطه غیر مشروعه، موجب دین ستیزی و حذف احکام اسلام از اداره جامعه میشود.
تقیزاده در کتاب خاطرات خود علماء را طرفدار شاه میخواند و میگوید:
«شاه میگفت من مشروعه را قبول دارم و نه مشروطه را؛ آخوندها گفتند بلی این درست است.[7]»
در حالی که مخالفت علماء و در راس آنها شیخ فضلالله نوری با مشروطه بر سر کلمه نبود؛ به خاطر اصلی بود که میخواستند در قانون قرار دهند و آن اصل عدم مخالفت قانون با احکام شرعیه و لزوم نظارت علماء بر قانون است که به همت شیخ فضلالله نوری و علمای مجلس این اصل به قانون اساسی اضافه شد و با وجود مخالفتهای فراوان تقیزاده و برخی از نمایندگان تبریز و تحریکشدن مردم تبریز توسط این نمایندگان، این اصل به عنوان اصل دوم قانون اساسی تصویب شد.[8]
حمله شاه به مجلس برای از بین بردن مجلس
پس از درگیریهای فراوانی که بین شاه و مجلس روی داد، شاه و دربار، گروهی از اوباش را جمع نمود و به آنها دستور داد تا به مجلس حمله نمایند.[9] پس از حمله این افراد به مجلس برای بههمزدن مجلس، پس از جمع شدن مردم برای حمایت از مجلس، وی در جمع مردم سخنرانی نمود.[10]
وقتی شاه از این ماجرا چیزی عایدش نشد و نتوانست که مجلس را ببندد، دست به دامان روسیه شد و از آنها خواست تا به وی کمک کنند؛ روسها نیز کلنل لیاخوف را همراه وی ساختند تا مجلس را منحل نماید؛ کلنل لیاخوف پس از حضور در تهران مستقیما به طرف مجلس رفت و مجلس را به توپ بست.
پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط کلنل لیاخوف روسی، بعضی از نمایندگان به باغ اتابک فرار کردند و در آنجا کشته شدند؛ مانند ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ؛ برخی دیگر از نمایندگان مجلس مانند بسیاری از مشروطهطلبان فرار نموده و برخی نیز به سفارت انگلیس پناهنده شدند که از جمله این افراد تقیزاده بود.[11]
پناهنده شدن به سفارت انگلیس
یکی از نتایجی که از به توپ بستن مجلس به دست آمد، پناهنده شدن بسیاری از نمایندگان مجلس؛ از جمله حسن تقیزاده به سفارت انگلیس بود.[12]
انگلیس در طی سالهای قبل به دفعات در منظر مردم نشان داده بود که میخواست از مشروطه و مشروطهخواهان دفاع نموده و خود را از طرفداران مشروطه در ایران نشان دهد.
در اطلاعیهای که تقیزاده و معاضدالسلطنه در لندن انتشار دادند چگونگی پناهندهشدن تقیزاده به سفارت انگلیس اینچنین آمده است: «... و تقیزاده نیز آن روز حادثه در خانه خود بود و بسبب ناخوشی عازم بر این بود که آن روز را استراحت کند؛ ولی دو ساعت از روز رفته شلیک تفنگ او را باخبر از این واقعه غیر مترقبه کرده عازم رفتن به مجلس گردید. ولی قزاقها که دور مجلس و مسجد را احاطه کرده بودند، او را نمیشناختند مانع از رفتن به مجلس شده و برگردانیدند. همه آن روز را در خانه خود بهسر برده شب از تاریکی استفاده نموده به سفارت انگلیس رفت که پس از یک ماه توقف در آنجا او با نه نفر دیگر به موجب قراری که میان شارژدافر انگلیس و شاه گذاشته شد، به مدت یک سال و نیم از ایران نفی شدند...[13]».
به نظر میرسد که تقیزاده و همفکرانش از قبل، پناهنده شدن به سفارت انگلیس را در سر داشتند[14] و اگر این مطلب را نپذیریم، حداقل باید گفت که انگلیسیها مترصد چنین فرصتی بودند و از قبل بر روی اشخاصی مانند تقیزاده کار کرده بودند و به خوبی وی را میشناختند؛ در ماجرای ادوارد براون مفصلا در این رابطه توضیح داده میشود.
ورود به فرانسه و آشنایی با ادوارد براون
تقیزاده پس از پناهندهشدن به سفارت انگلیس تحت حمایت انگلیسیها به باکو رفت و از آنجا به پاریس رفته و به مدت یک ماه در پاریس اقامت نمود.
ادوارد براون پورفسور انگلیسی که به زبان فارسی اشراف داشته، وی را به انگلیس دعوت مینماید. وی در دعوتنامه خود، بسیار متواضعانه از وی درخواست مسافرت به انگلیس را میکند.
ادوارد براون نامه خود را با این شعر آغاز نموده است:
شنیدم صفات تو عاشق شدم به دیده ندیده رخ فرخت
به یاد تو برخاست صبر از دلم چهها خیزد آیا چو بینم رخت
همچنین براون در این نامه خود را «مخلص» خوانده و از وی به عنوان «سرکرده مجاهدان وطنپرست گوشزده این دعاگوی اخلاص کیش» یاد نموده است.[15]
باید گفت که براون با این کار میخواسته تقیزاده را کاملا مجذوب خود کند که در این مورد بسیار موفق بوده است.
ارتباط ادوارد براون با تقیزاده و به طور کلی ارتباط تجددطلبان با انگلیسیها حاوی چندین مطلب بسیار مهم است که در ذیل به آنها اشاره میگردد:
- به دست آوردن اطلاعات از میزان نفوذ کتابهای مختلف بر ایرانیان؛ به طور مثال در نامهای ادوارد براون از تقیزاده میخواهد که درباره نفوذ روزنامه ملانصرالدین و کتابهای سیاحت نامه ابراهیم بیک و تاریخ بیداری ایرانیان برای وی بنویسد.[16]
- کسب اطلاع از شیعه و شخصیتهای مهم شیعه و دولتهای شیعی از جمله صفویه؛ مثلا در نامهای ادوارد براون از تقیزاده میخواهد تا اطلاعاتی درباره شیخ صفیالدین و شاه اسماعبل صفوی و دلایل تشیع آنها بدهد؛ همچنین ابهاماتی درباره آنها مطرح مینماید که وی را وادار کند تا مطالبی را درباره این افراد نگاشته و انتشار تشیع در ایران را به آنها و با زور شمشیر نشان دهد.
همچنین اطلاعاتی راجع به تعزیه برای وی بنویسد و بگوید تحریک کننده و «مخترع !» تعزیه در ایران چه کسی بود.[17]
- ارتباط دادن تقیزاده با برخی از عناصر انگلیسی؛ به طور مثال در نامهای ادوارد براون به تقیزاده به وضوح مشخص است که وی در صدد چنین کاری است.[18]
- کمک به چاپ کتابهای ایرانیان تجددخواه و آزادیطلب و همچنین کتبی که در آنها نکات انجرافی و القاء تحریفات در آنها به طور آشکاری به چشم میخورد؛ به طور مثال کتابهای نسبنامه سلسله صفویه، ترقی روح ایران نوشته کاظم زاده، وجه دین نوشته عبدالشکور و مانند آن.
- سفارش ایرانیان متجدد و ترقیخواه به مقامات انگلیس و سایر کشورها
تشکیل کمیته ایران در لندن برای حمایت از مشروطه ایران و تشکیل کمیته بالکان برای حمایت از مشروطه ایران و تشکیل حکومتی غربی در عثمانی.[19]
ارتباط و کمک به انجمن سعادت؛ انجمن سعادت توسط مشروطهطلبان استانبول و مهاجرین تهرانی آنجا به وجود آمده بود.[20]
- حمایت از روشنفکران غربگرا در جنبش مشروطیت در برابر علماء و روحانیت؛ که نمونه بارز این امر، ترور شخصیتی شهید شیخ فضل الله نوری است که پس از ترور شخصیتی وی را بر چوبه دار میکنند و به شهادت میرسانند.[21]
ادوارد براون برای تقیزاده مقرری ماهیانه ده لیره در نظر میگیرد و وانمود میکند که این را کتابخانهای که در آن کار میکند برای وی معین داشته است.[22]
تقیزاده پس از یک سال و نیم حضور در اروپا و به توصیه ادوارد براون به ایران و تبریز بازگشت.
حضور در هیات مدیره مشروطه
پس از پیروزی مشروطهخواهان و پناه بردن محمدعلی شاه به سفارت روس و به قدرترسیدن احمد شاه کودک، جمعی از سران مشروطه مجلس عالی تشکیل دادند تا وضعیت کشور را مشخص سازند.
در ماجرای حمله مشروطهخواهان به تهران، تقیزاده؛ از جمله کسانی بود که از ترس حمله قوای روسی به آذربایجان و سپس تهران، اصرارهای فراوانی کرد که نیروها به تهران حمله نکنند.[23]
پس از چندی این مجلس منحل شد و اداره امور انقلاب مشروطه به هیات مدیره مشروطه اعطا شد که نام سیدحسن تقیزاده، حسینخان نواب، محمدولی خان تنکابنی، سرداراسعد بختیاری، وثوقالدوله و حکیمالملک در میان هیات مدیره به چشم میخورد.
وظایف این هیئت اداره حکومت و کشور تا برگزاری انتخابات بود. از جمله کارهایی که این هیئت مدیره تقریبا تمام انگلیسی انجام داد، دستور محاکمه و قتل شیخ فضلالله نوری بود.
جرمیکه هیچگاه تقیزاده زیر بار آن نرفت. تقیزاده گرچه گفته هیئت مدیره شیخ فضلالله را محاکمه نمودند؛ ولی خود را از اعضای ابتدایی آن که دستور محاکمه شیخ فضلالله را دادند، ندانسته و آن را به دیگران نسبت میدهد.[24]
مجلس دوم
تقیزاده در دوره دوم بار دیگر به عنوان نماینده مردم تبریز برگزیده شد. تقیزاده ریاست حزب انقلابی دموکرات را برعهده گرفت و کسانی چون حیدر عمو اوغلی تروریست قفقازی نیز در راس حزب دموکرات قرار گرفتند. در مقابل حزب دموکرات، اعتدالیون بودند، که روحانیونی مانند آیتالله بهبهانی و نیز سپهدار تنکابنی و ستارخان و باقرخان عضو این حزب بودند. اعتدالیون دموکراتها و تقیزاده را به همکاری با استعمارگران متهم میکردند.
در دوره حضور تقیزاده در مجلس دوم بار دیگر قتلی اتفاق افتاد که تقیزاده از متهمان اصلی آن به حساب میآمد. آیتالله بهبهانی رئیس حزب اعتدالیون باز هم به دست برخی از آذربایجانیها مقتول شد؛ ولی این بار پیامدهای سنگینی برای تقیزاده به همراه داشت.