كلمات كليدي : تاريخ، تيمور بختيار، مصدق، زاهدي، عبدالناصر، آمريكا، شوروي
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"تیمور بختیار" فرزند "فتحعلیخان سردار معظم بختیاری" در جریان جنگ جهانی در سال 1292ش. در نزدیکی «شهرکرد» به دنیا آمد و نیای بزرگ او "جعفر قلی خان بختیاری" بود.[1] تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را در «اصفهان» به پایان رساند؛ اما به دلیل سوء ظن رضاشاه به سران بختیاری به «لبنان» رفت و در مدرسه نظام به تحصیل پرداخت. از لبنان به «فرانسه» رفت و در دانشکده افسری به نام «سن سیر» ثبت نام کرد و در رشته سواره نظام فارغ التحصیل شد.[2]
نبرد واقعی علیه دموکراتها
در بازگشت به ایران با کسب رضایت پهلوی اول در سال 1316ش. به استخدام درآمد و هفت سال بعد داوطلبانه با ستون اعزامی ارتش به منطقه «آذربایجان» رفت و با نیروهای «فرقه دموکرات» درگیر شد.[3] در مسیر میان مراغه و تبریز جنایات زیادی را انجام داد و دموکراتها را به سختی شکست داد، او در بازگشت به تهران مورد تفقد ملوکانه قرار گرفت و به درجه سرهنگی رسید.[4]
تیمور بختیار در دولت مصدق
بختیار در ماجرای یاغیگری "ابوالقاسمخان بختیار" در اواخر سال 1331ش. در زمان نخست وزیری دکتر "محمد مصدق" برای مقابله با ابولقاسمخان عازم اصفهان شد. جنگ دو خویشاوند یکی به مخالفت با دولت دکتر مصدق و دیگری به طرفداری از دولت دکتر مصدق در مطبوعات سرو صدای زیادی ایجاد کرد. قدرت نمایی و مانور سرهنگ بختیار در تسلیم کردن ابوالقاسمخان سبب شد، مصدق به او توجه خاصی پیدا کند.[5] با دستگیر کردن پسر عمو و سرکوب کردن افراد ایل خود، فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه را جایزه گرفت.[6]
کودتای 28 مرداد
در جریان حوادث 28 مرداد، مصدق و تیمور بختیار رو در روی هم قرار گرفتند. بنا بود؛ اگر نظامیان مستقر در تهران نتوانند بر طرفداران دکتر مصدق پیروز شوند، لشگر کرمانشاه به فرماندهی تیمور بختیار به طرف تهران بیاید؛[7] اما حضور او لازم نشد[8] و تا رسیدن او به تهران سرلشگر "فضلالله زاهدی" زمام امور را در دست گرفت.
پاداش کودتا
فردای کودتا یعنی روز 29 مرداد سرهنگ بختیار هم یکی از کسانی بود که به خاطر مشارکت در حوادث 28 مرداد درجه سرتیپی گرفت.[9] وی به فرماندهی لشگر 2 زرهی و چند ماه بعد با حفظ سمت به فرماندهی تهران منصوب شد و به درجه سرلشگری رسید. بعد از 28 مرداد هم بختیار همواره با زندانی خود دکتر مصدق، رفتاری مؤدبانه داشت و گاهی هم با او صبحانه میخورد. دکتر مصدق بعد از صرف صبحانه دست به شانه سرتیپ تیمور بختیار میزد و میگفت: بابا تیمور فرامومش نکن، جمال عبدالناصر هم یک سرهنگ بود، به روایت دوستان بختیار، به نقل از خود بختیار، دکتر مصدق این جمله را بارها برایش تکرار کرده بود؛ شاید میخواست هوشیارش کند، شاید....
اقدامات تیمور در پست فرماندار نظامی تهران
حکومت کودتا با سپردن فرمانداری نظامی به تیمور بختیار فضا را تنگتر کرد.[10] بختیار در این سمت با خشونت تمام به سرکوبی مخالفان شاه و قلع و قمع مردم و تودهایها پرداخت و با دستگیری فداییان اسلام، رهبران این گروه انقلابی را به جوخه اعدام سپرد.[11] از مهمترین وقایع دوره دوم نخست وزیری "علاء" پیوستن ایران به سازمان پیمان «بغداد» بود. علاء یک روز قبل از رفتن به بغداد مورد سوء قصد یکی از اعضای جمعیت فداییان اسلام قرار گرفت و همین امر بهانهای برای دستگیری "نواب صفوی" رهبر این جمعیت و اعضای دیگرِ فداییان اسلام بود. اعدام شدگان که روز 21 دی ماه 1334 تیر باران شدند، عبارت بودند از "نواب صفوی"، "سید محمد واحدی"، "عبدالحسین واحدی"، "خلیل طهماسبی" و "مظفر ذوالقدر" که همگی به دست تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران کشته شدند.[12] "اسکندر دلدم" در کتابش آورده، وقتی تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران شد، در این پست آتشها سوزانید و جنایات او را باید با جنایات حاکمان دیکتاتور «کنگو»، «شیلی» و «کامبوج» مقایسه کرد.[13]
تیمور بختیار اولین رییس ساواک
قابلیتهای تیمور بختیار در اعمال خشونت، به زودی او را مورد توجه آمریکاییها قرار داد و هنگامی که نخستین زمزمههای تشکیل «ساواک» در فضای سیاسی کشور در دولت "اقبال" پیچید، به توصیه آمریکاییها بختیار به درجه سپهبدی رسید[14] و تشکیل و راه اندازی ساواک به او سپرده شد و اولین رییس این سازمان(تیمور بختیار) به عنوان معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اطلاعات و امنیت کشور معرفی گردید. سپهبد بختیار با بهرهگیری از افسران حکومت نظامی تهران به راهاندازی ساواک اقدام و از این طریق خشونت و سرکوب را در تمام ابعاد حکومت شاه نهادینه کرد. او در این سمت بخشهای پراکنده شهربانی، وزارت کشور، ضد اطلاعات ارتش و فرمانداری نظامی را یکی کرد.
ساواک را در نخستین روزها متخصصان کار کشته اسراییل(موساد) و آمریکایی(سیا) برنامهریزی کردند. بختیار قهرمان مبارزه با کمونیسم بود و با کشف مخفیگاه حزب توده و به دام انداختن رهبران آنها در چشم مستشاری آمریکا جا داشت و با قدرت و شهامتی یگانه به عیاشی و فساد مشغول بود.[15]
روابط استراتژیک با اسراییل
آمریکاییها و انگلیسیها مشغول کمک به تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران بودند. سپهبد تیمور بختیار رییس ساواک به «پاریس» رفت و خواستار ملاقات با "تسور" سفیر «اسراییل» شد و به نام شاه پیشنهاد همکاری و مبادله اطلاعات در امور امنیتی کرد. دیدار بعدی در نوامبر 1975م. بین بختیار و "ایسار هاول" رییس سابق پایگاه موساد در «روم» صورت گرفت و طرفین تصمیم به همکاری در امور امنیتی گرفتند.[16]
روابط ایران و شوروی
با تیره شدن روایط ایران و شوروی در پی امضای پیمان دو جانبه نظامی ایران و آمریکا، کار او افزون شد. ساواک در این دوره به جز مواظبت از تحریکات عبدالناصر(رییس جمهور مصر) میبایست، کسانی را که به رادیو مسکو، رادیو بغداد و رادیو پیک ایران گوش میدادند را نیز پیدا و تعقیب کند، شاه توانسته بود بوسیله اقبال و بختیار تهران را در صف اول خط حمله به شوروی و مصر قرار دهد.[17]
برکناری تیمور از ریاست ساواک
هدف او نخست وزیر شدن بود و با پرداخت پول دستور میداد که برخی روزنامههای درجه 2 عکسش را بزرگ چاپ کنند و زیر آن بنویسند، نخست وزیر آینده ایران؛ لذا وقتی که "امینی" نخست وزیر شد، بنای فحاشی علیه او را گذارد. او به "اشرف" هم نزدیک شده و با او زیاد تماس میگرفت. مدتی اشرف نزد "محمدرضا" به شدت اصرار میکرد که بختیار نخست وزیر شود. بالأخره ناسزاگویی بختیار علیه امینی شدت گرفت و او نیز به محمدرضا شکایت کرد و محمدرضا که حمایت آمریکاییها را از امینی میدانست، پشتش گرم شد و روزی دستور داد که تیمور را تحتالحفظ به فرودگاه و او را به اروپا ببرند.[18] درست است که او ظاهراً در مخالفت با امینی از کار برکنار شد؛ ولی برکناری او دلایل مهمتری داشت.
دلایل برکناری تیمور بختیار
سپهبد بختیار در سال 1339 بلافاصله بعد از انتخاب "کندی" با موافقت شاه سفری به آمریکا کرد و به دیدار کندی رفت. کندی به بختیار گفت، شاه قادر به انجام اصلاحات اساسی مبارزه با فساد و تشکیل یک حکومت مردمی نیست، او امکان مقابله با اطرافیان دزد و رشوهخوار را ندارد، چه رسد به مبارزه با کمونیستها، بعد با ایهام به بختیار اشاره کرد که اگر اقدام کند، آمریکا از رسیدن او به قدرت حمایت میکند. بختیار تا آن زمان هنوز نسبت به شاه وفادار بود و وجود او را لازم میدانست.[19]
بختیار در بازگشت به ایران، جریان مذاکرات خود را با کندی به اطلاع شاه رسانید و به شاه فهماند که کندی از طرز سلطنت و حکومت او رضایت ندارد. علت کنار گذاشتن او این بود که شاه نگران شد و فکر کرد که بختیار در آینده میتواند، برای او خطرساز باشد و با گسترش اختلاف امینی و بختیار از این فرصت استفاده کرد و او را کنار گذاشت.[20]
مخالفت با شاه
سپهبد بختیار بعد از برکناری از ریاست ساواک هنوز امید داشت که شاه او را به نخست وزیری انتخاب کند؛ اما شاه دیگر به او احتیاجی نداشت. شاه طی این مدت موفق شده بود، با قبول مواد انقلاب سفید کندی با او پیمان جدیدی ببندد و با اتکا به پشتیبانی کندی، بختیار را بازنشسته کند. ابلاغ این حکم که برای بختیار غیر منتظره بود، مبنی بر این بود که بختیار دیگر در حکومت شاه جایی ندارد، از همینرو بنای مخالفت با شاه را گذاشت.[21] تیمور ابتدا به فرانسه و از آنجا به سوییس رفت و مبارزه با شاه را علنی کرد.[22]
مصادره اموال بختیار
با حضور بختیار در اروپا و تکاپوهای او در مبارزه با شاه و کسب موافقت قدرتهای خارجی رژیم، در صدد برآمد بختیار را به ایران بازگرداند؛ اما موفق نشد و در شهریور 1348 محکوم به اعدام و همه اموالش مصادره شد.[23]
زندان در لبنان
تیمور در لبنان به جرم قاچاق اسلحه، 9 ماه در زندان بود و بعد که لبنان استرداد آن را به ایران رد کرد، روابط ایران و لبنان قطع شد.[24]
"ژان پل سارتر" نویسنده معروف فرانسوی، استرداد بختیار به رژیم ایران را به معنای صحه گذاشتن به حکم اعدام او میداند و میگوید من به بیطرفی دستگاه قضایی ایران در مورد محاکمه ژنرال بختیار اعتماد ندارم.[25]
مهمان ویژه بغداد
او با خروج از لبنان به سوییس بازگشت و با استفاده از اختلاف رژیم شاه با حکومت عراق به دعوت "حسنالبکر" رییس جمهور وقت عراق، به آن کشور رفت تا از آنجا بر ضد شاه مبارزه کند. در آن زمان روابط ایران و عراق در بدترین وضعیت بود. رفتن بختیار به عراق باعث شد، گروه زیادی از مخالفان شاه به عراق سرازیر شوند تا با بختیار درباره فعالیتهای آینده رژیم همفکری و همکاری کنند.[26] در عراق "صدام حسین" برنامه وسیعی روی بختیار پیاده میکند و او را با حزب توده و دبیر کل آنها "دکتر رادمنش"[27] و با گروههای چپگرا در اروپا آشنا میکند.[28]
جذب ناراضیان داخلی و خارجی
اولین اقدامی که بختیار جهت براندازی نظام شاهنشاهی انجام داد، تلاش جهت جذب و متمرکز کردن نخبگان ناراضی بود. این تلاش بیوقفه در بعضی موارد جواب میداد و بعضاً هم عقیم میماند. مورد "داریوش فروهر" از مواردی بود که شکست بختیار را در جذب بعضی از ناراضیان نظام سلطنتی آشکار میکرد. هر چند فروهر به عنوان یکی از ناراضیان نظام شاهنشاهی تلقی میشد؛ ولی این موضوع منجر به همکاری وی با تیمور بختیار نشد. از جمله اقداماتی که بختیار در جهت متمرکز کردن و جهت دادن ناراضیان نظام شاهنشاهی انجام داد، تحریک کردهای ایران علیه حکومت محمدرضا بود. بختیار که فقط به دنبال رسیدن به هدف سرنگونی رژیم بود، از هر راه ممکن سعی در تشکیل و منسجم کردن جبهه خود کرده بود و در این راه حتی از حمایت کمونیستهایی که قبلاً در زمان ریاستش به ساواک آنان را قلع و قمع کرده بود، استفاده میکرد. از دیگر شخصیتهایی که بختیار در جذب آنان تلاش میکرد بازنشستگان ارتش و یا حتی روحانیون مخالف با شاه بود که در جذب روحانیون نیز موفق نبود.[29]
قتل تیمور بختیار
اواخر مرداد 1349 یکی از مأموران نفوذی ساواک که همراه با چند مأمور دیگر خود را در میان محافظان مخفی بختیار جای داده بودند، با استفاده از فرصتی که به دست آورده بود، هنگامی که بختیار به شکار رفته بود او را به گلوله بست. بختیار چند روز بعد از ترور در بیمارستانی در بغداد بر اثر شدت جراحات درگذشت.[30]