كلمات كليدي : تاريخ، امويان، حسن بصري، تصوف، امام التابعين، اهل بيت، خلفا
نویسنده : قدسيه خدامي
حسن بصری ملقب به ابوسعید یکی از موالیان بود.[1] پدرش یسار که فیروز نام داشت و مسیحی بود، از اسرای میسان[2] در جنگ ثنی (یکی از جنگهای مسلمانان با ایرانیان) بود. [3]مادر او خیره از آزادکردههای امسلمه زوجهی رسول خدا به شمار میآمد؛ بنابراین پدر و مادر هر دو برده بودند که آزاد شدند.[4]
حسن بصری
وی در سال 21 هجری[5] دو سال مانده به خلافت عمر در مدینه به دنیا آمد[6]و در وادی القری پرورش یافت و مردی بسیار فصیح بود[7].
حسن بصری از فقهای طراز اول، امام التابعین[8] و بزرگ محدثان[9] اهل سنت به حساب میآید. در وصف وی گفتهاند: «وی مردی جامع و عالمی بلند مرتبه و فقیه و امین و مورد اعتماد و زاهد و پارسا و دارای دانشی گسترده و سخن آور و زیبا و خوش اندام بوده است.»[10] او را در سیره شبیه یاران پیامبر(ص)[11] و در اندیشه شبیه عمر بن خطاب[12] دانستهاند. وی در فقه صاحب طریقه بود و مذهب و مکتب بصری با نام او شناخته میشد[13] و ملقب به امام اهل بصره بود[14] و از این رو منش، رفتار، پوشش و گفتار او را مینوشتند و تبعیت میکردند[15]. به عنوان مثال در سیرهی او آوردهاند که با رنگ زرد خضاب میکرد، انگشتری از نقره در دست چپش بود و موهای سبیل خود را بدان گونه که مردم کوتاه میکردند، نمیکرد. بر تن او جامهی یمنی دارای نقش و نگار و بر سرش عمامهی سیاه بود[16].
وی عثمان را درک کرده و از وی حدیث نقل نموده و به هنگام قتل او چهارده ساله بوده است[17]. نقل است که وی در حکومت عثمان با عبدالرحمن بن سمره به سیستان رفته و کاتب او بوده است[18] که به لحاظ طفولیت وی چندان درست به نظر نمیآید. حسن بصری را از مخالفان علی(ع) دانستهاند[19]. وی تا یک سال پس از جنگ صفین در مدینه بوده است[20]. نقل است که در زمان خلافت امام حسن مجتبی(ع) به همراه قتیبه بن مسلم به خراسان رفته است و تحت تابعیت ایشان نبوده است[21]. در زمان خلافت معاویه به عنوان کاتب ربیع بن زیاد والی خراسان به سیستان رفته و امور دیوانی و تعلیم و تعلم آن ناحیه را به مدت سه سال به عهده داشته است؛ به طوری که ربیع بدون مشورت او اقدامی نمی نمود.[22] وی بیشتر عمر خود را در بصره گذراند و در این مدت زعامت فکری و فقهی اهل بصره را برعهده داشته است و از سوی عمر بن عبدالعزیز به منصب قضاوت گماشته شد[23].
حسن بصری و تصوف
حسن بصری را یکی از عباد و زهاد هشتگانه دانستهاند؛[24] به طوری که اهل عرفان و تصوف همچنین اکثر مشایخ اهل عرفان، خود را به او منتسب مینمایند و حسن را در سلسلهی مشایخ سرآمد میدانند و معتقدند که او خرقه از امیرالمومنین(ع) گرفته است[25] که صحت و سقم آن نیازمند بررسی موشکافانه است. در واقع او به عنوان یکی از زاهدان برجستهی قرن اول به شمار میآید. اهل سنت وی را سرآمد موعظه و تذکر، حلم و عبادت و زهد و صدق دانستهاند.[26] یکی از عرفای برجستهی هم دورهی او محمد بن سیرین نام دارد که در منش و رفتار با حسن بصری مورد مقایسه قرار گرفته است؛ چنان چه گفتهاند حسن بصری مردی بسیار اندوهگین و محمد بن سیرین فردی شوخ و خنده رو بود. حسن بصری برای خشنودی خدا سخن میگفت و اعتراض میکرد و محمد بن سیرین برای خشنودی خدا سکوت میکرد[27] .
حسن بصری جلسات موعظه داشت و همهی عرفا و گوشهنشینان بصره نزد او میآمدند و سخنان او را میشنیدند[28]. نقل شده که در منزلش مجلس خاص داشت که در آن جز در معانی زهد و پارسایی و علوم باطن سخن نمیگفت[29]. تمام سخنان محفل او از آن جهان و آخرت بود و پس از نقل داستانهای آموزنده دستهای خود را برای دعا بلند میکرد.[30] احمد بن اسحاق نقل کرده که گفتهاند هیچ کس را ترسانتر از حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز ندیدهام، گویی که آتش دوزخ فقط برای آن دو آفریده شده است؛[31] اما در حلقهی خود در مسجد حدیث و فقه و علوم قرآن و لغت و سایر علوم میگفت و اگر دربارهی تصوف از او سوالی میشد، پاسخ میداد[32]. از وی مواعظ و لطایفی در کتب تاریخی نقل شده است[33].
حسن بصری و اهل بیت(ع)
حسن بصری به عنوان یکی از مهمترین مصادر روایی اهل سنت از جایگاه خاصی برخوردار است و دیدگاه وی مورد توجه عامه بوده است. هر چند وی به مقام و منزلت و رفعت علمی خاندان اهل بیت واقف بود؛ اما با این حال خود را به شکل مستقل صاحب رای و نظر میدانست و در مقابل اهل بیت دستگاهی علم کرده بود؛ چنان چه امام باقر(ع) به شکوه از او گفتهاند که ابوحنیفه اصحاب دارد، حسن بصری هم اصحاب دارد[34].
هر چند حسن بصری در منقبت امیرالمومنین سخن رانده و وی را در علم و ورع و شرف برتر امت دانسته است؛[35] اما چنان چه پیش از این ذکر شد مواضعی مخالف ایشان داشت. آمده است در جنگ جمل پس از ورود امام به بصره با حسن بصری مواجه شد و به او فرمود: «وضویت را نیکو کن.» او در پاسخ گفت: «دیروز کسانی را کشتی که به غایت نیکو وضو میگرفتند.» حضرت فرمود: «تو را چه شد که همراه آنها در جنگ شرکت نکردی؟» گفت: «خود را برای نبرد آماده کرده بودم و یقین داشتم که تخلف از جیش امالمومنین کفر است، اما هر بار ندایی شنیدم که میگفت برگرد که قاتل و مقتول هر دو در آتشند.» حضرت فرمود: «راست گفتی آن منادی برادرت ابلیس بود؛ اما منظور او لشکر عایشه بود.»[36] در ادامه زمانی که حضرت به ایراد سخنرانی پرداختند، وی لوحی به دست داشت و سخنان حضرت را مینوشت. حضرت فرمودند: «هر قوم را سامری است و این حسن بصری سامری این امت است.»[37]
هر چند بصری نگاه مثبتی به جنگهای امیرالمومنین نداشت، با این حال این حدیث از چند جهت چندان درست به نظر نمیآید. اولا حسن بصری در این زمان بر اساس سال ولادت کمتر از پانزده سال داشته است و بیان چنین سخنانی در مورد فرد کم سن و سالی که شاید هنوز به بلوغ نرسیده باشد، روا نیست. علاوه بر این چنان که در منابع آمده است وی تا یک سال پس از نبرد صفین در مدینه بوده است[38].
هر چند صحت این روایت مورد تردید است؛ اما روایات دیگری وجود دارد که به درستی مواضع ائمه(ع) را نسبت به وی انعکاس میدهد. به عنوان مثال در دورهای که شبهاتی پیرامون مسالهی قضا و قدر مطرح میشد، حسن بصری ضمن نامهای به امام حسن مجتبی(ع) مینویسد: «شما خاندان نبوت و معدن حکمت هستید، شما را خداوند کشتی سیار در دریاهای ژرف قرار داده، پناه بی پناهان هستید و به ریسمان شما چنگ میزند تندرو. هر که پیرو شما شود هدایت مییابد و هر که تخلف جوید هلاک میشود. من این نامه را موقعی نوشتم که امت حیران و سرگردان در مسالهی قضا و قدرند. از شما تقاضا دارم آنچه خداوند به شما ارزانی داشته از علوم برای ما بگشایید تا راهنمای اعتقاد ما شود.»[39] حضرت در پاسخ سخنان وی را متذکر شده و فرمودند: «اگر ما نزد تو و یارانت چنان که نوشتهای میبودیم به ما مقدم نمیشدید و دیگری را بر ما مقدم نمیداشتید»، ایشان در ادامه آیاتی را بیان میدارند و حجت را بروی تمام میکنند.[40]
در جریان ملاقات بصری با امام زین العابدین(ع) نقل است که روزی امام او را در منی در حال وعظ دید. حضرت توقف فرمود و از او چند سوال کرد که حسن در پاسخ سرافکنده شد. حضرت به او فرمود: «پس چرا وعظ مردمان مینمایی و تعهد حال خود نمیکنی؟[41]»
وی با امام باقر(ع) نیز ملاقاتی داشته است و حضرت وی را به جهت اشاعهی برخی اعتقادات و تفسیر غلط برخی از آیات مورد سرزنش قرار داده و میفرماید: «ای حسن اگر به تو بگویم، دعوی چیزی را کردی که به جهت تو نبود و تو را ای جاهل بصره اصلا علم و حوصله دریافت فهم آن نیست، یقین آن چه در حق تو گفتم، مرا علم و اطلاع به حقیقت آن کما ینبغی و یلیق از روی صدق و تحقیق است، زیرا که همگی آن از تو بر من ظاهر و عیان گردید.[42]
آراء حسن درباره ی خلفا
از آن جا که حسن بصری امام التابعین و از بزرگان حدیثی اهل سنت محسوب میشود، آراء و عقاید او دربارهی افراد تحت عنوان سیره و سنت از اعتبار خاصی میان عامه برخوردار بوده و در شکل دادن به افکار آنان نقش جدی دارد. بر این اساس مردم نظر وی را دربارهی شخصیتهای موثر جویا میشدند. در باب ابوبکر از وی پرسیدهاند، ابوبکر افضل است یا علی(ع)؟ وی که پیش از آن در مدح علی(ع) سخن رانده بود، گفت: «سبحان الله علی(ع) سوابقی دارد که ابوبکر نیز در آن شریک است؛ ولی علی(ع) حوادثی را ایجاد کرد که ابوبکر درآن شریک نبود، بنابراین ابوبکر افضل است،[43] حتی روایت است که عمر بن عبدالعزیز کسی را نزد حسن بصری فرستاد تا بپرسد آیا رسول خدا(ص) ابوبکر را جانشین خود قرار داده است؟ حسن بصری در پاسخ گفت: «آری، سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، پیامبر(ص) ابوبکر را به جانشین خود برگزیده بود. پیامبر آگاهتر و پرهیزگارتر از آن است که کسی را بر مردم حاکم گرداند؛ اما به این کار فرمان داده نشده باشد[44].
در مورد عمر نیز زمانی که پرسیدند عمر افضل است یا علی، پاسخ وی همان بود که که در مورد ابوبکر داده بود و عمر را افضل دانسته بود[45]. وی هم چنان که سیرهی پیامبر را نقل مینمود به سیرهی ابوبکر، عمر و عثمان نیز پرداخته و روایات زیادی در این باب نقل نموده است[46].
حسن عثمان را نیز برتر از امام علی(ع) دانسته است[47]. وی عثمان را دیده و از وی کرامتی نقل نموده است[48].
هر چند در باب عقاید حسن بصری نظر مشهور چنین است؛ اما روایتی از حسن بصری در یکی از منابع شیعی موجود است که در آن حسن اظهارات خود را دربارهی خلفای راشدین از باب تقیه دانسته است[49] و چرخشی صد و هشتاد درجه دارد.
اما دربارهی معاویه از وی نقل شده است که گفت:«معاویه چهار خصلت داشت که اگر یکی از آنها را میداشت برای هلاک و تبه کاری او کافی بود. او شمشیر بر این امت کشید. کار خلافت را بدون مشورت مسلمین ربود... دوم فرزند خود یزید را که دائم الخمر است، به ولایت عهد و خلافت مسلمین منصوب کرد... سیم این که زیاد را برادر خود نمود... چهارم قتل حجر و یاران او.»[50] وی علی(ع) را برتر از معاویه میدانست و از پیامبر خدا(ص) نقل کرد: «هر گاه معاویه بن ابیسفیان را دیدید که بر منبر خطبه میخواند، گردنش را بزنید. (مسلمانان) چنان (که او فرموده بود) نکردند و از این رو رستگار نشدند.»[51]
حسن بصری و دستگاه خلافت
حسن بصری بیشتر عمر خود را در بصره گذراند و با تشکیل محافل علمی رهبری فکری بصره را در فقه و تفسیر و... به دست گرفت و در حوادث و رخدادهای پیش آمده، زعامت فکری آنان را بر عهده داشت. وی به لحاظ سیاسی اهل تقیه بود و از مجموع سخنان او به دست میآید که وی مخالفت با حکومت را در قالب قیام مسلحانه جایز نمیدانست. به عنوان مثال در حکومت ظالمانهی حجاج و قیام ابن اشعث زمانی که مردم نظر وی را جویا شدند، در پاسخ چنین گفت: «ای مردم به خدا سوگند که خداوند حجاج را برای عقوبت شما بر شما چیره کرده است. با شمشیر با عقوبت خدا معارضه نکنید. بر شما باد به آرامش و تضرع به پیشگاه خداوند... اگر مردم هنگامی که از سوی سلطان گرفتار میشوند شکیبایی کنند، چیزی نمیگذرد که گشایش مییابند؛ ولی دشواری در این است که به شمشیر روی میآورند و بر آن توکل میکنند و به خدا سوگند هرگز روی خوبی و خوشی را نمیبینند[52].» در جریان یزید بن مهلب نیز هر چند از شامیان اعلان بیزاری جست؛[53] اما با شورش علیه آنها مخالف بود.[54] وی تقیه را واجب میدانست[55] و در این راستا با حرکت سعید بن جبیر نیز موافق نبود[56].
با این حال هر چند موعظههایی از او برای حاکمان و امرا نقل شده است؛[57] اما زمانی که از وی خواسته شد نزد امیران برود و آنان را امر به معروف و نهی از منکر کند، زبون کردن خود را روا ندانست و معتقد بود که شمشیرهای آنان بر زبان امثال او پیشی خواهد گرفت[58].
بر این اساس حکومت مخالفت با چنین علمایی را به سود خود نمیدانست و شاید بر همین اساس بستر مناسبی برای وی فراهم شد تا مکتبی را در بصره پدید آورد و دستگاهی مقابل اهل بیت ایجاد کند.
شخصیت روایی
وی از عمران بن حصین، مغیره بن شعبه، عبدالرحمن بن سمره، ابی بکره، نعمان بن بشیر، جندب بن عبدالله، سمره بن جندب، ابن عباس، ابن عمر، جابر، عمرو بن ثعلب، عبدالله بن عمر، معقل بن یسار، ابی هریره، اسود بن سریع، انس بن مالک و گروه کثیری از صحابه و تابعین روایت نقل نموده است[59].
از وی نیز ایوب، ثابت، یونس بن عون، حمید طویل، هشام بن حسان، جریر بن حازم، یزید بن ابراهیم، مبارک بن فضاله و گروه کثیری نقل روایت نمودهاند.[60]
سال وفات
سرانجام در رجب سال صد و ده هجری در هشتاد و نه سالگی در بصره وفات یافت. نقل است که در شب جمعه وفات یافت و پس از نماز جمعه بر وی نماز خواندند و به قدری ازدحام نمودند که نماز عصر در جامع بصره اقامه نشد[61].