كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، حسنعلي منصور، نخست وزير، انقلاب شاه و مردم
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"حسنعلی منصور" در اردیبهشت 1302ش. در یک خانواده اشرافی در تهران به دنیا آمد. پدر او "رجبعلی منصور" کارمند وزارت امورخارجه بود. نقش رجبعلی منصور در این سمت، در قرارداد 1919م. نقش مؤثری بود. این قرارداد ایران را عملاً به یکی از مستعمرات انگلیس تبدیل میکرد و نزدیکی و جانبداری او از انگیسیها نیز از همین قرارداد مشخص میشود.[1]
حسنعلی منصور تحصیلات ابتدایی خود را در «دبستان جمشید جم» شروع کرد. وی تحصیلات متوسطه و آموزشهای دبیرستانی را در دو دبیرستان «ایرانشهر» و «فیروز بهرام» گذراند. حسنعلی بعد از یک سال تحصیل در دانشکده فنی انصراف داد و در رشته حقوق و علوم سیاسی در سال 1324ش. لیسانس خود را گرفت و در مهر همان سال به استخدام در وزارت امورخارجه در آمد. او در اواخر سال 1324ش. به عضویت هیئت نمایندگی ایران در «کنفرانس صلح پاریس» در آمد. وی در نیمههای سال 1329ش. در کابینه "رزم آرا" و به ریاست دفتر وزیر امور خارجه منصوب شد، آنگاه در کابینه زودگذر "حسین علا" به ریاست دفتر نخست وزیری برگزیده شد و با استعفای علا و روی کار آمدن "دکتر مصدق" در وزارت امورخارجه معاون اول سیاسی شد، سپس در کابینه دوم علا ریاست دفتر نخست وزیر را به عهده داشت. در سال 1338ش. در کابینه "دکتر اقبال" به وزارت کار رسید. چندی نیز در وزارت بازرگانی مشغول به کار شد.[2]
تأسیس کانون مترقی
منصور پس از سقوط کابینه اقبال به فکر زمامداری افتاد و با جلب نظر سفارت آمریکا مشغول فعالیت شد و جمعیتی به نام «کانون مترقی» را بنیاد نهاد. وظیفه این کانون تهیه برنامههای اقتصادی و صنعتی برای کشور بود که بیشتر تحصیلکردههای آمریکا عضویت آن را داشتند؛ بعدها اعضای این گروه به «بچههای وارن» معروف شدند. منصور پس از بنیانگذاری کانون مترقی به فکر نمایندگی مجلس افتاد. او اعتقاد داشت که بایستی یک گروه متشکل در مجلس که اکثریت را در دست داشته باشند، تشکیل دهد.[3]
انتخابات دور بیست و یکم در شهریور ماه انجام شد. در این انتخابات کانون مترقی بیش از چهل نماینده به مجلس فرستاد که خود منصور یکی از این چهل نماینده بود. او بعدها «حزب ایران نوین» را تأسیس کرد.[4] در فضای به وجود آمده، منصور گروهی متشکل از تکنوکراتها و مدیران ایرانی تحصیلکرده آمریکا را تشکیل داده بود. وی با کمک گروهی از اعضای اولیه کانون مترقی سیاههای از کاندیداهای حزب را تهیه کرده و برای تأیید نهایی برای شاه برد، پس از تأیید شاه تمامی این کاندیداها به نمایندگی مجلس برگزیده شدند.[5]
منصور بر مسند نخست وزیری
شاه از چندی پیش منصور را برای نخست وزیری در نظر گرفته بود و گمان میکرد او قادر به اجرای برنامههای نوسازی کشور و جامعه است. به اشاره شاه "اسدالله علم" نخست وزیر مورد علاقه و مورد اعتماداش از کار کناره گرفت، تا منصور بر کرسی صدارت تکیه زند. حوادثی که در اواخر دهه سی در کشورهای مختلف جهان اتفاق افتاد، سبب شد که آمریکاییها نسبت به سیاستهای خود در کشورهای جهان سوم به خصوص ایران بازاندیشی کنند. آنها به این نتیجه رسیدند که حمایت از حکومتهای استبدادی در دراز مدت نتیجه مطلوب نخواهد داشت و خطر کمونیسم را در این کشورها افزایش خواهد داد. تصمیم آمریکاییها برای تغییر رویه، با فشار بر محمدرضا شاه برای انجام اصلاحات و با هدف حفظ رژیم به وسیله وحدت میان شاه و طبقه متوسط به کمک یک نیروی تحصیلکرده و اصلاحطلب که میخواستند در چهارچوب رژیم کار کنند، امکانپذیر بود. به همین جهت راه برای زمامداری منصور فراهم شد. کابینه منصور اغلب متشکل از یاران حزبیاش بودند. منصور در 18 اسفند بعد از یک سخنرانی مقدماتی و معرفی وزیران، یک برنامه مفصل و جامع و مترقی ارائه داد. او ضمن سخنرانی مفصل خود میگوید: «دولت معتقد است که برای اجرای برنامههای وسیع توسعه اقتصادی و اجتماعی، باید قدرت خلّاقه ملت را به حرکت درآورد و وجدان عمومی را برای انجام هدفهای عالی آن بسیج نمود».[6]
منصور به دنبال آرام کردن اوضاع
نخستین اقدام دولت منصور پایان دادن به تبعید "آیتالله خمینی" بود که در چهاردهم خرداد 1342ش. از قم به تهران تبعید شده بود. منصور در یک سخنرانی گفت: «مقام روحانیت برای ما با ارزش است. من مأموریت دارم که مراتب خاص شاهنشاه را به مقامات روحانی ابلاغ نمایم.» منصور در همان روز "دکتر صدر" وزیر کشور را نزد امام فرستاد. دکتر صدر در این ملاقات از حکومت علم انتقاد کرد و گفت دولت منصور برنامههای مترقی دارد، امام در جواب گفتند: «نه با حکومت سابق دشمنی داشتیم و نه با شما برادری؛ ما باید ببینیم شما چه میکنید».[7]
روزنامه اطلاعات در همان روز خبری تحت عنوان «اتحاد مقدس» به بررسی تفاهم روحانیت و انقلاب شاه و ملت پرداخت که این خبر با واکنش شدید امام مواجه شد. امام در یک سخنرانی علیه مطالب روزنامه گفت: در این روزنامه کثیف اطلاعات نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شد؛ کدام انقلاب، کدام ملت، خمینی را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.[8]
منصور که میدانست ناآرامیها مانع پیشرفت اهداف دولتش میشود، در برابر این انتقادات سکوت کرد. در نتیجه پس از مدتی آرامش و ثبات سیاسی نسبی به دست آمد.
اوضاع اقتصادی
کار ویژه و عمده دولت منصور سر و سامان دادن به مسائل اقتصادی بود. البته منصور از مدتها قبل خود را برای نخست وزیری تحت حمایت آمریکاییها آماده کرده بود و برنامههای مفصلی در شورای عالی اقتصاد برای توسعه کشور تدارک دیده بود. علاوه بر این دوستان او که همگی تحصیلکردههای آمریکا بودند، در سازمان برنامه، طرح توسعه اقتصادی را به سبک آمریکایی و بر پایه درآمدهای نفتی پی گیری میکردند. فعالیت این افراد تقریباً خیال شاه و مقامات آمریکایی را از بهبود وضعیت اقتصاد در ایران راحت کرده بود.[9]
منصور در آغاز راه برای تأمین اعتبار طرحهای خود دچار کسری بودجه شد که به ناچار دو راه را پیش گرفت؛
1.افزایش درآمدهای نفتی
2.دریافت وام از آمریکا؛ این گونه درآمدهای نفتی 50 درصد سهم درآمد ملی را تأمین میکرد و یکی دیگر از جنبههای مورد توجه دولت در توسعه اقتصادی، صنایع سنگین بود. در این راه دولت به کمک شرکتهای آمریکایی به راهاندازی صنایع پتروشیمی اقدام نمود و قراردادی برای ساخت کارخانه ذوب آهن با شوروی منعقد کرد. همچنین راه اندازی کارخانههای ماشین سازی اراک و تبریز با کمک کشورهای اروپایی از این اقدامات بود. همه این اقدامات کشور را دچار مشکلاتی کرد که دولت پیشبینی آن را نکرده بود.[10] سیاستهای اقتصادی دولت شرایط خاصی را برای مردم به وجود آورده بود. دولت برای جبران کسری بودجه به گران کردن کالاها و خدمات روی آورده بود. همچنین سیاست دولت در بخش کشاورزی و صنعت که مدام مورد ت،کید بود، سبب شد جمعیت فعال این بخشها به شدت دگرگون شود، به طوری که جمعیت فعال کشور در بخش کشاورزی از 75 درصد در سال 35 در حدود 44 درصد در سال 1343ش. رسیده بود؛ در مقابل جمعیت فعال کشور در بخش صنعت از 8/13 درصد در سال 33 به 5/16درصد در سال 43 افزایش یافته بود.[11]
سیاست خارجی
در سالهای دهه چهل، عمده روابط با آمریکا بود. در این سالها شمار کارشناسان نظامی آمریکا در ایران از مرز ده هزار نفر گذشت و ایران به لحاظ نظامی به شدت به ایالات متحده وابسته شد. همچنین طبق یکی از این لوایح به دولت اجازه داده میشد، به تناسب احتیاج خود تدریجاً ظرف مدت پنج سال تا مبلغ 200 میلیون دلار اعتبار با حداکثر بهره 5 درصد به مدت 10سال با تضمین دولت ایالات متحده از بانکهای این کشور تحصیل نماید[12]، اما روابط با شرق حول مسائل اقتصادی بود. اگرچه شاه هیچ گاه مایل نبود این روابط را ابراز کند و همیشه تأکید بر روابط اقتصادی بود: «ما در تمام امور غیر از امور سیاسی با شوروی همکاری داریم، مرز ما مرز اقتصادی است.»[13]
کاپیتولاسیون
هشت ماه بعد از فعالیت به نسبت آرام دولت در زمینه سیاسی و اقتصادی، به ناگاه مجلس با تصویب لایحه کاپیتولاسیون یا موافقتنامه مصونیت قضایی نیروهای آمریکایی در ایران، دولت را دچار بحران کرد. دامنه این بحران در روزهای بعد رسوایی بزرگی را برای حکومت رقم زد. چند روز بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون، مجلس به تصویب لایحه دریافت وام 200 میلیون دلاری از آمریکا پرداخت. این خبر مردم را خشمگینتر کرد، برای ایرانیها روشن بود که این پول پاداش دولت ایران برای پذیرفتن قانون کاپیتولاسیون بوده است.[14]
منصور در جلسهای در مجلس گفت: «مصونیت سیاسی خاص این مملکت نیست، در کشورهای همسایه هم سابقه دارد.» امام نیز در پی این سخنان اعتراض شدیدی به کاپیتولاسیون کرد و آن را سند بردگی ملت ایران دانست. ایشان در این سخنان منصور را «مَردک» خطاب کرد. این سخن امام منصور را به شدت آشفته کرد و در صدد تبعید ایشان برآمد و بالأخره نیز امام را از قم به تهران آورد تا ایشان را به ترکیه تبعید کند. همین امر یکی از دلایل مهم ترور منصور در روزهای بعد بود.[15]
تلاش برای ترور منصور
در دی 1343 دولت بر اثر فشارهای بودجهای مجبور شد، بهای بسیاری از کالاها و خدمات را بالا برد که این مسأله به وخیمتر شدن شرایط اقتصادی مردم دامن زد و اوضاع سیاسی را نیز بحرانیتر نمود. منصور که در آغاز وانمود میکرد فضای مخالف را تحمل میکند، بعدها نشان داد از بازتاب سخنرانی یک مخالف هم به شدت نگران میشود. از اینرو با کمک «ساواک» فضای رعبآوری را به وجود آورده بود تا مخالفان نتوانند به صورت سازمان یافته برای دولت او مشکلی ایجاد کنند؛ غافل از این که مخالفین سرسخت مذهبی در این فضا نیز میتوانستند به خوبی فعالیت کنند.[16]
با تبعید امام به ویژه بر اثر رفتار ناشایستی که رژیم در دستگیری و فرستادن ایشان به ترکیه داشت، هیئتهای مؤتلفه اسلامی که در واقع متشکل از بازماندگان گروه فداییان اسلام بودند، به سرعت دست به کار شدند. "محمد بخارایی" و دوستانش، روز ترور را اول بهمن 43 زمانی که منصور قصد داشت برای دفاع از لوایح دولت به مجلس شورای ملی برود تشخیص دادند. ساعت حدود ده صبح پنجشنبه 1بهمن منصور وارد میدان بهارستان شد. "بخارایی" به بهانه ارائه عریضهای به نخست وزیر به او نزدیک شد و پنج گلوله به طرف او شلیک کرد که دو گلوله به گردن و شکم او اصابت کرد و باعث بیهوشی و بعد از شش روز موجب مرگ منصور شد.[17]