احمد بوالحسني؛ كارشاسي ارشد جغرافياي سياسي و كارشناس فرهنگي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي.
چكيده
گسترش جريانهاي انحرافي ديني در سالهاي اخير در كشور، باعث شيوع نوعي تفكر صوفيگرايانه و خرافيمسلكانه در زندگي خانوادههاي ايراني شده است. اگرچه فرقههاي عرفاني و صوفيانه در تاريخ اسلام و كشور ايران سابقه تاريخي داشته و سرچشمه آن به قرنهاي آغازين ظهور اسلام باز ميگردد؛ اما امواج جديد اين جريانها ريشه در جريانهای غربي بهخصوص الهيات ليبرال- پروتستان دارد. آنها ميكوشد با تلفيق و گرتهبرداري از اديان مختلف، مجموعهاي التقاطي بهوجود آورده و در جوامع مختلف به تبليغ بپردازد كه در درجه اول از اعتبار دين رسمي به خصوص دين مبتني بر فقه بكاهد و سپس با ترويج عقايد صوفيگرايانه در جامعه، زمينههاي رشد و گسترش خرافهگري را فراهم آورد. از طرف ديگر؛ گسترش فرقههاي انحرافي از ابزارهاي مهم تهاجم فرهنگي و جنگ نرم است. با استفاده از اين اهرم در جريان تهاجم فرهنگي بدون آنكه چهره واقعي و نيت سوء مهاجم معلوم باشد، ارزشها و هنجارهاي بنيادي جامعه مورد هجوم قرار گرفته و زمينههاي پذيرش افكار انحرافي فراهم ميشود. از اينرو، بررسي علل گرايش به آنها ضروري است. هدف اين مقاله، بررسي علل گرايش به عرفانهاي نوظهور و بررسي مهمترين دلايل و بسترهاي اصلي گرايش به اين فرقهها در كشور ايران است. روش تحقیق توصیفی بوده و از نظر شیوه بهصورت كتابخانهاي و اسنادي است. نتايج تحقيق بيانگر آن است كه ترويج عرفانهاي نوظهور در ايران از برنامههاي عميق سياسي دشمنان خارجي شناخته شده و برخي افراد، بدون شناخت اين اهداف به آن ميپيوندند.
واژگان کلیدی: عرفانهاي نوظهور، عرفان سكولار، جنبشهاي نوپديد ديني، علل و پیامدها.
مقدمه
در آغازين سالهاي قرن بيستويكم كه جهانيشدن و جهانيسازي در عرصههاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي به فرآيند و روندي سريع و گسترده بدل شده است؛ اغلب سنتهاي بزرگ ديني (اسلام، مسيحيت و...) كه به تبليغ خود در سراسر جهان ميپرداختند، با چالشي بزرگ روبهرو شده و به مقابله با آن برخاستهاند. اين چالش بزرگ، اثرگذار و نيرومند، همان «جنبشهاي ديني جديد» هستند كه در بازار رقابتي كالاهاي ديني در عصر جديد، گوي سبقت را از رقباي قديمي خود ربوده و بهطور روزافزوني پيروان اديان سنتي را به خود جذب ميكنند. در اين ميان، وضعيت رو به رشد اين اديان جديد در ايران كه داراي حكومت سياسي برگرفته از دين اسلام است، داراي اهميتي انكارناپذير و در خور بررسي است. بنابراين اين مقاله به دنبال پاسخ به اين پرسش است كه علل گرايش به انديشههاي نوپديد در ايران چيست؟
پيشينه تحقيق
درخصوص نوپديدهاي معنوي تألیفاتي بوده كه به تعدادی از دیدگاهها و تحلیلها در این خصوص اشاره میشود:
الف. علی کیادربندسری و نسرین خانی اوشانی «مدرنیته، رسانه و جنبشهای نوین دینی» چکیده: فهم درست پدیده جنبشهای نوین دینی منوط به درک ارتباط دقیق آن با دیگر پدیدهها نظیر رسانه و مدرنیته است و بررسی ارتباط سه مقوله، معنویت نوظهور، رسانه و مدرنیته ویژگیهای مشترک بسیاری را در آنها آشکار کرده و بیشتر پیوندهای خانوادگی آنها را با یکدیگر روشن میکند. مقاله حاضر در نظر دارد تا رسانه و جنبشهای نوین دینی به مثابه دو مورد از محصولات و پیامدهای مدرنیته و رابطه آنها را با یکدیگر بررسی کند تا پیوند علی و معلولی میان مدرنیته با رسانه و جنبشهای نوین دینی از سویی و همسنخی رسانه و جنبشهای نوین دینی از سویی دیگر آشکار شود.
ب. محمد اسماعیل ریاحی «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با میزان گرایش به عرفانهای نوظهور در بین جوانان» چکیده: پژوهش حاضر به دنبال کشف میزان گرایش جوانان به عضویت در عرفانهای نوظهور بوده و درصدد است تا برخی از عوامل اجتماعی مرتبط با این گرایش را توضیح دهد. با استفاده از روش پیمایش و بهکارگیری پرسشنامه خود جهت ایفاء گردآوری دادهها، تعداد 400 نفر جوانان دانشجو از طریق شیوهنامه نمونهگیری تصادفی دومرحلهای به عنوان پاسخگویان تحقیق انتخاب شدند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که بیش از 18 درصد از دانشجویان گرایش قوی نسبت به عرفانهای نوظهور داشتهاند، درحالیکه تنها کمتر از 10 درصد از آنها دارای گرایش ضعیف بودهاند و مابقی (72 درصد) از گرایش متوسط برخوردار بودهاند. تحلیل دادهها نشان میدهد که بالاترین میزان گرایش به عرفانهای نوظهور در بین دانشجویان جوانتر، قومیت لر، ترک و متعلق به طبقات اجتماعی بالاتر است. علاوه بر این، تفاوت جنسیتی در گرایش به عرفانهای نوظهور نیز گزارش شده است که بر مبنای آن، دختران گرایش شدیدتری به عرفانهای نوظهور داشتهاند. درنهایت، مشخص گردید جوانانی که دارای تقید مذهبی بالاتری هستند و از هویت قومیتی منسجمتری برخوردارند، گرایش کمتری به فرقههای عرفانی نوظهور از خود داشتهاند. بر مبنای این یافتهها، پیشنهاد میشود که در کنار آگاهیبخشی مستدل به جوانان از چیستی فرقههای عرفانی نوظهور، به تقویت بنیانهای مذهبی و تحکیم هویت قومی آنها توجه خاصی بشود.
- محمدرضا انواری «زمینههای معرفتی ورود و گسترش عرفانهای نوظهور (با تأکید بر آثار پائولو کوئلیو)» چکیده: پدیده «عرفانهای نوظهور» بیش از دو دهه است که وارد کشور شده و امروزه به عنوان یک مسأله اجتماعی دلمشغولی را متوجه کارشناسان این عرصه کرده است. منظور از عرفانهای نوظهور؛ دستهای از آیینها و جریانهایی است که با نام عرفان و با علامت معنویت به کشور ما وارد شدهاند و ندای حقیقتطلبی سرمیدهند. در این عرفانها نزدیکی و محبت خداوند به عنوان هدف اصلی مورد غفلت واقع شده و اهداف ادعائی، مانند عشق، شادی و آرامش جای آن را گرفته است. به عنوان یک محقق اجتماعی این پرسش به ذهن میرسد که با توجه به پیشینه و غنای دینی و فرهنگی موجود در ایران و همچنین نظام حاکم بر کشور که یک نظام دینی است، چه زمینههای معرفتی باعث شده معنویتهای کاذب در ایران بروز و ظهور پیدا کنند؟ این مقاله سعی دارد با نگاهی به روند ورود عرفانهای نوظهور به کشور، برخی زمینههایی را که باعث ورود و گسترش آنها شده است مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. یافتههای تحقیق نشان میدهد عطش فطری نسبت به معنویت و ارضاءنشدن آن، آگاهی نداشتن از نکات انحرافی موجود در عرفانهای نوظهور، تبلیغ نبودن نیاز به شریعت و ترویج اباحهگری در آثار کوئلیو و همچنین پلورالیسم فرهنگی به عنوان برخی زمینههای معرفتی ورود و گسترش اینگونه آثار مطرح است.
مفاهيم و مباني نظري
فرقه: تجمع خاص اشخاصی که به آیینی میگروند که توسط همگان بـه رسـمیت شـناخته نشـده اسـت و در برابـر نهادهاي اساسی جامعه قرار دارد (بیرو،1380: 323).
ضدفرهنگ: به گروههایی اطلاق میشود که با هنجارها و موازین فرهنگ غالب در جدال است و آن را یکسره طـرد میکند (کوئن،1382: 64).
جنبش: جنبش اجتماعی را میتوان کوشش جمعی براي پیشبرد منافع مشترك یا تأمین هدفی مشترك، از طریـق عمـل جمعی خارج از حوزه نهادهاي رسمی تعریف کرد (گیدنز،1384: 679).
جورج زيمل، تنها جامعهشناس کلاسيک است که اظهار نظر آشکاري در مورد چگونگي دين در دنياي مدرن و نيز پديدهی شخصي و فرديشدن دين ارائه کرده است. زيمل از اين پديده (شخصي و درونيشدن دين) تحت عنوان «عرفانگرايي بيشکل و سيال» نام برده است و ميگويد:« شکاف ميان مسيحيت و چنين تعلق خاطري که هر پيشينه تاريخي را انکار ميکند، روزبهروز افزايش خواهد يافت... آنها با آموزههاي نامأنوس و کم اهميتي درگير و دلخوشاند که حاوي هيچ باور اساسي ماندني براي حيات امروز و فردا نيست. يک «عرفانگرايي متکثر» که به طرد و تحريم هر صورتي از زندگي ديني گسترده و جاافتاده همت گمارده است. اين روح ديني سيال و متکثر، تمايل دارد که خودمختار و بيشکل و حتي ناپايدار باشد (شجاعي زند، 1381: 6 ـ 165).
برنهارد شفرز، توضيح چرايي پيدايش فرقههاي مذهبي را بسيار دشوار ميداند. وي بر اين باور است که بيشتر تعبيرها به اين سمت گرايش دارند که بيروحي فرهنگي جامعهی سرمايهداري و جهتگيري خدماتي جامعهی مدرن صنعتي را مسئول پيدايش اين جنبشها قلمداد کنند. شايد علت گرايش جوانان به اين فرقهها، آزادي بيش از اندازهاي است که آنها براي متصلشدن به اين فرقهها در اختيار دارند. شايد علت، وجود گستردی وسايل ارتباط جمعي است که ما را در جريان وقايع و انديشهها در کوتاهترين مدت از سراسر جهان قرار ميدهند. احساس بيگانگي از خود، همراه با ضعفهاي شخصيتي «من» و کوشش براي غلبه بر اين ضعف، سبب ميشود که بسياري از جوانان، چاره را در واگذاري «من» به يک فرقه جستوجو کنند. فرقه نويد ميدهد، جرقههاي احساس امنيت دروني و بيروني را شعلهور ميکند (شفرز، 1384: 134).
مفيدترين طبقهبندي جنبشهاي نوين مذهبي از آن واليس (1984) است که طرح سه شاخهاي با عناوين جنبشهاي «طردکننده جهان»، «تأييدکننده جهان» و «تطبيقکننده با جهان» را بهکار ميبندد. جنبشهاي از نوع طردکننده جهان، جهان مادي و اجتماعي را ارضاء ناکننده، فاسد و غيرروحاني ميانگارند. اين جنبشها از ايمان به خداوند يا مرشد و انکار نفس هواداري ميکنند. گروههايي چون آگاهي کريشنا و فرزندان خداوند، نمونه اين نوع جنبشها بهشمار ميآيند. جنبشهاي تأييدکننده جهان بيشتر رو به سوي فرد دارند و چنين آموزش ميدهند که توفيق شخصي، قدرت يا برخورداري را ميتوان از طريق عملکردها و شگردهاي آموزشي جنبش بهدست آورد، به عقيده آنها، ناملايمات اين جهان را بدون تغيير ساختارهاي اجتماعي و تنها با تغيير افراد ميتوان از ميان برداشت؛ مراقبه متعالي، (راجنيشيسم) و مذهب علمي را نيز ميتوان در زمره اين جنبشها بهشمار آورد.
چيستي عرفانهاي نوظهور
همانطور كه از اصطلاح عرفانهاي نوظهور مشخص ميشود، عرفانهاي تازه تأسيسي هستند كه هيچگونه اصالت و صبغهی ديني ندارند و محصول تفكرات واهي و كاذباند، به همين دليل عرفانهاي كاذب خوانده ميشوند. به عبارتي اينها در واقعيت عرفان نيستند؛ بلكه سراسر جهل و نادانياند. بشر امروزي با تجربه تفكرات مادي به پوچي رسيده و براي فرار از اين بنبست به زعم خود بهسوي معنويت پناه آورده و بهعبارتي از چاله به چاه افتاده است. جنبشهاي نوپديد ديني كه اغلب از جنگ جهاني دوم به بعد ظهور كردند در اواخر دهه هفتاد در جوامع غربي برجسته شدند. اين جنبشها را نميتوان تحت يك قانون واحد و كلي درآورد؛ برخي به دلايل مختلف موفق و برخي شكست خورده و ناكام ماندند (مهدويكني؛ 41:1386). آنچه در تعريف اين جنبشها پررنگ جلوه داده ميشود، پافشاری بر سه واژه «جنبش»، «نوپديد» و «ديني» است (كياني: 1391). شكلگيري اين عرفانها، معلول علتهاي متنوع و متكثري است كه در حوزههاي فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و امنيتي قابليت تبيين پيدا ميكند. حاكميت وجوه متكثر و ابعاد متعدد در عرفانها، هم بر پيچيدگي آن در تبيين مسئله و پديدهشناسي ميافزايد و هم راهكارهاي برخورد با اين پديده را با موانع جدي روبهرو ميکند. كم نيستند تعداد فرقههايي كه با هدف كلاهبرداري و كسب درآمد شكل گرفتهاند، اما تداوم حيات و توسعه اين فرقهها در گرو مجموعه متنوع و متكثري از مؤلفههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي بوده است (داداشي آذر؛ 14:1391). بسياري ازمنابع مربوط به اين ديدگاهها برگرفته از فرهنگهاي حاكم در غرب است كه با ارزشها و هنجارهاي جامعه ما تفاوت دارند و برخي از اين گروهها نيز از حد اعتدال خارج شده و دچار افراط و تفريط ميشوند. براساس مطالعات انجام شده ميتوان اين عرفانها را به صورت ذيل طبقهبندي كرد:
الف. فرقههاي ديني: عرفانهايي هستند كه به نوعي با برخي از انحرافات بهوجود آمده در اديان شكل گرفتهاند. موارد زير نمونههايي از اين عرفانها هستند:
- فرقههاي انشعابي از دين اسلام مثل: تصوف (صوفيگري)، اسماعيليه، نورعلي الهي، اهل حق، بهاييت، انجمن حجتيه؛
- عرفانهاي مسيحي: عرفان در قرون اوليه مسيحي: قديس آگوستين-كاسين ، عرفان در قرون وسطي مسيحي: برنارد، ريچارد، هيلدگارد، فرانسيسيان؛
- عرفان يهود: كابالا يا قبالا.
ب. عرفانهاي نوظهور سكولار:
- هندي: آيينهاي باستاني: (آيين ودايي، هندوئيسم، جين، بودا، تنتره) آيينهاي نوظهور: (كريشنامورتی، يوگاناندا، دالاي لاماي، سايبابا، اشو)؛
- آمريكايي: (کاستاندا، اكنكار، پائولوكوييلو)؛
- انگليسي: در قرون وسطي: جوليان نوروي چي، ريچارد رول، والتر هيلتون (چاترجي، 48 :1384).
وضعيت جنبشهاي ديني در ايران
آنچه که امروزه در ايران شاهد آن هستيم، فاصله گرفتن هرچه بيشتر جوانان تحصيلکرده از تفاسير سنتي از اسلام است که به انحاء مختلف و با عناوين مختلف قابل پيگيري و شناسايي است. گاه اين گريز از اسلامي که به صورت رسمي و حکومتي ارائه شده است، بهصورت پناهبردن به اديان سنتي ديگر نظير مسيحيت، زرتشت و... مجال بروز مييابد و گاه نيز در هيأت گرايش به عرفانها و معنويتگراييهايي که ريشهی خود را در آيين هندو، بوديسم، کنفوسيوس و ... باز مييابند و در غرب عصر جديد با عنوان «جنبشهاي ديني جديد» نمایان میشود که به اوج ارائه و نمايش خود رسيدهاند. البته گاهي نيز مشاهده ميشود که همان باورهاي اصيل و سنتي اسلام و تشيع، دستمايه انحرافات، بهرهکشي و سوء استفاده برخي از شيادان گشته و پس از برملا شدن دروغها و کلاهبرداريهاي آنها، دينگريزي فريبخوردگان شدت بيشتري به خود ميگيرد.
در يك نگاه کلي ميتوان اينگونه جريانهاي فکري را به چهار دسته اصلي تقسيم کرد:
الف. سوءاستفادههاي درون ديني: از اساسيترين باورهاي شيعيان، انتظار ظهور منجي موعود است که از طريق روايات متعددي از ائمهی اطهار به ما رسيده است. در طول تاريخ اسلام نيز، پس از غيبت کبراي مهدي موعود، عدهی زيادي ادعاي ظهور کرده و خود را امام زمان معرفي کردهاند. در حال حاضر نيز ميتوان به نمونههاي بيشماري اشاره کرد که يا مدعي امام زماني بوده يا ادعاي ارتباط با ايشان را داشتهاند و از اين راه، معنويتي ساختگي و دروغين براي خود دست و پا کرده و به فريب مردم ساده و زودباور پرداختهاند.
ب. معنويتگرايي درون ديني: در اين خصوص آنچه كه بیان کردنی است، مربوط به برخي جريانهاي فكري معنوي دراويش، متصوفه، اهل حق و نظير آنها است. در طول تاريخ و پس از قرون اوليه ظهور اسلام، گرايش به تصوف و درويشيگري در ميان مسلمانان رواج داشته و بخشي از جمعيت امت اسلامي را به خود جذب كرده است. در دوران معاصر و با ارتباطات گستردهاي كه گروههاي فكري ـ معنوي داخلي با ساير علوم و معارف روز برقرار كردهاند، شيوههاي نوين تبليغ و جذب وارد اين جريانهاي فكري شده است. برای نمونه فرقه «نورعلي الهي» كه از فرق اصلي اهل حق است، چند سالي در سراسر ايران و بهويژه در تهران، شروع به عضوگيري كرده و از سيستمي مشابه با نظام دانشگاهي بهره ميگيرد. در اين سيستم، افراد جذبشده كه اغلب از دانشجويان و تحصيلکردگان دانشگاهي هستند، بهطور مخفيانه و با شرايط خاصي - كه تا پيش از سرسپردگي [عضويت رسمي] افشا نميشود - در كلاسهاي آموزشي مباني اعتقادات اهل حق شركت كرده و دورههاي نظري آشنايي با تفكرات اهل حق را طي ميكنند و در همان حال، بهطور جداگانه مراحل عملي طريقت عرفاني اهل حق را نيز سپري ميکنند.
ج. عرفانهاي شرقي و آمريكايي: بخش عمدهاي از «جنبشهاي ديني جديد» كه در جهان مشغول به فعاليت هستند، يا در زمرهی اديان سنتي هندي قرار دارند يا معنويتهايي برگرفته از اين «گونههاي معرفتي» هستند. از مهمترين اين جنبشها، ميتوان به جنبش راجنيش (اوشو)، جنبش ماهاريشي (tm يا مراقبه متعالي) و ساي بابا اشاره كرد. مكتب دون خوآن (ناواليسم يا شمنيسم)، طرفداران پائولو كوئيلو (نويسنده برزيلي) و اكنكار نيز از مكاتب معنوي هستند كه در زمرهی عرفانهاي آمريكايي (سرخپوستي، برزيلي و آمريكايي) بهشمار ميروند كه در ايران طرفداران زيادي را به خود جذب كردهاند.
د. گرايشهاي شبه ديني ضد دين: شايد نتوان برخي از گرايشهاي فكري منتسب به شيطانپرستان را در زمرهی اديان الهي يا حتي انساني (مكاتب فلسفي ـ معنوي) بهشمار آورد؛ اما به دليل ارائهی جهانبیني خاصي كه تبعات فكري و عملي خاصي نيز در پي دارد و در برخي مواقع حتي به نوعي جايگزين اديان الهي نيز ميگردد، ميتوان براي آنها از عنوان «شبه دينهاي ضد دين» استفاده كرد.
با آنكه شيطانپرستي در برخی موارد همقدم با خداپرستي در زندگي اجتماعي بشر نمود داشته است؛ اما هيچگاه گستردگي و تنوع در مصاديق آن - تا حد آنچه كه امروز شاهد آن هستيم - نرسيده بوده است. در سالهاي نخستين قرن بيستم، برخي از عناصر فاسد اخلاقی، با اتكا به گرايشها و نظريهای توراتي و پروتستاني بهطور مخفيانه، جريان شيطانپرستي را با ويژگيهايي همچون گناهگرايي، قتل، تجاوزات جنسي، نابودكردن اصول اخلاقي، بيتوجهي به مسائل توحيدي و ... پايهگذاري كردند. نكتهی حائز اهميت آن است كه با وجود نبود استقبال عمومي از عضويت در گروههاي شيطانپرستي، آموزهها و تعاليم گمراهكنندهاي توسط ايشان و بهوسيله ابزارهايي كه از سوي قدرتهاي بزرگ سياسي در اختيارشان قرار گرفته، منتشر ميشود و اين گروهها در سراسر جهان همواره به عنوان كانونهاي فساد و فحشا شناخته ميشوند (كژراهه، 1386: 22). سال 1960 را ميتوان بهطور جدي، آغاز دور جديد حيات و فعاليت شيطانپرستان در آمريكا دانست؛ يعني زماني كه يك جريان خاص شيطانپرستي مسيحي به طور رسمي در آمريكا فعاليت خود را بهعنوان يك فرقه و مكتب آغاز كرده است.
علل پيدايش و روند رو به رشد جنبشهاي ديني جديد در ايران
- جامعه ايران در حال حاضر، مرحله گذر از سنت به مدرنيته را پشت سر ميگذارد و از ملزومات اين گذار، فروريختن باورهاي سنتي گذشته و عدم جايگزيني مناسب با عناصر فرهنگي متناسب با شاكلهی فرهنگ عمومي اين مرزوبوم است. اين وضعيتي است كه دوركيم، جامعهشناس فرانسوي از آن با عنوان «آنومي» ياد ميكند. در اين هنگامه، بحران هويت در ميان جوانان، به معضلي اساسي بدل شده و هر يك به فراخور محيط خانوادگي و گروههاي دوستي خود، راهحلي براي خروج از اين وضعيت بغرنج مييابند. يكي از اين راهحلها، گرايش به تفكرات نوين عرضه شده در بازار كالاهاي معنوي است كه با عنوان «اديان جديد» يا «جنبشهاي ديني جديد» خودنمايي ميكنند.
- عدم ارائهی صحيح دين اسلام و عرفان نشأتگرفته از آن به جواناني كه ديدگاههاي علمي در آنها نهادينه شده است و همين مسئله ميدان را براي جولان گروههاي فكري معنويتگرا و ديگر فرقهها باز گذاشته و نسل جوان امروز را ناخودآگاه بهسمت آنها سوق ميدهد.
- گسترش روزافزون رسانههاي گروهي كه جنبشهاي ديني جديد به بهترين نحو از آنها براي تبليغ و معرفي خود استفاده ميكنند. در حال حاضر، اينترنت به عنوان اصليترين ابزار انتشار و گسترش جنبشهاي ديني جديد قلمداد ميشود كه با استفاده از تمام تجهيزات خود، به خصوصيترين اماكن افراد رخنه كرده و آنها را تحت تأثير خويش قرار ميدهد؛ حتي فيلتركردن سايتها نيز نميتواند جلوي نفوذ آنها را بگيرد.
- زبان علمي جنبشهاي ديني جديد كه در رقابت با زبان سنتي ارائهی اسلام و عرفان اسلامي، گوي سبقت را ربوده و جوانان تحصيلكرده نيازمند به معنويت را جذب خود ميکند. استفاده از واژهها و مفاهيم علمي و فراروانشناسي و تبيين مكانيسم سيروسلوك عملي از جانب اين گونههاي جديد معرفتي جذابيت بيشتري ايجاد ميكند.
- پيوند نزديك دين و سياست در نظام جمهوري اسلامي ايران كه به تبع آن، تمام مشكلات ناشي از عملكرد سياستمداران بهپاي دين نوشته شده و از علل دينگريزي جوانان امروز و گرايش آنها به اديان ديگر - معنويتگراييهاي نوين و نيز تفكرات ضد دين - محسوب میشود.
آسيبهاي عرفانهاي نوظهور در ايران
عمده دليل گرايش برخي از جوانان به اين فرقهها از سر لهو و لعب و بدون هيچگونه شناختي از عقايد اصلي آنها است. همچنين به علت وعدههاي كذب سركردههاي اين مكاتب، عدهاي از افراد كه مشكل مالي دارند و در پارهاي موارد داراي مشكلات عقيدتي نيز هستند به اين فرقهها گرايش مييابند (محمودزاده، 1389). آسيبهاي فرقهاي در ابعاد مختلفي قابل تبيين و بررسي است. از بعد انفرادي، فرد تا خانواده، جامعه، منافع و مصالح ملي ميتواند در معرض اين آسيبها باشد. عرفانهاي نوظهور فعال در ايران داراي مؤلفههايي هستند كه با آنچه از آن به فرهنگ بومي ايرانيان يا فرهنگ اسلامي ايراني ياد ميشود، در تقابل آشكار است و گسترش تدريجي اين باورها در بلندمدت باعث ايجاد تغييرات اساسي در فرهنگ ديني ما خواهد شد. اين مؤلفهها عبارتند از:
- انسانمحوري در برابر خدامحوري؛
- تناسخگرايي در برابر معادباوري؛
- لااباليگري در برابر شريعتگرايي؛
- دنياپنداري در برابر عاقبتانديشي؛
- عشق جنسي در برابر عشق معنوي؛
- آسايش مادي در برابر آرامش معنوي؛
- تفكرگريزي در برابر تفكرگرايي؛
- خرافه پنداري در برابر واقعيتگرايي؛
- تكثرپذيري در برابر حقيقتطلبي؛
- تعبد كوركورانه در برابر حقيقتطلبي (كياني، 1388: 1-5).
شكلگيري فرق و نحل، معلول علتهاي متنوع و متكثري است كه در حوزههاي فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و امنيتي قابليت تبيين پيدا ميكند. در روند تغييرات حاصل از فعاليت اين فرقهها، آنچه از همه بيشتر مورد ستيز و عناد قرار ميگيرد، سنت و هنجارهاي رايج و پذيرفته شده است. اين آثار نخستين، هرگز متوقف در اين مقدمات نگرديده و در نهايت هويتهاي خرد و هنجارهاي نوپديد در تعارض با هويتهاي كلان و هنجارهاي مقبول، آن هويتخواهي را به عرصههاي اجتماعي تحميل ميکند كه مورد طمع غرب و جريانهای ضداسلامي قرار ميگيرد. اين فرصت ساخته شده، به تدريج بر شكافهاي ديني دامنزده و جايگاه دين را بهعنوان ستون خيمه هويت و امنيت ملي در ايران، مخدوش ميکند و بستر وضعيتي را فراهم ميسازد كه حاکميت سياسي را جهت حفظ انتظام اجتماعي، به پذيرش حداقلهاي حكومت سكولار مجبور کند (مظاهريسيف، 1389ب). از مؤلفههاي امنيت ملي در جمهوري اسلامي ايران، مذهب و دين است و به همين دليل از راههاي ضربهزدن به امنيت ملي، تضعيف دين و مذهب و اعتقادات مردم است و در اين خصوص از راههاي تضعيف اعتقادات و گرايش به دين و مذهب در مردم، ايجاد فرقههاي نوظهور و جذاب نشاندادن آنها است. اين نكته كه زماني جوامع دچار آسيبديدگي فرقهاي گردد، بستر خوبي براي دخالت بيگانگان و پيادهكردن اهداف سوءشان ميگردد، یکسره قابل پيشبيني است. از جمله اين آسيبها ميتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ايجاد تعارض مراجع ديني و متدينين با حاكميت سياسي به بهانه عدم برخورد حكومت با فرقهها؛
- بسترسازي براي تهاجمهای نرم بيگانگان؛
- مخدوشكردن هويت ملي؛
- بسترسازي براي بهرهبرداري سرويسهاي اطلاعاتي؛
- خلق بهانه براي دخالتهاي بيگانگان بهويژه در بعد مباحث به اصطلاح حقوق بشري (داداشي آذر؛1391).
نتيجهگيري
اگر مروري دوباره به مؤلفهها و زير مؤلفههاي ارائه شده در مباني نظري داشته باشيم، ميبينيم در وهله اول از نظر جامعه آماري مورد تحقيق، آنچه از اهميت ويژهاي براي گرايش به عرفانهاي نوظهور در ايران برخوردار است، ريشه در ظواهر موجود در اين عرفانها دارد و زرق و برق موجود در فرهنگهاي وارداتي غربي و شرقي و عدم غنا در برنامههاي فرهنگي كشور، راه را براي شبيخون فرهنگي باز كرده است تا آناني كه شناخت كامل به مباني دين نداشته يا در باورهاي ديني ضعيف هستند از راستيهاي موجود در اديان الهي دور شده و به ناراستيهاي پرزرق و برق موجود در عرفانهاي كاذب سوق داده شوند.
ترويج عرفانهاي نوظهور در ايران از برنامههاي عميق سياسي دشمنان خارجي شناخته شده است كه هدف آنان مقابله با اسلام و نظام مقدس جمهوري اسلامي است و افراد، بدون شناخت اين اهداف با نگاهي سطحي، شعارها و تبليغات مروجان اين عرفانها را با خواستههاي فردي خود همسو ديده و با تقليدهاي بيتحقيق با عبور از «اثباتگرايي» به «نگاه شهودي»، بهجاي آنكه بهدنبال كشف صحت و سقم ادعاهاي عنوان شده باشند، در درياي بيكران اطلاعات موجود در دهكده جهاني، تنها به دنبال شعارهاي بيمحتوا رفتهاند تا از مسايل و مشكلات خود به آن پناه برند. مهم اين است كه بايد با نگاهي عميقتر به اين عوامل به فكر چاره براي مقابله با گسترش اين عرفانها و روشنساختن اذهان عمومي باشيم تا سطحينگري نسبت به اين موضوع باعث تباهي نسل نگردد.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
- بیرو، آلن (1380) فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، تهران: انتشارات موسسه کیهان.
- چاترجي، ساتيش؛ چاندرا، دربندراموهان داتا (1384) معرفي مكتبهاي فلسفي هند، فرناز ناظرزاده كرماني، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- شجاعيزند، عليرضا (1381) عرفيشدن در تجربه مسيحي و اسلامي، تهران: نشر باز.
- شفرز، برنهارد (1384) جامعهشناسي جوانان، کرامتالله راسخ، تهران: نشر ني.
- كژراهه (1386) ويژهنامه روزنامه جام جم، اسفند.
- كياني، محمدحسين (1388) مولفههاي معنويت نوپديد در ايران، كتاب نقد، سال يازدهم، بهار و تابستان، شماره 50 و 51، صفحات: 109-157.
- كياني، محمدحسين (1391) در باب چيستي جنبشهاي نوپديد ديني، فصلنامه فلسفه و كلام اسلامي آينه معرفت، تابستان، صفحات 73-94.
- کوئن،بروس (1382) مبانی جامعه شناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: انتشارات سمت.
- گیدنز، آنتونی (1384) جامعه شناسی، منوچهر صبوري، تهران: نشر نی.
- محمودزاده، مريم (1389) عرفانهاي كاذب و انحراف جوانان، روزنامه رسالت، 89/7/4، صفحه 20.
- مظاهريسيف، حميدرضا (1389الف) جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- ــــــــــــــــــــ (1389ب)، سكولاريسم و عرفانهاي سكولاريستي، اديان و عرفانهاي نوظهور (4)، روزنامه رسالت، 89/8/1، صفحه 19.
- ــــــــــــــــــــ (1389ج) عوامل پيدايش معنويتهاي نوظهور، ماهنامه موعود، تيرماه، صفحات 13 تا 12، شماره 87 .
- مهدويكني، سعيد (1386) دين و سبك زندگي، شركتكنندگان در جلسات مذهبي، تهران: دانشگاه امام صادق (ع).