كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، سيد حسن مدرس، انجمن ولايتي اصفهان، مشروطه، پهلوي اول، مجلس شوراي ملي، دولت موقت مهاجرين
نویسنده : منيره شريعت جو
سید حسن مدرس، از سادات طباطبایی، یکی از مهمترین رجال علمی، مذهبی و سیاسی ایران در عصر مشروطه و پهلوی اول است که در 1287ق در روستای سرابه کچو از توابع اردستان اصفهان در خانوادهای تنگدست؛ اما متدین، روحانی و زراعتپیشه متولد شد.[1] پدرش اسماعیل و جدش میر عبدالباقی از طایقه میر عابدین بودند که از زواره به این منطقه آمده و ساکن شده بودند.[2] پس از چندی پدر به دلیل مشکلات به وجود آمده با اهالی، این منطقه را ترک کرده، غالباً در زواره میزیست؛ اما سید حسن تا سن شش سالگی در کنار مادر خود، خدیجه، در سرابه ماند تا اینکه پدر، وی را در شش سالگی (1264ش[3]) به دلیل محیط نامناسب این منطقه، در حالی که مادر حاضر به همراهی آنان نشد، همراه خود به قمشه (شهرضا) برد.[4] مدرس دو بار ازدواج نمود. حاصل ازدواج اول که در سال ششم تحصیل وی در اصفهان بود،[5] دو پسر (اسماعیل و عبدالباقی) و دو دختر[6] و یک پسر از همسر دوم که در تهران با وی ازدواج میکند است (زمانی که مدرس در مهاجرت به سر میبرد، در 1334ش ابتدا پسر و سپس مادر فوت میشوند).[7]
ویژگیهای شخصیتی و اندیشهای مدرس
به لحاظ شخصیتی هر چند برخی قاطعیت مدرس را غرور، قدرتطلبی، عدم پایبندی به اصول خاص، لجوج، حادثهجو و خودخواه معرفی نمودهاند؛[8] اما سیری در زندگانی وی بیانگر هوش سرشار، درستکاری و تقوا، سادهزیستی، شوخطبعی و حاضرجوابی، پاکدامنی، سلاست و روانی گفتار، طبع شعر، دانش، کار و تلاش، وارستگی و آزادگی، پرهیز از ظاهرسازی و عوامفریبی، ظلمستیزی، سخاوت، دقت و نظم، اخلاص و ایمان، اراده خللناپذیر، شهامت و شجاعت، از خودگذشتگی، سیاستمداری، مردمداری، دفاع از حقوق مردم، انجام امور عامالمنفعه، و... در شخصیت مدرس است.[9]
مدرس دارای اندیشه اقتصادی عادلانه و غیروابسته به استثمارگران،[10] خدمتگزاری، آبادانی و سازندگی بود.[11] در زمینه سیاسی نیز سیاست را عین دیانت دانسته،[12] دوستی با همه دنیا اما مقابله با تهاجم کشورهای بیگانه، اولویت دادن به دولتهای اسلامی، هوشیاری در برابر استعمارگران،[13] تقویت قوای نظامی و امنیتی،[14] توجه به عظمت، حفظ اسلام و آزادگی انسانها را همواره مد نظر داشت.[15] وی به ضرورت همبستگی مسلمانان برای حفظ شرافت خود توجه داشت و همواره از عدم اتحاد و استعمار دول غربی نگران بود و جدایی سیاست از دیانت را یکی از علل عقبماندگی مسلمانان میدانست.[16] ملاک وی در همراهی با افراد نیز حفظ مصالح ملی (حال و آتیه کشور) و امور مذهبی بود.[17]
مدرس در یکی از جلسات مجلس ششم درباره رابطه اسلامیت و وطنپرستی چنین میگوید: «... با اندک فهمی هر کس میداند که حکومت داشتن در یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است. بنابراین هر ایرانی که دیانتمند است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید. که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطنپرستی و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمیشود مگر اینکه حیات او قطع شود. برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتختهای خود مسجد بنا مینمایند ولی یک متجدد سطحی و بیفکر را میتوانند به یک تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطنپرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نسب اربعه، عموم و خصوص مطلق است یعنی هر مسلمان وطنپرست است. چه حبالوطن من الایمان. ولی میشود که وطنپرستی مسلمان نباشد، همچنانکه ممالک غیر مسلمان روی این اصل خود را حفظ مینمایند.»[18]
فعالیت علمی
سید حسن از 6 تا 14 سالگی در شهرضا مقدمات عربی و فارسی را فراگرفت و در 16 سالگی (فروردین 1398ق) با فوت پدربزرگ و بنا به وصیت وی به حوزه علمیه اصفهان رفت و به مدت سیزده سال نزد حدود سی استاد؛ همچون میرزا عبدالعلی هرندی، جهانگیر قشقائی و ملامحمد کاشانی به تحصیل پرداخت. پس از اتمام سطح خارج (1311ق) و همزمان با واقعه دخانیه به نجف رفته، تحصیلات خود را به مدت هفت سال نزد اساتیدی چون آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و آیتالله سید کاظم یزدی گذراند و موفق به دریافت درجه اجتهاد شد. مدرس با اشخاصی چون سید ابوالحسن اصفهانی و سید علی کازرونی نیز هممباحثه بود.[19] وی پس از دریافت اجتهاد به اصفهان بازگشت و به تدریس فقه و اصول در مدرسه جده (مدرس کنونی[20]) اصفهان پرداخت.[21] مدرس هیچگاه تدریس را حتی در ایام حضورش در مجلس رها نکرد.[22] وی تدریس را کار اصلی و سیاست را کار دوم خود میدانست.[23]
حیات علمی مدرس که تحتالشعاع فعالیتهای سیاسی وی تا حد زیادی مغفول مانده است را با توجه به آثار و تألیفات مختلف وی در زمینههای فقه و اصول، عقاید و تفسیر، سیاسی و اجتماعی[24] که از وی باقیمانده است، میتوان دریافت، که البته تعدادی به صورت خطی و برخی نیز جز نامی از آنها باقی نمانده است. حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر کفایه استاد در اصول، رسالة فی سهو الامام و المأموم، رسالة فی قضاء الفوائت، رسالة فی الضمان الغاصب المغضوی الفائت، رسالة فی بعض مسائل العده و... اصول تشکیلات عدلیه، کتاب زرد و خوافنامه[25] (سیاسی) است. همچنین ایشان قصد نگارش تفسیری بر قرآن داشتند که تبعید، این اجازه را به ایشان نمیدهد.[26] مذاکرات ایشان در مجلس منبع دیگری برای دسترسی به نظرات ایشان است.[27] مدرس علاوه بر علوم اسلامی با تاریخ غرب نیز آشنایی داشت[28] و علم توأم با تقوا را برای انسان مفید میدانست.[29]
فعالیتهای سیاسی
مدرس در زندگانی خویش همواره به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر داشت. وی در زمان مبارزه آزادیخواهان علیه حکومت استبدادی محمدعلیشاه با اتحاد با برخی از علمای اصفهان همچون آقا نورالله اصفهانی و سردار اسعد، علیه اقبالالدوله کاشی، حاکم اصفهان، قیام کرده، پس از برقراری مشروطه به عضویت انجمن ولایتی اصفهان درآمد.[30] پس از استبداد صغیر در دوره مشروطه و برگزاری دوره دوم مجلس شورای ملی، مدرس (1288ش) از سوی علمای نجف به عنوان یکی از پنج نفر علمای طراز اول برای نظارت بر قوانین مصوبه مجلس انتخاب گردید.[31] وی در مجلس همواره با نطقها و بحثهای مختلف، دولت را در حل مشکلات یاری داده و در مقابل خواستههای غیرقانونی امنای دولت سرسختانه مبارزه کرده، سعی در جلوگیری از آن داشت.[32] اواخر دوره دوم مجلس که با تشنجات داخلی، بازگشت محمدعلی شاه برای دستیابی به سلطنت و اولتیماتوم روسیه به ایران همراه بود، به علت قابل اجرایی نبودن تصمیمات، عمر مجلس در سوم دی 1290ش پایان یافت.[33] جمله معروف مدرس مبنی بر «حالا که بناست از بین برویم چرا با دست خودمان از بین برویم» در مقابل اولتیماتوم 48 ساعته روسیه به ایران است.[34] پس از تعطیلی مجلس، مدرس ضمن تدریس و اداره مدرسه سپهسالار (که در بدو ورود وی از اصفهان به تهران، تولیت مدرسه به وی سپرده شد[35]) در محافل سیاسی تهران حضور داشت؛ ضمن اینکه جلسات کمیسیون عدلیه مجلس برپا بوده، مصوباتی نیز داشت.[36]
پس از فترتی سه ساله، با برگزاری دوره سوم انتخابات مجلس (آذر 1293ش) مدرس از سوی مردم تهران نماینده مجلس شد؛ اما به دلیل وقوع جنگ جهانی اول این دوره از مجلس بیشر از یک سال دوام نیافت.[37] به دنبال حرکت قوای قزاق به سمت تهران در نیمههای آبان 1294ش گروهی از مجلسیان از جمله مدرس به همراه عده زیادی از رجال، روحانیون و نمایندگان مجلس با حرکت به سمت قم (و تشکیل کمیته دفاع ملی[38])، کاشان و اصفهان حرکت نمودند؛ اما به علت تعقیب توسط روسها به سمت کرمانشاه حرکت کرده، با تشکیل دولت موقت مهاجرین در کرمانشاه به ریاست رضاقلیخان نظامالسلطنه (حکمران بروجرد، لرستان و خوزستان) و وزارت مدرس در عدلیه و اوقاف درصدد دفاع از کشور برآمدند که به دنبال پیشروی روسها به سمت کرمانشاه، دولت موقت به سمت غرب ایران، بصره، بغداد و سرانجام استانبول رفته و تا پایان جنگ جهانی اول که دو سال به طول انجامید، در آنجا بسر بردند و چندین بار با سلطان عثمانی و مقامات عالیرتبه آن کشور ملاقات و مذاکره نمودند.[39] مدرس طی مهاجرت از ایران چندین بار مورد سوءقصد نیز واقع شد.[40]
پس از پایان جنگ و بازگشت به تهران، مدرس در ایام فترت مجلس، به تدریس و تولیت مدرسه سپهسالار ادامه داد.[41] با برگزاری انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی در 1296ش مجدداً از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.[42] از جمله اقدامات مدرس در اوایل 1297ش، در حالیکه دولت ایران با مشکلاتی چون تخلیه قوای خارجی، تعیین و أخذ خسارات ناشی از جنگ به ایران، روابط جدید و عقد قرارداد با همسایه شمالی که حکومت تزار در آن سقوط کرده و نیز تشکیل شوراهای دولتی، روبرو بود، مدرس سرسختانه خواستار انتخاب فردی کارآمدتر از صمصامالسلطنه در رأس دولت بود که ابتدا با مخالفت احمدشاه و سرانجام با مخالفتهای گسترده مدرس، تحصن و کشیدن شدن آن در سطح اقشار مختلف جامعه با این خواسته موافقت شده، وثوقالدوله در رأس کار قرار گرفت. مدرس که در سال اول زمامداری وثوقالدوله از حامیان وی بود، پس از اعلام انعقاد قرارداد 1919م، در رأس مخالفان وی قرار گرفته، تمام تلاش خود را برای عدم اجرای قرارداد به کار گرفت؛ در نتیجه وثوقالدوله از کار کنارهگیری کرد و جانشینان بعدی نیز کاری از پیش نبردند.[43] پس از چندی با کودتای سوم اسفند 1299ش، مدرس و جمعی دیگر توسط کودتاچیان بازداشت شده، در تمام مدت زمامداری سید ضیاءالدین تا صدارت قوامالسلطنه در نهم خرداد که دستور آزادی آنان صادر شد، در زندان به سر بردند.[44]
پس از شش سال فترت با افتتاح مجدد مجلس چهارم (تیرماه 1300ش)، مدرس که رهبری اکثریت مجلس را به عهده داشت و به نیابت ریاست نیز انتخاب شده بود، به همراه عدهای از همفکران، حزب اصلاحطلبان را تشکیل دادند که اولین اقدام آنان رد اعتبارنامههای افراد دخیل در کودتای سوم اسفند بود. اولین مخالفتهای مدرس نسبت به خواستههای غیر قانونی رضاخان، در مقام وزارت جنگ، نیز در همین مجلس آغاز شد.[45] استیضاح دولت مستوفی به دلیل عدم توان وی در جلوگیری از تندرویهای وزیر جنگ[46] و سیاست خارجی وی، سخنان مدرس که بیانگر فلسفه سیاسی موازنه عدمی و وجودی اوست (به معنای نفی قدرتهای سلطهگر و در مصداق، "عدم به ز وجود" که بعدها در لباس سیاست موازنه منفی مصدق جلوهگر شد.[47]) دستاورد این دوران است.[48]
سال 1302ش، در دوره پنجم نیز مدرس به نمایندگی مردم تهران که این بار رهبر اقلیت را عهدهدار شد به مجلس شورای ملی راه یافت. از مهمترین طرحهای اکثریت تغییر رژیم از مشروطه به جمهوری بود که مدرس با اطلاع از ماهیت این تغییر با آن به مخالفت پرداخت. علت مخالفت مدرس با جمهوری با وجودی که آن از بهترین انواع حاکمیتها میدانست، دخالت نامرئی انگلیس در این امر بود که بعد از مدتی همانند ترکیه با ریاستجمهوری مادامالعمر رضاخان به استبداد فردی تبدیل میگردید. بنابراین وی با اصل جمهوری مخالف نبود بلکه با دیکتاتوری به هر شکل و رضاخان که پشت سر وی انگلیس بود، چه جمهوری و چه سلطنتی مخالف بود.[49] از دیگر اقدامات مهم مدرس در مجلس مبارزه با سردار سپه و اقدامات غیرقانونی وی و حتی سه بار تلاش برای استیضاح رضاخان بود که سرانجام با مضروب ساختن مدرس و عدم حضور وی در مجلس، دولت رضاخان از مجلس رأی اعتماد گرفته، طرح استیضاح مدرس به انجام نرسید.[50] برنامه دیگر مجلس پنجم طرح انقراض قاجاریه و واگذاری حکومت موقتی به رضاخان و تشکیل مجلس مؤسسان برای اصلاح بعضی از اصول متمم قانون اساسی در نهم آبان 1304ش بود که با وجود برخی مخالفتها که در رأس آن مدرس بود طرح تصویب شده، سردار سپه به پادشاهی رسید.[51]
پس از تاجگذاری رضاشاه، مدرس مجدداً در انتخابات دوره ششم (تیرماه 1305ش) با وجود دخالت شهربانی توانست به مجلس راه یابد؛ اما همواره تحتنظر مأموران مخفی تحت فشار به سر برده، روزنامهها نیز حق انتشار اندیشه اقلیت مجلس را نیز نداشتند.[52] مدرس در هفتم آبان 1305ش در حالی که برای تدریس به مسجد سپهسالار میرفت مورد حمله چند نفر قرار گرفته، روانه بیمارستان میشود. گفته میشود این سوء قصد توسط مأمورین نظمیه، به امر رضاشاه انجام گرفته بود و جمله معروف «به کوری چشم دشمنان، هنوز مدرس زنده است» در پاسخ به تلگراف احوالپرسی رضاشاه در همین ایام است. مدرس پس از چند ماه بهبود یافته، در مجلس حضور یافت، ضمن اینکه بیشترین اوراق پیشنهادهای اصلاحی مدرس نیز مربوط به این دوره از مجلس است.[53]
مدرس در انتخابات دوره هفتم مجلس که به علت دخالت حکومت در آراء نتوانست به مجلس راه یابد و به گفته مدرس حتی یک رأی وی به خودش نیز شمرده نشده بود.[54] مدرس در حالی که به فعالیتهای علمی خویش میپرداخت؛ اما شجاعت روحی و صراحت لهجه مدرس که مبارزات وی با رضاشاه را به اوج خود رسانده بود و انگلستان نیز با بودن امثال مدرس مخالف بودند، باعث جبههگیری منفی آنها علیه مدرس شد.[55] حتی جهت خدشهدار نمودن وجهه مدرس، با نامه و امضای جعلی از سوی وی، مدرس را در زمره طرفداران شیخ خزعل (از طرفداران انگلیس و شورشی علیه دولت سردار سپه در سال 1303ش) معرفی نمودند،[56] این مسائل سرانجام باعث شد مدرس در 16 مهر 1307ش توسط مأموران دولتی دستگیر و به شهر خواف در سرحد ایران و افغانستان در شرایط بسیار نامساعد تبعید شود. مدرس پس از 9 سال تبعید در حالی که دستور قتل او صادر شده بود در 22 آبان 1316ش به زندان کاشمر انتقال داده شد و در حوالی غروب 27 رمضان، 10 آذر 1316 در سن 69 سالگی[57] ابتدا با خوراندن سم و به علت اثر نکردن آن، با خفه شدن توسط مأموران دولتی به شهادت رسید[58] و در کاشمر به صورت مخفیانه به خاک سپرده شد، در حالی که مزارش توسط اهالی کاشمر به مدت چهار سال به صورت مخفیانه نشانهگذاری میشد.[59] چگونگی قتل مدرس پس از چند سال سکوت، پس از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه برملا شده، در دادگستری بررسی میگردد.[60] پس از انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(ره) که مدرس را دارای روحی بزرگ و زبانی گویا به حق میدانستند،[61] حکم بازسازی مزار وی در 28 شهریور 1363ش را صادر مینمایند.[62]