آگوستين، آباء نخستين، امپراطوري روم، كليسا، مسيحيت، شهر خدا، جامعه ي زميني، علوم سياسي
نویسنده : محمد محمدي
سنت آگوستین (043، 354م) شاگرد «سنت آمبروز» از آباء پر نفوذ کلیسا در سدهی چهارم و پنجم میلادی بود.[1] او در چرخشگاه مهمی از اندیشهی سیاسی قرار گرفته است و در تاریخ اندیشهی سیاسی بنیانگذار شیوهی تازهای در تفکر میباشد که آثار پر دامنهای داشته است. آگوستین در سال 354م در شهر تاگاست (نام فعلی: سوق اهراس) در شمال آفریقا (در کشور الجزایر فعلی) و از متصرفات امپراطوری روم به دنیا آمد.[2] امپراطوری روم در این زمان اگرچه هنوز بر پهنهی وسیعی از جهان متمدن غرب سلطه داشت اما دورهی زوال قدرت خود را میگذراند. امپراطوری روم در این سالها زیر حملات مداوم و بیامان اقوام وحشی در شمال اروپا قرار گرفته و متحمل شکستهای خفتباری شده بود. 45 سال از عمر آگوستین گذشته بود که شهر روم زیر حملات کوبنده قبایل گوت و توسط آلاریک[3] در سال 410م درهم کوبیده شد و با خاک یکسان گشت.[4]
آگوستین در خانوادهای محتشم از وابستگان به دستگاه حکومتی روم متولد شد.[5] مادرش مسیحی اما پدرش کافر بود و خود او نیز همچون پدرش در جوانی بتپرست بود. تحصیل او در «کارتاژ» آتیهی درخشانی برایش نوید میداد، ابتدا در همان شمال آفریقا، در زمینهی فن معانی و بیان لاتینی کلاسیک، تعلیم دید و در سال 383م از راه دریا به «رم» عزیمت کرد و سمت استادی فن معانی و بیان را در آن سامان یافت.
پس از گذشت یک سال، از رم به میلان رفت و در آنجا در مقام استادی، فن بیان و خطابه تدریس کرد و همانجا بود که «آمبروز» یعنی استاد خود و اسقف شهر میلان را ملاقات کرد و به طرز هیجانانگیزی از باورهای گذشته خود دست کشید، آگوستین خود در کتاب مشهورش بنام «اعترافات» سرگذشت زندگانی خود را به رشتهی تحریر کشیده و از پیشامدها و تجربیاتی که سرانجام باعث گرویدنش به دین مسیحیت گردیده، پرده برداشته است. افراط کاریهای زمان جوانیاش، جستجوهای بعدیش برای کشف حقیقت، گرایش قبلیاش به سوی دین مانی، و ایمان آوردن نهاییاش به آیین مسیحیت در سال 387م (در سن 33 سالگی) همهی این مراحل در کتاب اعترافات شرح داده شده است. در سال391 (یعنی چهار سال پس از پذیرفتن دین مسیح) به مرتبهی کشیشی نایل گشت. در سال 390م اسقف شهر هیپو[6] واقع در آفریقای شمالی گردید و تا پایان عمرش در همین شهر اقامت گزید. به سال 429 قبایل وحشی «واندال» به آفریقا حمله بردند و در سال 430 شهر هیپو را محاصره کردند. در دوران محاصرهی شهر بود که آگوستین چشم از جهان فرو بست.[7]
آثار و نوشتههای آگوستین
آگوستین عمری را به مطالعه و نوشتن مشغول بود و از جمله اندیشمندانی است که نویسندهی پرکار و دارای تألیفات زیادی به حساب میآید. او افزون بر کتاب «اعترافات» که زندگینامهی خودنوشت او و نخستین نوشته از این نوع است، رسالههایی دربارهی مسائل فلسفی، انتقاد از دینهای دیگر و دفاع از مسیحیت، و شماری از تغییرها و تأویلها دربارهی آموزشهای مسیحی نوشت، ولی مهمترین نوشته و اثر آگوستین بیشک کتاب «شهر خدا» نام دارد که حاوی اندیشههای کلامی و فلسفی است. این کتاب موضوعات گسترده در مسایل مختلف شرعی و کلامی دین مسیح را دربر دارد که آگوستین سیزده سال را صرف نوشتن آن کرد.[8] میتوان گفت که کتاب «شهر خدا» پرنفوذترینِ نوشته در دورههای میانهی بعدی بوده است. شهر خدا برای این نوشته شده که آگوستین میخواست از کلیسا در برابر اتهام علیه آن توسط دشمنان دفاع کند، دشمنان کلیسا، رومیهایی که مسیحیت را نپذیرفته و همچنان مشرک باقی مانده بودند، مسیحیت را مسئول افتادن روم به دست قومهای وحشی در 410م میدانستند. نخستین کتاب از ده کتاب شهر خدا اختصاص به رد این اتهام داشت. او ضمن حمله به کفر، نخست میکوشد تا ثابت کند که انحطاط امپراطوری روم ربطی به دین مسیح ندارد و میگوید که آنچه جامعه را پایدار نگاه میدارد عدل است و برقراری عدل در میان مردمی که در اندیشهی خودپرستی و سودجویی میباشند ممکن نیست.[9] آگوستین استدلال کرد که اگر همهی مردم و همهی فرمانروایان، مسیحیت را به صدق قبول کرده بودند، دولت با بدبختی روبرو و نگونسار نمیشد و امپراطوری روم نیز به همینگونه با عدل بیگانه شد و ثانیا استدلال کرده که گرایش امپراطوری به مسیحیت ظاهری بود و حال آنکه اگر ایمان راستین داشت نیرومند و پایدار میماند؛ بهعلاوه مسیحیت، با دلاوری و پیکارجویی بهشرط آنکه بر ضد ستم باشد، مخالف نیست و حتی آنرا واجب میداند. آگوستین را به سبب اعلان این فکر، از بنیانگذاران اصل «جنگ دادگرانه» در حقوق بین الملل میدانند.[10]
تفکرات سیاسی آگوستین
اندیشهی سیاسی و بهطور کلی تفکر آگوستین فصل جدیدی در سیر اندیشهی سیاسی است. آگوستین نقطه اتصال تفکر یونان باستان و روم قدیم به تفکر سدههای میانه است. او میراث بزرگ اندیشهای را که در یونان باستان رشد کرده بود و در دورهی یونانیمآبی در مسیر تحولات تازهای قرار گرفته بود، قدم دیگری در جهت تحول، به جلو برد و به مسیر تازهای انداخت. افلاطون دولت را بهعنوان یک دستگاه بزرگ تربیتی تصور کرده بود. دستگاهی که افلاطون برای نظام تربیتی خود طرح کرده بود در واقع به صورت دستگاهی حاکم بر روح آدمیان قابل تصور بود و این همان دولتی است که بعدها کلیسا مدعی شده میخواهد آنرا محقق کند. آگوستین بنیان چنین تفکری را طرحریزی کرد.
هستهی اصلی نظریهی سیاسی آگوستین جدا کردن دو جامعهی خاکی و جامعهی آسمانی است، جامعه از نظر او به جامعهی آسمانی (شهر خدا) و جامعهی زمینی (خاکی) دستهبندی میشود، در جامعهی آسمانی پاکان و برگزیدگان زندگی میکنند که همانا نمایندهی خداپرستیاند، نمایندهی چنین جامعهای (آسمانی) در این جهان کلیسا است و کار آن آماده کردن آدمیزادگان برای پذیرفتهشدن به جامعهی آسمانی است و هدف شهر خدا در این دنیا تحقق بخشیدن به دو مطلوب بزرگ انسانی یعنی «صلح» و «عدالت» است. از سوی دیگر دولت یا کشور و جامعهای که در آن امپراطور حاکمیت دارد و نمایندهی جامعهی زمینی است. در این جامعه گناهکاران زندگی میکنند و عدالت در آن وجود ندارد، این جامعه برای رسیدن به عدالت باید تابع کلیسا باشد.[11] اما این جامعهها را نمیتوان با کلیسا یا دولت برابر دانست؛ یک مامور دولت ممکن است به شهر آسمانی تعلق داشته باشد و یک مقام کلیسا به شهر خاکی، و این بستگی به آن دارد که عشق به خدا انگیزهی آنها باشد یا عشق به خود.
یکی از مهمترین کارهای آگوستین تعریف روشن و توانمند از جامعهی مشترکالمنافع، یا دولت خوب است. آگوستین «دولت را مجموعهای از انسانهای معقول و فردگرا میداند که بنا به توافق عمومی و مشترک در مورد هدفهای دوستی خود و به چیزهایی که عشق میورزند با یکدیگر پیوند یافتهاند.»[12] این تعریف از هر نوع جامعهی مشترکالمنافع و دولت میتواند باشد؛ اما اینکه خوب باشد یا بد، به هدف دوستی مردم بستگی دارد، جامعهی مشترکالمنافع خوب برای مردم خود عدالت برقرار میکند. چرا که دولت به خودی خود نه عادل است و نه اخلاقی بلکه این جهانی است و این نتیجهی گناه نخستین است، اما بههمین دلیل است که داشتن یک دولت ضروری است؛ ولی برای اینکه دولت عادل و اخلاقی باشد باید از اصول مسیحی عشق به خدا و دوست داشتن یکدیگر به خاطر خدا پیروی کند. وظیفهی کلیسا است که دولت را به این اصول مزین کند. پیش از مسیحیت جامعههای مشترکالمنافعی وجود داشتند، اما هیچ یک از آنان برای مردم خود عدالت نیاوردند. جامعهی مشترکالمنافع راستین باید جامعهای مسیحی باشد و همهی شرایط لازم را که دولت میتواند برای پیشرفت مقصود خداوند یا عدالت فراهم آورد.[13]
آگوستین گفته که سیسرون حق داشت که روم مورد علاقه خود را جمهوری نامید، سیسرون اینگونه استدلال کرده بود که یک جامعهی سیاسی حقیقی، متضمن حضور مردم است،[14] اما این اعتقاد او خطا بود که جامعهی روم با «پیمان عدالت» پیوند یافته است. عدالت در جامعهی روم ناممکن بود زیرا مردم آن خدای واقعی را نمیشناختند و خدایان موهوم را پرستش میکردند. اما معروفترین اقدام آگوستین تکرار تعریف سیسرون از عدالت بود «که حق هر کس را به او میدهد» و نیز این استدلال بود که چون حوزهی سکولار، انسان را از وحدت با خداوند دور میکند، شهر سکولار حتی اگر مسیحی باشد، هرگز نمیتواند حاوی عدالت شود.[15] این عقیده از آن اعتقاد آگوستین برمیآمد که رستگاری بشر را فقط در مسیحیت ممکن میدانست و میگفت که فقط در دولتهای مسیحی عدالت وجود دارد؛ نه آنچنان که سیسرون استدلال کرده بود در همهی دولتها گرایش به عدالت هست. عدالت در دولتهای غیرمسیحی وجود ندارد، زیرا عدالت را اقتدار مدنی نیافریده بلکه کلیسا آنرا بهوجود آورده است.[16] آگوستین با اعلام این اصل که مسیحیت عدالت را آفریده از دیگر آباء نخستین کلیسا که معتقد بودند عدالت در دولت است، دور شد. بدین ترتیب میتوان دریافت که آگوستین به منشأ الهی حکومت و دولت اعتقاد داشت.
آگوستین وظیفهی نخستین دولت را حفظ صلح و نظم دانست. آگوستین نخستین فیلسوفی است که اندیشهی صلح جهانی را در دورهی خود مطرح کرد[17] و بحث و گفتگو دربارهی آنرا پیش کشید و این موضوعی است که از زمان وی به بعد دائما ذهن متفکران جوامع غربی را به خود مشغول ساخته. این نظر، یعنی حفظ صلح و نظم بهوسیله دولت، نه تنها در مورد دولت مسیحی بلکه در مورد دولتهای غیرمسیحی هم درست است. ساکنان شهر زمینی آرزومند صلحاند تا از هدفهای دوستی خود یعنی چیزهای مادی، خوبیهای این جهان بیشتر و بهتر بهره ببرند. مردمان شهر آسمان بدان سبب صلح میخواهند که خود را وقف پرستش خدا کنند و این زندگی حقیر تحملپذیرتر شود. فقط صلحی ارزشمند است که مسیحیان میخواهند، زیرا این صلح است که پرستش خداوند را ممکن میکند اگر میخواهیم بدرستی بخش بیشتر تفسیر آگوستین دربارهی دولت را بفهمیم باید هدف اصلی او را در نوشتن کتاب «شهر خدا» به یاد داشته باشیم که برای دفاع از مسیحیت بوده است. آگوستین در اصل معتقد بود که روم قبل از مسیحی شدن، جامعهی مشترکالمنافع راستین نبود، صلحی که داشت واقعی نبود زیرا در راستای هدفهای مسیحی نبود، جنگهای روم نیز مانند همان صلح ناعادلانه بود، زیرا هدف آنها خدمت به خداوند نبود.
مفهوم گناه انسان یا گناه نخستین
مفهوم گناه انسان، یا گناه نخستین یکی از ارکان تفکر سیاسی آگوستین و دیگر آباء نخستین است. آگوستین بهویژه از دولت میخواهد نظم خود را حفظ نماید؛ اما اگر انسان گناهکار نبود، بینظم نمیشد، بنابراین گناهکار بودن انسان وجود حکومت را ضروری کرده است. بدین ترتیب خداوند در آغاز، حکومت را در نظر نداشت، زیرا مقرر بود انسان باید «بر ماهیان دریا، بر مرغان هوا، و بر هر چیز خزندهی روی زمین تسلط داشته باشد. مقدر نبود هیچ انسانی تابع انسان دیگری باشد»، اما گناهکار بودن انسان به نابرابری و تابعیت او انجامید که در نهادهای بردگی، حکومت و مالکیت خصوصی متجلی شد.[18]
بنا به آموزهی دولتِ آگوستین، حال که انسان موجودی عصیانگر و خطرناک است نهادهای سیاسی موجود هر قدر که نارسا باشند همینکه نوعی نظم را تضمین کنند قابل تقدیرند.[19]
این آموزه نشأت گرفته از این دیدگاه آگوستین است که او دربارهی «نرو» که جنایاتش علیه بشر بهطور کلی و علیه مسیحیان بهطور خاص زبانزد تاریخ است با اینکه به بدی از او سخن گفت اما معتقد بود که از چنین پادشاهی هم باید اطاعت کرد: «با این حال قدرت و سلطه حتی به چنین مردانی عطا نشده مگر به مشیت اعلای خداوند؛ هرگاه آنها دربارهی وضع و حال امور بشری داوری کنند، ارزش حکم الهی را دارد. در مورد این مسئله کلام الهی روشن است».[20]
لازم به ذکر است که نظریههای سیاسی آگوستین در شکلهای مختلفش (دربارهی دولت، صلح جهانی، عدالت و...) توسعهی بعدی افکار و اعمال سیاسی مغرب زمین را از عهد خود آگوستین تا همین اواخر تحت تأثیر قرار داده است.