24 آبان 1393, 14:7
انزواطلبي، انزواگرايي، استراتژي انزواگرايي، روابط بين¬الملل، علوم سياسي
نویسنده : علي محمد ابوالحسني
استراتژی انزواطلبی (Isolationism) بر آن است که مراودات دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و نظامی با سایر واحدهای سیاسی را به حداقل کاهش دهد. معمولا در قالب استراتژی بلند دامنهی حفظ وضع موجود طرح و اجرا میشود. پذیرش این استراتژی علاوهبر عوامل داخلی مبتنی بر عوامل خارجی نیز هست. دولتی میتواند به این استراتژی متعهد شود که به لحاظ جغرافیایی و از لحاظ کارکردی دور از مناقشات و بحرانهای بینالمللی باشد.[1] در کلیترین تعبیر، اصطلاح «انزواطلبی» به معنی پرهیز از درگیر شدن در امور بینالمللی است و این عدم درگیری به معنای قطع روابط با خارج نیست بلکه به معنای عدم درگیری در امور است. شاید پررنگترین نمونهی انزواطلبی تلاش امپراتوری ژاپن[2] برای از میان برداشتن تاثیرات فرهنگی خارجی تا پیش از سدهی نوزدهم بوده باشد که مداخلهی قهرآمیز بیگانگان آنرا بیثمر ساخت. ولی اینگونه نمونهها در طول تاریخ نادر است و در عمل بهتر از همه آن است که انزواطلبی را یک سر طیفی بدانیم که سر دیگرش انترناسیونالیسم یا مداخلهجویی است. در جهان معاصر، کشورها بجای کنارهگیری کامل از امور بینالمللی گرایشهای انزواطلبانه از خود نشان میدهند. برای نمونه، رژیم کرهی شمالی کوشیده است ضمن حفظ مناسبات اقتصادی و نظامی با دیگر دولتها، از طریق به حداقل رساندن تماسهای بینالمللی ممکن برای شهروندانش از موقعیت خود پاسداری کند. سوئیس از عضویت در نهادهای بینالمللی چون سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و اتحادیهی اروپا امتناع داشته ولی پذیرای نوع غیر رسمیتری از مشارکت بینالمللی بوده است.[3]
انزواگرایی (Isolationism) در مفهوم عام خود، به شرایطی اطلاق میشود که در آن یک دولت ملی به صورت آگاهانه یا نا آگاهانه؛ روابط خود را با پیرامون خود به حداقل ممکن رسانده باشد. این واژه که اغلب در پژوهشهای علوم سیاسی در آمریکا به کار گرفته میشود اشارهای به یک بینش یا درک سیاسی دارد که خواهان کنارهگیری دولت از درگیر شدن در مسایل و مشکلهایی است که بیرون از قارهی آمریکا وجود دارد.
بیانیهی کلاسیک این بینش سیاسی برای اولین بار در سخنرانی جورج واشینگتن (Washington George) – رئیسجمهوری امریکا- در هنگام کنارهگیری او از مقام خود در سال 1776م مطرح شد؛ محور اساسی این طرز تفکر سیاسی در این اصل نهفته بود که دولت آمریکا یک دولت جدید و ممتاز است و در صورت برقراری رابطهی خیلی نزدیک با دنیای پیرامون؛ بهویژه با اروپا که دولتهای عقبافتادهای دارند، به مناسبات داخلی کشور آمریکا لطمه خواهد زد. و به همین جهت این طرز تفکر معتقد بود که روابط آمریکا با پیرامون خود باید به روابط بازرگانی و اقتصادی محدود بشود.
اساس سیاست خارجی دولت آمریکا از سال 1823م تا درگیر شدن این کشور در جنگ جهانی اول در سال 1917م و جنگ جهانی دوم، بر پایهی سیاسیت انزواگرایی استوار بود. این سیاست انزواگرایی به "دکترین مونرو" (Monroe-Doctrine) موسوم است. «مطالعهی تاریخ جهتگیری انزواطلبانهی ایالات متحدهی آمریکا در قرن نوزدهم، نشان میدهد که در آن زمان تمام شرایط لازم برای تعقیب این استراتژی، از جمله عواملی چون جدایی فلسفی و روحی، تمایزات ایدئولوژیک و سیاسی، امنیت نسبی نظامی و خودکفایی اقتصادی، موجود بود. جرج واشنگتن ضمن آنکه به ضرورت ایجاد اتحادهای موقت با سایر دولتها اشاره میکرد، در خطابهی خداحافظی خود با لحنی انتقادآمیز از برقراری اتحادهای دائمی با واحدهای سیاسی دیگر یاد کرد.»[4] بعد از درگیر شدن دولت آمریکا در جنگ جهانی دوم، طرز تفکر انزواگرایی در آمریکا، کاربرد سیاسی خود را به میزان قابل ملاحظهای از دست داد؛ بدین ترتیب، میتوان ادعا کرد که از یک سو، امروزه این دیدگاه سیاسی طرفداران بسیار اندکی در داخل دستگاه سیاسی دارد و از سوی دیگر، امروزه فقط سیاستمداران آمریکا هستند که گاه بیگاه، بهویژه در موقع انتخابات برای جلب نظر هواداران خود، از این واژه استفاده میکنند. این عملکرد نشاندهندهی این مساله است که بر خلاف کسانی که ادعا میکنند سیاست انزواگرایی در آمریکا منزوی شده؛ بهطور کامل صحیح نمیباشد.[5]
اتخاذ استراتژی تحت تاثیر یک رشته عوامل داخلی و خارجی است و بنابراین امکان اتخاذ این استراتژی برای همهی کشورها وجود ندارد. اگر ساختار قدرت در نظام بینالملل تک قطبی، دو قطبی یا سلسله مراتبی باشد، نمیتوان انتظار داشت، استراتژی انزواطلبی در آن موقعیت اتخاذ و تعقیب گردد؛ هر قدر ساختار قدرت در نظام بینالملل پراکندهتر باشد، امکان اتخاذ سیاست انزوا بیشتر میشود. معمولا واحدهای سیاسی که استراتژی انزوا را اتخاذ میکنند، از نظر اقتصادی و اجتماعی خود اتکا هستند و برای حفظ «شیوهی زندگی» خود که شامل ارزشهای اجتماعی، ساختارهای سیاسی و الگوهای اقتصادی است، لازم نیست در محیط خارجی به نفع خود تغییری ایجاد کنند. همچنین در بیشتر موارد این واحدها برای تامین نیازهای اقتصادی و اجتماعی خود به سایر واحدهای درون نظام وابسته نیستند.
سمتگیری انزواطلبانه را میتوان ناشی از وجود تهدید نظامی، اقتصادی یا فرهنگی دانست. با وجودی که برخی واحدهای سیاسی به این علت که موانع جغرافیایی مانع تهاجمات خارجی به آنها میشد، توانستند چندین قرن استراتژیهای انزوا در پیش گیرند.
ویژگیهای جغرافیایی و توپوگرافیک هم در امکان اتخاذ استراتژی انزوا موثر است. کشوری که در احاطهی کوهستانهای مرتفع، دریاهای وسیع یا دشتها و صحراهای غیر مسکونی قرار دارد، به واقع از حفاظتی طبیعی برخوردار است. بعد جغرافیایی تهدیدات نسبت به کشور را کاهش میدهد و ویژگیهای توپوگرافیک نیز مامنی طبیعی ایجاد میکند که منجر به کاهش امکان بروز تهدید نسبت به کشور میشود. البته باید به این مساله توجه داشت که حامیان استراتژی انزوا نسبت به جهان خارج بیاعتنا نیستند بلکه گاه بر اساس ارزیابی واقعبینانه از شرایط بینالمللی و تهدیدات بالقوه به اتخاذ این استراتژی سوق مییابند. معمولا کشورهایی که این استراتژی را بر میگزینند، از مراکز تعارض در نظام، دور هستند، از نظر اقتصادی و نظامی نسبتا مستقل هستند و از آن وحشت دارند که مبادا درگیری در مسائل بینالمللی ارزشهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها را در معرض خطر قرار دهد.[6]
در مقابل استراتژیهای کمابیش تجمعگرایانه غیر سیاسی و سیاست تعهد و عدم تعهد، بعضی از بازیگران ممکن است به استراتژی انزواطلبی روی آورند. معمولا عقل ایجاب میکند در دوران تحکیم استقلال یک کشور تازه تاسیس و یا کشوری که با انقلاب تغییرات شگرفی در اصول سیاسی خود ایجاد کرده است، از لحاظ خارجی به استراتژی انزواطلبی روی آورد. علت این امر آن است که بازیگری که تازه تاسیس شده و به لحاظ بروز انقلاب خطمشی و مبانی جدیدی را پی ریخته است، توان لازم برای فعالیت هم زمان در دو صحنهی داخلی و خارجی را ندارد. استراتژی انزواطلبی معمولا در قالب استراتژی بلند دامنهی حفظ وضع موجود طرح و اجرا میشود. پذیرش این استراتژی علاوهبر عوامل داخلی مبتنی بر عوامل خارجی نیز هست. دولتی میتواند به این استراتژی متعهد باشد که به لحاظ جغرافیایی و از لحاظ کارکردی دور از مناقشات و بحرانهای بینالمللی باشد. ایالات متحده پس از تاسیس، این سیاست را اتخاذ کرد، و به یُمن اتخاذ این استراتژی، توانست به هنگام درگیریهای دیگر بازیگران، برای تبدیل شدن به یکی از دو ابرقدرت پس از 1945م و تنها ابرقدرت سه بعدی پس از 1991م اقتدار لازم را به دست آورد.[7]
اتخاذ استراتژی انزواطلبی در گذشته به سبب محدود بودن حجم تعاملات، خودبسندگی نسبی دولتها، موقعیت خاص ژئوپلیتیک و ارتباطات ضعیف بینالمللی، به مراتب از ادامهی این جهتگیری در آغاز قرن بیست و یکم آسانتر بوده است. ضمنا در اختیار نداشتن قدرت و توانایی کافی برای تاثیرگذاری بر سیاست بینالملل، سبب میشد دولتها، تحقق آرمانها و اهداف خویش را نه در افقهای دور دست سیاست بینالمللی، بلکه در محدودهی جغرافیایی معین جستجو کنند. مسلما با تحولاتی شگرفی که اینک در عرصهی روابط بینالملل پدید آمده است، از جمله؛ کم رنگ شدن دولت- ملت، وابستگی متقابل کشورها، ارتباطات بینالمللی، قدرتهای غیر دولتی مثل شرکتهای چند ملیتی و NGOهای بینالمللی، سازمانهای مداخلهکننده در امور کشورها و در آخر نیازمند بودن کشورها، دیگر این امکان وجود ندارد که دولتی به جهتگیری مزبور روی آورد و بتواند آسیبپذیری خود را به حداقل برساند.[8]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان