24 آبان 1393, 14:3
آشوب، ناآرامي، شورش، خشونت، بلوا، آشوبگري، آژيتاسيون، بحران
نویسنده : محمد محمدي
نظریه آشوب، اگر چه در دهههای اخیر جای خود را در میان تحقیقات علمی رشتههای گوناگون باز کرده است، ولی مفهوم ساده آن ریشه در برداشتهای اولیه انسان در مورد امور جهان دارد. بر اساس این برداشت، هر چند امور جهان بینظم، تصادفی و پیش بینی ناپذیر به نظر میرسد، در عین حال از نظم و قطعیت هم برخوردار است. نظریه آشوب این فرضیه را مطرح میکند که بسیاری از سیستمها با رفتار به ظاهر تصادفی، به طور کامل از یک رابطه ریاضی غیر خطی تبعیت میکنند و در نتیجه قابل پیش بینی هستند.
آشوب در معنای علمی کلمه، اغتشاش مطلق نیست بلکه بیشتر ناپایداری محدود و مقید است تا ناپایداری شدید و خارج از کنترل. ترکیبی است از نظم و بینظمی، که در آن، الگوها به طور مستمر در اشکال بینظم اما مشابه آشکار میشود.
آشوب در اصطلاح سیاسی، به معنی بروز فتنه عام و ناآرامی در نظام سیاسی است که ممکن است نسبتا خودانگیخته و سازمان یافته نبوده و از حمایت و مشارکت گسترده مردم برخوردار شود؛ مانند اعتصابها، ناآرامیها و شورشهای پراکنده. مشخصه اصلی آشوب سیاسی، بلاتکلیفی و عدم اطمینان است، گرچه معمولا نوسان متغیرها از الگوی مشخصی تبعیت میکند امّا با بروز آشوب، قاعدهمندیها از بین میرود، در چنین زمانی ساختارها و فرایندهای سیاسی وارد قلمرویی میشود که هیچگونه قاعده یا مرز قبلی ندارد. آهنگ پیشرفت آشوب سیاسی رابطه نزدیکی با ابهامات و بلاتکلیفیهایی دارد که با خود آشوب همراه است.
به عقیده برخی نویسندگان علوم سیاسی، هر کشوری از دو راه نابود میشود: دیکتاتوری و آشوب. آشوب موجب می شود گروهها و دستهها به جان هم افتاده و مال و اموال مردم را به یغما برند؛ بنابراین آشوب در این معنا - یعنی مختل کردن نظم به وسیلهای عدهای به منظور اجرای عملی از طریق غیرقانونی - مقدمه استبداد به حساب میآید.
آشوبگری مقدمه آشوب است، آشوبگری شیوه و روشی است برای ایجاد آشوب؛ این شیوه میتواند متعدد باشد از قبیل: سخنرانی، گفتگو، کتابها، نشریات، رادیو، تلویزیون و جز اینها، که هدف آنها ایجاد تأثیر سیاسی در بین تودههای وسیع مردم و تحریص آشکار آنها، به منظور بر هم زدن اساس حکومت میباشد.
در آژیتاسیون (آشوبگری) از شیوههای تهییجی و احساسی، زیاد استفاده میشود؛ بنابراین اگر مردم به منظور اجرای عملی و رسیدن به خواستهای البته از طریق غیرقانونی، تحریک شدند و آمدند خیابانها و نظم جامعه را مختل کردند، آنچه اتفاق افتاده آشوب است. در حقیقت آشوبگری تبلیغ و تحریک برای رسیدن به آشوب است.
بحران، وضعیتی ناپایدار و متزلزل است که در چارچوب آن، تغییر قطعی- بهتر یا بدتر – در شرف وقوع است؛ به عبارت دیگر، وضعیتی است که نظم سیستم اصلی یا فرعی را مختل کند و پایداری آن را بر هم زند و به تغییرات اساسی منجر شود.
رهیافت برای حل بحران به تصمیم گیرندگانِ نزدیک به موضوع برمیگردد؛ اگر آنها بحران را درست نفهمند، ممکن است رویدادها به سرعت از کنترل خارج شده و به خشونت منجر گردد یا خشونتی که از قبل آغاز شده، تشدید شود. بنابراین بحران زمینه و بستری است برای بوجود آمدن آشوب، هر چند ممکن است بحران امری فراگیر و آشوب در رابطه با موضوع خاصی به وجود بیاید، ولی نسبت به همدیگر تأثیر گذار هستند. بحران و آشوب از این جهت که بر هم زننده و مختل کننده نظم جامعه و سیستم نظام هستند، مشترک میباشند.
پس از جنگ سرد، دنیا و به دنبال آن مفاهیم سیاسی، به دو اردوگاه مجزا - که لزوما با یکدیگر متخاصم نیستند اما تحقیقا از یکدیگر کاملا متمایز هستند – تقسیم شد. مناطق صلح مناطقی هستند که حکومت دموکراتیک و شیوههای تولید و توزیع سرمایهداری را تشویق میکنند و از یک سطح نسبی از ثروت و رفاه و سعادت که مانع بیثباتی ساختاری میشود، برخوردارند. لذا این مناطق (مناطق صلح) عملا با اصطلاح غرب) Wesg) مربوط به جنگ سرد مترادف هستند، در همه موارد معیار معرف صلح ( Peace) است. اینها مناطقی هستند که در آنها مناقشه نظامی بین یا در میان اجزای تشکیل دهنده آن، غیر قابل تصور است، در این مناطق این فرض مسلم گرفته میشود که «دموکراسیها با یکدیگر نمیجنگند»؛ برعکس، مناطق آشوب مناطقی هستند که جنگ بین الدولی یا درون دولتی در آنها متداول است. شیوع ناامنی در این مناطق، امکان حکومت مطلوب و رفاه اقتصادی را کاهش میدهد. از نظر سیاسی منافع ساکنان مناطق صلح در جلوگیری از تأثیر انتقامی منازعه از مناطق آشوب است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان