دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حضور امام(ع) در مکه و پیامدهای آن(دعوت کوفیان- اعزام مسلم- شهادت مسلم) (1)

No image
حضور امام(ع) در مکه و پیامدهای آن(دعوت کوفیان- اعزام مسلم- شهادت مسلم) (1)

كلمات كليدي : امام حسين(ع)، مكه، كوفه، هاني بن هاني سبيعي، مسلم بن عقيل، عبداللّه بن وال

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

کاروان امام حسین(ع) پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال شصت هجری، وارد شهر مکه شد.[1] نقل شده که چون حدود مکّه از دور نمایان گردید و کوه‌هاى شهر از دور دیده شد، امام(ع) به تلاوت این آیه از قرآن پرداختند: «و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل؛ و هنگامی که [موسی(ع)] متوجه [شهر] مَدیَنْ شد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند»[2]-[3] امام حسین(ع) وارد شهر مکّه شد ساکنان مکّه و زائران بیت‌الله الحرام با شنیدن خبر ورود امام(ع) به مکه بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت و آمد بودند و این بر عبداللّه بن زبیر، سخت گران می‌آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکّه با وى بیعت کنند. لیکن آنچه را که در دل داشت، براى امام(ع) آشکار نمی‌کرد. او نیز چونان دیگر مردم با امام(ع) رفت و آمد داشت؛ در نماز ایشان شرکت می‌کرد، نزد حضرت(ع) می‌نشست و به سخنان ایشان گوش فرا می‌داد؛ ولى با این همه، می‌دانست که تا امام حسین(ع) در مکّه هست، کسى با او بیعت نمی‌کند؛ زیرا جایگاه امام حسین(ع) در نزد مردمان مکّه، بسیار بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود.[4]

نامه کوفیان به امام(ع) و دعوت از او برای قیام

مدت چندانی از ورود امام(ع) به مکه نگذشته بود که شیعیان عراق خبر مرگ معاویه را دریافت کردند و از سرپیچی امام حسین(ع) و ابن‌زبیر از بیعت با یزید با خبر گشتند، پس به جنبش در آمدند و در منزل سلیمان بن صُرَد خزایی، گرد آمدند. آنان از هلاکت معاویه سخن به میان آوردند و خداوند را بر آن شکر نمودند. سلیمان بن صُرَد به پا خاست و خطاب به حاضرین در مجلس گفت: «به راستى که معاویه به هلاکت رسید و حسین(ع) از بیعت با آنان خوددارى کرده است و به سمت مکّه رهسپار شده است. شما، شیعیان او و شیعیان پدر او هستید. اگر در خود می‌بینید که او را یارى دهید و با دشمنانش نبرد کنید، برایش نامه بنویسید و اگر بیم دارید که سست و پراکنده شوید، او را نسبت به خود امیدوار نسازید. گفتند: هرگز؛ بلکه با دشمنانش نبرد می‌کنیم و جان خود را در راهش فدا می‌کنیم. گفت: پس برایش نامه بنویسید.»[5] آن گاه این چنین نامه نوشتند:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.

به حسین بن على(ع)، از سوی سلیمان بن صُرَد، مُسَیَّب بن نَجَبه، رِفاعة بن شدّاد، حبیب بن مظاهر و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان کوفه.

درود بر شما! به راستى که ما خداوند یگانه را حمد می‌گوییم. امّا بعد، ستایش خدایى را که دشمن جبّار و سرکش تو را در هم شکست؛ دشمنى که در بدى کردن بر این امّت، شتاب کرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروت‌هاى عمومى را غصب کرد و بدون رضایت امّت، بر آنان حکومت نمود. آن گاه بهترین‌هاى امّت را به شهادت رسانید و اشرار را رها کرد و ثروت الهى را میان ثروتمندان و زورمداران، قسمت کرد. از رحمت خدا دور باد، چنان که قوم ثمود، دور شدند! اینک ما، پیشوایى نداریم؛ به سوى ما روى آور. امید است که خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، گرد آورد. نعمان بن بشیر، در قصرِ حکومتى است؛ ولى ما در نماز جمعه و مراسم عید او، حاضر نمی‌شویم. اگر به ما خبر رسد که شما به سمت ما می‌آیید، او را از قصر بیرون می‌کنیم تا به خواست خدا به شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد!»[6]

آن گاه نامه را به همراه عبداللّه بن سَبعِ هَمْدانى و عبداللّه بن وال روانه کردند[7] و به آنان دستور دادند با سرعت حرکت کنند. آن دو از کوفه حرکت کردند و با شتاب راه پیمودند تا اینکه خود را دهم ماه رمضان در مکّه به امام حسین(ع) رساندند.[8] دو روز از ارسال نامه اول کوفیان گذشت که آنان قیس بن مُسهِر صیداوى، عبدالرحمن بن عبداللّه بن کَدِنِ اَرحَبى و عُمارَة بن عُبَید سَلولى را که حامل صد و پنجاه نامه و هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود را نزد امام(ع) گسیل داشتند.[9] محتوای تمامی این نامه‌ها درخواست از حضرت(ع) برای آمدن به کوفه بود. پس از ارسال این نامه‌ها کوفیان آخرین نامه خود را دو روز بعد به همراه دو قاصد به نام‌های هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی نزد امام(ع) فرستادند و از حضرت(ع) خواستند به کوفه بیاید[10] در این نامه آمده بود:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.

به حسین بن على(ع)، از طرف شیعیانش از مؤمنان و مسلمانان.

امّا بعد، به سوى ما بشتاب. به راستى که مردم، انتظار شما را می‌کشند و نظرى به غیر شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما!»[11]

جالب‌تر این که شَبَث بن رِبعى، حَجّار بن اَبجَر، از سران هواداران حکومت بنی‌امیه به همراه یزید بن حارث بن یزید بن رُوَیم، عَزْرَة بن قیس، عمرو بن حَجّاج زُبَیدى و محمّد بن عُمَیر تمیمى، نامه‌ای به امام(ع) نوشتند[12] و از آن حضرت(ع) در خواست کردند تا به کوفه برود. در این نامه آمده: «امّا بعد، بشتاب که باغ‌ها سرسبزند و میوه‌ها رسیده‌اند. زمین خرم است و درختان جامه‌ی سبز برتن کرده‌اند. هر گاه خواستی نزد ما بیا که به سوی سپاهی آماده جانبازی در رکاب خویش می‌آیی!».[13] و آن را همراه پیکی به سوی امام(ع) فرستادند.

اما با وجود این همه نامه امام(ع) در پاسخ‌گویی به نامه‌ها تأمل و تأنی می‌کرد تا این که در یک روز ششصد نامه از مردم کوفه به دست امام(ع) رسید[14] و پس از آن هم، نامه‌های دیگر نیز پی در پی می‌آمد تا آن که تعداد این نامه‌ها به دوازده هزار نامه رسید.[15]

نامه‌هاى بسیارى نزد امام(ع) جمع شد. پس نامه‌ها را خواند و از فرستادگان در باره مردم، پرسش نمود. آنگاه نامه‌ای نوشت و به هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی -که آخرین فرستادگان مردم کوفه بودند[16] - داد. در این نامه آمده:

« به نام خداوند بخشنده مهربان.

از حسین بن علی(ع) به جمع مؤمنان و مسلمانان.

اما بعد؛ هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی با نامه‌های شما پیش من آمدند همه آنچه را که حکایت کرده بودید و گفته بودید دانستم. گفته بیشترتان این بود که امام نداریم بیا شاید به سبب تو خدا ما را بر حق و هدایت همدل کند اینک من برادر و پسر عمو و معتمد و اهل خاندانم را سوی شما فرستادم و به او گفتم از حال و کار و رأی شما به من بنویسد اگر نوشت که رأی جماعت و اهل فضیلت و خرد چنان است که فرستادگانتان به من گفته‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام به زودی پیش شما می‌آیم ان شاء الله؛ به جان خودم که امام جز آن نیست که به کتاب عمل کند و انصاف پیش گیرد و مجری حق باشد و خویشتن را خاص خدا کند والسلام.»[17]

نماینده ویژه امام(ع) به کوفه

در پی آخرین نامه کوفیان، امام حسین(ع) پسر عمویش -مسلم بن عقیل- را به حضور طلبیده سپس عازم عراق نمود تا اوضاع و احوال آنجا را بررسى نموده، آن را به ایشان گزارش دهد.[18] مسلم در نیمه ماه رمضان، مخفیانه از مکّه بیرون رفت و در پنجم شوّال به کوفه رسید[19] و در خانه مختار بن ابى‌عُبَید منزل گزید.[20] در این زمان، امیر کوفه نعمان بن بشیر انصارى بود. شیعیان پس از آگاهی از ورود مسلم، به نزدش رفته و با او بیعت کردند. گزارش‌ها حاکی از آن است که، تعداد هجده هزار نفر از مردم کوفه با او بیعت کردند.[21]

عبداللّه بن مسلم و سپس عُمارة بن عُقبه و پس از آنها عمر بن سعد بن ابی‌وقّاص ناتوانى نعمان را در اداره امور کوفه به یزید گزارش دادند.[22] یزید با مشورت سِرجون مسیحی، اداره همزمان حکومت کوفه و بصره را به عبیداللّه بن زیاد سپرد.[23] عبیداللّه با لباسی مبدل وارد کوفه شد و پس از ورود به قصر(دار الاماره) خود را به همگان شناساند.[24] عبیدالله در مسجد کوفه به سخنرانى پرداخت و مردم را از مخالفت با خویش ترساند او بر سران قبایل و مردم بسیار سخت گرفت و مخالفان را به شدت تهدید کرد.[25] مسلم بن عقیل، چون خبر آمدن عبیداللّه و سخنرانى او را شنید و از سختگیری‌هایش بر مردم و سران قبایل باخبر گشت از خانه مختار بیرون آمد و به منزل هانى بن عروه مرادى پناه برد.[26] او نامه‌اى را به همراه عابس بن ابى‌شَبیبِ شاکرى، براى امام حسین(ع) فرستاد[27] و در آن یادآور شد که «هجده هزار نفر با من بیعت کرده‌اند چون نامه‌ام به دست شما رسید، در آمدن، شتاب کنید.»[28] ابن‌زیاد پس از تسلط نسبی بر کوفه، جهت اطلاع از محل اختفای مسلم، غلام خود –معقل- را میان یاران مسلم نفوذ داد.[29] عبیدالله پس از اطلاع از مخفیگاه مسلم، هانی را با حیله‌ای به دارالاماره کشاند و او را زندانی کرد[30] و سپس در مسجد کوفه به ایراد سخن پرداخت.[31] با دستگیری هانی، مسلم یاران خود را با شعار «یا منصور امت» فرا خواند[32] و با چهار هزار نفر دار الاماره را در محاصره گرفت.[33] عرصه بر عبیداللّه تنگ شد پس به سرعت درهاى قصر را بست[34] و از برخی سران کوفی مانند کثیر بن شهاب بن حُصَین حارثى، محمّد بن اشعث، قَعقاع بن شَور ذُهْلى، شَبَث بن رِبعى تمیمى، حَجّار بن اَبجَر عِجلى و شمر بن ذى‌الجوشن عامرى خواست تا هر کدام از آنان افراد قبایل خود را از اطراف پسر عقیل پراکنده سازند و از آنان خواست که در این راه از فریفتن مردم با وعده مال و منال حاکم کوفه و ترساندن آنان از لشکر شام که به طرف کوفه حرکت کرده است، هیچ دریغ نورزند.[35] با سخنان سران کوفه، رفته رفته یاران مسلم بن عقیل از اطراف او پراکنده شدند[36] تا آنجا که شب هنگام جز سى مرد، کسى همراهش نبود.[37] تا اینکه پس از اقامه نماز مغرب و عشاء و خروج از مسجد کوفه، باقى مانده همراهان مسلم نیز، پراکنده شدند و او تنها ماند.[38] مسلم در حالی که تنها مانده و در کوچه‌ها سرگردان شده بود به منزل زنی به نام "طوعه" پناه برد.[39] ابن‌زیاد پس از فروکش کردن قیام مسلم، به مسجد رفت و پس از اقامه نماز و سخنرانی، دستور جستجوی خانه به خانه مردم، برای یافتن مسلم، را صادر کرد.[40] در این هنگام پسر طوعه که از محل اختفای مسلم با خبر شده بود آن را به اطلاع عوامل حکومتی رساند.[41] عبیدالله نیز محمّد بن اشعث را همراه هفتاد نفر راهی منزل طوعه کرد.[42] وقتى مسلم از محاصره خانه مطّلع شد، با شمشیر از خانه بیرون آمد و با آنان به نبرد پرداخت.[43] تا این که جراحت‌هاى سنگین برداشت و به اسارت در آمد.[44] پس از اسارت، مسلم از محمّد بن اشعث و عمر بن سعد خواست تا پیکی بفرستند و امام(ع) را از اوضاع کوفه با خبر سازند.[45] سرانجام مسلم در روز چهارشنبه نهم ذى حجّه سال شصت هجری[46] پس از دو ماه و چهار روز اقامت در کوفه، به شهادت رسید.[47]

فرستاده محمّد بن اشعث و عمر بن سعد در منزل زُباله به کاروان امام حسین(ع) رسید و پیام مسلم را ـ که خواسته بود شرح حالش را به امام(ع) گزارش دهد و پراکنده شدن کوفیان را پس از بیعتشان با او، بازگو کند ـ، رساند. امام حسین(ع) نامه را خواند، و از خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه، بسیار متأثر گردید.[48]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS