انقلاب، كودتا، انقلاب فرهنگي، انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي، رفرم، نهضت، شورش
نویسنده : محمد محمدي
واژهی انقلاب Revolution، در زبان لاتین از اصطلاحات علم اخترشناسی بود که بهمعنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان بهجای اول به کار میرفت.[1] گروهى از نویسندگان بر این باورند که تا پیش از انقلاب فرانسه، در پایان قرن 18م، بازگشت به وضعیت مطلوب تجربهشده، انقلاب خوانده میشد. درحالىکه انقلابهاى معاصر با ایجاد عصرى نو در تاریخ کشورها همراهاند.[2]
اما در زبان فارسی واژهی انقلاب از زبان عربی وارد زبان فارسی گردیده است که در زبان عربی بر وزن «مصدر باب انفعال» و فعل ماضی مجرد "قلب یقلب" میباشد و قلب – یعنی دگرگون کرد، واژگون ساخت - چون باب انفعال معنای مطاوعه یعنی پذیرش فعل میدهد معنای انقلاب میشود، دگرگونیپذیری؛ مطاوعه یعنی فعل در کسی یا چیزی که کار بر او انجام شده، آنچنان اثر بگذارد که بهصورت صفتی برای آن درآید.
پس انقلاب یعنی پذیرش دگرگونگی، بهنحوی که بهصورت صفتی برای فرد یا جامعه درآید و به قول شهید مطهری انقلاب یعنی دگرشدن، یعنی تبدیل شدن به موجود دیگر.[3]
در زبان فارسی به نقل از فرهنگ دهخدا در بیان معنای لغوی انقلاب آمده است، انقلاب به معنی برگشتگی، تغییر و تبدیل و تحول و تغییر ماهیت میباشد.[4]
اصطلاح انقلاب، به مفهوم امروزی آن تقریبا همزمان با اصطلاح دموکراسی متداول گردید و غالبا با پیشرفت در ارتباط بوده و نشاندهندهی گسستن از گذشته بهمنظور برقراری نظمی نو برای آینده بوده است.
بنابراین انقلاب اساسا یک پدیدهی مدرن و بخشی از فرهنگ سیاسی مدرن است. گرچه نمونههای مشابه آنرا از قدیم عمدتا در نهضت پیامبرانی که حرکت سیاسی داشتهاند مثل پیامبر اسلام(ص) سراغ گرفتهاند، ولی بهطورکلّّی در دنیای پیش مدرن، انبوهی شورش از شورشهای بردگان تا شورشهای دهگانی را مشاهده میکنیم، که معمولا هم سرکوب میشوند و به تغییر روابط سلطه نمیرسند. انقلاب پدیدهایست که ما در دنیای مدرن روبرو هستیم؛ چون بر مقدمات و مبانی مدرنی استوار است. در همین عصر است که حق الهی پادشاهی مورد انکار قرار گرفت، شوریدن بر علیه پادشاه ظالم نه تنها تقبیح نشد، که مورد توصیه و ترویج قرار گرفت. در همین عصر بود که امتیازات ذاتی و انحصاری اشراف مورد تردید و بلکه تهدید قرار گرفتند و طبقهی متوسط و اشراف جدیدزاده شدند.[5]
انقلاب بهعنوان «تلاشهای خشونتآمیز موفق و ناموفق بهمنظور ایجاد جامعهای آرمانی»، «هر نوع توسل به خشونت در درون یک نظم سیاسی برای جایگزینی قانون اساسی، حکام یا سیاستهای آنان با مصادیقی برتر»، «تغییر ناگهانی که در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر، تحت تأثیر نیروهای معمولا متشکل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود، و نه در جهت جا به جایی افراد، بلکه با هدف ایجاد یک نظام جدید به وقوع میپیوندد.[6]»، «دگرگونی سریع، بنیادین و خشونتآمیز داخلی در ارزشها و اسطورهها، نهادهای سیاسی اجتماعی و فعالیتهای حکومتی» در خودداری خصمانه و وسیع از هر نوع همکاری شهروندان با حکومت، منجر به تسلیم آن، تعریف شده است.[7]
ولی تعریف جامعی که بتوان از انقلاب ارائه نمود عبارت است از: «انقلاب به آن پدیدهی اجتماعی گفته میشود که منجر به تغیر و تحول بنیادین و اساسی در زمینههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و ایدئولوژیکی یک جامعه با مشارکت مردم همراه با خشونت گردد.»[8] در این تعریف چند نکته قابل توجه است، اول اینکه انقلاب یک پدیدهی اجتماعی است، بنابراین کاربرد انقلاب از این دیدگاه در مورد پدیدههای اجتماعی است نه سایر رویدادهای غیر اجتماعی؛ دوم اینکه انقلاب باید منجر به تغییرات بنیادین و اساسی شود؛ یعنی دگرگونی، نه اصلاح و بازسازی و غیره؛ سوم اینکه هنگامی به یک پدیدهی اجتماعی انقلاب میگوییم که در همهی ابعاد ذکر شده دگرگونی ایجاد کند، نه در یکی از ابعاد آن، پس تحولاتی را که در یکی از ابعاد جامعه دگرگونی ایجاد میکنند انقلاب نمیگویند؛ چهارم اینکه انقلاب قهرآمیز است و همراه با خشونت میباشد، بنابراین حرکتهای آرام و مبارزات حزبی و پارلمانی حتی اگر منجر به تحولاتی هم بشود انقلاب نامیده نمیشود. بلکه به آن اصلاح یا رفرم میگویند. بهقول چالمرز جانسون انقلاب روشی نیست جز عملیساختن طرح خشونتآمیز که میتواند نظام اجتماعی را متحول سازد؛ یا انقلاب یعنی دستزدن به قبول خشونت برای تغییر نظام؛ پنجم اینکه باید با مشارکت عموم مردم جامعه صورت میگیرد.
با توجه به تعریف و توضیحات فوق، ویژگیهای اساسی پدیدهی انقلاب را میتوان بدین ترتیب ذکر کرد:
أ)انقلاب یکی از پدیدههای خشونتبار جامعه است چرا که در یک منازعهی انقلابی، حکومت بهسادگی تسلیم انقلابیون نمیشود از طرف دیگر انقلابیون از جانگذشته نیز در صورت لزوم دست به خشونت خواهند زد. کاربرد خشونت در چنین منازعههایی است که موجب تغییر و تحولات عمیق و گسترده در ساختار سیاسی میگردد و پدیدهی انقلاب را متمایز از رفرم یا سایر تحولات اجتماعی میکند. مسلما اگر گروه هیئت حاکمه بهطور مسالمتآمیزی از قدرت کنارهگیری کند. دیگر تحولات انقلابی رخ نخواهد داد.[9]
ب)در پدیدهی انقلاب بخش وسیعی از مردم و تودهها توسط رهبران انقلاب بسیج میشوند، تودههای سازمانیافته یا پراکنده که فاقد قدرت سیاسی هستند، در وقوع انقلاب مشارکت میکنند. حضور تودههای گستردهی مردم است که به رهبران امکان تهاجم به قدرت حاکم را میدهد. از ابزارهایی که رهبران میتوانند بهوسیلهی آنها تودهها را بسیج کنند ایدئولوژی است؛ ایدئولوژی مانند عامل همبستگی اجتماعی مردم را بههم پیوند میدهد و رهبران با استفاده از پیوند ایدئولوژیکی تودهها را بسیج مینمایند و برای اینکه بتوانند به بسیج گسترده دست بزنند به سازماندهی انقلابی نیازمند هستند، چراکه اگر انقلابیون دارای چنین سازمانی باشند راحتتر میتوانند بین رهبران، ایدئولوژی و تودهها ارتباط برقرار کنند. از طرف دیگر جایگزین برخی نهادهای حکومتی شده و دست به ارائهی خدمات مورد نیاز مردم بزنند. برای مثال در دوران انقلاب اسلامی ایران، انقلابیون در هر مرحلهای شوراهایی را تشکیل داده بودند و امکانات و وسایل مورد نیاز مردم از قبیل نفت، انسان، گوشت و غیره توزیع میکردند. بسیج تودههای مردم و مشارکت آنها در منازعهی انقلاب، پدیدهی انقلاب را از کودتا نیز متمایز میسازد.
ج)پدیدهی انقلاب تحولی در ساختارهای درونی یک جامعهی سیاسی است. بنابراین مبارزات مردم یک جامعه علیه یک قدرت استعماری انقلاب محسوب نمیشود؛ چراکه در چنین درگیریهایی منازعه ارضی است. درحالیکه در انقلاب، نیروهای خارج از بلوک قدرت، مردم را علیه بلوک قدرت بسیج میکنند تا بر آنها فائق آیند. بنابراین بهطورکلّی میتوان گفت: انقلاب تحوّلی است که بهوسیلهی نیروهای خارج از قدرت سیاسی همراه با خشونت پدید میآید و دگرگونیهای گستردهای در ساحت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فکری جامعه به دنبال خواهد آورد. البته درجهی تغییر و شدت تغییرات ممکن است متفاوت باشد یا اینکه تحول در دراز مدت صورت گیرد و بعدها ظاهر شود.[10]
د)مفهوم انقلاب شامل دگرگونیهای شدید است از هر نوعی که باشد؛ از همینروست که ما مثلا از انقلاب صنعتی سخن میگوییم. اما در قلمرو حکومت، انقلاب مفهومی خاص دارد، چه در اینجا تغییرات شدید انقلابی به زور انجام میگیرد و هدف آن برانداختن نظام موجود و برقرار ساختن نظامی نوین است، چون حکومت خود نگهبان نیروی متشکل اجتماع است، پس انقلاب در اینجا بهمعنای سلب موقت این وظیفهی حکومت است. اصطلاح انقلاب را میتوان بهمعنایی وسیعتر بهکار برد تا شامل تغییراتی قاطع در طبیعت حکومت نیز باشد ولو اینکه این تغییرات متضمن سقوط شدید نظام موجود هم نباشد، اما انقلاب خاص عبارت از: انفجار نیروهای سرکوفتهی جامعه است که مقاومت سیستم قدیم و وضع موجود را درهم میشکنند و سیستم جدیدی را جانشین آن میسازند. گاه از قیامهایی نیز که در انجام این مقصود موفق نمیشوند بهعنوان انقلاب صحبت میشوند، این قیامها در واقع انقلابات عقیم هستند. مثلا شورشهای سال 1848م بعضی از کشورهای اروپایی در ردیف آنها قرار داد. اما بهدلیل عقیم بودن و بهثمر نرسیدن انقلاب نباید پنداشت که در جریان حوادثی که متعاقب آنها بهوقوع پیوسته تأثیر مهمی نداشتهاند.[11]
با این ملاحظه، بعضی اوصاف و ویژگیها در تعاریف برای انقلاب بیشتر مورد اتفاق نظر و بعضی کمتر، بعضی مرکزیترند و بعضی حاشیهایتر، چنین بر میآید هرجا بخش قابل توجهی از اوصاف گردهم آیند، میتوان از پدیدهای به نام انقلاب سراغ گرفت: اوصافی از قبیل احساسگرایی، اصالت عمل و پرهیز از ظرافتپردازیهای عقلی، اعتماد به بیگناهی تودهها، اعتقاد به گناهکار بودن حاکمان، سادهانگاری در آسیبشناسی وضع موجود، ترسیم چشمانداز دلربا از آرمانهایی چون عدالت، آزادی و رفاه، وصل کردن سرنخ تمام یا غالب مشکلات به سلطهی طبقهی حاکم، ایمان به امکان و ضرورت تغییرات بنیادی، اعتقاد به اصلاحناپذیری حکومت، آشتیناپذیری و همعرض کردن مصالحه و خیانت، اعتقاد به خشونت بهعنوان نخستین و یا تنها ابزار تحول، وجود پتانسیلهای نافرمانی، غلبهی هیجان و خشم، تخریب نظم مستقر از سوی تودههای خشن، حمایت جدی و جامع این حرکت از سوی روشنفکران، همدلی و همگرایی مردم ذیل یک ایدئولوژی، رهبری کاریزماتیک، نتوانستن یا نخواستن استفادهی کارآمد از نیروی سرکوب از سوی دولت.[12]
علل پیدایش انقلابها
استمرار رژیمهای سیاسی، بستگی به استحکام پایههای چهارگانه قدرت آنها یعنی مشروعیت (ایدئولوژی)، کارآمدی (تأمین منافع عمومی)، روابط با طبقه مسلّط (تأمین منافع خصوصی) و دستگاه سلطه و اجبار دارد.[13] بحران در هر یک از این پایهها ممکن است موجب تحول درونی یا فروپاشی کامل نظام سیاسی گردد.
مفاهیم مرتبط با واژه انقلاب
مفاهیمی مانند اصطلاح، رفرم، نهضت، کودتا، شورش،جنگ داخلی از جمله مفاهیم مرتبط با مفهوم انقلاب هستند:
الف) اصلاح: در میان واژههای مزبور، اصلاح با مفهوم انقلاب تفاوتی آشکارتر دارد زیرا اصلاحات بهوسیلهی رژیم سیاسی حاکم تحقق مییابد و اموری مانند بسیج تودهای، تغییر رژیم سیاسی و خشونت در آن وجود ندارد.
ب) نهضت: حرکتی معمولا دراز مدت است که ممکن است انقلاب فقط بخشی از آن به شمار آید؛ مانند نهضت اسلامی ایران که دست کم از اوایل دههی 1340 قابل ردیابی است. نهضت ممکن است به شکل تلاشهای فکری و فرهنگی آغاز شده، سپس در اثر گسترش افکار جدید، رنگ سیاسی و انقلابی به خود گیرد و یا حتی به انقلاب منجر نگردد.
ج) کودتا: اقدام سریع گروهی از نظامیان علیه یک رژیم سیاسی است. اصل بر این است که مردم در کودتاها نقش ندارند، هر چند برخی از کودتای نظامی ممکن است پس از شورشها و اعتصابات مردمی رخ دهد.[14]
د) شورش: این واژه و واژگان مشابهی مانند «طغیان»، «اغتشاش» و «قیام» حرکتی مقطعی یا واکنشی با ماهیت و دامنههای متفاوت است که گاه مقدمهی حرکت انقلابی قرار میگیرد و در بسیاری مواقع از همراهی مردم، ایدئولوژی جدید جایگزین و برنامهای برای تغییر نهادهای سیاسی و اجتماعی برخوردار نیست، بسیاری از شورشها در مدتی کوتاه سرکوب میشوند و فرومینشینند.[15]
جنگ داخلى: مبارزهی مسلحانه براى کسب قدرت میان طرفهاى درگیر در یک کشور، «جنگ داخلى» نام دارد که بهسبب طغیان بخشى از قدرت علیه بخش دیگر یا درخواست تجزیه ارضى، خودمختارى و استقلال توسط گروهى از ساکنان کشور تحقق مىیابد. جنگ مسلحانه میان گروههاى معارض خواستار قدرت نیز نوعى دیگر از جنگ داخلى است. گاه تمایز بین انقلاب و جنگ داخلى مشکل مىشود و یک حرکت براى بهرهگیرى از هر دو نام شایستگى مىیابد؛ براى مثال وقتى مردم به سود یکى از دو طرف نزاع دخالت مىکنند و نبرد را پایان مىدهند. جنگ داخلى اسپانیا بین نیروهاى هوادار ژنرال فرانکو و دست چپىها که به پیروزى فرانکو، در سالهاى پیش از نبرد دوم جهانى انجامید؛ جنگ داخلى لبنان (1991 ـ 1975)؛ نبرد میان تامیلىها و سینهالىها در سریلانکا و درگیرىهای افغانستان در شمار جنگهاى داخلى مشهور معاصر جاى دارند.[16]
انواع انقلاب
اصطلاح «انقلاب»، به دلیل همراهى با دگرگونى شدید و ناگهانى، کاربردهاى مختلف دارد؛ مانند انقلاب صنعتى، انقلاب سیاسى، انقلاب اجتماعى، انقلاب فکرى و انقلاب سبز؛ ولى منظور ما انواع خاصى از واژگونىهاى بزرگ در جوامع بشرى مورد نظر است.
این پدیده، باتوجه به میزان و نوع تغییراتى که بهویژه در داخل کشور پدید مىآورد، به دو نوع اجتماعى و سیاسى قابل تفکیک مینماید. آراى پژوهشگران دربارهی انقلابهاى سیاسى و اجتماعى مختلف است. یکى از نظریهپردازان مینویسد: انقلاب سیاسى با تغییر حکومت بدون تغییر در ساختارهاى اجتماعى همراه است. اما انقلاب اجتماعى عبارت است از انتقال و دگرگونى سریع و اساسى حکومت و ساختارهاى اجتماعى و تحول در ایدئولوژى غالب کشور.[17]
برخى از محققان بر نقش طبقات پایین در انقلاب اجتماعى تأکید میورزند: انقلاب سیاسى سبب ایجاد تغییراتى در وضعیت قدرت و افراد دولت مىگردد. این انقلاب تا زمانى که کنترل و قدرت انحصارى قدیمى شکسته شود و یک گروه جدید قدرت حاکم دولتى را مجددا سازماندهى کند ادامه مىیابد. این امر ممکن است به یک قیام متقابل و گاه بازگشت مجدد قدرت به وضع قبلى انجامد. انقلابهاى اجتماعى ـ که بسى کمتر اتفاق میافتد ـ به میانآورندهی انتقالهاى سیاسى و اجتماعى، نزاع طبقاتى و فشار براى تغییرات رادیکال از سوى طبقات پایین است... این انقلابها، براساس وضع و موقعیت عاملانشان، بهصورتهاى گوناگون تجربه مىشود.[18]
نظریهپردازى دیگر میزان تغییر در طبقهی حاکم را مورد توجه قرار مىدهد و مىنویسد: انقلاب سیاسى موجب ورود گروههاى جدید به درون طبقهی حاکم مىشود، درحالىکه انقلاب اجتماعى، کل طبقهی حاکم را تغییر مىدهد.[19]
کلمهی انقلاب در پهنهی علوم انسانی و اجتماعی، به دو معنای دیگر نیز استعمال شده: یکی بهمعنای تحول سریع، شدید و بنیادین که بر اثر طغیان عموم مردم در اوضاع و احوال سیاسی جامعه روی میدهد و در نتیجه یک نظام سیاسی، حقوقی و اقتصادی جای خود را به نظام دیگری میدهد؛ و دیگری به معنای تحوّل شدید و ریشهای و غیر سیاسی که به کندی و بدون خشونت صورت میگیرد. مانند انقلاب علمی، صنعتی، فرهنگی... وجه مشترک دو معنای لفظ انقلاب همان تحول شدید، اساسی و کلّی است.[20]