24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر (ص)، حكيم بن حزام، صحابه پيامبر(ص)، مولفه القلوب، فتح مكه
نویسنده : محمد محمدي
حکیم بن حزام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزى بن قصی بن کلاب عبدالعزی یکی از صحابه است، و مادرش صفیه، و به نقلی فاخته[1] بنت زهیر بن الحارث بن أسد بن عبدالعزى است.[2] کنیهاش ابوخالد بود.[3] ابوخالد برادرزاده امالمومنین خدیجهالکبری بنت خویلد و عموزاده زبیر بن العوام میباشد.[4] حکیم سیزده سال و به نقلی دوازده سال قبل از عام الفیل در مکه به دنیا آمد،[5] روایاتی از مصعب بن زبیر وجود دارد که حکیم در داخل خانه کعبه به دنیا آمده است.[6] که این واقعه در برخی منابع اهل سنت و منابع تشیع رد شده است[7] و کاملا روشن است که این موضوع برای تحتالشعاع قرار دادن تولد امام علی(ع) در کعبه ساخته شده است. او 52 و به نقلی 53 سال در جاهلیت زندگی کرد در جنگ فجار شرکت کرد و پدرش در این جنگ کشته شد.[8] در دوران جاهلیت و اسلام از بزرگان قریش بشمار میرفت.[9] وی از عالمان علم نسب بود.[10] او در جریان محاصره اقتصادی برای عمه خود خدیجه(س) آذوقه میبرد، حتی یک بار نیز با ابوجهل درگیر شد،[11] با این وجود او به همراه دیگر سران مشرک مکه در تصمیمگیریهای دارالندوه برای تحت فشار گذاشتن پیامبر(ص) کوتاهی نمیکرد.[12] حکیم قبل از این که مسلمان شود، جنگهایی را علیه حضرت رسولخدا(ص) داشت. او در غزوه بدر در زمره کفار بوده[13] و از کسانی بود که به لشکریان خوراک میداد.[14] حکیم قبل از شروع جنگ به خاطر دیدن نشانههایی این جنگ را به فال بد گرفت و سعی کرد تا بزرگان قریش را از جنگ منصرف کند؛ اما نتوانست.[15] او در میان جنگ نیز اصرار زیادی به عتبه بن ربیعه آورد و به او گفت میان این دو گروه میانجیگرى کن، دیه و خونبهاى ابن حضرمى را بپرداز و آنچه که اصحاب محمّد(ص) از کاروان ابن حضرمى بردهاند قبول کن که پرداخت نمائى، زیرا قریش از محمد(ص) چیزى جز خون بهاى ابن حضرمى و ارزش کالاهاى غارت شده نمیخواهند؛ اما قریش قبول نکرد.[16] حکیم در این جنگ نزدیک بود، کشته شود، چرا که هنگامی که حکیم بن حزام با تنى چند از قریش خود را کنار حوض آب مسلمانان رساندند تا از آن بخورند پیامبر فرمود آزادشان بگذارید؛ اما هر کس از آن آب خورد کشته شد، مگر حکیم که اسب داشت و سریع فرار کرد.[17] او بعد از مسلمان شدنش هر گاه مىخواست سوگند خود را تأکید نماید مىگفت سوگند به خدایی که در جنگ بدر مرا نجات داد.[18]
حکیم بن حزام در سال 8(ه.ق) در فتح مکه به همراه چهار پسر خود ایمان آورد[19] و بعد از آنکه اسلام آورد از مؤلّفة قلوبهم بوده است.[20] در جریان فتح مکه حضرت پیامبر(ص) فرمود: "مَن دَخَلَ دار حَکیم بن حزام فَهو آمن". حکیم بن حزام در زمانی که در مکه بود، عهدهدار دارالندوه بود. او بعد از این که مسلمان شد دارالندوه را به صد هزار درهم به معاویة بن ابیسفیان فروخت.[21] در جنگ حنین پیامبر(ص) از غنیمتهای جنگی که از قبیله هوازن به دست آورده بود، برای تالیف قلوب برخی مقداری از غنیمتها را بین آنها تقسیم کرد که صد شتر به حکیم بن حزام داد.[22] بنابر نقلی حکیم از پیامبر(ص) شتر بیشتری را درخواست که پیامبر(ص) به او داد و وقتی دوباره درخواست کرد، پیامبر(ص) به او فرمود: " اى حکیم بن حزام؛ این مال، شیرین و خرّم است، هر کسى که آن را با خسّت نفس بگیرد، براى او مبارک نخواهد بود و همانند کسى است که مىخورد و سیر نمىشود. و هر کسى که آن را با سخاوت نفس بگیرد، برایش مبارک مىباشد و بدان که دست دهنده بهتر از دست گیرنده است و از کسى شروع کن که به تو تکیه دارد!
حکیم بن حزام عرض کرد: اى رسول خدا(ص)، سوگند به خدایى که تو را به حق مبعوث کرده است، بعد از این چیزى را از کسى نخواهم گرفت."[23] حکیم بعد از مدتی به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد و خانهای برای خود در آنجا بنا کرد. بعد از کشته شدن عثمان، عدهای از مردم مانع از دفن بدن عثمان شدند، و جنازه او سه روز بر زمین ماند، حکیم بن حزام و جبیر بن مطعم بن عدى بن نوفل بن عبد مناف وقتی چنین دیدند از علی(ع) اجازه دفن عثمان را گرفتند و امام اجازه داد و وقتی مخالفان مانع از دفن جسد عثمان شدند، حکیم بن حزام گفت: «بخدا تا یکى از فرزندان قصى زنده باشد چنین نشود». سرانجام با وجود مخالفتهای شدید حکیم بر جنازه او نماز خواند[24] و او را دفن کرد.[25] حکیم بن حزام نیز مثل دیگر قریش بعد از پیامبر(ص) اهلبیت(ع) را یاری نکرد. در دوره خلافت امام با وی بیعت کرد؛ اما در جنگها حضرت را همراهی نکرد. حتی پسر او عبدالله در جنگ جمل بر خلاف رضایت پدرش، علیه امام جنگید و کشته شد و وقتی امام به جنازه عبدالله بن حکیم بن حزام رسید، فرمودند: "این مرد درباره بیرون آمدن به جنگ با پدرش مخالفت کرد، و پدرش با اینکه ما را یارى نکرد (و براى جنگ همراه ما نیامد)؛ ولى در بیعتى که با ما کرد، نیک ثابت قدم ماند. اگر چه از آمدن با ما خوددارى کرد و روى شک و شبهه که در جنگ داشت در خانه نشست، من امروز سرزنش نکنم کسى را که از همراهى کردن ما و غیر از ما (یعنى عایشه و طلحة و زبیر) خوددارى کرده ولى سرزنش و ملامت از آن کسى است که با ما میجنگد."[26]
حکیم بن حزام چهار پسر به اسم عبدالله و خالد و یحیى و هشام، داشت که همه شان از صحابه پیامبر بودند.[27] بخارى و مسلم از وى چهل حدیث نقل کردهاند.[28] حکیم 60 سال در جاهلیت زندگی کرد و 60 سال را در اسلام. او در سال 54(ه.ق) و به نقلی سال 55(ه.ق) در دوران خلافت معاویه در سن 120 سالگی در مدینه وفات کرد.[29]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان