دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خاندان شیبانی

No image
خاندان شیبانی

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، ميرزا ابوالحسن خان، حاج ميراز محمد مهدي، شيباني غلامحسين، موسي شيباني، حبيب الله شيباني

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

الف ـ شاخه میرزا ابوالحسن خان

اصل خاندان شیبانی(کاشانی) از عرب بنی‌شیبان و سلسله نسبشان به "معد بن عدنان" ختم می‌شود که از قبایل مستعربه می‌باشند و محل سکونتشان در جزیره‌العرب و حدود عراق و بین‌النهرین بوده است.

"حاج غیاث‌الدین شیبانی" جد اعلای خاندان شیبانی(کاشان) از افاضل مشایخ اعراب بنی‌شیبان و در خدمت پدر خود "حاجی‌محمد نعیم" (جلال‌الدین محمد) فرزند "حاجی‌محمد کریم" و جمعی از مریدان خود در عهد سلطنت "شاه سلیمان صفوی" از فارس به کاشان مهاجرت کردند و در بدیگل کاشان متولد شدند. فرزندان او سه پسر و یک دختر بودند. 1.حاج میرزا ابوالحسن 2. حاج میراز محمدمهدی (حاج میرزا مهدیی) 3. میرزا محمدحسن خان که مهم‌ترین فرزندان که مناسب مهم دست یافتند و از شاخه میرزا ابوالحسن خان و میراز محمد مهدی می‌باشد، در ذیل آورده شده است.

شیبانی غلامحسین (سرهنگ)

"غلامحسین شیبانی" فرزند "میرزا احمد" از نوادگاه "حاج ‌میرزا ابوالحسن" متولد سال 1280(ه.ش) بود. بعد از پایان مدرسه نظامی در سال 1307(ه.ش) با درجه نائب اولی جزو محصلین نظامی اعزامی به فرانسه رفت و در «سن‌سیر» دانشکده افسری را طی کرد. بعد از بازگشت به ایرن با درجه سلطانی داوطلبانه وارد نیروی هوایی شد. با گذراندن دوره یک ساله دانشکده‌ی دیده‌بانی به آموزشگاه خلبانی رفت و خلبانی را یاد گرفت. ده سال در نیروی هوایی بود و در اتفاقات (شهریور 1320) فرمانده هنگ هوایی تبریز بود. وقتی ارتش شوروی از مرز جلفا گذشت و به آذربایجان حمله کرد، سرهنگ شیبانی تمام هواپیماهای دو نفره واحد خود را به تهران منتقل کرد. سرهنگ شیبانی روز 21 دی ماه 1321 پس از مصالحه ایران با متفقین در یک سانحه هوایی به همراه سرهنگ "شرف‌الدین میرزا قهرمانی" سرتیپ "ابراهیم ارفع" و سروان "ابوالفتح افخمی" در حالی که به شمال مصر می‌رفتند، در جلگه ساوه نزدیک دهکده «موسی آباد» و کوهستان «خرقان» سقوط کرده و تمام آن‌ها جان باختند.[1]

شیبانی موسی(ذکاء السلطنه)

"موسی شیبانی"، ملقب به "ذکاء‌السلطنه" در سال 1270(ه.ش) در تهران به دنیا آمد. در 10 سالگی عازم بلژیک شد و به تحصیل پرداخت و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت، در سال 1910م تحصیلات خود را تمام کرد و وارد دانشکده حقوق دانشگاه پاریس شد و موفق به دریافت لیسانس شد. بعد از آن در مدرسه عالی علوم سیاسی پاریس دوره دکتری را گذراند و با شروع جنگ جهانی اول تحصیل را رها کرد و به ایران بازگشت و در سال 1293(ه.ش) وارد خدمت وزارت دارائی شد[2] و تا مقام مدیر کلی نیز پیشرفت کرد و در عین حال به تدریس اصول محاکمات، قوانین مالیاتی و بودجه در مدرسه «علوم سیاسی» و تاسیس دانشگاه تهران به مدت 9 سال ( از 215 تا 1314(ه.ش)) در دانشکده حقوق دانشکده تهران تدریس کرد. ذکاء‌السلطنه در اوایل ورود به ایران همراه با چند نفر از تحصیل کردگان آن زمان از قبیل "دکتر مصدق "و "نظام‌السلطنه مافی" و "امیر سهام‌الدین غفاری" و "یحیی دولت‌آبادی" و "نصرت‌الدوله فیروز" انجمن علمی را تشکیل دادند و مجله وابسته به این انجمن را به نام «مجله علمی» در سال 1293(ه.ش) منتشر کردند.[3] مدیریت این انجمن با شیبانی بود، موسی شیبانی در سال 1328(ه.ش) بازنشسته شد و در 2 شهریور 1367 در گذشت.

شیبانی میرزا محمود خان

(محاسب الممالک) در سال 1253(ه.ش) در تهران به دنیا آمد. او در 18 سالگی در تلگرافخانه مشغول به کار شد[4] و مدتی هم در وزارت عدلیه وزارت کشور کار می‌کرد و سپس در کابینه "وثوق‌الدوله" کفیل وزارت پست و تلگراف و فوائد عامه بود[5] و بنابر تقاضای خود بازنشسته شد. او یکی از موسسین شرکت تلفن ایران بود.[6]

شیبانی علی اکبر

فرزند "میرزا محمودخان شیبانی" (محاسب‌الممالک) متولد 1291(ه.ش) در تهران بود. دکترای حقوق را از فرانسه گرفت و چندی در وزات دارایی بود، بعد به وزارت کار رفت. مدیر کل و سپس معاون وزارتخانه شد و چندی هم عضویت هیئت مدیره بانک رفاه کارگران بود.[7]

شیبانی مهدی

"مهدی شیبانی" فرزند "میرزا محمودخان شیبانی" متولد 1294(ه.ش) در تهران تحصیلات ابتدایی را در ایران گذراند و برای تحصیلات متوسطه راهی انگلستان شد. در سال 1318 برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در سال‌های 1323 -1321 فارغ‌التحصیل رشته مهندسی کشاورزی و فوق لیسانس همین رشته را از دانشکده کشاورزی گرفت. در سال 1324 که به ایران آمد، در وزارت کشاورزی به کار گمارده شد و در دوره نوزدهم مجلس شورای ملی از طرف مردم کاشان به مجلس رفت و در سال 1341 معاون نخست وزیر شد و سازمان جلب سیاحان را تاسیس کرد.[8] پنج سال استاندار مازنداران بود و بعداز بازنشستگی به آمریکا رفت.[9]

سرلشگر حبیب الله شیبانی

تحصیل کرده و نخبه ژاندارمری و ارتش در 1263 در کاشان متولد شد، پدرش "فرج‌الله خان ندیم‌الدوله" سرهنگ و مدتی حکمران چند شهر بود. حبیب‌الله تحصیلات مقدماتی و ابتدایی را در کاشان انجام داد و در تهران وارد مدرسه «آلیانس فرانسوی» شد و قریب شش سال در مدرسه مزبور تحصیل نمود. در 1289 برای تحصیل به سوییس رفته و در دانشکده حقوق ثبت نام نمود و یک سال در مدرسه مزبور تحصیل کرد؛ ولی تغییر رشته داد و وارد مدرسه افسری «سن‌سیر» پاریس (قسمت پیاده نظام) گردید و دوره مدرسه مزبور را به پایان برد. وی در 1294 به ایران بازگشت و به استخدام در ژاندارمری که توسط سوئدی‌ها اداره می‌شد، درآمد. ظرف یک سال خدمت در ژاندارمری دو درجه گرفت و به اولین ماموریت جنگی رفت، این ماموریت دستگیری و سرکوبی "نایب حسین کاشی" بود. "حبیب‌الله‌خان" در مدت کوتاهی راهزن معروف کاشان را متواری ساخت؛ ولی در همان زد و خورد چند گلوله به وی اصابت کرد.[10] اولین شغلی که ‌به سرگرد "شیبانی" ارجاع گردید، فرماندهی گردان ژاندارم سمنان بود. در این سمت مامور سرکوبی "امیر موید سوادکوهی" (که در مازندران علیه حکومت مرکزی شورش کرده بود) شد، که او را در حدود ساری شکست داد و درجه نایب سرهنگی گرفت، پس از این ماموریت وی در جبهه مازندران برای سرکوبی "میرزا کوچک خان" با روس‌ها همکاری کرد. اما در نتیجه اختلاف با فرمانده قزاقخانه شغل خود را رها ساخته و به تهران بازگشت. پس از عزل افسران روسی و واگذاری قزاقخانه به یک افسر ایرانی (سردار همایون) حبیب‌الله خان فرمانده فوج یوسف آباد تهران شد.[11]

شیبانی در مقابل قوای روس و انگلیس

در جنگ بین المللی اول که ایران توسط قوای روس و انگلیس و عثمانی اشغال شد، عده‌ای از رجال و نمایندگان مجلس به حمایت آلمانی‌ها به غرب مهاجرت کرده و دولت موقتی در آن‌جا به ریاست "نظام‌السلطنه مافی" با همکاری ‌"سیدحسن مدرس" و "سلیمان اسکندری" تشکیل دادند. بیشتر افسران ژاندارمری که تمایلات آلمانی خواهی داشتند، جذب دولت موقت شدند؛ از جمله هنگ ژاندارمدری اصفهان بود که چند افسر زبده از جمله "نظام کوپال"، "سلطان تاجبخش"، "سلطان پولادین" و "سلطان حبیب‌الله شیبانی" در آن خدمت می‌کردند. شیبانی در اراک و اصفهان کنسول‌های روس و انگلیس و روسای بانک شاهی را دستگیر نموده و خود زمام امور را به دست گرفتند. شیبانی در مقابل پیشرفت قوای روس به عملیات تاخیری مبادرت ورزید و به عقب نشینی مهاجرین کمک کرد. او یک افسر آلمانی تحت فرماندهی‌اش را به علت قصور در انجام وظیفه در دادگاه صحرایی محاکمه و به تنزل درجه محکوم کرد که آلمانی‌ها نیز تقاضا کردند که وی از قوای مهاجرین خارج شود. "اصلان پاشا" (فرمانده قوای عثمانی) با دیدن تدبیر و لیاقت او شیبانی را در ستاد فرماندهی عملیات عثمانی به کار دعوت کرد. او مدتی فرمانده یک هنگ بود، بعد از مدتی از استانبول عازم اتریش شد و تا پایان جنگ جهانی اول در آن‌جا اقامت داشت. پس از آن‌که دولت ایران برای افسران و مامورین دولتی در غرب ایران که دولت موقت تشکیل داده بودند و به آن‌ها اجاره داده شد به ایران بازگردند، حبیب‌الله‌خان شیبانی و عده‌ای از افسران به ایران بازگشتند و با آخرین درجه خود مجددا در ژاندارمری استخدام شدند. [12]

حبیب الله خان همراه با کودتاچیان

شیبانی که از دوستان نزدیک "سیدضیاء طباطبایی" بود، جذب شعارهای کودتاچیان شد و یکی از عوامل کودتا شد. "سیدضیاء" برای برداشتن اولین قدم خود در راه کودتا با اعمال نفوذ حبیب‌الله خان را به سمت فرماندهی هنگ دوم ژاندارمری باغشاه به جای سرهنگ "عبدالعلی‌خان" اعتماد مقدم منصوب کرد. [13]

بعد از کودتا

حبیب‌الله حاکم نظامی تهران شد و مدت کوتاهی در سمت مزبور بود تا در معیت "سردار سپه" در اردوکشی گیلان علیه "کوچک خان" شرکت کرد؛ ولی قبل از این که زد و خوردی بین طرفین ایجاد شود "میرزا کوچک‌خان" از شهر خارج شده و گیلان به تصرف قوای دولتی درآمد. در دی ماه 1300 به درجه سرهنگی به معاونت ارگان حزب کل قشون (ستاد ارتش) منصوب شد.[14] هنوز چند روزی از استقرار در سمت جدید نگذشته بود که با ارتقا به درجه سرتیپی بازرس مخصوص وزیر جنگ در آذربایجان گردید.[15] شیبانی پس از مراجعت به مرکز سمتی نگرفت تا این که در اوایل سال 1302 وزارت جنگ 47 نفر از افسران را به اروپا اعزام نمود. "سردار سپه" سرتیپ شیبانی را به فرانسه اعزام نمود و معاونت هیئت نیز به عهده وی قرار گرفت. وی دراین ماموریت دوره دانشگاه جنگ فرانسه را طی کرد و در 1305 به ایران بازگشت و به ریاست ستاد ارتش منصوب شد.[16] در سال 1306 به وی تکلیف استعفا شد و ناگریز از کار کناره‌گیری کرد. در 1307 چندی هم در کابینه "حاج مخبرالسلطنه هدایت" وزیر فوائد عامه بود. در وزارت هم دوام زیادی نکرد و از کابینه خارج شد و پس از چندی ریاست شورای عالی نظام را به او سپردند تا این که شورش عشایر فارس آغاز شد، "سردار سپه" (رضاخان) سرتیپ شیبانی را با حفظ سمت ریاست شورای عالی نظام با ارتقا به درجه سرلشگری مامور خواباندن شورش عشایر نمود.[17] و آخرین مرحله نظامی آن جنگ برای خلع سلاح بویراحمدی‌ها بود که به نیروی دولتی تلفات سنگینی وارد شد و سرانجام به هر کیفیتی که بود، دولت بر شورشیان فائق آمد و ماجرا خاتمه یافت.[18]

محاکمه شیبانی

سرلشگر حبیب‌الله خان شیبانی که خود را فاتح فارس می‌دانست و انتظار پاداش و قدردانی را داشت یک مرتبه در اوایل 1310 به تهران احضار شد، ظاهرا احضار وی به تهران برای مذاکره در امور فارس بود؛ ولی به محض رسیدن به تهران وی از کلیه مقامات خلع گردید، بازداشت و تحویل زندان شد و به جای وی سرهنگ "ابراهیم زندیه" که از افسران کودتای 1299 بود به فرماندهی قوای فارس منصوب شد. شیبانی مدتی در زندان به سر برد تا ترتیب محاکمه‌ای را برای او دادند، ریاست دادگاه به عهده سپهبد "امیراحمدی" قرار گرفت و دادستان دادگاه هم سرتیپ "محمدحسین آیرم" بود.[19] ظاهرا او برای خبط نظامی محاکمه شد که در نتیجه این خطا در جنگ با بویراحمدی‌ها عده زیادی از سربازان و درجه داران و افسران به قتل رسیده بودند؛ ولی به هر کیفیتی که بود دادگاه کار خود را خاتمه داد و او را محکوم به سه سال حبس نمود، مدتی در زندان به سربرد تا این که بیماری‌اش شدت پیدا کرد و سرانجام از شاه تقاضای معالجه در اروپا نمود که پذیرفته شد.[20]

سرانجام شیبانی

ابتدا در سوییس اقامت گزید و بعد مقیم آلمان شد و در برلین برای خود خانه‌ای تهیه نمود. در سال 1315 چون مدت توقف وی در اروپا طولانی شد، به تهران احضار گردید؛ ولی از آمدن به ایران خودداری نمود و اما مرگ وی در آلمان در جنگ دوم جهانی زمانی که شوروی‌ها برلین را اشغال کردند، اتفاق افتاد. از چگونگی مرگ وی دو روایت ذکر می‌شود: شیبانی خود را به مقامات شوروی معرفی کرده و می‌گوید، من یک ایرانی هستم و حالا که شوروی با ایران صلح کرده می‌خواهم به وطن خود بروم شوروی‌ها می‌گویند، در آلمان چه می‌کردی؛ چرا در مملکت خود نبودی تو فاشیست هستی و با آلمان‌ها همکاری کرده‌ای و او را تیرباران می‌کنند روایت دیگر آن است که هنگام خروج وی از منزل دژبان شوروی او را شناسایی کرده و توسط چند گلوله به حیاتش خاتمه می‌دهد. شیبانی در هنگام مرگ 65 ساله بود.[21]

ب ـ شاخه میرزا مهدی

شیبانی، عبدالحسین ( وحیدالملک)

"عبدالحسین شیبانی" فرزند "حاجی‌میرزا آقاخان" فرزند "حاجی میرزا‌محمد مهدی" حاکم کاشان فرزند "حاجی ‌غفور شیبانی کاشانی" در سال 1294‌(ه.ق) به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دارالفنون تهران به پایان برد و بعد از آن راهی هندوستان شد و در بمبئی مدت شش سال تحصیل کرد. در سال 1316(ه.ق)به انگلستان رفت و سه سال در لندن و 4 سال در دانشگاه کمبریج ادبیات و فلسفه خواند و در سال آخر تحصیل خودش معلم ادبیات فارسی بود.[22] در لندن کار روزنامه‌نگاری می‌کرد و چند سالی مخبر روزنامه "تایمز لندن" بود. او در سال 1324‌(ه.ق) به ایران آمد و رشته‌ی حقوق و زبان آنگلیسی در دارالفنون تدریس کرد، همراه با شروع مشروطه‌خواهی او نیز به آزادیخواهان و مشروطه‌طلبان پیوست. او که دارای افکار آزادی خواهی بود، توانست کمک زیادی به مشروطه‌طلبان و جریان موجود کند. عبدالحسین اخبار نهضت را بر خلاف میل سفیر انگلیس در تهران به لندن مخابره می‌کرد و در روزنامه "تایمز" که سابقه همکاری با آن را داشت به چاپ رساند و به این صورت جهانیان را با اخبار واقعی نهضت مشروطه آگاه می‌کرد. پس از پیروزی جریان مشروطه‌طلبی در ایران نماینده مردم تهران در مجلس شد و به همراه "سیدحسن تقی‌زاده"، "حسین‌قلی‌خان نواب"، "سلیمان‌میرزا اسکندری" و "محمدرضا مساوات" حزب "دموکرات" را پایه ریزی کرد.[23] ضمنا عضو شورای وزارت معارف و مدتی هم سرپرست مدرسه سیاسی تهران بود. پس از تعطیلی مجلس دوم در سال 1330‌(ه.ق)به فرمان "ابوالقاسم‌خان ناصرالملک"، شیبانی از ایران تبعید شد و به فرنگستان مسافرت کرد و یک سال و نیم در اروپا ماند در سال 1332(ه.ق) به تهران مراجعت کرد و در دوره سوم مجلس شورای ملی از طرف مردم تهران به وکالت رسید. در جنگ جهانی اول و ورود متفقین به ایران او با سران حزب "دموکرات" و "ملیون" تهران را به قصد غرب کشور ترک کرد.[24] عبدالحسین شیبانی در یاداداشت‌های خود راجع به مهاجرت چنین نوشته است: "روز دوم محرم 1334 این جانب به اتفاق آقای "سیدمحمد مساوات" نماینده دموکرات تهران ...اعضای "حزب دموکرات" محرمانه از تهران به طرف قم حرکت کردیم"[25] و در قم کمیتهای به نام کمیته "دفاع ملی" تشکیل شد او نیز به عضویت این کابینه انتخاب شد.[26] عبدالحسین شیبانی همراه با دموکرات‌ها در غرب کشور دائم در حال جنگ و گریز بود تا این ‌که در ربیع‌الثانی 1334(ه.ق)به بغداد رفت و از آن‌جا از طرف ملیون به نمانیدگی برگزیده شد و به استانبول رفت، پس از مدتی اقامت در استانبول به برلین رفت و در آن‌جا به فعالیت سیاسی پرداخت. وحیدالملک در کابینه "سپهدار رشتی"، "فتح‌الله اکبر" که در پنجم آبان ماه سال 1299(ه.ش) تشکیل شد، عضو بود و در آن کابینه وزیر علوم و اوقاف شد. در کابینه چهارم "قوام‌السلطنه" که در 27 خرداد 1301 تشکیل شد، وزیر پست و تلگراف بود[27] و برای آخرین بار در کابینه "مخبر‌السلطنه" در خردادماه 1306 وزیر فواید عامه شد. از او کتابی به نام تاریخ عمومی قرون وسطی به جای مانده است.

شیبانی، میرزا علی‌محمد (مجیر الدوله)

او فرزند "میرزا حسن" معروف به "میرزا آقاشیبانی" از شاخه میرزا مهدی بود. مجیرالدوله برادر "وحیدالملک" و "میرزا نصرالله‌خان" بود. میرزا علی‌محمد شیبانی ملقب به مجیرالدوله در حدود سال 1225(ه.ش) به دنیا آمد.[28] در کنار "محمدحسن خان اعتمادالسلطنه" مشغول به کار بود. مدیر داخلی روزنامه‌هایی بود که زیر نظر "اعتمادالسلطنه" در زمان "ناصرالدین شاه" به چاپ می‌رسید؛ مانند روزنامه "ایران"[29] (در سال 1288(ه.ق)) و روزنامه "اطلاع" ( در سال 1298) بعدها در زمان وزارت انطباعات "اعتمادالسلطنه" به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد. مجیرالدوله در اواخر عمر وارد خدمت در وزارت دادگستری شد و مدتی نیز رییس استیناف خراسان بود، او در سال 1307 (ه.ش) در تهران در گذشت.[30]

شیبانی میرزا نصرالله

"میرزا نصرالله شیبانی" معروف به "جلیل‌الملک" از شاخه حاج میرزا محمد مهدی، (پدرش معروف به آقا بود که در اوایل جوانی شغل دولتی داشت و بعد در لباس درویشی در آمد.[31] و اهل تصوف و عرفان شد و بعد از آن نیز لباس درویشی را در آورد و به کشاورزی پرداخت.) میرزا نصرالله در سال 1258(ه.ش) در تهران متولد و دارای تحصیلات عالیه بود. در وزارت "انطباعات" و روزنامه‌های دولتی منشی بود. بعد از آن به استخدام وزارت "امورخارجه" در آمد.[32] گاهی در مرکز و زمانی به سمت کارگزاری مهام خارجه مامور ولایت سرحدی و گاهی به سمت کونسولگری و بعد از آن در مصر و سپس به ریاست اداره محاکمات وزارت خارجه منصوب شد. میرزا نصرالله در سال 1338(ه.ش) درگذشت.[33]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS