دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حکیم بن حزام

No image
حکیم بن حزام

كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر (ص)، حكيم بن حزام، صحابه پيامبر(ص)، مولفه القلوب، فتح مكه

نویسنده : محمد محمدي

حکیم بن حزام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزى بن قصی بن کلاب عبدالعزی یکی از صحابه است، و مادرش صفیه، و به نقلی فاخته[1] بنت زهیر بن الحارث بن أسد بن عبدالعزى است.[2] کنیه‌اش ابوخالد بود.[3] ابوخالد برادرزاده ام‌المومنین خدیجه‌الکبری بنت خویلد و عمو‌زاده زبیر بن العوام می‌باشد.[4] حکیم سیزده سال و به نقلی دوازده سال قبل از عام الفیل در مکه به دنیا آمد،[5] روایاتی از مصعب بن زبیر وجود دارد که حکیم در داخل خانه کعبه به دنیا آمده است.[6] که این واقعه در برخی منابع اهل سنت و منابع تشیع رد شده است[7] و کاملا روشن است که این موضوع برای تحت‌الشعاع قرار دادن تولد امام علی(ع) در کعبه ساخته شده است. او 52 و به نقلی 53 سال در جاهلیت زندگی کرد در جنگ فجار شرکت کرد و پدرش در این جنگ کشته شد.[8] در دوران جاهلیت و اسلام از بزرگان قریش بشمار می‌رفت.[9] وی از عالمان علم نسب بود.[10] او در جریان محاصره اقتصادی برای عمه خود خدیجه(س) آذوقه می‌برد، حتی یک بار نیز با ابوجهل درگیر شد،[11] با این وجود او به همراه دیگر سران مشرک مکه در تصمیم‌گیری‌‌های دارالندوه برای تحت فشار گذاشتن پیامبر(ص) کوتاهی نمی‌کرد.[12] حکیم قبل از این که مسلمان شود، جنگ‌هایی را علیه حضرت رسول‌خدا(ص) داشت. او در غزوه بدر در زمره کفار بوده[13] و از کسانی بود که به لشکریان خوراک می‌داد.[14] حکیم قبل از شروع جنگ به خاطر دیدن نشانه‌هایی این جنگ را به فال بد گرفت و سعی کرد تا بزرگان قریش را از جنگ منصرف کند؛ اما نتوانست.[15] او در میان جنگ نیز اصرار زیادی به عتبه بن ربیعه آورد و به او گفت میان این دو گروه میان‌جیگرى کن، دیه و خونبهاى ابن حضرمى را بپرداز و آن‌چه که اصحاب محمّد(ص) از کاروان ابن حضرمى برده‌اند قبول کن که پرداخت نمائى، زیرا قریش از محمد(ص) چیزى جز خون بهاى ابن حضرمى و ارزش کالاهاى غارت شده نمی‌خواهند؛ اما قریش قبول نکرد.[16] حکیم در این جنگ نزدیک بود، کشته شود، چرا که هنگامی که حکیم بن حزام با تنى چند از قریش خود را کنار حوض آب مسلمانان رساندند تا از آن بخورند پیامبر فرمود آزادشان بگذارید؛ اما هر کس از آن آب خورد کشته شد، مگر حکیم که اسب داشت و سریع فرار کرد.[17] او بعد از مسلمان شدنش هر گاه مى‌خواست سوگند خود را تأکید نماید مى‌گفت سوگند به خدایی که در جنگ بدر مرا نجات داد.[18]

حکیم بعد از اسلام

حکیم بن حزام در سال 8(ه.ق) در فتح مکه به همراه چهار پسر خود ایمان آورد[19] و بعد از آن‌که اسلام آورد از مؤلّفة قلوبهم بوده است.[20] در جریان فتح مکه حضرت پیامبر(ص) فرمود: "مَن دَخَلَ دار حَکیم بن حزام فَهو آمن". حکیم بن حزام در زمانی که در مکه بود، عهده‌دار دارالندوه بود. او بعد از این که مسلمان شد دارالندوه را به صد هزار درهم به معاویة بن ابی‌سفیان فروخت.[21] در جنگ حنین پیامبر(ص) از غنیمت‌های جنگی که از قبیله هوازن به دست آورده بود، برای تالیف قلوب برخی مقداری از غنیمت‌ها را بین آن‌ها تقسیم کرد که صد شتر به حکیم بن حزام داد.[22] بنابر نقلی حکیم از پیامبر(ص) شتر بیشتری را درخواست که پیامبر(ص) به او داد و وقتی دوباره درخواست کرد، پیامبر(ص) به او فرمود: " اى حکیم بن حزام؛ این مال، شیرین و خرّم است، هر کسى که آن را با خسّت نفس بگیرد، براى او مبارک نخواهد بود و همانند کسى است که مى‌خورد و سیر نمى‌شود. و هر کسى که آن را با سخاوت نفس بگیرد، برایش مبارک مى‌باشد و بدان که دست دهنده بهتر از دست گیرنده است و از کسى شروع کن که به تو تکیه دارد!

حکیم بن حزام عرض کرد: اى رسول خدا(ص)، سوگند به خدایى که تو را به حق مبعوث کرده است، بعد از این چیزى را از کسى نخواهم گرفت‌."[23] حکیم بعد از مدتی به مدینه آمد و در آن‌جا ساکن شد و خانه‌ای برای خود در آن‌جا بنا کرد. بعد از کشته شدن عثمان، عده‌ای از مردم مانع از دفن بدن عثمان شدند، و جنازه او سه روز بر زمین ماند، حکیم بن حزام و جبیر بن مطعم بن عدى بن نوفل بن عبد مناف وقتی چنین دیدند از علی(ع) اجازه دفن عثمان را گرفتند و امام اجازه داد و وقتی مخالفان مانع از دفن جسد عثمان شدند، حکیم بن حزام گفت: «بخدا تا یکى از فرزندان قصى زنده باشد چنین نشود». سرانجام با وجود مخالفت‌های شدید ‌حکیم بر جنازه او نماز خواند[24] و او را دفن کرد.[25] حکیم بن حزام نیز مثل دیگر قریش بعد از پیامبر(ص) اهلبیت(ع) را یاری نکرد. در دوره خلافت امام با وی بیعت کرد؛ اما در جنگ‌ها حضرت را همراهی نکرد. حتی پسر او عبدالله در جنگ جمل بر خلاف رضایت پدرش، علیه امام جنگید و کشته شد و وقتی امام به جنازه عبدالله بن حکیم بن حزام رسید، فرمودند: "این مرد درباره بیرون آمدن به جنگ با پدرش مخالفت کرد، و پدرش با این‌که ما را یارى نکرد (و براى جنگ همراه ما نیامد)؛ ولى در بیعتى که با ما کرد، نیک ثابت قدم ماند. اگر چه از آمدن با ما خوددارى کرد و روى شک و شبهه که در جنگ داشت در خانه نشست، من امروز سرزنش نکنم کسى را که از همراهى کردن ما و غیر از ما (یعنى عایشه و طلحة و زبیر) خوددارى کرده ولى سرزنش و ملامت از آن کسى است که با ما می‌جنگد."[26]

حکیم بن حزام چهار پسر به اسم عبدالله و خالد و یحیى و هشام، داشت که همه شان از صحابه پیامبر بودند.[27] بخارى و مسلم از وى چهل حدیث نقل کرده‌اند.[28] حکیم 60 سال در جاهلیت زندگی کرد و 60 سال را در اسلام. او در سال 54(ه.ق) و به نقلی سال 55(ه.ق) در دوران خلافت معاویه در سن 120 سالگی در مدینه وفات کرد.[29]

مقاله

نویسنده محمد محمدي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS