ملاّ فتح على سلطان آبادى
(1240 - 1318هـ .ق.)
عنوان مقاله: شهریار شهود
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
تولد و تحصیل
آخوند مولى فتحعلى فرزند حسن سلطان آبادى در سال 1240هـ .ق. در سلطان آباد اراک به دنیا آمد. دروس مقدماتى را در ایران فراگرفت و براى تکمیل دانش به نجف مهاجرت کرد. نخست به محضر صاحب جواهر شتافت و بعد از وفات وى از حضور شیخ مرتضى انصارى و حاج ملاعلى رازى استفاده کرد. در ادامه با میرزاى شیرازى آشنا شد و اندوخته هاى علمى اش را کامل کرد.[1]
هجرت به سامرا
هنگامى که میرزاى شیرازى در سال 1288هـ.ق همراه با عده اى از شاگردان ممتازش از نجف اشرف به سامراء هجرت کرد ازجمله شاگردان همراه وى مى توان سید اسماعیل حسینى شیرازى، سید اسماعیل صدر موسوى، سید محمد حسینى فشارکى، سید کاظم طباطبائى یزدى، سید حسن صدر موسوى عاملى، سید عبدالمجید حسینى گروسى، سید ابراهیم دامغانى، میرزا محمدتقى شیرازى، ملامحمد کاظم خراسانى، آقارضا همدانى، میرزا حسین نورى، شهید شیخ فضل الله نورى، ملافتحعلى سلطان آبادى، میرزا حسین نائینى و... را نام برد. میرزاى شیرازى دو درس مى گفت و یارانش همراه او بودند. ملافتحعلى در سامرا اقامت گزید و خیلى مورد توجه استاد قرار گرفت تا جایى که به نیابت از وى اقامه جماعت مى کرد و بارها استادش به او اقتداء مى نمود. بعداز رحلت میرزاى شیرازى، ملافتحعلى به کربلاآمد و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد.[2]
اساتید و مربیان
1 ـ سید محمد سلطان آبادى: از علماى عارف و اساتید عرفان و اخلاق بود. خاطره اى که در اواخر این نوشتار خواهد آمد، شاهدى بر جلالت و عظمت اوست. آخوند از این استاد اخلاق و عرفان همواره ستایش مى کرد و از اندوخته هاى ارزشمندى که نزد آن اسوه فضیلت فراگرفته بود، سخن مى گفت.
2 ـ صاحب جواهر.[3]
3 ـ شیخ مرتضى انصارى.[4]
4 ـ میرزاى شیرازى.[5]
5 ـ ملاعلى طبیب رازى طهرانى: از مشایخ سلوک بود و مانند پدر بزرگوارش میرزا خلیل طبیب و برادرش حاج میرزا حسین حاجى از مفاخر عالم عرفان و جامع بین ظاهر و باطن شمرده مى شد. شیخ ملاعلى رازى طهرانى در سال 1226 متولد شد. او مراحل علم و تقوى را طى کرد و از اهل اسرار و علوم غریبه شد. در محضر شیخ اسماعیل بروجردى تربیت یافت و سرانجام در 25 صفر 1297هـ .ق. در نجف اشرف دار فانى را وداع گفت. اعتمادالسلطنه مى نویسد:
«در مقام زهد و تقوى وى احدى طمع بستن نمى توانست و کرامات ظاهره و منامات باهره از وى به طور مشهور نقل مى شود.»[6]
آثار عمرانى و اجتماعى
آیت الله سلطان آبادى با اینکه مربى شایسته اخلاق و استاد معرفت بود و معمولا اهل این رشته به تربیت نفوس و مسائل فردى و معنوى مى پردازند از خدمت به مردم و اهتمام به مسائل اجتماعى و توجه به آبادى و آبادانى غافل نبود. برخى از آثار او در اراک عبارتند از:
1- آب انبار حاج ملافتحعلى واقع در کوى دروازه رازان. این آب انبار کوچک بود و مرحوم حاج امیر تومان آن را بزرگ کرد.
2- مرحوم آخوند در اطراف شهر اراک در منطقه «گراو» مزرعه اى داشت و ایشان در کنار آن باغ آب انبارى براى استفاده عموم ساخت.
3- آب انبارى در طرف غرب رودخانه اراک احداث کرد.
4- مسجد حاج سید محمدباقر که خیلى کوچک بود، به دست آخوند سلطان آبادى توسعه یافت و خود براى ترویج آن، مدتى امامت جماعت آن را بر عهده گرفت.
5- مسجد حاج سید تقى نیز به دست آن بزرگوار ترویج و توسعه یافت.
6- مسجد سادات که خیلى مورد توجه آخوند ملافتحعلى بود و با هدایت او بنا گردید.
7- آب انبار ملافتحعلى در قم که به تشویق وى و توسط ملک التجار (بانى مدرسه آقا ضیا در اراک) ساخته شد.
8- ترویج و تشویق مردم به زیارت امامزاده محمد عابد در دو فرسخى اراک: او به این امامزاده اعتقاد خاصى داشت و بارها به زوار امام حسین(علیه السلام) که به ایران برمى گشتند مى گفت: هر کس به نیابت من آن امامزاده واجب التعظیم را زیارت کند، من در کربلا امام حسین(علیه السلام) را به نیابت از او زیارت مى کنم. برخى گفته اند آخوند هرچه داشت از الطاف این بزرگوار بود.[7] ترغیب آخوند به زیارت آن امامزاده موجب آبادانى و رونق آن بقعه مبارکه گردید.
ویژگیهاى آخوند
الف: در پرتو عنایت امام زمان
عالمان دین و مردان عرصه عمل تلاش مى کنند رفتار و گفتارشان موجب رضایت حضرت ولى عصر(عج) شود و امید دارند کارهایى که براى پیشرفت جامعه انجام مى دهند، مورد عنایت حضرت باشد نشانه هایى در دست است که مرحوم ملافتحعلى مورد توجه امام زمان(عج) بود. آیت الله اراکى در خاطرات خود مى گوید:
«شیخ ابراهیم مازندرانى که خود از توفیق یافتگان به مراحل عالى عرفان و معنویت است، در یکى از مراحل کشف و شهود این معنى را به وضوح دریافته است. او مى گوید: در عالم مکاشفه، مجلسى را مشاهده کردم که در آن بزرگانى همانند میرزاى شیرازى، حاجى نورى و جناب آخوند ملافتحعلى در حضور حضرت حجت(علیه السلام) نشسته اند و این جلسه در بالاخانه میرزاى شیرازى بود امام به همه این بزرگمردان عنایت داشت، اما در میان این سه نفر به حاجى نورى بیش از آن دو بزرگوار توجه و عنایت داشت و تعظیم او نیز از آن حضرت بیش از دیگران بود.»[8]
ب: آگاهى به معانى و تفسیر قرآن
سلطان آبادى در تفسیر قرآن تبحر خاصى داشت. گاهى براى برخى آیات معانى متعددى بیان مى کرد که علماى ممتاز آن را تفسیر تازه مى دانستند. آیت الله سید محسن حکیمى نویسد:
«یکى از بزرگان[9] مى گوید: روزى به منزل آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى رفته بودم. آن روز علماى بزرگى همچون سید اسماعیل صدر، حاجى نورى صاحب مستدرک، سید حسن صدر نیز با من همراه بودند. آخوند آیه (واعلموا انّ فیکم رسول الله لویطیعکم فى کثیر من الامر لعنتم ولکن الله حبب الیکم الایمان...)را تلاوت کرده و آنگاه به شرح و تفسیر آن پرداخت. حاضرین گفتند قبل از توضیحات شما ما این معنى را درک نکرده بودیم. آنان روز دوم نیز در جلسه قرآن آخوند حضور یافتند و ایشان تفسیر تازه اى براى آنان بیان کرد. بزرگان حاضر باز هم از اینکه چنین تفسیرى را تا بحال نشنیده اند، تعحب کرده و شگفت زده شدند. روز سوم نیز به مجلس تفسیر آخوند آمدند و سخن تازه اى در تفسیر آیه استماع کردند. تا سى روز مى آمدند و معناى جدیدى براى آیه یاد مى گرفتند که قبلا نمى دانستند.»[10]
ج: مورد تکریم بزرگان و مراجع
آن گرامى چنان جایگاهى نزد بزرگان داشت که مراجع بلند آوازه نهایت تکریم را از وى به عمل مى آوردند. آقا شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مى گوید:
«به هنگام جوانى روزى در جلسه اى با حضور عده اى از علما که در میان آنان آقا میرزا محمدتقى شیرازى و آقا شیخ فضل الله نورى نیز دیده مى شد، نشسته بودیم. در آن هنگام پیرمردى ژولیده، لاغر اندام که دستمال مانندى به سر بسته و عبائى وصله دار بر دوش گرفته بود، درنهایت سادگى به آن جلسه داخل شد. میرزا محمدتقى شیرازى فوراً بلند شده و با احترام تمام آن پیرمرد را به حضور جمع آورده و نزد خویش بنشاند. او با اشاره به آقا شیخ فضل الله، از میرزا پرسید: ایشان کیست؟ میرزا گفت: ایشان آقا شیخ فضل الله نورى است و او را کاملا معرفى کرد. پیرمرد روشن ضمیر گفت: چند سال بعد شیخ فضل الله نامى را در تهران بر دار مى کشند، او تو نباشى؟! سپس نام مرا از میرزا پرسید: میرزا گفت: او آقا شیخ عبدالکریم یزدى است و از فضلا است. مسئله اى از من پرسید و من چون پاسخ آن را خیلى واضح و پیش پا افتاده مى دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزاى شیرازى دوم بر من خشم گرفت و شدیداً ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه کرد که علما در این باب این طور مى گویند. وقتى بیان میرزا تمام شد،آن مرد ساده پوش خود به صورت دیگر پاسخ را تقریر کرد و میرزا گفته هاى او را نوشت و به او نشان داده و پرسید: آیا همین گونه فرمودید؟! و او گفت: بلى. آنگاه به من رو کرد و گفت: چندى بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامى به احتزاز در مى آید، او تو نباشى؟! آنگاه برخاست و میرزا محمدتقى شیرازى دوم کفش پیش پاى او نهاد و او را بدرقه کرد و چون بازگشت. بر من عصبانى شد که چرا به او بى اعتنایى کردم و توضیح داد که او آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى است.»[11]
بعد از این واقعه شیخ عبدالکریم حائرى و حاضران جلسه از مریدان آخوند شدند. آخوند سلطان آبادى در حوزه سامرا و میان تمام اصحاب و شاگردان میرزاى شیرازى مورد توجه استاد بود و میرزاى شیرازى در نماز به وى اقتدا و مردم را به نماز با آخوند تشویق مى کرد.[12]
د: احترام به سادات
آخوند ملافتحعلى نه تنها خود به سادات و فرزندان حضرت فاطمه(علیها السلام) عنایت ویژه اى داشت، دیگران را نیز با نقل خاطرات به این امر ترغیب مى کرد. آن بزرگوار مى گفت: «یکى از بستگان ما که اهل عبادت و طاعت و شخصى متدین است. مى گوید:
«شبى در زمان گرانى و قحط سالى به مسجد رفتم. بعداز نماز واعظى بر بالاى منبر در موضوع اهمیت و برکات پرداخت خمس و اعانت به سادات سخن گفت و مرا شدیداً تحت تأثیر قرار داد. من پیش خود گفتم گندمى که در خانه اندوخته ام بهتر است که خمس و سهم سادات آن را الآن بپردازم و به آخر سال باقى نگذارم. من که مخارج یک سال را دارم، چه بهتر که خمس گندم موجود را بدهم و باقى را فردا بفروشم به نیازمندان و یا به عنوان قرض الحسنه پرداخت نمایم. به منزل آمدم و قبل از صرف شام سهم سادات آن را حساب کردم و سهم آن را به فقراى سادات که مى شناختم، در همان شب رساندم. فرداى آن روز در مسجد اعلام کردم که هرکس از من گندم مى خرد یا قرض مى خواهد، به منزل من بیاید. مردم در آن اوج گرانى و قحط سالى با خوشحالى تمام به خانه ام شتافتند و از من به قیمت و یا قرض تا هنگام درو بردند. هنگام ظهر بعداز نماز که به خانه برمى گشتم، جماعت اکراد آنقدر گندم آوردند که همه خریدند و قیمت آن دوسوم کاهش یافت. و من وقتى حساب کردم، دیدم مبلغ گندم هایى که قبل از کاهش قیمت فروخته و یا قرض داده ام،به هنگام وصول اندازه قبل از پرداخت آن خواهد شد. و این از برکات اعانت به ذریّه طاهره(علیها السلام) بود.»[13]
هـ: تعظیم قرآن
ایشان که بصیرت باطنى داشت، به مناسبت به کسانى که در جلسه قرآن شرکت مى کردند، تذکراتى مى داد. آقا سید محمد مهدى فرزند سید اسماعیل صدر اصفهانى از شاگردان ممتاز آخوند مى گوید:
«من در دوران نوجوانى طبق سفارش پدرم روزهاى جمعه به حضور آخوند ملافتحعلى مى رفتم و آن بزرگوار از کتاب خدا آیه اى را تلاوت کرده و تفسیر و شرح آن را برایم بازگو مى کرد. روزى به ناچار در حال جنابت به حضورش رفتم. دیدم که استاد متفکرانه نشسته و هیچ لب باز نمى کند. نیم ساعتى منتظر شدم و او هنوز هیچ سخن نگفته بود تا اینکه بلند شدم که برگردم. در آن حال استاد فرمود: آقا سید محمد مهدى! آدمى هنگامى که به مجلس قرآن مى رود، باید که خود را پاک گرداند.»[14]
و: صبر و گذشت
در مورد صبر و گذشت آن عارف عاشق که از کرامتهایش نیز محسوب مى شود، آورده اند:
«در هنگامى که در اراک زندگى مى کرد، در پائین شهر مزرعه اى داشت و درآمد آن را به مصرف فقرا و نیازمندان مى رسانید. یک بار یکى از ثروتمندان مغرور منطقه به نام محمدرضاخان از رسیدن آب به مزرعه آخوند جلوگیرى نمود. آخوند فردى را فرستاد تا آن خان قلدر از رسیدن آب جلوگیرى نکند اما او از جرأت آخوند خشمگین شده و با حالى آشفته و با کمال عصبانیت و بى ادبى به پیش آخوند آمد و با لگد پا آخوند را آزرد. آخوند که در مقابل آن ستمگر توان مقاومت نداشت، صبر کرد و دوسه روز بعد از این واقعه با پاى پیاده راهى نجف اشرف شد. حدود یک ماه نگذشت بود که پاى آن خان ستمگر ورم کرد و پزشکان تشخیص دادند که پا باید از پنجه بریده شود. چون بهبودى حاصل نشد، گفتند باید از پاشنه پا را ببرند. محمدرضاخان وقتى که فهمید این گرفتارى او در اثر جسارت به آخوند است، پسر خویش محمد على خان را سریعاً به حضور آخوند در نجف گسیل داشت. در طول سفر پسرِ خان به نجف براى بار سوم پاى خان را بریدند. وقتى که پسر خان به حضور آخوند رسید و شرح حال پدر را نقل کرد، آخوند سلطان آبادى فرمود: ما به او نفرین نکردیم و رنجشى هم نداریم ما از حق خود گذشتیم و حتى براى شفاى وى دعا هم مى کنیم، اما در این عالم هستند کسانى که این گونه ستم هاى ناروا را تحمل نمى کنند. بعد از این ماجرا خبر رسید که درد پاى خان آرام گردیده، بیمارى از نفوذ به بقیه پا متوقف شده است و او مى تواند با عصا راه برود. آن پسر از این حادثه عبرت گرفت و در حوزه علمیه نجف ماندگار شد و در اثر تلاش هاى بى وقفه خود به مراحل عالى کمال رسید. او همان حاج میرزا محمدعلى خان، مجتهد نامدار اراک مى باشد.»[15]
رهنمودهاى نورانى
آن مرد خودساخته در موارد مناسب از انسانهاى گرفتار دستگیرى و آنان را به سوى حق هدایت مى کرد.
وسوسه در دعاى کمیل: در خاطرات آیت الله اراکى آمده است:
«شیخ محمد حسن امرآبادى که از معاصرین حاج شیخ عبدالکریم بود، روزى به من گفت: من در هر شب جمعه دعاى کمیل مى خواندم یک شب به این جمله که رسیدم: هَب لى صَبَرتُ عَلى حَرّ نارِک فکیف اصبر على فراقک.
به خود گفتم: آیا واقعاً من با خدا اینگونه هستم؟! من با خدا اینقدر ارتباط محکمى دارم که فراق خدا از آن آتش سوزان براى من سخت تر است؟ این وسوسه مرا بیچاره کرد، تااینکه براى حل مشکل به محضر آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى رفتم و گفتم: آقا، این اندیشه به ذهنم خطور کرده و مرا از خواندن دعاى کمیل باز مى دارد و شدیداً در رنج و عذابم! جناب آخوند ناراحت شده و با کمال قاطعیت به من گفت: نه، نه، این کار را نکن! این خیال از شیطان بوده، خواسته ترا منصرف کند. مبادا خواندن دعاى کمیل را ترک کنى! و بشدت اوقاتش تلخ شد و گفت: بخوان! بخوان! تو با این خیالات چکار دارى، دعایت را بخوان، هرکسى به اندازه خودش.»[16]
دستورالعمل نجات بخش
محدث بزرگوار شیخ عباس قمى از زبان آخوند سلطان آبادى دستورالعملى را نقل کرده که قابل توجه است. آن بزرگوار مى نویسد:
«حاج ملافتحعلى سلطان آبادى نقل فرموده است که فاضل مقدس آخوند ملامحمد صادق عراقى در نهایت سختى و پریشانى و بدحالى بود و به هیچ وجه براى او گشایشى حاصل نمى شد. تا آنکه شبى در اثر توسلات مکرر در خواب دید که در یک بیابانى خیمه بزرگى با قبه اى ترتیب داده اند. پرسید: این خیمه کیست؟ گفتند: این خیمه حضرت قائم مهدى موعود(عج) است. به سرعت خود رابه محضر آن بزرگوار رسانیده و مشکل خویش را با امام عصر(عج) در میان گذاشت. او از حضرت تقاضا کرد که دعائى براى گشایش زندگى و رفع غم و غصه اش به او بیاموزد. حضرت ولى عصر(عج) او را به خیمه سیدى راهنمائى کرد. ملا محمدصادق طبق دستور حضرت به آن خیمه رفت و متوجه شد که آن سید صاحب خیمه آقا سید محمد سلطان آبادى از علماى مورد اعتماد شیعه مى باشد. آن فاضل مقدس وارد خیمه شد و سید محمد را در روى سجاده و مشغول دعا و قرائت دید سلام کرده و داستان خود را به او بیان نموده و دعاى گشایش در زندگى درخواست کرد. آقا سید محمد سلطان آبادى نیز براى حل مشکل وى و وسعت رزق و روزى براى او دعائى تعلیم داد. او از خواب بیدار شد و تمام دعا در خاطراتش نقش بسته بود. در حال بیدارى اراده کرد که به خانه سید محمد برود و از او دیدارى داشته باشد. البته قبل از این خواب او از سید محمد فاصله مى گرفت و به عللى که معلوم نشد، از سید خوشش نمى آمد. او در منزل سید به حضورش رسیده و همان طورى که در خواب دیده بود، مشاهده کرد که آقا سید محمد در مصلاى خویش روبه قبله نشسته و مشغول ذکر و استغفار است. سلام کرد و سید پاسخ سلام او را داد و تبسمى نمود: گوئیا از قضیه مطلع بود. آخوند ملا محمدصادق براى گشایش امر خویش دعائى خواست و سید همان دعائى را که در خواب به او آموخته بود، دوباره یادآور شد. آخوند آن دعا را فراگرفته و مشغول عمل شد و در مدت کوتاهى مشکلات زندگى اش برطرف شده و دنیا از هرسو به او روى آورد و از سختى زندگى و بدحالى و پریشانى نجات یافت.
مرحوم ملافتحعلى از آقا سید محمد سلطان آبادى که استادش نیز بوده است، همواره ستایش مى کرد و از ملاقات هایش با او و بهره هائى که برده بود، مى گفت. اما دستورالعملى که ملافتحعلى از استادش آموخته بود و ملا محمدصادق نیز با عمل به آن نجات یافت سه مرحله دارد:
اول: بعد از نماز صبح دست بر سینه بگذارد و هفتاد مرتبه یا فتاح بگوید.
دوم: مواظبت کند دعائى را که حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) به مرد گرفتارى از یارانش که -مبتلاء به بیمارى و پریشانى بود- آموخته بود و آن مرد از برکت این دعا در مدت کوتاهى از بیمارى و پریشان حالى نجات یافته بود، آن حضرت به آن مرد آموخته بود که در هنگام سختى و پریشان حالى بگوید: لاحول و لاقوة الا بالله توکلت على الحى الذى لایموت والحمدالله الذى لم یتخذ ولداً ولم یکن له شریک فى الملک ولم یکن له ولىٌّ من الذُّلِ وکبّرهُ تکبیر
سوم: بعد از نمازهاى صبح دعائى را که ابن فهد حلى از حضرت رضا(علیه السلام) نقل کرد، بخواند آن دعا با جمله بسم الله و صلى الله على محمد و آله و افوض امرى... آغاز مى شود و با جمله ...و هو رب العرش العظیم به پایان مى رسد.»[17]
شاگردان و اصحاب
شخصیت هاى نامدارى در مکتب تربیتى ملافتحعلى به مقامات عالیه رسیدند یا از رهنمودهاى وى تأثیر پذیرفتند که فهرست نام برخى از آنان به قرار زیر است:
1 ـ حاج میرزا حسین نورى: صاحب مستدرک الوسائل است. در کتاب هاى دارالسلام و کلمه طیبه از استادش به نیکى تمام یاد کرده و کراماتى را نقل نموده است.
2 ـ آقا بزرگ ساوجى.
3 ـ آقا نجفى شهید اصفهانى.
4 ـ سید ابراهیم خراسانى.
5 ـ شیخ ابراهیم صاحب الزمانى سردرودى تبریز.
6 ـ سید ابوالقاسم دهکردى اصفهانى: صاحب منبرالوسیله.[18]
7 ـ آقا سید احمد کربلائى طهرانى حائرى معروف به بکّاء واحدالعین.
8 ـ حاج شیخ احمد قدوسى نهاوندى: پدر آیت الله شهید على قدوسى است.
9 ـ سید اسدالله بن سید محمدباقر موسوى قزوینى اصفهانى: در سفر دوم آخوند سلطان آبادى به حج او را همراهى کرد. وى داراى تصنیفاتى ازجمله «التقریرات الفقهیه» مى باشد. بقیه آثار خود را در راستاى تهذیب نفس و مبارزه با عجب و خودبینى یا به عللى دیگر با اشاره استادش به آب انداخت.
10 ـ سید اسماعیل بن سید صدرالدین عاملى اصفهانى: از اصحاب خاص و محرمان راز استاد بود.
11 ـ شیخ حسن کربلائى: صاحب رساله «وقعه دخانیه» که توسط آقاى رسول جعفریان تجدید چاپ شده است.
12 ـ شیخ مولى حسنعلى طهرانى خراسانى: از علماى بزرگ و پیشتازان اهل سلوک در عصر خود بود.
13 ـ حاج میرزا حسین نائینى: صاحب تنبیه الملة و معروف به میرزاى نائینى.
14 ـ حاج میرزا حسن خان بن حیدر قلى خان قاجار و حائرى شیرازى: در علوم غریبه و ریاضات شرعیه به مقاماتى دست یافته بود و هیچ یک از فضائل خود را علنى نکرد.
15 ـ سید عبدالحسین شرف الدین عاملى: صاحب کتاب «المراجعات» و «النص والاجتهاد».
16 ـ سید عباس لارى کرمانشاهى.
17 ـ حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى: مؤسس حوزه علمیه قم.
18 ـ حاج شیخ عبدالنبى نورى طهرانى.
19 ـ شیخ على محمد نجف آبادى: حکیم گمنامى که به مقامات عالیه معنوى و علمى دست یافت. شیخ آقا بزرگ طهرانى در عظمت شخصیت این فرزانه وارسته مى نویسد:
«او از نقطه نظر سیرت و سریرت و تهذیب از بزرگواران دانا و عالمان کامل به حساب مى آمد و یکى از عبّاد و «اوتاد» روزگار و از یگانه مردان تقوى و زهد و پرستش و ورع و اخلاق بود. به عزلت و گمنامى و عبادت و انقطاع به سوى خدا محبت و اشتیاق بسیار داشت. تسبیح از دست او حتى در حال نماز جدانمى شد و لحظه اى زبانش از ذکر حق باز نمى ایستاد. غیر از کتاب با کسى انس نداشت. در مدت عمر همسر اختیار نکرد و همیشه با وضو و طهارت بود و غیر از چند روز در تمام سال، بقیه روزها را روزه مى گرفت. ما با او مجالست و مصاحبت کردیم و او را یکى از مردان خدا «ابدال» و از نمونه هاى پیشینیان پاک سیرت یافتیم.»[19]
20 ـ شهید حاج شیخ فضل الله نورى: ملافتحعلى شهادت آن رادمرد اندیشه و جهاد را نیز پیش بینى کرده بود.
21 ـ سید کمال الدین (میرزا آقا ابن محمدبن على رضوى خراسانى) مشهور به دولت آبادى: اجازه نقل صحیفه سجادیه و دعاهاى ماثوره را از ملافتحعلى دریافته بود.
22 ـ سید محمد اصفهانى.
23 ـ میرزا محمدبن رجبعلى طهرانى عسکرى: صاحب مستدرک بحار و پدر علامه مرتضى عسکرى است.
24 ـ میرزا محمدتقى شیرازى حائرى معروف به میرزاى دوم.
25 ـ حاج سید محمدرضا یثربى پشت مشهدى کاشانى: همراه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در کربلا به نماز آخوند ملافتحعلى همواره حضور مى یافت. وى پدر آیت الله سید مهدى یثربى کاشانى امام جمعه کاشان است.
26 ـ شیخ محمدرضا بن شیخ على بن الحسین بن نقى نائینى: از اصحاب آخوند بود و افتخار دامادى اش را نیز داشت. شیخ محمدرضا در سال 1361 در کاظمین رحلت کرد و در نجف اشرف در مقبره پدرزن خود مدفون گردید.
شیخ محمدرضا مردى عالم، زاهد، پارسا، پاکیزه نفس، خوش خلق بود و از بزرگانى همچون سید احمد کربلائى و شیخ محمد بهارى روایت کرد.
27 ـ میرزا محمد بن الرضا خوانسارى.
28 ـ سید شمس الدین محمود على، سید الاطباء، مرعشى تبریزى نجفى.
29 ـ حاجى میرزا مهدى سلطان آبادى:از نیکان روزگار و از بندگان صالح و برگزیده الهى بود که از مناصب دولتى کناره گرفت و سالها مجاور قبر امیرمؤمنان(علیه السلام) شد.
30 ـ حاج سید یحیى امامزاده قاسمى: عالمى پارسابود. به سامرا رفت و از درس میرزاى شیرازى بهره برد. وى به حلقه تربیتى مولى فتحعلى سلطان آبادى نیز پیوسته و بعد ازتکمیل مراحل عالى علمى و اخلاقى به ایران بازگشت.[20]
در منظر اهل نظر
آخوند سلطان آبادى با اینکه به خاطر خلوص نیت، تواضع و کمال معنوى و روحانى، امتیازات علمى و عملى و مقامات عالیه خویش را مخفى نگه مى داشت، و تلاش مى نمود که ابعاد بلند شخصیت علمى و معنوى اش علنى نگردد بزرگان و شخصیت نگاران متعهد گوشه هایى از منزلت آن رادمرد الهى را به قلم آورده اند که سه مورد را مى خوانیم:
1 ـ اعتمادالسلطنه مى نویسد: «او عالم عامل و فقیه فاضل و عارف کامل است. مردم در علو درجه ورع و تقوى و زهد به او مثل مى زنند. اصلا از عراقِ ایران مى باشد ولى فعلا (1307ق) در سرّ من رأى ملتزم محضر سرکار حجة الحق سید الطائفه حاج میرزا حسن شیرازى -دام ظله الممدود- است و امامت جماعت را به او واگذارده اند. اکابر علماى مجاورین و غیر هم که هریک خود با چندین هزار معتقد و مرید است، نسبت به آخوند ملافتحعلى در مقام خلوص و ارادات هستند و از وى بعضى مشاهده کرامات مدعى مى باشند.»[21]
2 ـ حاج شیخ عباس قمى مى گوید: «شیخ عالم جلیل، و مفسر بى بدیل، عالم ربانى و ابوذر ثانى، مجمع تقوى و ورع وایقان و مخزن اخبار و تفسیر آیات قرآن، صاحب کرامات باهره حشره الله مع العترة الطاهره، شیخِ شیخ محدث ما نورالله مرقده است و جلالت شأن، رفعت مقامش زیاده از آن است که ذکر شود.»[22]
3 ـ حاج میرزا حسین نورى: «او از هر رفتار خوب بهترین آن را و از هر فضیلتى روشن ترین، از هر خصلتى شریف ترین و در هر خیرى عالى ترین و از هر علمى جوهره و خالص و حقیقت آن را در وجودش جمع کرده بود. من سالها در سفر و حضر، شب و روز، در سختى و راحتى با او همراه شدم، اما ذره اى لغزش و خطا در وجودش احساس نکردم. او نمونه کاملى از یک پارساى خداجوى بود که امیرمؤمنان على(علیه السلام) صفات آنان را بر همام بن عبادة در توصیف یک شیعه کامل شمرده است و من براى آن بزرگمرد در این عرصه شریک و نظیرى نیافتم. و گمان نمى کنم کسى در توصیف صفات والاى او گرچه با همکارى دیگران از عهده برآید. شناخت او از قرآن چه زیبا بود. دقائق آیات و نکات اخبار را آنچنان بیان مى کرد که عقل ها را از کیفیت استخراج آن جواهرات از گنجینه معارف قرآن به حیرت و شگفتى وا مى داشت. هرگز از این استاد بزرگوارم مطلبى را در مورد تفسیر قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) جویا نشدم مگر اینکه با دریائى از اشارات، رمزها، وجوه و احتمالات متعددى در بیان باطن آیات و تأویل کلام وحى و معارف عترت روبرو مى شدم. با همه این او تظاهر به علم و دانش نمى کرد و همواره بر کتمان مقام علمى خویش اصرار داشت. در مقام عمل او دائم الذکر بود و بیشتر سکوت مى کرد و به تفکر مى پرداخت. به ساده ترین زندگى قانع بود و به پائین ترین سطح در خوراک و پوشاک اکتفاء مى نمود. این درحالى بود که شرائط زندگى بهتر برایش کاملا فراهم بود. شکرگزارى در عالى ترین مرتبه و صبر و شکیبائى در زیباترین شکلى در شخصیت اش جلوه مى کرد. از کسى به بدى یاد نمى کرد و به جز خوبى در مورد آنان لب به سخن نمى گشود. این شخصیت والا نشانه اى از وجود مقدس ائمه اطهار(علیهم السلام) بود که روش عملش سیره آن گرامیان را به یاد مى آورد.»[23]
رحلت
آخوند ملافتحعلى سلطان آبادى بعد از عمرى تلاش در راه احیاى معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)و پرورش و هدایت ده ها تن از شیفتگان فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) در چهارم ربیع الاول سال 1318 چشم از این جهان فروبست. محدث قمى مى نویسد: «چند سال قبل از وفات شیخ مرحوم (میرزا حسین نورى صاحب مستدرک الوسائل) آن جناب در کربلاى معلا به رحمت ایزدى پیوست. جنازه شریفش را به نجف اشرف حمل کردند و در روز ورود من در خدمت استادم محدث نورى به استقبال آن پیکر شریف رفتیم و جنازه آن بزرگوار را با شکوه و جلال تمام تشییع کرده و در حجره اى در زاویه غربى صحن مقدس امیرمؤمنان(علیه السلام) متصل به باب سلطانى بخاک سپردند.»[24]
«استادم محدث نورى صبح ها قبل از طلوع آفتاب به کنار مقبره ایشان آمده و برایش قرآن تلاوت مى کرد.»[25] آقا میرزا محمدعلى معین الشریعه نقل مى کند: «در شبى که خبر وفات عالم جلیل و زاهد مرحوم حاج ملافتحعلى به اصفهان رسید، من تعداد زیادى صلوات بر محمد و آل او فرستادم و ثوابش را به روح آن مرحوم هدیه کردم. در عالم خواب مشاهده نمودم که به همراه ثقة الاسلام به زیارت قبر او رفته ایم. آقاى آخوند فرمود: آنچه خواندى ثوابش به من رسید. بعداً اجازه برگشتن خواستیم به من اجازه داد و به مرحوم ثقة الاسلام فرمود: تو اینجا بایست و نرو! تعبیر این خواب نیز یکى دو ماه بعد ظاهر شد به این ترتیب که میرزا محمدعلى ثقة الاسلام اصفهانى بعداز یکى دو ماه از دنیا رفت و در همان حجره آخوند ملافتحعلى مدفون گردید.»[26]
[1].اعیانالشیعه، ج 8، ص 392
[2].تکمله املالآمل، سید حسن صدر، ص 20.
[3].ر.ک.به: گلشن ابرار، ج اول.
[4].همان.
[5].همان.
[6]. المأثر و الآثار، ص 148 تاریخ حکماء و عرفاى متأخر، منوچهر صدوقى سها، ص 244 اعیان الشیعه، ج 8، ص 392.
[7].شرح حال آیتالله اراکى، رضا استادى، ص 33 و 80.
[8].همان، ص 549.
[9].آخوند ملاعلى همدانى فرمود: این بزرگمرد مرحوم آقا میرزا حسین نائینى است. (تاریخ حکما متاخر، ص 252.
[10].حقائقالاصول، سید محسن حکیم، ج 1، ص96.
[11].تاریح حکما و عرفاء، ص 249.
[12]. اعیانالشیعه، سید محسن امین، ج 8، ص 392.
[13].کلمه طیبه، میرزا حسین نورى، ص 446.
[14].تاریخ حکماء و عرفا، ص 248.
[15].تاریخ حکما و عرفا، ص 241. زندگىنامه حاج على محمد نجف آبادى، ص 38.
[16].شرح حال آقاى اراکى، ص 351.
[17].مفاتیح الجنان، بخش تعقیبات نماز صبح.
[18]. گلشن ابرار، ج 3، ص 259.
[19].آیت حاج على محمد نجف آبادى، ص 44، به نقل از: نقباءالبشر، ج 2، ص 677.
[20]. در مورد شاگردان و اصحاب از کتاب تاریخ حکما و عرفا، ص 244 تا 247 استفاده شده است.
[21].الماثر و الاثر، ص 149.
[22].فوائدالرضویه، ص 343.
[23]. همان، ص 344.
[24]. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 2، در شرح حالات سید صدرالدین عاملى، فرزندان امام کاظم.
[25].فوائدالرضویه، ص 345.
[26].تاریخ حکما و عرفاى متأخره، ص 252.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه