فصل پنجم:

انحرافات فردی و اجتماعی

پیش از این دانستیم که انسان برای رسیدن به کمال و سعادت و دستیابی آرامش و روانی و آسایش جسمی، چاره ای جز پذیرش و انتخاب زندگی گروهی و هم یاری با هم نوعان خود ندارد، امروزه زندگی اجتماعی برای آدمی از چنان اهمیتی برخوردار است که زندگی فردی و بدون ارتباط با دیگران نوعی مجازات به شمار می آید، از این رو، زندان انفرادی را یکی از شیوه های جلوگیری از وقوع جرم دانسته و برخی بر وجود آن تأکید دارند، در عین حال بر خطرات طولانی شدن زندان انفرادی هشدار داده اند چون بر اساس تحقیقی که از زندانهای غالب کشورهای اروپایی شده، ثابت گردیده که مدت زندانی بودن یک فرد به صورت انفرادی باید محدود باشد و گرنه بیماری های روانی و جسمی در او پیدا شده و در نهایت به تعداد مجرمین و بیماران اضافه می گردد.[1]

دورکیم نیز معتقد است؛ اگر از آدمی آنچه را که در پرتو زندگانی اجتماعی نصیبش گردیده بازستانند، تا درجه حیوانات و جانوران تنزل خواهد یافت.[2]

نکته قابل تأمل در این زمینه این است که علیرغم تأکید فراوان اندیشمندان دینی و غیردینی و همچنین آموزه ها و متون دینی بر زندگی گروهی و فواید فراوان حیات جمعی، چرا برخی از روایات و ادبیات انسان را به زندگی فردی تشویق می کنند، به تنهایی خو کن زتنها بلا خیزد و یا آن روایت پیامبر گرامی اسلام 9 «وحدت الانسان خیر» و امثال آن، راز این ترغیب ها را باید در جامعه و حیات جمعی ای که انسان در آن بسر می برد، جستجو کرد چه این که اگر انسان برای رسیدن به سعادت مادی و معنوی اش چاره جز گزینش زندگی گروهی ندارد این حقیقت را هم نباید از نظر دور داشت که هر جمعی توان مهیا کردن سعادت بشر را ندارد جامعه منحرف و جمع کجرو نه تنها سعادت بخش نیست بلکه خود سمی است که حیات فردی آدمی را نیز می خشکاند، چنانچه در آن روایت نبوی آمده است که تنهایی انسان بهتر از همراهی و همنشینی با بدان است « وحده الانسان خیر من جلیس سوء عنده»، یا در ادبیات آمده است که از رفیق بد حذر کن چون از مار بد نیز بدتر است چه این مار بد جان می برد رفیق بد جان و جهان می برد و... پس باید جامعه را شناخت و دانست کدام جامعه منحرف است و کدام شخص کجرو و چه رفتاری انحرافی است.

تعریف انحراف

دانشمندان علوم اجتماعی انحراف و کجروی را هم زاد با زندگی اجتماعی انسان و پدیده ای طبیعی در اجتماع های انسانی برمی شمرند، در عین حال معتقدند که این پدیده، هیچ گونه شباهتی با سایر پدیده های اجتماعی ندارد، چون وجود و رواج آن در جامعه مخل همه ایده های مربوط به اخلاق و سیاست اجتماعی بوده و زیانباری و دیگر خطرهای تهدید کننده اش، آن را وحشت آفرین ساخته است. از این رو، فوری ترین مسائل اجتماعی جهت بررسی و چاره جویی در جهت رفع و یا به حداقل رساندن آن می باشد.

در این که انحراف و کجروی چیست و چگونه باید آن را تعریف کرد گفتگوهای فراوانی صورت گرفته و تعاریف متعددی از آن ارائه شده است که این خود نشان دهنده مشکلاتی است که در مسیر شناخت انحراف قرار دارد، برخی از این تعاریف عبارتند از: رفتار منع شده یا مشمول اهرمهای کنترل اجتماعی؛ رفتار شکننده هنجار یا رفتاری که قواعد، برداشت ها یا توقعات هنجاری نظامهای اجتماعی را نقض می کند؛ رفتار ناهمنوا با هنجارهای اجتماعی؛ رفتار ناسازگار و غیر منطبق با انتظارات جامعه یا یکی از گروه های مشخص درون آن؛ دروی جستن و فرار از هنجار با رعایت نکردن آنها؛ منطبق نبودن با ارزش ها، الگوها و هنجارهای موجود جامعه، مخالفت با روش مرسوم در جامعه.[3]

شاید علت اساسی این اختلاف در تعاریف و تعابیر از کجروی این است که انحراف و کجروی مفهومی سیال و فرهنگی است و هیچگاه از معنایی ثابت و پایدار برخوردار نبوده است و این حقیقت در عصر حاضر، با تغییرات گسترده و عمیقی که در قلمروهای اقتصادی، اجتماعی جوامع صورت می گیرد بیشتر نمایان می شود. رفتار کجروانه از زمانی به زمان دیگر واز مکانی دیگر تغییر یافته، گاه رفتاری در یک زمان کجروانه است و در زمان دیگر همان رفتار، رفتارهایی بهنجار و همنواست.

و یا این که جایگاه فرد و یا افراد در همنوایی و ناهمنوایی رفتار تأثیرگذار است و این همه بر مشکلات تعریف از انحراف می افزاید، و آن را مسئله ای پیچیده می کند؛ از این رو، محققان اجتماعی تلاش کردند با سنجه های کجروی راه شناسایی رفتار کجروانه را هموار ساخته و ملاک هایی را جهت بازشناسی آن ارائه کنند.

1-2. سنجه های انحراف

در علوم تجربی، سنجش عبارت است از مطالعه یک پدیده براساس نسبت دادن ارزش های کمی به آن، و چون بخش عمده ای از مفاهیم علوم انسانی، ناملموس و غیر کمی است این وضع محقق اجتماعی را روا می دارد تا موضوع مطالعه خود را با تکیه بر ویژگی های ملموس و کمیت پذیر آن تعریف کند، این کار را تعریف عملیاتی و آن ویژگی ها را «سنجه» می نامند. به برخی از سنجه هایی که می توانند ما را در شناسایی رفتار انحرافی کمک کنند، اشاره می کنیم.[4]

1-2-1. مخالفت با انتظارات، بر نیامدن انتظارات جمع، معیاری جدی برای ارزیابی و معنا شدن رفتار و در نهایت تشخیص معنای همنوایی و کجروی است.

1-2-2. طبیعی یا عادی نبودن، کجروی هیچگاه واقعیتی مطلوب و پسندیده قلمداد نشده و همواره عجیب، بی معنا و نامعقول و غیر طبیعی به حساب آمده و به همین جهت کجروان احتیاج دارند تا مشکلات معنایی و ساختاری زندگی خود را به شیوه های «نامعین» معماگونه و شگفت که با زندگی عادی نامأنوس است، پشت سربگذارند.

1-2-3. حساسیت آفرینی، یکی از ملاک ها و سنجه های کجروی، رفتاری است که مردم احساس می کنند که باید در برابر آن اقدامی انجام دهند؛ چه این که در عمل همه هنجارهای اجتماعی، به طور خاص دارای اهمیت نیستند، مثل برخی از هنجارها در جامعه وجود دارند که عدم همنوایی با آنها ممکن است اغماض یا حتی نادیده گرفته شود. به همین جهت جامعه شناسی کجروی عمدتاً متوجه انواعی از هنجارشکنی است که شمار زیادی از مردم، آن را گناه می دانند.

1-2-4. ضد ارزش بودن، گاهی کجروی را حالت یا رفتاری می دانند که از نظر اجتماعی ضد ارزش شمرده می شود، البته این سنجه به لحاظ مفهومی دامنه وسیعی را در برمی گیرد، چه بسا مواردی ضد ارزش شمرده شوند که به لحاظ جامعه شناسی و از دیدگاه یک جامعه شناس کجروی نباشد، مثل بیماری روانی، عضویت در طبقات اجتماعی یا شغلی که از نظر سنت ها و معتقدات طبقاتی، ناپاک و حقیر به حساب می آید ولی در نگاه محقق اجتماعی انحراف نیست.

1-2-5. آسیب رسانی، آن دسته از رفتار یا حالت هایی که پیامد آن به سود جامعه و یا دست کم گروهی خاص نباشد، بلکه منفعت آنها را در خطر انداخته و موجب زیان گردد.

1-2-6. واکنش آفرینی، یکی از معیارهایی که می تواند در شناسایی رفتار انحرافی مؤثر باشد، رفتار یا حالتی است که جمع در برابر آن موضع گرفته و از خود واکنش نشان می دهند و هیچگونه اغماضی در برابر آن نداشته و فردی را که آن رفتار از او سرزده است را مورد شماتت و حتی مجازات قرار می دهند.

از جمله مسائلی که مربیان دینی و مبلغان در جامعه تبلیغی با آن مواجه اند مسئله انحراف و کجروی است، آنها می توانند با استفاده از معیارها و سنجه های یاد شده، رفتار ناهنجار و ناهمنوای جامعه تبلیغی خود را شناسایی نمایند در حقیقت این سنجه ها می تواند به مبلغ کمک کند که اولاً: رفتارهای انحرافی از دیدگاه مخاطبان را شناخته و خلاف آن عمل نکند چون در صورت انجام رفتار انحرافی (ولو از دیدگاه فرهنگ خاص باشد) مخاطبان را بدبین نموده و اعتماد و اطمینان آنان را نسبت به او از دست داده و موفقیت او را در اجرای فرایند تبلیغی کمرنگ می کند. چون موفقیت او در گروه اعتماد و اطمینان آنان است و این اعتماد با نایده گرفتن ارزش ها و هنجارهای گروهی و قومی آنان از بین رفته است. هر چند ممکن است در مواردی ناهمنوایی با ارزش های آنان، در حقیقت اجرای صحیح رفتار و هنجار دینی باشد (یعنی رفتار رایج در آنجا مطابق با ارزش های دینی نباشد) در عین حال مقابله و نادیده گرفتن آن و رفتاری خلاف انتظار انجام دادن نه تنها موجب آگاهی آنان از انحراف و منصرف شدن آنها از رفتار رایج نمی گردد، بلکه حتی موجب اختلال در فرایند تبلیغ شده و راه پذیرش ارزش ها و رفتار مطباق با ارزش های دینی را نیز سخت و ناهموارتر کند. ثانیاً: با شناساندن ارزش ها و عناصر فرهنگی و توجیه اهمیت هر یک از عناصر دینی حتی نمادهایی چون گنبد بارگاه ائمه معصوم :، آنها نسبت به نادیده گرفتن آنها حساس نموده و حتی وادار به واکنش در مقابل رفتارهای انحرافی در جامعه کند، در حقیقت مردم را به انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر ترغیب کند، چون اجرای امر به معروف و نهی از منکر، خود نیاز به شناخت ارزش ها از یک سو و اهمیت و جایگاه آنها و خطرات نادیده گرفتن آنها در جامعه، از سوی دیگر دارد.

1. انواع انحراف

انحرافات به عنوان رفتارهای غیر منطبق با ارزشهای حاکم و دور از انتظار جامعه، توسط جامعه شناسان از حیث های مختلف مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است از همین رو، تقسیمات مختلفی دارد.گاه از حیث کیفیت یعنی آیا انحراف ارزشی است یا قانونی و یا عرفی... و گاه به لحاظ کمی نیز می تواند فردی یا اجتماعی باشد، برخی از این تقسیمات عبارتند از:

2-1. انحرافات نخستین، در پاره ای موارد فرد به اعمال انحرافی دست می زند اما برچسب انحراف و کجروی از طرف دیگران نمی خورد. به تعبیری انحراف و رفتار کجروانه او در منظر دیگران نیست یعنی مردم متوجه رفتار انحرافی او نمی شود، ول از لحاظ تعداد رفتار انحرافی، به صورت متعدد اتفاق افتاده باشد. این گونه انحرافات را انحراف نخستین می گویند. در این گوه موارد، فرد به لحاظ اجتماعی قابل قبول شناخته می شود و سبک و شیوه زندگی اش تحت تسلط الگوی انحرافی قرار گرفته است.

چنانچه می دانیم در معارف اسلامی، فردی که در خفاء و دور از چشم دیگران رفتاری انحرافی داشته است، حق ندارد خود آن را افشاء کند حتی نزد افراد صمیمی و خودی، همانگونه که حق ندارد اگر از رفتار مخفی شخصی باخبر شد به دیگران خبر دهد و یا افشاء کند. به تعبیر قرآن «تشیع فاحشه» کردن معصیتی است بزرگ. چون مخفی ماندن رفتار کجروانه شخص فواید زیادی برای جامعه و خود فرد دارد، در جامعه اگر کسانی باشند که اراده قوی ندارند و یا ( في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ ) باشد، با دیدن رفتارهای منحرف انگیزه پیدا کرده و تحت تأثیر قرار می گیرند. فرد نیز تا زمانی که برچسب انحراف نخورد

هم خود و هم خانواده اش می توانند از مواهب اجتماعی و اعتماد گروهی برخوردار باشند. اما اگر رفتار مخفی خود را آشکار کند علاوه بر آنکه خود از چشم دیگران می افتد و اعتماد آنها را از دست می دهد خانواده اش نیز از پیامدهای ناگوار آن مصون نخواهد ماند؛ در نظر بگیرید دختر یا پسر او را که که بخواهند ازدواج کنند و یا شغلی در جامعه پیدا کنند. تأکید اسلام بر باقی ماندن مرحله نخستین انحراف حکمتی دارد و مبلغ باید تلاش کند افراد را از این واقعیت آشنا کند، در نظر بگیرید آن دست از دستورات و احکامی که لازمه اش باقی ماندن انحراف در مرحله نخستین است مثلاً ضرورت چهار شاهد در مسائل انحراف جنسی با آن شدت و سختی اش که باید همگان به صورت واحد خبر دهند و الا خودشان مجازات خواهند شد و در موارد شبیه به آن در حقیقت نوعی مصونیت اجتماعی است.

2-2- انحرافات ثانوی:

گاهی فرد دچار رفتار انحرافی می گردد و دیگران نیز از آن باخبر شده و برچسب و یا انگ انحراف به او می زنند چه بسا اولین باری باشد که این رفتار از او سرزده باشد. و این برچسب وقتی به طور مثال به فردی زده می شود که او به دلیل دزدی، قاچاق و یا هر رفتار انحرافی دیگر یک بار توقیف می شود، در دادگاه محکوم شده و در زندان حبس می شود. این چنین افرادی پس از آزادی، باز به همان رفتار گذشته روی می آورند. کمتر کسی پیدا می شود که برچسب انحراف خورده باشد و دوباره مرتکب رفتار انحرافی نگردد. از این رو، دین مقدس اسلام با احکام و دستورات خود به ویژه قوانین جزایی اش سعی دارد افراد را در انحراف نخستین نگه داشته و از انحراف ثانوی پیش گیری کند و اگر احیاناً افراد مرتکب انحراف ثانوی شوند و اشتهار به کجروی پیدا کنند، حکم سخت و ریشه کن برای آن بکار می گیرد، به عنوان مثال در انحرافات جنسی، چنان سخت گیرانه حکم می کند که افراد نتواند برچسب و انگ انحراف به شخصی بزنند و اگر چهار شاهد عادل بتوانند با برهان اثبات کنند، فرد منحرف را به اعدام محکوم کردهو به نوعی ماده فساد را منهدم می کند تا حضور او در جامعه زمینه ی انحراف دیگران را فراهم نسازد و یا خودش احیاناً کار گذشته اش را تکرار نکند، این قانون جزایی در اسلام، با توجه به این که جامعه شناسان با تحقیقات نشان داده اند افراد مجرم بر چسب خورده دوباره به کار انحرافی خود خواهند پرداخت، نشانه به روز و مدرن بودن قوانین جزایی اسلام است.

بی تردید، در میان احکام و دستورات اسلام، یک دسته احکام مربوط به پیش گیری از جرم و انحراف است و مبلغ باید با بهره گیری از این مکانیسم ترسیم شده در دین، جامعه تبلیغی اش را مصون داشته و اگر احیاناً افرادی سعی دارند با افشای اسرار و محارم دیگران جامعه را آلوده کنند با ارشاد، انذار و تبشیر از آن جلوگیری کنند همان گونه که غیبت و عواقب آن را بازگو می کنند شنیدن آن که زمینه افشا و تشیع خواهد بود، را یادآور شده و مذموم بودنش در اسلام را تبیین کنند تا از انحرافات ثانوی پیش گیری کرده باشند.

2-3. انحرافات فردی: وقتی فردی به تنهایی از هنجارهای فرهنگ حاکم و یا خرده فرهنگ خود منحرف می شود و در واقع این گونه هنجارها را مطرود می داند، چنین فردی را مشمول انحرافات فردی می شناسیم. دزدی که به تنهایی کار می کند و دست به دزدی های کوچک و بزرگ می زند و حتی دست به قتل می زند، نمونه ای از رفتار انحراف فردی است. او به کمک هیچ فرد دیگری نقشه نمی کشد، بلکه نقش خود را اجرا می کند و صرفاً به طور انفرادی عمل می کند.[5]

در جامعه تبلیغی نیز گاهی مشاهده می شود که برخی از ناهنجاری های ارزشی و دینی فردی است مثلاً یک شخص مبتلا به انحراف چشم چرانی است و یا انحراف رفتار دیگر، مبلغ نباید انحراف فردی را معیار قرار داده و سخنرانی های خود را براساس آن تنظیم کند. اینچنین مواقعی باید در صورت امکان به صورت خصوصی و یا در محفلهایی غیر عمومی، آن را مورد توجه قرار دهد چون به صورت عمومی مطرح کردن، هم راه برگشت آن شخص منحرف را مسدود کرده و فرصت برگشت به راه هدایت را از او می گیرد، هم زمینه را برای تعداد بیشتر مهیا می کند و به تعبیر عرفی چشم و گوش دیگران را باز می کند. البته این به خلاف تبیین و ترویج ارزشهاست به این معنی که بگوید حال که مردم خیلی از ارزشها و هنجارهای دینی را نمی شناسند، من آن دسته از ارزش ها و هنجاهای رایج را توجیه و تبیین کنم، چون در جهت ایجابی و بیان احکام باید امور را به صورت عمومی بیان کند و برای افراد خاصی که بیشتر به احکام مقید هستند برنامه های خصوصی و مفصل تر داشته باشد در عین حالی که به صورت عموم نیز مسائل را تبیین می کند برای خواص برنامه فوق العده داشته باشد. اما در جنبه های انحرافی و رفتارهای انحرافی آ ن دسته از رفتارهایی که عمومیت دارد را مورد توجه قرار داده و همگان را از مضرات و پیامدهای منفی آشکار و پنهان آن باخبر کند و آنها را از ابتلاء به رفتارهای انحرافی و کجروی اخلاقی باز داشته و در جهت اصلاح رفتار جامعه تبلیغی تلاش مستمر نماید.

2-4. انحرافات گروهی:

گروهی از افراد که به صورت دسته جمعی، برخلاف هنجارهای مورد قبول جامعه رفتار می کنند، رفتار آنها انحراف گروهی نامیده می شود. بسیاری از انحرافات گروهی در داخل خرده فرهنگ منحرف جامعه اتفاق می افتد، غالباً کسانی که در یک انحراف خاص شریک هستند برای دو هدف گرد هم جمع می شوند؛ یکی حمایت متقابل و دیگری فراهم کردن جوی که در آن بتوانند رفتار انحرافی خود را بروز دهند. خرده فرهنگ منحرف به شیوه رفتار ارزشهای غالب و تفاهم متقابلی اطلاق می شود که بین اعضای یک جماعت مشترک است، اما جامعه رسمی آن ها را نمی پذیرد. بسیاری از اشخاصی که از سوی جامعه رسمی طرد می شوند، در جستجوی مصاحبت و پیوستن به خرده فرهنگ منحرفند تا شاید در آنجا، جایگاه، منزلت، رفاه و پذیرش مطلوب خود را پیدا کنند، نمونه برجسته مفهوم انحراف گروهی را می توان در دسته های جوان تبهکار ملاحظه کرد. دسته های جنایتکار شبکه هنجارهای خاص، ارزش ها ، وجهه نظرها و سنت های مخصوص به خود دارند. اعضای این دستجات که بر طبق قواعد و مقررات گروه عمل می کنند، در واقع بر طبق انتظارات گروه همسالان رفتار می کنند، اما حتی دسته منحرف نیز به عنوان یک گروه، بر طبق معیارهای جامعه رسمی عمل می کند. یعنی فرایند رفتاری اش به سان فرایند رفتاری جامعه رسمی است، مثلاً به همان نحو که هیأت مدیره یک صنف یا تعاونی تولیدی می خواهد قیمت معمولی را به نفع خود تثبیت کند یا بالا ببرد.

آیا تبلیغ در مراکز بازپروری و زندان ها را باید تبلیغ در جمع منحرفان گروهی یا انحرافات گروهی دانست، پاسخ این پرسش از یک سو منفی است چون بسیار نادر است که گروههای منحرف به صورت دسته جمعی در یک زندان محبوس گردند چه این که کنترل آنان مشکل خواهد بود، لذا دستگاههای کنترل رسمی آنها را در مراکز جدا نگه داری می کنند، از سوی دیگر پاسخ می تواند مثبت باشد چون این امکان وجود دارد که افراد منحرف در یک مرکز دست به بازسازی گروهی زده و به صورت یک گروه منسجم در مقابل مسائل موضع واحدی اتخاذ کنند در این صورت با انحرافات گروهی مواجه خواهیم بود. بدیهی است که در چنین مواردی مبلغ باید موضوعات بنیادی را مطمع نظر قرار دهد به مسائل و مصادیق جزیی نپردازد.

چرا انحراف (تبیین انحراف)

یکی از سؤالات اساسی و مهمی که همواره توجه محققان اجتماعی و علمای اخلاق را به خود معطوف داشته، این است که چرا برخی از افراد، ارزشهای حاکم بر جامعه و هنجارهای مرسوم در آن را نادیده گرفته و نه تنها رفتار متناسب و مطابق با آن را انجام نمی دهد، بلکه دست به رفتار انحرافی زده و سلامت اجتماعی و آرامش گروهی را به خطر می اندازند، این پرسش آنگاه پررنگ تر می گردد که ارزش های حاکم، ارزشهایی الهی و مطابق با فطرت و سرشت انسانی باشد، چون در این هنگام نادیده گرفتن آنها، نه تنها امور مادی جامعه و سلامت روانی افراد، بلکه شوون معنوی و کرامت انسانی بنی بشر را نیز در معرض خطر قرار خواهد گرفت چه این ارزش های الهی راه رسیدن به سعادت واقعی را برای آدمی هموار می کند و دستیابی آن در گروه پیروی از آن و مطابقت رفتار با آنهاست.

این مسئله اجتماعی از دیرباز دغدغه محققان و انسان شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی بوده و برای حل این معضل و دستیابی به پاسخی راه گشا، تلاشهای گسترده و طاقت فرسایی صورت گرفته تا جایی که برخی از محققان اجتماعی در این راستا، حتی از زندگی چند ساله در میان منحرفین و کجروهای لندن و شهرهای دیگر و در محله های کثیف و خوابیدن در کارتون و زیر پل ... هم دریغ نورزیدند، ره آورد این تحقیقات، یکسری دیدگاهها و تئوریهایی بوده است که برای تبیین انحرافات ارائه گردیده است، در این قسمت از مباحث ابتدا برخی از دیدگاههای زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی را به طور اختصار مرور کرده و سپس این پدیده را از منظر متون و آموزه های دینی، مورد توجه قرار خواهیم داد. البته انتظار نداریم که دین تئوری خاصی ارائه داده باشد، با توجه به این که از منظر دین انسان موجود مختار و با ارده است، عوامل فیزیکی، اجتماعی و روانی را بیشتر زمینه بروز رفتار انحرافی می داند، ما نیز این زمینه را بر می شماریم.

3-1. تبیین زیست شناختی انحراف

این دیدگاه در صدد تبیین مسئله با رویکردی زیست شناختی بوده و تلاش می کند با تکیه بر مباحث ارگانیستی به حل مسأله بپردازد از این رو، متغیرهای جسمی و زیستی را عامل پیدایش کجروی و نادیده گرفتن ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه، برشمرده است، این چنین تبیینها را در کلمات اندیشمندانی چون، ارسطو، بقراط و جالینوس نیز می توان ردیابی کرد؛ ارسطو می گفت: وضع جسمی و روانی افراد در ارتکاب جرم موثرند.

بقراط نیز با تکیه بر مزاجهای چهارگانه «دموی»، «صفراوی»، «بلغمی» و «سوداوی» در میان افراد بشر، صرف عدم تعادل مزاج را علت بروز رفتار غیر عادی می دانست؛ جالینوس هم با تکیه بر مبنای بقراط، افراد صفراوی و سوداوی مزاج را بزهکار و کجرو محسوب می داشت.[6]

در میان دیدگاههای متأخر، یکی از نخستین انسان شناسان فرانسوی، «بروکا» مدعی کشف ویژگی های در جمجمه و مغز جنایتکاران گردید که آنها را از افراد پیرو قانون متمایز ساخت.[7]

جرم شناسی ایتالیایی «سزار لمبروزو» در اواخر قرن نوزده، ادعا می کند که بعضی افراد با تمایلات جنایتکارانه متولد می شود. به اعتقاد او، فرد مجرم از نظر جسمی عقب مانده تر از افراد طبیعی است، بیش از آن که به معاصرین خود شبیه باشد به اجداد ماقبل تاریخ خویش شباهت دارد. وی بر این باور بود که بین ساختار مغزی و جسمی افراد با پدیده ارتکاب جرم، نوعی رابطه علی و معلولی وجود دارد، و بر این اساس نظریه «محرم مادرزاد» را ارائه نمود، خصایص و ویژگی های جسمی افراد جنایتکار را این چنین تشریح می کند:

«دارای موهای وزوزی، سری که به طور غیر طبیعی بزرگ یا کوچک یا دراز یا کوتاه باشد، مغزی بزرگ تر یا کوچک تر از میزان عادی و متوسط، پیشانی کشیده به عقب، ابروهای کاملاً کمانی، چشمان مورب و نزدیک به هم، گوششهای بزرگ، گونه های برجسته، بینی پهن، سقف دهان بلند و نوک تیز، کشیدگی قابل توجه آرواره به جلو یا عقب، ریش تنک، ناموزون بود ابعد جمجمه یا چهره یا تنه وأ».

«لمبروزو» پس از بررسی و تحقیق در کجروها، آثار و علائمی را در جانیان مشاهده کرده که برخی از آنها عبارتند از:

1. جانیان دارای پشتی خمیده اند، در مقابل درد بی تفاوتند و عشق شدیدی به خالکوبی دارند؛

2. دیدی بسیار قوی دارند و به دریدن و خون ریزی علاقه زیاد نشان می دهند؛

3. دارای حس لامسه ضعیفی هستند، از دست چپ و راست خود، به یک اندازه استفاده می کنند و نیز قابلیت استفاده از پا برای گرفتن و بلند کردن اشیاء را دارند؛

4. در مواقع هیجان و شرم، تغییر رنگ نمی دهند؛

5. علاقه شدید مردان به انجام کارهای زنان و عشق وافر زنان به تقلید از مردان؛

6. به علت ترشح نادرست غدد داخلی در جوانی احساس پیری می کنند.[8]

وی مدعی بود وقتی چندین صفت از صفات مذکور در کسی جمع باشد به یقین می توان حکم به جنایتکاری او کرد.

البته نظریه لمبروزو، مورد انتقادات شدید فرا گرفت تا جایی که وی ناچار به تعدیل گفته های نخستین خود شده و ادعا کند که فقط 30٪ از منحرفان از ویژگی های یاد شده برخوردارند. وی قبول داشت که یادگیری اجتماعی می تواند بر تکامل رفتار جنایتکارانه تأثیر بگذارد، اما اکثر جنایتکاران را از نظر زیست شناختی فاسد وناقص می دانست.

مدتی بعد از لمبروزو، شاگردش «حارلزگورینگ» به بررسی تفاوتهای معنادار میان افراد عادی از نظر جسمی، تفاوتی معنادار یافت و هیچیک از علائم یاد شده به تنهایی نمی تواند علت ارتکاب جرم باشد.[9]

اما با این همه، این فرض که تبهکاری از ساختمان زیستی تأثیر می پذیرد مکرراً در لفافه های گوناگون بیان گردیده است.

اندیشه ارتباط میان ساختمان زیستی و انحراف در مطالعات «ویلیام ا. شلدون» در سال های 1940، احیا گردید. این روان شناس و پزشک انگلیسی، نوعی سنخ بندی کالبدی، را به شکلی حاکی از سه بعد از ابعاد بدن و خلق و خوی متناسب با آن را ارائه داده و مدعی گردید که یکی از آنها مستقیماً با بزهکاری و کجروی ارتباط دارد. شلدون سه نوع اصلی ساختمان بدنی انسان را متمایز می کند:

1. اندوموف (Endomorph) دارای بدنی چاق و نرم، قدی متوسط و فردی احساساتی و متعادل است؛

2. مزومورف (Mesomorph) دارای عضلاتی قوی و خوش بنیه است؛

3. اکتومورف () دارای قد بلند، لاغر، موهای نرم و کم پشت و همچنین کاملاً رشد یافته است. به اعتقاد وی، اندومورفها افرادی مهربان و شوخ، اهل معاشرت و شادند. اکتومورفها درون گرا، حساس و عصبی و مزومورفها افرادی دارای اعتماد به نفس، پرحرارت و بی باکند.

او با تکیه بر مطالعه تطبیقی خود که آن را در خصوص 200 مرد بزهکار و 200 مردی که بزه انجام نداده اند، انجام داد و مدعی شد که این مزومورفها هستند که وضعیتی کاملاً مستعد رفتار مجرمانه دارند و پرخاشگری آنان در جمع با فقدان کنترلهای بازدارنده رفتار، این افراد را به موردی مناسب برای بزهکاری بدل می کند البته ایشان مدعی نبود که همه مزومورفها کجرو خواهند شد. بلکه اذعان می کرد که صرفاً آن دسته از این افراد که در معرض اثرگذاریهای ناروا قرار داشته باشند. به این رفتار مبادرت خواهند ورزید.[10]

اما در حالی که نظراتی از این گونه هنوز طرفدارانی دارد. این تحقیقات به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفته است، چون؛ کلیه مطالعاتی که در این زمینه انجام گرفت محدود به بزهکاران موسسات اصلاح و تربیت نوجوانان می شد و یا روی شمار اندکی از اشخاص محبوس در زندان ها یا بیمارستانهای روانی انجام گرفته و می گیرد، حال آنکه این نمونه ها صرفاً می تواند نماینده مرتکبان رفتارهای کجروانه و مجرمانه ناموفق باشد و نمی توان آن را سنجه ای مناسب برای اندازه گیری کجروی ها و جرائم موفق – که مرتکبان آن از چنگال قانون و مجازات گریخته اند- به حساب آورد.

از این رو، نمی تواند نمونه هایی نشانگر کل جامعه باشد. افزون بر این، مطرح ساختن نوع کالبد، به عنوان علت مستقیم کجروی، مشکلات دیگری را نیز در پی دارد، از جمله این که حتی اگر رابطه متقابلی هم بین این دو متغیر وجود داشته باشد، لزوماً بدین معنا که یکی علت دیگری است. البته این احتمال را باید تا حدی پذیرفت که اشخاص مذکر برخوردار از کالبد مزومورف، همانند کودکان دارای این ویژگی، استعداد بیشتری برای رسیدن به این تلقی دارند که برای رسیدن به خواسته ها، شیوه های خشونت آمیز تنها شیوه ای است که «کاربرد دارد» اما این امر بیش از هر چیز می تواند ناشی از آن باشد که این دسته افراد، به دلیل ساختمان و قدرت بدنی در استفاده از تهدیدهای بدنی توفیق می یابند، و با پاداشی که در ازای این قلدری به دست می آورند، مانند بزرگسالان بر تهدید همسالان خویش اصرار می ورزند.

همچنین این امکان وجود دارد که افراد پرورش یافته در میان قشرهای فقیر جامعه، به دلایلی مانند نوع تغذیه، کار بدنی سنگین و... از تناسب اندام و قدرت بدنی بیشتری برخوردار شوند، و به همین سبب در زمره سنخ مومورف قرار گیرند. این قبیل افراد چه بسا به سبب تعلق به طبقات فرودست، مورد سوء ظن قرار می گیرند و جامعه بر این اساس با آنان برخورد می کند.

گاه نیز در این خصوص، بدین نکته توجه داده می شود که وجود عللی جسمی مانند نقص عضو یا ظاهر نفرت انگیز ممکن است در جمع با آثار علل اجتماعی منجر به وقوع کجروی گردد. برای مثال ممکن است افراد دارای این گونه اوصاف، هنگامی که می کوشند کاری مثبت انجام دهند با برخورد منفی دیگران روبرو شده، احساس شکست کنند، و برای جبران این تحقیر و شکست به رفتاری ضد اجتماعی دست بزنند.[11]

اخیراً برخی از محققان کوشیدند تا تمایلات تبهکارانه را به توارث ژنتیکی مربوط سازند و کجروها را دارای نوعی آلودگی ارثی به شمار آورند و بر این باورند که این ویژگی به خودی خود یا به کمک یک محیط آلوده، خطر رفتار ضد اجتماعی را افزایش می دهد، همانگونه که عنصر وراثت سبب می شود تا افراد هم از نظر ویژگی های ظاهری مانند؛ رنگ مو، بلندی و کوتاهی قد، چاقی و لاغری، و هم از نظر ساختمان و کارکرد اعضای بدن از جمله سلسله اعصاب و غدد با هم متفاوت باشند. در این که چه چیزی در فرایند توارث به ارث می رسد، فهرست طولانی از موارد مناسب ارائه شده است.

آنتونی گیدنز در زمینه تبیینهای ژنیتیکی و زیستی معتقد است: «احتمال دارد که برخی عوامل زیستی تأثیری جزیی بر بعضی از انواع جرم داشته باشد. برای مثال، بعضی افراد ممکن است ساختمان ژنیتیکی ای داشته باشند که آنها را در جهت تحریک پذیری و پرخاشگری متمایل سازد این امر می تواند در بعضی از زمینه ها و در جرایم حمله به دیگران منعکس شود، با این وجود هیچ گونه مدارک قطعی مدنی بر این که ویژگیهای شخصیت به این طریق به ارث می رسد وجود ندارد، و اگر هم چنین بود، ارتباط آنها با انحرافات حداکثر، ارتباط ناچیز بود».[12]

3-2. تبیین روانشناختی انحراف

در این دیدگاه ها رفتار انسانی را براساس تحلیل ساختمان روانی افراد مورد تحلیل قرار می دهند. برخی از روانکاوان به پیروی از فروید، کجروی را ناشی از آن دسته اختلالات روانی می دانند که در آن، «خود» و «فراخود» قادر به مهار غرایز ضد اجتماعی «نهاد» نیست. به اعتقاد فروید، شخصیت افراد از سه بعد مذکور تشکیل شده است که «نهاد» زیربنای شخصیت انسان و روان ناخودآگاه فرد را تشکیل می دهد و پیرو اصل لذت است و عنصری تحول ناپذیر و در نتیجه تربیت نشدنی است و لذا کانون خواهشها و اعمال غریزی به حساب می آید. «فراخود» یا سطح اعلای شخصیت که قسمت قضایی و اخلاقی و مهار کننده شخصیت است؛ ارزش های اجتماعی و اخلاقی را که در فرد درونی شده، نگهداری می کند. و سرانجام «خود» نیز جنبه تحول و تربیت پذیر شخصیت است که برقراری رابطه با دنیای واقعی را بر عهده دارد.[13]

به نظر این دسته نظریه پردازان کجروی، سرگذشت منحصر به فرد هر فرد کجرو، می تواند نشان دهنده علل خاصی باشد که به پدید آمدن نقص و نارسایی در کارکرد «خود» یا «فراخود» منجر شده است.

کارکرد «فراخود» انتقاد از «خود» است و این که هرگاه اسیر «نهاد» شود، آن را توبیخ و مجازات کند. بدین ترتیب احساس هایی مانند شرم، نگرانی و گناه در مرتبه «فراخود» تصویر می شود؛ و در این مرحله است که فرد برای رهایی از این گونه احساسات، به استقبال کیفر و تنبیه می رود. کارکرد مؤثر «من» نیز آن است که محتوای انگیزه های خودخواهانه «نهاد» و همچنین خواسته های متعالی «فراخود» را به گونه ای تغییر شکل دهد که از یک سو مانع خواسته های خودکامانه و غریزی «نهاد» و از دیگر سو نیز فراهم مسائل عالی اخلاقی «فراخود» نشود؛ و در عین حال با تلفیق و ترکیب این دو گونه خواسته با واقعیات زندگی، تعادلی بین آنها ایجاد کند و بدین گونه سبب شود که فرد با فشارهای زندگی با نرمش و تعادل روبرو گردد.

3-2-1. اختلالات شخصیتی و کجروی

برخی از روانکاوان و روان شناسان، کجروی را ناشی از نوع شخصیت افراد دانسته و گونه هایی از شخصیت را دارای گرایشی بیش از دیگر شخصیت ها به کجروی محسوب می دارند، چرا که نوع رفتار هر فرد را ناشی از شخصیت او می دانند از این رو، شخصیت افراد را علت بروز انواع رفتارهای آنان می دانند. به اعتقاد این گروه از محققان، شخصیت «بهنجار» - که شخصتی جامعه پذیر شده و سازگار یافته با محیط قلمداد می شود – این نوع شخصیت های «نابهنجار» شخصیت هایی هستند که با محیط خود سازگاری ندارند، و لذا زندگی اجتماعی و استمرار آن، برای آنان مشکل است. در این زمینه می توان به مواردی اشاره کرد که محققان این حوزه آن را به عنوان مهمترین اختلالات شخصیتی منجر به کجروی برمی شمارند:

3-2-1. بی قراری: نوعی فقدان قدرت تشخیص خیر از شر می باشد؛

3-2-1-2. کژخویی: نوعی تمایل غریزی به شرارت، و اعمال ضد اجتماعی؛

3-2-1-3. پارانوئیا: نوعی بدبینی، خودخواهی و تنفر از اجتماع؛

3-2-1-4. صرع: نوعی اختلال روانی منجر به حملات عصبی که با ویژگی هایی مانند دروغ پردازی، روحیه تظاهر و گیجی نیز همراه شمرده شده و احتمال بروز رفتارهای نابهنجاری چون ضرب و جرح و قتل به هنگام حملات عصبی داده می شود؛

3-2-1-5. اختلالات روانی: برخوردار از علائمی مانند وسواس، انزواطلبی، رفتارهای کودکانه، و توهمِ قرارداشتن در معرض حمله و آسیب دیگران، که فرد را مستعد ابراز رفتارهای پرخاشگرانه و حتی ارتکاب جنایت می سازد؛

3-2-1-6. کاتاتونی: نوعی حالت منفی بافی، لجاجت، خشم و پرخاشگری های ناگهانی که در بسیاری اوقات با حمله به دیگران نیز همراه می شود؛

3-2-1-7. روان پریشی: نوعی حالت مستغرق شدن در رویاها و تصورات که فرد را در حالت دوری جدی از درک حقایق زندگی قرار می دهد.

3-2-1-8. هیستری: مهم ترین علامت آن بی حسی، از کار افتادن کوتاه یا دراز مدت یک یا چند عضو از اعضای بدن، گرفتگی صدا، تهوع، تنگی نفس و بالاخره بی خبری و تعدد شخصیت است.[14]

با وجود انبوه آراء و نظراتی که این دسته نظریه پردازان برای تبیین رفتار شخصیت های روان گسیخته ارائه داده اند نیز در بیانی کلی می توان مدعی شد که توجه آنان در تبیین این پدیده به علل تکوین انواع خاصی از شخصیت معطوف بوده است، و در مجموع، شکل گیری شخصیت های روان گسیخته، به شکلی همانند با دیگر نظریه های ارائه شده در باب تکوین انواع شخصیت و با تکیه بر سه فرایند زیر تبیین شده است:

الف) زمینه زیستی – روانی، که در بسیاری موارد نتیجه و محصول وراثت به حساب آمده است؛

ب) یادگیری اجتماعی (یا جامعه پذیری) که مجرای انتقال قواعد رفتاری مرسوم در جامعه به فرد، از طریق دیگر افراد و برخی نهادهای اجتماعی است؛

ج) تجربیات شخصی افراد در محیط طبیعی و اجتماعی که به نوبه خود منشأ بسیاری از تفاوت های فردی قلمداد می شود.[15]

نقطه ضعف عمده آراء و نظراتی که روان گسیختگی را به عنوان تبیینی برای کجروی مطرح می سازند، آن است که این مفهوم صرفاً درصدی جزیی از کجروان را در برمی گیرد. البته این امر خود می تواند اغوا کننده باشد که بیشتر این قبیل افراد را دارای شخصیت های روان گسیخته به حساب آوریم. آنگاه از اینکه کجرویهای آنان را تبیین کرده ایم، احساس رضایت نماییم. اما واقعیت آن است که اغلب کجروان را نمی توان روان گسیخته محسوب داشت. از سوی دیگر، این ابهام همچنان باقی خواهد ماند که چرا گروهی که از برخی از ویژگیهای یاد شده برخوردارند صرفاً در مقاطع زمانی خاصی دست به ارتکاب کجروی می زنند؟[16]

3-3. تبیین جامه شناختی انحراف

این دیدگاهها در تبیین خود بر نقش مهم و اساسی محیط اجتماعی تأکید داشته و شکل گیری رفتارهای انحرافی را به اموری چون، ساخت اجتماعی که بر افراد جامعه احاطه دارد و شرایط و موقعیت های اجتماعی که فرد در آنها قرار می گیرد و همچنین گروههایی که فرد به آنها متعلق دارد، نسبت می دهند. دیدگاههای جامعه شناختی، کجروی را محصول نیروهای اجتماعی یا فرهنگی ای معروف می کنند که خارج از هر فرد خاص قرار دارد و پیش از هر کنش انحرافی وجود دارد. در تبیین های جامعه شناختی به جای تأکید بر تفاوتهای فردی – چنانچه در دیدگاههای زیست شناختی و روانشناختی وجود داشت – به عوامل گروهی و اجتماعی توجه دارد، و مدعی است که نهادها و مناسبات کلی اجتماعی را باید به عنوان یک کل در نظر گرفت و رفتار انحرافی را باید در درون گروه مورد تبیین و تعلیل قرار داد. از این رو، جامعه شناسان در پی پاسخ به این پرسش هستند که، چه چیزی در محیطهای اجتماعی وجود دارد که مردم را منحرف و کجرو می کند؟ و چرا در میان برخی گروهها یا در بعضی نواحی جامعه میزان وقوع انحرافی بیش از دیگر گروهها یا نواحی است؟ چون بنا به اعتقاد دورکیم، این کیفیت جامعه است که رفتار انحرافی را پدید می آورد، یعنی این قوانین و کارکردهای نظامهای اجتماعی است که رفتارهایی را در مردم به وجود می آورد که بعضی از آنها صحیح و پاره ای غلط بوده و جنبه کجروی به خود می گیرند.[17]

به هر تقدیر نکته اساسی ای که تبیینهای جامعه شناختی را از دیدگاههای روانشناختی و زیست شناختی متمایز می سازد، تأکید این دیدگاهها بر جامعه است و در فرایند نادیده گرفتن ارزش ها، جامعه را مقصر می داند در ادامه به برخی از این تبیین ها به نحو اختصار اشاره می کنیم:

1-3-3. تبیینهای ساختی – کارکردی

در این تبیین، پدیده کجروی و رفتار انحرافی، در راستای برهم خوردن نظم اجتماعی موجود و به عنان خطری برای ثبات نظام اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. تأکید اصلی در این نوع تبیین های رفتار انحرافی نیز آن است که ساختار کلی جامعه سبب می شود که گروههای خاصی از افراد، خود را با نابرابری هایی اساسی در انواعی خاص از فرصت های دستیابی به اهداف مواجه بیابند. این در حالی است که جامعه نیز آن اهداف را ارزشمند دانسته و ترویج کننده آنها بوده و هست.

«رابرت مرتون» جامعه شناس آمریکایی از جمله محققانی است که بر این رویکرد تأکید داشته و بر این باور است که هرگاه هنجارهای پذیرفته شده با واقعیت اجتماعی در ستیز باشند، فشاری بر رفتار افراد وارد می آید که شاهد بروز رفتار انحرافی خواهیم بود، وی در توضیح سخن خود به نمونه ای عینی در جامعه آمریکا اشاره کرده و می گوید: «در جامعه آمریکا- و تا حدی در همه جوامع غربی امروزی – ارزشهای عموماً پذیرفته شده بر «پیشرفت» و «پول درآوردن» و غیره یعنی موفقیت مادی تأکید می کننند. تصور می شود که وسایل دستیابی به این اهداف نظم پذیری و سخت کوشی است. از این رو، افرادی که واقعاً سخت کوش هستند می توانند موفق شوند، صرفنظر، از این که، نقطه عزیمت آنان در زندگی چیست. در واقع این نظر معتبر نیست، زیرا بیشتر افرادی که در وضع نامساعدی قرار گرفته اند فرصت های بسیار محدودی برای پیشرفت دارند، با وجود این، کسانی که موفق نمی شوند خود را به خاطر ناتوانی آشکارشان در پیشرفت مادی محکوم می یابند. در این وضعیت فشار زیادی برای سعی در «موفق شدن» به هر وسیله ای مشروع یا غیرمشروع، وجود دارد. در این جاست که ممکن است پنج واکنش پدید آید:

1. هم نوایان: کسانی که هم ارزشها و هم وسایل رسمی تلاش برای تحقق آنها را می پذیرند خواه موفق شوند یا نه؛

2. بدعت گذاران: کسانی اند که ارزشهای مورد قبول جامعه را می پذیرند اما از وسایل غیر مشروع یا غیر قانونی بهره می گیرند؛

3. شعائرگرایان: کسانی که خود را وقف شغل کسالت آور می کنند اگر چه دورنمای پیشرفت شغلی نداشته باشند؛

4. انزوا گرایان: کسانی هستند که هم ارزشهای مسلط و هم وسایل داستیابی به آنها را رد می کنند؛

5. شورش گران: کسانی اند که ارزشها و اهداف جدیدی را جایگزین ارزش ها حاکم و اهداف تعیین شده می کنند.[18]

جامعه ای که آرزو و سودای ثروت، موفقیت، تحصیل و برخورداری مادی را در افراد ایجاد می کند اما این امکان و قدرت را برای ساکنان آن فراهم نمی سازد تا این کیفیات و داراییها را به شیوه ای پذیرفته وقانونی تحصیل کنند. در این میان نیز برخی به سبب برخورداری از امتیازاتی خانوادگی یا تحصیلی و یا تواناییهای خاص فرصتهای بیشتری را در اختیار دارند، اما افراد دیگر که از دسترسی به این اهداف از راههای مشروع باز می ماند ممکن است برای بدست آوردن اهداف تعیین شده، به راههای غیر قانونی روی بیاورند.[19]

در تبیین ساختی کارکردی، آراء و نظرات متعددی وجود دارد که به دو مورد عمده آن اشاره می کنیم:

2-3-3. نظریه بی هنجاری

مفاهیم آغازین الگوی بی هنجاری در تبیین رفتار انحرافی را عمدتاً می توان در آراء و نظرات دورکیم در باب نیاز به محافظت از پیوندهای اخلاقی بین اشخاص در جامعه دید. ایدة اصلی دورکیم در این خصوص هم آن بود که زندگی بدون وجود الزامهای اخلاقی یا ضرورت های اجتماعی، تحمل ناپذیر می شود، و در نهایت نیز به شکل گیری پدیده «آنومی» یعنی نوعی احساس بی هنجاری می انجامد که اغلب مقدمه ای برای دست یازیدن افراد به خودکشی و رفتار انحرافی است.

در نگاه دورکیم، بی هنجاری در شرایطی پدید می آید که در حوزه های معینی از زندگی اجتماعی، معیارهایی روشن برای راهنمایی رفتار وجود نداشته باشد. به اعتقاد وی، پیامدهای آنومی نیز در شکل نوعی نابه سامانی روانی و فردی، و در قالب تعارض شخصیت فردی و خودخواه انسان با شخصیت اجتماعی و دیگر خواه او متجلی می شود؛ نتیجه این تعارض هم آن است که خواسته های وجدان جمعی کارایی خود را از دست می دهد، و تضعیف این الزام ها و فشارها نیز سبب می شود که افراد به حال خود رها شوند، و اینجاست که آرزوهای نامحدود لجامها را می گلسد؛ و فشارهایی را بر فرد وارد می آورد تا به رفتارهای انحرافی دست یابد، پدیده هایی که دورکیم، آن را همان نادیده گرفتن مقتضیات وجدان جمعی می داند.[20]

به این صورت، معنای «بی هنجاری» آن است که آرزوهای نامحدود، فشارهایی را بر افراد وارد می آورد تا به انحراف از هنجارهای اجتماعی دست یابند.

به اعتقاد دورکیم، علت آشکار تحقق آنومی، تحولات شتابزده اقتصادی است و این نیز بدان سبب است که این تحولات، شتابزده اقتصادی است و این نیز بدان سبب است که این تحولات، نوعی بحران را در نظام ارزشی و هنجاری جامعه به دنبال می آورد، و نه به این دلیل که «تولید فقر می کند» چون به نظر او، پدیده فقر بدون دخالت متغیرهای دیگر، بیشتر نقش نوعی «عامل ثبات بخش» را در جامعه ایفا می کند. اما در این شرایط، پیامدهای تحقق این تحولات شتابزده، عناصری مانند «ثروت های ناگهانی» را در مقابل آن قرار می دهد؛ عناصری که وجود فقر را «تحمل ناپذیر» می کند. پس هنگامی که در کنار این فقر غیر قابل تحمل، فقر را «تحمل ناپذیر» می کند. پس هنگامی که در کنار این فقر غیر قابل تحمل، عناصری مانند «آرزوهای بلند پروازنه» به «تصویر» یا «قول» درمی آید، ساختار پایدار نیازهای افراد در هم می ریزد و شکل گیری «آرزوهای بی حد» - که محصول این وضعیت و آغاز آنومی است – توان کنترل این ساختار را از «نظام هنجاری سنتی» می گیرد؛ در همین اوضاع و احوال، نیازها هم ارضاء نمی شود، اینجاست که ابزارهای مشروع و نامشروع برای خلاصی از آن «وضعیت تحمل ناپذیر» به کار گرفته می شود،[21] این وضعیت رادر نمودار زیر می توان مشاهده کرد:

رشد سریع اقتصادی نمودار: مکانیسم علی پیدایش آنومی

به این ترتیب، بی هنجاری – وضعیتی است که در جامعه هنجار معینی وجود ندارد که فرد از آن پیروی کند – سبب می گردد که برخی از افراد جامعه بی ریشه عمل کرده و دست به رفتار انحرافی بزنند.

روشن است که نظریه بی هنجاری، تنها وضعیتی را ترسیم کرده است که می تواند زمینه رفتار انحرافی و کجروی را مهیا سازد، و این وضعیت نمی تواند علت منحصر در پیدایش کجروی باشد و الا باید همه افراد در جامعه دست به رفتار انحرافی می زدند. در حالی که تنها برخی از افراد کجرو هستند.

3-3-3. الگوی جرم عقلانی

یکی از جدیدترین صور تبیینهای ساختی کجروی، الگوی جرم عقلانی است که توسط «نتلر» مطرح شده است. در تبیین نتلر، جرم عقلانی رفتاری غیر قانونی و معنادار است، چون شخص در ازای آن پاداش دریافت می کند و می تواند آن را با خبر شناسایی و تعقیب نسبتآً کمتری مرتکب شود. به دیگر سخن، تصویری که او ارائه می دهد این نوع کجروی را رفتاری می نمایناند که در مقابل آن، همواره نوعی «فرصت طلایی» تقریباً مقاومت ناپذیر وجود دارد که فرد را به ارتکاب آن ترغیب می کند.

این دیدگاه نیز همانند دیگر نظریه های ساختی صرفاً در خصوص برخی انواع جرم کاربرد دارد و در این مورد نیز جرمهای سودآور را مدنظر قرار داده است. در عین حال گو این که اغلب ساخت گرایان، رفتار انحرافی و جرم را نوعی واکنش قابل پیش بینی در برابر وضعیت نامطلوب اجتماعی می دانند، الگوی مورد بحث، آن را همانند با دیگران دیدگاههای عقلانی واکنشی قابل پیش بینی نسبت به منافع یا محرکهایی محسوب می دارد که در ترتیبات خاص اجتماعی موجود است.

افزون بر این، می توان دو مشکل عمده را در خصوص نظریه جرم عقلانی مشاهده کرد: نخست آنکه، این نظریه پدیده تکرار جرم و همچنین جرائم خشونت بار را تبیین نمی کند، و دوم این که، همانند بخش عمده ای از دیگر تبیین های ساختی – کارکردی، تبیینی را در این باب ارائه نمی دهد که چرا با وجود تحقق فرصتهای طلایی همانند برای افراد خاص صرفاً برخی از آنان مرتکب کجروی می شوند، در حالی که بیشتر افراد از دست یازیدن به اینگونه رفتار دوری می جویند.[22]