24 آبان 1393, 13:55
اقتصاد سیاسی، اقتصاد كلاسیك، خردهبورژوازی، پرولتاریا،مرکانتی لیسم
نویسنده : محمد محمدي
اقتصاد سیاسی در گذشته مترادف با اقتصاد و علم اقتصاد بهکار برده میشد؛ امّا، امروزه مراد از آن شعبهای از علم اقتصاد است که امور اقتصادی را با دیدگاه سیاسی و اجتماعی بررسی میکند.
هدف اقتصاد سیاسی، بررسی و شناخت قوانین تولید و توزیع ثروتهای مادی در مراحل مختلف تکامل جامعه بشری است؛ به عبارت دیگر قوانین تولید و توزیع ثروتهای مادی جامعه را بررسی و چگونگی تحول جوامع در مراحل مختلف تکامل اجتماعی را توضیح میدهد. در اقتصاد سیاسی مسئله طبقات اجتماعی و نقش و منافع آنها در تولید و توزیع ثروت جامعه اهمیت خاص خود را دارد.
نخستین بار اصطلاح اقتصاد سیاسی توسط پیروان مکتب مرکانتی لیسم (سوداگری) مطرح شد؛ (دوران ابتدایی سرمایهداری اواسط قرن شانزدهم و اواخر قرن هفدهم معمولاً به عنوان دوره سوداگری یا مرکانتی لیسم خوانده میشود. مرکانتی لیستها برای تمرکز قدرت، دولتها را به ثروتمند شدن و زراندوزی تشویق میکردند و این سیاستهای اقتصادی معمولاً در جهت تأمین سودهای هنگفت برای شرکتهای بزرگ تجاری بود.) و پس از آن مورد توجه و بحث علمای کلاسیک اقتصاد، نظیر آدام اسمیت و دیود ریکاردو قرار گرفت.
در جریان تکامل سرمایهداری اروپای صنعتی، صاحبنظران اقتصاد سیاسی روزبه روز گرایش بیشتری به منافع طبقاتی و نقش طبقات در اقتصاد جامعه یافتند و جانبداری علمی از طبقات خاص اجتماعی مانند بورژوازی (طبقه سرمایهداری) که مالک وسایل اساسی تولید است و با استثمار کار دیگران زندگی میکند)، خرده بورژوازی و پرولتاریا (طبقه کارگر صنعتی) رواج روزافزونی یافت.
مکتب کلاسیک (که پایه تحقیق علمی اقتصاد سرمایهداری را گذاشت) نظام سرمایهداری را بدون نقص میدانست و مدافع منافع بورژوازی بود.
که معرف منافع اقشار متوسط است، در آغاز قرن نوزدهم و همزمان با تشدید ورشکستگی تولیدکنندگان کوچک ظاهر شد؛ پرودون و سیسموندی از نمایندگان معروف این مکتب هستند که توانستند برخی از تضادهای سرمایهداری و راههای تکامل آتی آن را روشن کنند.
توسط مارکس (بنیانگذار سوسیالیسم علمی و یا همان کمونیسم که برنامهای برای براندازی سرمایهداری است) و انگلس که، قدرتهای مادی تولید و مبارزه طبقاتی را نیروهای بنیادی فعال در تاریخ میدانستند و هدفشان رسیدن به جامعه بدون طبقه بود) تدوین شد؛ و بیانگر قوانین عینی درونی پیدایش، تکامل و نابودی شیوه تولید سرمایهداری است، از این میان مارکس توجه خود را به منافع طبقه کارگر صنعتی اروپای غربی معطوف داشت و از دیدگاهی انتقادی به یافتن قوانین و نظامات جوامع سرمایهداری پرداخت.
از نظر مارکس مناسبات تولید و نیروهای مولد و چگونگی همخوانی یا تضاد آنهاست که حکومت جوامع را مشخص میسازد. در این دیدگاه مقولات اساسی مانند طبقات اجتماعی، ارزش کار، تقسیم کار اجتماعی اهمیت خاص دارند. امروزه اقتصاد سیاسی معمولاً مترادف با روش تجزیه و تحلیل مارکسیستی جوامع هست، حتی مارکس و انگلس اقتصاد سیاسی را نامی برای علم اقتصاد دانستهاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان