كلمات كليدي : تاريخ، حطيئه، شعر، هجو، عمر، وليد بن عقبه، ابوموسي اشعري
نویسنده : سيد احمد موسوي
ابومُلَیکه جَرْوَل بن اَوْس بن مالک، از بنی قُطیعه بن عَبْس، از شاعران برجسته مُخَضْرَمِ عرب است. مادرش، ضَرّاء، کنیز اَوس بن مالک بود. ضرّاء ابتدا کودکش را فرزند افقم بن ریاح (برادر هَمسر اَوس دختر ریاحبن عمرو) خواند، اما پس از آنکه دختر ریاح او و جرول را آزاد کرد، اعتراف کرد که جرول فرزند اوس بن مالک است.[1]
درباره وجه تسمیه حطیئه علل متعددى روایت شده است که هر کدام به گونهاى از ظاهر یا شخصیت او انتقاد میکند؛ مثلا معروف است که به سبب کوته قامتى لقب حطیئه به او داده شده است.[2]
تاریخ تولد حطیئه مشخص نیست، اما از گزارشات تاریخی چنین برمیآید که در زمان نعمان بن منذر (پادشاه حیره) و بِشر بن ابیخازم (شاعر عصر جاهلى)، و حاتِم طائى، شاعرى شناخته شده بوده است[3] و با توجه به این گزارشات باید تولد وی را در اواخر قرن ششم میلادی دانست.
اسلام آوردن حطیئه
حطیئه در زمان حیات پیامبر(ص) به اسلام گروید، ولى پس از درگذشت رسول اکرم(ص) مرتد شد. سپس با پیروزى ابوبکر در جنگ با مرتدین در سال 11، اسیر شده و بار دیگر اسلام آورد.[4] از حطیئه بیتى نقل شده است که بر اسلام آوردن وى در زمان پیامبر(ص) دلالت میکند. به نقلى دیگر حطیئه پس از درگذشت پیامبر(ص) اسلام آورد، زیرا در میان گروههایى که نزد پیامبر آمدند و به اسلام گرویدند، نامى از وى نرفته است. رفتارهاى ناپسند حطیئه نشانه عدم ایمان قلبى وى پس از گرویدن به اسلام است. وصیت حطیئه نیز از نمونههاى آن است.[5]
هجوهای حطیئه و زندانی شدن وی
نسب ناشناخته حطیئه، او را در زندگى سرگردان نمود. گاه در کنار قبیلهاى به آرامى زندگى میکرد و گاه به طلب ارث پدرى، آنان را هجو مینمود. او حتى مادر و پدر و خودش را نیز هجو کرده است.[6] عمر، خلیفه دوم، او را به سبب هجویاتش زندانى کرد، سپس در مقابل سه هزار درهم آبروى مسلمانان را از وى خرید و از او خواست که مسلمانان را هجو نکند. او نیز تا زمانى که عمر زنده بود چنین کرد.
حکایت این امر را ابن قتیبه در شعراء آورده: مردى به نام حطیئه در میان طائفه زبرقان بن بدر، سکونت گزیده، آنان نسبت به وى بى حرمتى کردند. حطیئه از نزد آنان کوچ نموده در میان طائفه بغیض اقامت گزید و مورد اکرام و احترام آنان قرار گرفت و سپس قصیدهاى در ذم زبرقان و مدح بغیض سرود که در شعر آخرش آمده:
- دع المکارم لا تنهض لبغیتها واقعد فانک انت الطاعم الکاسى
- واقعد فانک انت الطاعم الکاسى واقعد فانک انت الطاعم الکاسى
[واگذار! مکرمتها را و براى طلب آنها بار سفر مبند و بر جاى بنشین که هم مىخورى و هم مىپوشى.]
زبرقان از شنیدن اشعار او بسیار ناراحت شده از او به نزد عمر شکایت برد و شعر آخر حطیئه را براى عمر خواند. عمر به او گفت: حطیئه در این شعرش نسبت به تو هیچ گونه توهین و هتکى ننموده است، مگر دوست ندارى این که، هم بخورى و هم بپوشى؟
زبرقان گفت: ولى هیچ مذمت و هجوى از این بدتر تصور نمىشود، عمر در این باره از حسان بن ثابت داورى خواست، حسان به عمر گفت: حطیئه با این شعرش زبرقان را هجو ننموده، بلکه بر او نجاست کرده است.[7] ابن ابی الحدید نیز در شرح خطبه شقشقیه، بر آن است که این شعر حطیئه از هجو آمیزترین اشعار عرب است.[8]
عبدالله ابن عمر گوید: روزى پیش پدرم بودم و به من دستور داده بود هیچ کس را پیش او راه ندهم؛ در این هنگام عبدالرحمان پسر ابوبکر اجازه خواست که پیش او آید. عمر گفت: اجازه بده عبدالرحمان بیاید. او آمد و درباره حطیئه شاعر با عمر سخن گفت که از او خشنود شود- عمر او را به سبب شعرى که سروده بود زندانى کرده بود - عمر گفت: در حطیئه کژى و بد زبانى است، مرا آزاد بگذار تا او را با طول مدت زندان راست و درست گردانم، عبدالرحمان اصرار کرد و عمر نپذیرفت و عبدالرحمان رفت.[9]
هنگامى که عمر بن خطاب دستور داد حطیئه را، به علّت آن که زبرقان را هجو کرده بود، در چاه اندازند، وى براى جلب ترحّم عمر ابیاتى سرود.[10]
هجو و مدح برای کسب صله
او با بزرگان رفت و آمد میکرد و گاه از راه مدح و گاه براى دفع شرِّ هجاى گزندهاش، صله میگرفت و از این راه، روزگار میگذراند.[11] او در مدح چنان توانا بود که لقب مورد دشنام را به لقبى مایه مباهات بدل میکرد. و سرودن شعر هم در مورد خاندانها گاه سبب رفعت منزلت و گاه مایه نکوهش آنها بوده است. آن چنان که شعر حطیئة موجب رفعت منزلت خاندان انف الناقه «بینى ناقه» که از این لقب خشمگین بودند شده است تا آن گاه که حطیئه در مدحشان گفت:
قوم هم الانف و الاذناب غیرهم و من یسوى بانف الناقة الذنبا
«گروهى که ایشان بینى هستند و دیگران دُم و چه کسى دُم را با بینى ناقه برابر مىداند».[12]
مدح و هجا مهمترین مضامین شعرى حطیئه بود. او در دیگر مضامین شعرى نیز از قبیل فخر و نسیب (غزل در مقدمه قصاید) توانا بود.[13] وى حتی در وصف مَرکب و ناقه نیز اشعارى سروده است.
حطیئه بخیل و آزمند بود و براى به دست آوردن مال تا مرز ذلت و خوارى اصرار میورزید، لذا او یکى از چهار بخیل عرب نامیده شده است.[14] حطیئه خود در تأیید این سخن میگوید که اگر طبع نکوهیده حرص و طمع در وى نبود، برترین شعراى پیشین عرب بود و خود را سرآمد اقران میخواند.[15] گرچه گاه در مدحیاتش روحیه حقشناسى نیز دیده میشود.
روحیات جاهلی در عمق وجود حطیئه
طه حسین، در تحلیل مفصّلى از شخصیت وى، بر آن است که آنچه موجب شد حطیئه چنین بر زندگى خشم بگیرد، نه عامل اقتصادى بلکه انقطاع وى از پیوندهاى عصر جاهلى بود که ریشههاى عمیقى در روح و تفکرات وى داشت، و گرویدن به دین اسلام پوستهاى بیش نبود و تنها منجر به احساس سرگشتگى وى شد.[16]
نگاهی به شعر حطیئه
اصمعى شعر حطیئه را سراسر نیکو و گلچین شده میدانست، اما بر آن بود که شعر باید برخاسته از طبع شاعر باشد نه ساخته قلم صنعتگر وى، از همینرو امثال او را برده شعر میخواند و این تصنع را زیبنده شاعر صاحب طبع نمیدانست.[17] حطیئه خود چنین مىگفت: نیکوترین شعر، حولى منقح است. یعنى که سالى بر آن رفته باشد و در همه سال پیوسته پیراسته شده باشد.[18]
دیوان حطیئه به کوشش نعمان امین طه در 1378ق./ 1958م. در قاهره به چاپ رسید. وى علاوه بر نسخههاى سکّرى و سجستانى و مختارات ابنشجرى، از نسخه خطى کتابخانه عاطف افندى با شرح ابنسکّیت (متوفى 244)، که گولدتسیهر و دیگر محققان بدان دست نیافته بودند، بهره برد و چون صحیحترین روایتها را در آن یافت، آن را مبناى کار خود قرار داد.[19]
شعر حطیئه در مورد ولید بن عقبه
از جمله کارگزاران عثمان، ولید بن عقبة بن ابی معیط عامل کوفه بود که پیغمبر صلی الله علیه وسلم خبر داده بود که اهل جهنم است. عبدالله بن ابی سرح حاکم مصر و معاویة بن ابیسفیان حاکم شام و عبدالله بن عامر حاکم بصره بودند ولی ولیدبن عقبه را از کوفه برداشت و سعید بن عاص را حاکم کوفه کرد.
علت عزل ولید این بود که وی با ندیمان و نغمهگران خود از اول شب تا به صبح شراب نوشیده بود و چون مؤذنان بانگ نماز برداشتند با لباس منزل بیرون آمد و برای نماز صبح به محراب ایستاد و چهار رکعت نماز خواند و گفت: میخواهید بیشتر بخوانم؟[20] گویند وی ضمن سجده که بسیار طول داده بود گفت: بنوش و بمن بنوشان و یکی از کسانی که در صف اول پشت سر او بود گفت "چه چیز را بیفزایی خدا خیرت ندهد به خدا فقط از آن کسی که ترا حاکم و امیر ما کرده است تعجب میکنم" این شخص عتاب بن غیلان ثقفی بود و چون ولید برای مردم خطبه خواند از ریگهای مسجد به طرف او پرتاب کردند و او تلوتلوخوران به قصر خود بازگشت و این اشعار را که "تأبط شرا" گفته است به تمثیل میخواند "من از باده و یار بر کنار نیستم و سنگ سخت نیستم که از خیر بدور باشم جان خود را از شراب سیراب میکنم و بر کسان دامن کشان میگذرم"[21] حطیئه در این باب گوید:
«حطیئه روزی که به پیشگاه خدای خود رود شهادت میدهد که ولید در خور مکر است وقتی نماز تمام شده بود بانگ زد میخواهید بیشتر بخوانم، مست بود و نمیفهمید، میخواست رکعت دیگری بیفزاید و اگر پذیرفته بودند نماز جفت را با طاق قرین میکرد جلوت را در نماز گرفتند و اگر عنانت را رها کرده بودند هم چنان پیش می رفتی»[22]
ابوموسی و حطیئه
یک بار خلیفه دوم به این خاطر که ابوموسی اشعری (حاکم بصره) حطیئه شاعر را به سبب مدح خویش هزار درهم جایزه داده بود[23] بازخواست نمود و زیاد بن ابى سفیان را به بصره فرستاد، ولى ابو موسى پوزش خواست و چنین گفت: «دهان او را به مالم بستم که ناسزا نگوید»[24] و عمر پوزش او را بپذیرفت.[25]
حضور در فتوحات
حطیئه به همراه چند تن دیگر از شاعران بنام عرب در جریان جنگ با سپاه ایران از سعد ابن ابی وقاص ماموریت تحریک و تشویق مردم به نبرد را یافتند. سعد به اینان چنین گفت: «بروید و با مردم در باره آنچه به هنگام پیکار شایسته شما و سزاوار آنهاست سخن کنید که شما در میان عربان مقامى دارید و شاعران و سخنوران و صاحبان راى و شجاعت و سران قومید، میان مردم روید و تذکارشان دهید و به جنگ ترغیب کنید»[26]
ارث ابن کلاب برای حطیئه
عمر بن خطاب، علقمة بن علاثة بن عوف بن احوص بن جعفر بن کلاب را بر حوران ولایت داد، و ولایت او را تابع معاویه قرار داد. علقمه در همان مقام بمرد و در آن احوال حطیئه عبسى به عزم دیدن وى رهسپار شده بود. علقمه که مرگش پیش از رسیدن او بود، چون خبر یافت که حطیئه در راه است و سوى وى مىآید، وصیت کرد که سهمى مساوى با سهم پسرانش به او دهند. حطیئه این شعر بگفت:
«بین من تا بىنیازى گر سلامت مر تو را مىیافتم، جز شبانى چند ره افزون نبود».[27]
حطیئه و کعب الاحبار
زمانی عمر و کعب الاحبار ایستاده بودند، حطیئه شعری خواند به این مضمون که: کسی که کار خیری انجام دهد پاداش او از بین نخواهد رفت چرا که معروف بین خدا و خلق او پایدار است. کعب گفت: به خدا سوگند که در تورات چنین آمده است.[28]
سرانجام حطیئه
تاریخ درگذشت حطیئه به درستى معلوم نیست. برخی پژوهشگران تاریخ وفات او را حدود سال 30 قمری دانستهاند اما با دقت در منابع کهن تاریخی از حضور او در مجلس سعیدبن عاص (متوفى 59)، والى مدینه در زمان خلافت معاویه مطالبى نقل کردهاند و ابنحجر عسقلانى به حیات وى تا پس از معاویه اشاره کرده است.[29] نعمان امین طه پس از بررسى روایات در منابع کهن، سال 59 را تاریخ درگذشت وى دانسته است.[30]
وى در دقایق پایانى عمر خود در وصیتى خواست که او را بر پشت الاغى نهند تا چون فرومایگان جان سپارد، شاید که نجات یابد و سوار بر الاغ، در بیان پستى خود، شعرى سرود و در همان حال درگذشت.[31]