13 مهر 1394, 15:28
تبلیغ آموزه های دینی
علّامه نقوی بر اساس رسالت الهی خویش به تبلیغ معارف دینی و احکام شرعی و نشر مکتب تشیع در هندوستان و پاکستان پرداخت. او با بیانی شیوا و روان و در عین حال متقن و مستدل، به تبیین آموزه های دینی می پرداخت. این ویژگی ها که با اخلاص همراه بود، سخنان آن عالم ربّانی را سخنانی ماندگار کرد. شور و اشتیاق مردم آن سامان برای شنیدن سخنان دل نشین او و نیز استفاده از نوارهای صوتی و تصویری وی در میان مردم و نیز سایت ها و وبلاگ های گوناگون، گویای توانایی وی در بیان مطالب علمی و معارف اسلامی می باشد.
او بارها در سال های 1954، 1979، 1980، 1984 و1983 میلادی به دعوت عالمان و مراکز علمی فرهنگی مانند جامعة منتظر و جامعة مسجد کریشان نگر به پاکستان سفر کرد.
در این زمان ها در شهرهای لاهور و کراچی و اسلام آباد و راولپندی و مانند آن، به نشر معارف دینی، و مذهبی پرداخت و با طرح موضوعات گوناگون علمی و دینی، مانند حقیقت اسلام و ماهیت جهاد و شهادت در اسلام و سجده ی شکر و تفسیر آیه ی تطهیر و مبانی عقلی و نقلی توسل و... به شبهات گوناگون و رایج در آن کشور پاسخ داد. افزون بر آن ها در سال های 1983 و 1983 میلادی در ماه محرّم در تلویزیون پاکستان به طرح واقعه ی عاشورا و فلسفه ی قیام امام حسین، علیه السلام، پرداخت .[53]
اخلاق و رفتار
در هندوستان، ادیان و مذاهب فراوان وجود دارد. علّامه نقوی با پیروان آن ها با احترام و رعایت اخلاق اسلامی رفتار می کرد و به دیگران نیز سفارش می کرد که با اخلاق زیبا با آنان برخورد کنند. اگر میان او و صاحبان و یا طرفداران آن مذاهب و ادیان مناظراتی صورت می گرفت و آنان در میان سخنان خود به وی بی احترامی می کردند، وی آنان را گرامی می داشت و بر این باور بود که آنان در این بی احترامی ها مقصر نیستند؛ زیرا، خیال می کنند عقیده شان درست است و عقیده ی وی نادرست. از این رو نبایست با تندی کردن با آنان، زمینه ی دورشدن آنان از هدایت فراهم کرد.
آیت الله نقوی با این که در معاشرت و مناظرات بسیار متواضع و خوش رفتار بود، ولی درباره ی اصول و ارکان اسلام با صلابت برخورد می کرد و هیچ گاه اهل تسامح و تساهل نبود. نمونه ی آن، برخورد با وهابیان بود که از هیچ اتهام و صدمه ای علیه شیعیان و عالمان شیعی فروگذاری نمی کردند.
سرلوحه ی کارهای او، رضایت خداوند بود و جز کسب رضایت او به چیزی نمی اندیشید و هیچ گاه در برابر صاحبان مقام از خود سستی و تزلزلی نشان نمی داد. در یکی از سفرهایی که برای تبلیغ دین به پاکستان دعوت شده بود، ضیاء الحق به ایشان پیغام فرستاد تا به دیدن او برود، ولی ایشان نپذیرفت و گفت: «اگر کسی با من کار دارد، باید او به دیدار من بیاید.[54]».
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان