كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، ارتشبد آريانا، ارتش، حسين معتمدي منوچهري تنكابني
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"حسین معتمدی منوچهری تنکابنی"(بهرام آریانا) در 27 اسفند 1285ش. در تهران متولد شد. پدر او "صدرالدین" از اهالی «ثلاث تنکابین» بود. او پس از طی مدارس ابتدایی وارد مدرسه سیاست و نظام شد. سپس در سال 1304ش. به دانشکده صاحب منصبی مدرسه نظام پیوست. منوچهری در سال 1306 به درجه ستوان دومی رسید. نسب مادری آریانا به "معتمدالدوله" والی اصفهان، از کارگزاران قسیالقلب قاجار میرسید. آریانا از مهر 1318ش. در دانشکده افسری سمت کفیل فرمانده گردان را در اختیار گرفت و در اول مهر 1324ش. معاون اداری دانشکده افسری شد. وی در تیر ماه سال 1328ش. به علت وابستگی به دربار به سمت فرمانده لشگر گارد شاهنشاهی منصوب گردید و یک سال بعد، در سال 1329ش.، درجه سرتیپی را احراز نمود و تا شهریور 1331ش. در این سمت حساس ماند.[1]
از نازیسم تا فعالیت علیه نهضت ملی شدن نفت
آریانا در دانشکده افسری از دوستان صمیمی "خسرو روزبه" بود و از زمره افسرانی به شمار میرفت که ظاهراً در سالهای جنگ جهانی دوم به سَمت نازیسم و آلمان هیتلری گرایش نشان داده بود و با حزب «کبود» به رهبری "حبیبالله نوبخت" همکاری میکرد؛ لذا با اشغال ایران توسط قشون متفقین، سرهنگ آریانا نیز به همراه برخی «افسران آلمانوفیل»(متمایل به آلمان نازی)، مانند "فضلالله زاهدی"، "حسن بقایی"، و "نادر باتمانقلیچ" مدت 22 ماه بازداشت شد. در سالهای پس از شهریور 1320ش. چون سرهنگ آریانا از وابستگان سرلشگر ارفع، رئیس ستاد ارتش و نیز از اعضای حزب او که مهمترین پایگاه دربار و استعمار انگلیس در ارتش بود، به ریاست رکن یکم ستاد ارتش منصوب شد. سرهنگ بهرام آریانا در سال 1329ش. به علت گرایشهای شدید «شووینیستی» نام خود را از حسین معتمدی به بهرام آریانا تغییر داد. دو سال بعد در سال 1331ش. به عنوان رئیس هیئت وابسته نظامی ایران در فرانسه، تعیین و در زمان نخست وزیری "دکتر مصدق" از کار برکنار شد. مصدق در برابر توطئهها کاملاً هوشیار بود، او با گرفتن وزارت دفاع، "شاه بختی"، "زاهدی"، "آریانا"، "علوی مقدم"، "حجازی" و "گرزن" عوامل بلند پایه شاه را از ارتش بازنشسته کرد؛[2] اما شاه پس از چند روز آنها را در پستهای تشریفاتی نشاند و زیر پر و بال آنها را گرفت. زاهدی سناتور و مصونیت پارلمانی پیدا کرد، تا به راحتی جبهه ارتجاع را تقویت کند و آریانا به سمت وابسته نظامی به پاریس فرستاده شد.[3]
کودتاگران
بهرام آریانا در کودتای سپهبد زاهدی علیه دولت مصدق حضور داشته است و در منزل زاهدی در حصارک جلساتی تشکیل میدادند. در واقع میتوان گفت، گردانندگان اصلی توطئه کودتا علیه مصدق در وهله اول سرتیپ آریانا، فرمانده لشگر گارد شاهنشاهی و سرلشگر ارفع رئیس ستاد ارتش بودند؛ ولی تعداد افسران ارشد و امرای ارتش که پس از آن وارد این توطئه شدند، بیش از 15نفر بود. یکی از نشریات فرانسوی مینویسد: «سرتیپ آریانا رهبر کودتای نظامی در ایران است. سرتیپ آریانا که سابقاً منوچهری نام داشت، افسر قویالاراده و خشنی است. مع ذلک در میان افسران و افراد ارتش محبوبیت زیادی دارد. آریانا فرمانده لشگر گارد سلطنت است؛ ولی کسانی که با او برای انجام نقشه کودتا همکاری میکنند، حاضر شدهاند، در موقع عمل قسمتهای مهم و حساس ارتش را در اختیار او بگذارند.»[4]
بهرام آریانا پس از کودتای 28 مرداد 32 با درجه سرلشگری فرمانده نیروی زمینی و سپس با درجه سپهبدی، ژنرال آجودان شاه شد.[5]
نقش آریانا در سرکوب قیام عشایر
در فاصله میان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در تاریخ 14 مهر 1341 و لغو آن در 8 آذر 41 تا تاریخ 19دیماه همان سال که رفراندوم لوایح ششگانه اعلام گردید، رژیم با طرح و بزرگنمایی قتل مشکوک رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس، مهندس "ملک عابدی" را بهانه حمله و کشتار عشایر کرد. در مقابل، عشایر برای مبارزه با تعدی و غارت و چپاول نظامیان دولتی، گروهی مسلح تحت پوشش «نهضت مقاومت ملی عشایر» تشکیل دادند. نهضت مقاومت ملی، طی اعلامیههای متعددی از قیام امام خمینی در طول نهضت حمایت میکرد. نفوذ "آیتالله محلاتی" در میان عشایر فارس و حمایتهای معنوی "آیتالله دستغیب" ارتباط مستحکمی میان نهضت و روحانیون به وجود آورد. با آغاز قیام عشایر جنوب، سپهبد آریانا در اسفند 41 توسط شاه با اختیارات تام با عنوان فرمانده نیروهای جنوب به شیراز رفت. او با شیوههای خشن از جمله بمباران شدید مناطق عشایری موفق شد که تا تابستان 42 که اوج درگیری و خونریزی بود، این قیام را سرکوب کند.[6] "حبیب شهبازی" یکی از سران عشایر بود که با ارسال نامه و نیز در حضور طوایف و تیرههای قشقایی «کوهمره» و «ایلسرخی» آنان را به قیام علیه حکومت دعوت میکرد. در این میان فرماندهان دلیری همچون "دشتی گلهزن"، "مسیح بولوردی"، "بلوط جعفرلو" و "فضلالله گلکی" مردم را همراهی و قیام آنها را رهبری میکردند. با فراخوانی حبیب شهبازی عدهی زیادی از روستاییان و عشایر به دور او جمع شدند و عملیاتی همچون حمله به «پاسگاه دادنجان» و تسخیر آن را انجام دادند. در ایل بویراحمد این جنبشها توسط کدخدایان هدایت میشد. علاوه بر تلاش کدخدایان و خوانین دهات، برخی طلبههای محلی شیراز، زیر نظر آیتالله محلاتی مرتباً با اعلامیههای محلی در منطقه حضور پیدا میکردند و در تنویر افکار عمومی و تهییج آنها به مبارزه با رژیم کمک میکردند.[7]
از سران عشایر بویراحمدی و ممسنی به "ملاغلامحسین سیاهپور"میتوان اشاره کرد که با نبردهای گوناگون با تمام قوا و با همه ایل و فرزندان خود به مبارزه علیه رژیم پرداختند. آریانا نیز گاه با تطمیع و گاه با تهدید سران و رهبران این مبارزات، آنها را از میان راه برمیداشت. حکومت نیز با بمباران شدید شیمیایی این دلاوریها را بینتیجه گذاشت. آنها نیز به ناچار به نزد ایل و خانواده خود بازگشتند.[8] آریانا در نامهای برای دفاع از عملیات جنوب این گونه مینویسد: «من با هماوردان خود با مردانگی رفتار کردم و جز شش تن از آنان که انگیزه این کشت و کشتار نبودند، به همه بخشش همگانی دادم." نقش آریانا در فرماندهی عملیات جنوب که در زمان خود در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب وسیع داشت، سبب شهرت او شد. به هر روی نقشه جنونآمیز او در کشتار مردم جنوب، مورد توجه "سرهنگ گراتیان"، «رئیس سیا» در ایران قرار گرفت و به توصیه آمریکاییها، آریانا در سال 1344ش. به پاس خدماتش! در سرکوب عشایر جنوب به جای "ارتشبد حجازی" «رئیس ستاد ارتشتاران» عالیترین پست نظامی کشور انتخاب گردید.[9] وی بعدها این نقش ضد انسانی خویش را دستمایه مباهات قرار داد و در تشریح آن کتابهای «تاریخچه عملیات جنوب» و «نتایج عملیات جنوب» را نگاشت.[10]
زمینههای شکل گیری شایعات در مورد آریانا
آریانا در دوران ریاست ستاد ارتش به تقویت حزب «آریا» به رهبری "هادی سپهر" دست زد. جاهطلبیها و هرزگیهای اخلاقی آریانا عناد و کینه برخی امرای ارتش را برانگیخت و ظاهراً توسط آنها توطئه سازمان یافتهای علیه او آغاز شد. طبق اسناد ساواک از تیرماه 1346ش. شایعه وسیعی در سراسر کشور به ویژه آذربایجان پخش شد که گویا به همراه تیمسار باتمانقلیچ و در ارتباط با وابسته نظامی «الجزایر» در تهران قصد کودتا دارد. این شایعه از کانالهای مختلف به دفتر ویژه اطلاعات منعکس میشد و از طریق فردوست به اطلاع محمدرضا شاه میرسید. دامنه این توطئه که ظاهراً رادیوی «پیک ایران» ارگان حزب توده نیز به آن دامن میزد، تا بدانجا رسید که شایعه دستگیری بیش از یکصد افسر در رابطه با کودتای آریانا منتشر شد، علیرغم کذب بودن این شایعات و تکذیب مکرر آن توسط عوامل ساواک، مستشاران آمریکایی و شاه به دلیل گسترش نارضایتی در ارتش، حضور بیشتر آریانا را به صلاح ندانستند و او در نیمه ادریبهشت 1348 از سمت ریاست ارتش برکنار شد و بعد از مدتی به فرانسه رفت و ارتشبد "فریدون جم" جای او نشست.[11]
آریانا بعد از بازنشستگی
آریانا در مراسم بازنشستگی خود سخنانی ایراد کرد و برنامه خود را پس از بازنشستگی، نگارش کتابی در ترسیم «ایدئولوژی ارتش ایران» اعلام داشت. آریانا پس از بازنشستگی رنج کار ترسیم این ایدئولوژی را بر خود هموار نکرد و ترجیح داد که همچون قبل به عیاشیهای خود ادامه دهد. رفتار آریانا در این دوره که حتی ساواک نیز آن را ناشایست ارزیابی میکند، سبب شد، تا وی به اشاره غیر مستقیم شاه از کشور خارج شود و در پاریس اقامت گزیند. آریانا هر سال از فرانسه یکی دو مرتبه برای دیدن اقوام به ایران سفر میکرد. آخرین بار در پاییز و زمستان 56 در ایران بود.[12]
نقش آریانا در توطئههای دهه نخست انقلاب
«ارتش رهایی بخش ایران»(آرا) نامی بود که به تمامی نیروهای مسلح و یا عمدتاً نظامیهایی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکردند یا اندیشه مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی را داشتند، اطلاق میشد. جمعی از این افراد مانند ارتشبد" غلامعلی اویسی"، "غلامرضا ازهاری"، بهرام آریانا و اردشیر زاهدی و همچنین عدهای از سران ساواک موجودیت ارتش رهایی بخش ایران(آرا) را اعلام کردند. بهرام آریانا ضمن ارتباط با اویسی و "اشرف پهلوی" و در عین فعالیت در جبهه میهنپرستان ایران، خود تشکیل دهنده ستادی بود، مرکب از جمعی از مقامات سابق نیروهای هوایی، زمینی و دریایی، ستاد فرماندهی نیروهای مسلح با نام جنبش رهایی بخش ایران(آرا) و پاسداران شاهنشاهی که به عنوان شاخههای نظامی سیاسی تحت رهبری آریانا عمل میکردند.[13]
سرنوشت آریانا
آریانا پس از هفت سال زندگی و خوشگذرانی با انقلاب اسلامی مواجه شده بود و سرویسهای غرب نیز که در میان عناصر نظامی ورشکسته رژیم گذشته، موجودی جاهطلبتر از آریانا نمیشناختند، به سراغ او رفتند و با وعدههای فراوان دال بر سقوط قریبالوقوع جمهوری اسلامی کوشیدند، تا مجدداً رویای دیرینه ناپلئونی را در او زنده کنند. بدین ترتیب با یک میلیون دلار اعتباری که "سرشاپور ریپورتر" در اختیار او گذارد، در رأس یکی از نخستین گروهکهای سلطنت طلب قرار گرفت که خرابکاری مسلحانه را در مرزهای شمال غربی ایران هدف قرار داده بود. آریانا که با پول صهیونیسم جهانی تقویت و مسلح میشد، نخست با حمایت رژیم عراق مرکز فعالیت خود را در یکی از شهرهای عراق در جنوب شرقی کرکوک قرار داد و به همراه افرادی چون "سردار جاف"، "دکتر حسن جاف" و "سروان مختاری" برای آموزش نظامی ضد انقلابیون اردوگاهی تأسیس کرد. او توانست در پی تجاوز سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس، حمایت دولت ترکیه را جلب کند و مرکز گروه خود را در شهر مرزی «وان» قرار دهد. این در حالی بود که نخست وزیر ترکیه در دیماه 1360 رسماً حضور ضد انقلابیون مسلح ایرانی را در خاک ترکیه تکذیب کرد. بدینسان گروهک ارتش رهایی بخش ایران(آرا) با حضور قریب به سیصد نفر از وابستگان امنیتی و نظامی رژیم ساقط شده پهلوی به خرابکاری مسلحانه علیه انقلاب ایران پرداخت.[14]
پس از چندی میان آریانا و اویسی اختلاف افتاد. بدین ترتیب آخرین تلاشهای بقایای ژنرالهای رژیم پهلوی به افول گرایید و در کارزار رقابتها و نزاعهای شدید بر سر تقسیم واپسین میراث رژیم وابسته و منحط پهلوی در سال 1362ش. به رکود کامل کشیده شد و تنها دستاورد آن برای سرویسهای غرب سیاهه حداقل ده میلیون دلاری هزینههای بر باد رفته آن بود. این افول با نام ارتشبد سابق، بهرام آریانا در پیوند است.[15] سرانجام ارتشبد بهرام آریانا در تاریخ 31/3/1364 پس از یک بیماری چند ماهه در سن هشتاد سالگی در بیمارستان نظامی پاریس درگذشت.