كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، ميرزا مسعود، ميرزا حسن خان نايب الوزاره، علي قلي خان، عبدالحسين، محمد علي، احمد علي
ویسنده : زينب ابراهيمي
خاندان مسعود انصاری از خاندانهای وابسته به دربار قاجار بودند. پس از استقرار رژیم پهلوی و وصلت محمدرضا شاه با فرح دیبا (دختر خالهی مادر احمد علی مسعود انصاری) در جرگه بستگان خاندان پهلوی قرار گرفتند.
میرزا مسعود گرمه رودی
جد اعلای این خاندان میرزا مسعود گرمه رودی هنگامی که عمال فتحعلیشاه در پی یافتن شخصی فارسی زبان و مسلط به زبان فرانسه بودند تا سخنان سفیر ناپلئون را ترجمه کند، او را که نزد کشیشهای فرانسوی، این زبان را آموخته بود، به تهران خواستند[1] و در سمت مستوفی عباس میرزای ولیعهد، به دربار فتحعلی شاه راه یافت.[2] پس از قتل گریبایدوف (وزیر مختار روس در تهران)، به فرمان عباس میرزا، هیئتی برای مذاکره با پاسکویج (فرمانروای کل قفقاز) اعزام و سپس این هیئت به منظور عذرخواهی، رهسپار پطرزبورگ گردید که میرزا مسعود نیز همراه آنان بود.[3] پس از فوت فتحعلیشاه (19 جمادیالاخر 1250ق در اصفهان)، و از ازدواج با ضیاءالسلطنه (دختر فتحعلیشاه) بیش از پیش به دربار قاجار نزدیک شد. او حدود 15 سال، تمام دوران محمد شاه (نوه فتحعلیشاه و پسر عباس میرزا) و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه وزیر امور خارجه بود و سرانجام در سال 1265ق در عتبات عالیات در60 سالگی از دنیا رفت.[4] در روزگار ناصرالدین شاه قاجار وی به دستور این شاه (1263- 1262ق) پست وزارت خارجه را ایجاد کرد.[5] پس از او برادر، فرزندان و فرزند زادگان او به جز چند استثناء در این منصب روزگار گذراندند.[6]
میرزا حسن خان نایب الوزاره
میرزا حسن خان نایب الوزاره(پسر میرزا مسعود)، در 1250ق متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات متداول زمان، وارد وزارت امور خارجه شد و سی سال در آن وزارتخانه مشاغل مهم داخلی و خارجی داشت. در قفقاز کنسول حاج طرخان و سر کنسول بادکوبه و مدتی نیز معاون وزارت امور خارجه و سرانجام رئیس محاکمات آن وزارتخانه گردید. هنگامی که میرزا نصراله خان مشیرالدوله در زمان مظفرالدین شاه به وزارت امور خارجه منصوب شد، چون با نایب الوزاره مناسبات خوبی نداشت، او را از ریاست اداره محاکمات برکنار و او را خانهنشین کرد. وی در سال 1320ق در تهران از دنیا رفت.[7]
علی قلیخان (مشاورالممالک)
علی قلیخان چهارمین فرزند میرزا حسن خان نایبالوزاره، تحصیلات خود را در تهران انجام داد و در سال 1305ق با سمت مترجمی وارد وزارت امور خارجه شد.[8] وی که مورد توجه میرزا علیاصغر (صدر اعظم ایران) بود، پس از قتل ناصرالدین شاه (17ذیالقعده 1313ق/1896م)، امین تذکره خراسان[9] و بعدها 14 سال دبیر اول سفارت روسیه در دوره تزاری شد.[10] پس از مشروطیت، کاردار ایران در استانبول شد.[11] بعد از استبداد صغیر به تهران آمد و به مقام مدیر کلی و معاونت وزارت امورخارجه منصوب گردید.[12] در 1294ش در سه کابینه بعدی نیز در این سمت باقی بود. سپس در رأس هیئتی به امر احمد شاه، عازم پاریس شد تا در مذاکرات صلح ورسای شرکت کند؛ امّا انگلیسیها از ورود آنان جلوگیری کردند. پس از این واقعه چند ماهی سفیر ایران در عثمانی شد. وی از 1299 تا 1305ش سفیر ایران در شوروی بود و مذاکراتی درباره معاهدهی عقبنشینی قوای روس از شمال ایران انجام داد که به عقد قرارداد 1921م ایران و شوروی منجر شد. در 1305ش بار دیگر وزیر امورخارجه شد و مدتی نیز در پراگ برلین مأموریت یافت. در 1307ش سفیر ایران در شوروی گردید و تا 1309 در این سمت باقی بود. در همین سال به سمت وزیر مختار ایران در لندن منصوب گردید. در اواخر 1311ش مغضوب به تهران احضار و در 1312ش بازنشسته شد.[13]
عبدالحسین
وی تنها فرزند ذکور بازمانده از شش فرزند علی قلیخان بود که در 1275ش در تهران متولد شد. 5 - 7 ساله بود که همراه پدرش که نیابت اول سفارت ایران در روسیه بود، به آنجا رفت.[14] پس از بازگشت، وارد مدرسه تربیت[15] و سپس مدرسه خرد شد که در آنجا حساب، جبر، هندسه، تاریخ و جغرافیا، فارسی، عربی و شرعیات آموزش میدادند.[16] در 13 سالگی (1329ق) وارد مدرسه علوم سیاسی شد.[17] سال بعد برای ادامه تحصیل در روسیه (پطرزبورگ) به اسدخان بهادر کارمند سفارت ایران در روسیه و اسدخان او را به سرهنگ هیمن که در آپارتمان مدرسه امپراطوری حقوق تدریس و زندگی میکرد، سپرد.[18] وی تحصیلات متوسطه را در این مدرسه نظامی که ویژهی پسران افسران عالی رتبه بود،[19] به اتمام رساند و سپس در وزارت امور خارجه به سمت منشی مخصوص ریاست کابینه و مترجمی روسی و فرانسه مشغول به کار شد.[20] چندی بعد تحصیلات عالیه را در مسکو در دانشگاه لومانوسف گذراند.[21] وی سالها سفیر ایران در شوروی، هند و افغانستان بود[22] و سرانجام در 1319 در تهران درگذشت.[23]
دیگر فرزندان میرزا مسعود
فرزند دیگر میرزا مسعود، محمدعلی از اعضای عالی رتبه وزارت امور خارجه بود. وی در دوره قاجار مقام سفارت را عهدهدار بود، سپس در سن 42 سالگی هنگام تولد آخرین فرزندش که به نام وی خوانده شد، در سال 1294ش از دنیا رفت و نام و منصب و ثروت خویش را به او سپرد.[24]
محمد علی (دوم)
محمدعلی ابتدا در دبستان ثروت و سپس از دبیرستان ایرانشهر دیپلم و از دانشکده حقوق پاریس لیسانس گرفت. وی در 1319 در استخدام وزارت خارجه، مشاغلی؛ هم چون: دبیر دوم، دبیر اول، رایزن، وزیر مختاری و سفارت را در ایتالیا، یوگوسلاوی و بلژیک به عهده گرفت و مدتی نماینده ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو و عضو هیأت نمایندگی ایران در نشستهای مختلف سازمان ملل و معاون سیاسی و پارلمانی وزارتخانه و ریاست کمیتهی نظارت بر حسن اجرای جشنهای 2500 ساله بود. شایعات وسیعی مبنی بر سوء استفاده و حیف و میل از بودجه سفارتهای محل محل خدمت توسط وی در مشاغل گوناگون... مطرح بود و ساواک در یک ارزیابی وی را فردی قمارباز، کینهتوز و در فکر تأمین منافع شخصی معرفی کرده، وی در حزب درباری رستاخیز نیز عضو بود.[25] در بهمن 1342 که لایحه کاپیتولاسیون به مجلس سنا ارائه گردید، وظیفه دفاع از این لایحه در مجلس سنا بر عهده محمدعلی مسعود انصاری معاون وقت وزیر خارجه گذارده شد. اما وی که حاضر نبود خود را بد نام سازد، استعفا داد و احمد میر فندرسکی جانشین او گردید. وی پس از انقلاب در لندن مقیم شد و سرانجام در 24 دسامبر 1979 در سن 64 سالگی به علت سکته قلبی درگذشت.[26]
احمدعلی
احمدعلی، پسر محمدعلی از مهمترین شخصیتهای این خاندان (از لحاظ ارتباط تنگاتنگ با دربار)، در 18 مهرماه 1327در تهران متولد شد. مادرش دختر خاله فرح بود و احمدعلی که هنگام ازدواج فرح دیبا با محمدرضا شاه پسری 12ساله بود،[27] به دربار راه یافت و در زمرهی یاران بزم و محارم سیاسی خانواده محمدرضا شاه قرار گرفت،[28] تا آن جا که تابستانها که شاه و فرح به قصر تابستانیاشان در نوشهر میرفتند، او را نیز با خود میبردند.[29]
دبستان را در مدرسه جهان تربیت و تا سوم متوسطه را در دبیرستان البرز گذراند. سپس خانوادهاش او را برای ادامه تحصیل به انگلستان در یک مدرسه شبانهروزی در شهر رمزکیت فرستادند که مورد رضایت وی نبود و سرانجام پس از عمل آپاندیسیت به رم نزد پدرش منتقل شد و پس از سه سال دیپلم گرفت.
سپس در سال 1967 برای ادامه تحصیلات در رشته اقتصاد دانشگاه «آدل فای» نیویورک ثبت نام کرد و پس از اخذ مدرک فوق لیسانس به ایران بازگشت. [30]
در 23 سالگی مدرس اقتصاد در دانشگاه ملی و نیز مسئول امور دانشجویان شد که پس از چندی سمت اخیر را به دلایلی رها و برای گذراندن دوره دکترا به بروکسل رفت که همراه با یک مأموریت دیپلماتیک بود. سپس معاون آموزشی مدرسه عالی شمیران را هنگامی که ریاست آن با خانم دکتر سیمسین رجالی بود، عهدهدار گردید.[31]
سال 1356ش همزمان با ایام فضای باز سیاسی که دولت 13 سالهی هویدا جاگزین دولت جمشید آموزگار شد پا به عرصه سیاست گذاشت. با دگرگون شدن اوضاع ایران طوفان انقلاب طومارها را درنوردید. او یک ماه و نیم قبل از بهمن 1357ش با فروش املاک و پانصد هزار دلاری که از فعالیّتهای تجاری اندوخته بود، به آمریکا رفت.[32]
یکسال پس از مرگ شاه(1981م)، پسرش رضا پهلوی، که خود را به طور رسمی وارث تاج و تخت ایران و رضاشاه دوم نامید، فعالیتهایی را در دو بخش آغاز کرد.
1) فعالیتهای سیاسی برای بازگردان سلطنت به خاندان پهلوی از (1981م) توسط عناصر بازمانده از رژیم در خارج از کشور که قبل از هر اقدامی عملاً در (1982م) از هم پاشید.[33]
2) فعالیتهای اقتصادی و سرمایهگذاری در امور داد و ستد، که احمدعلی مسعود انصاری به عنوان نزدیکترین همکار، شریک و عامل، بخش وسیعی از فعالیتهای اقتصادی او را از 1981 بر عهده گرفت و با قراردادهای تجاری مختلف که در اول ژانویه (1982م) میان آن دو تنظیم شد، فعالیتهایشان را در 4 زمینه گسترش دادند.[34]
الف)معاملات ارزی؛ که بخش عمده فعالیتهای تجاری آنها در این زمینه متمرکز شده بود. ب)معاملات بانکی ج)معاملات نفتی د)معاملات ملکی
همکاری میان این دو تا (1989م) با وجود مشکلاتی که در پی کاهش ارزش دلار و بهای نفت طی سالهای 1985 - 1988ایجاد شد، همچنان ادامه داشت.[35] تا این که در همین سال رضا پهلوی تصمیم میگیرد تمام سهام بینام شرکتها را که از 1982م در صندوق kerdiet bank سوییس به امانت گذارده بودند، بدون اطلاع شریک مالیاش، احمد انصاری برداشت کند و کلیهی حقوق وی و دیگر سهامداران را انکار کند. وی همچنین ادعا کرده بود که تمامی شرکتها متعلق به انصاری است و پولهای ایشان طی چند سال گذشته به حساب این شرکتها واریز شده، پس تا روشن شدن وضعیت، کلیهی حسابهای این شرکتها و حسابهای انصاری توقیف شود.[36]
شرح مراحل و دامنه اختلافات مالی میان احمدعلی و رضا پهلوی،[37] فراتر از مجال این نوشتار است؛ امّا آن چه در کشمکش میان این دو دارای اهمیّت است شناخت روحیات و شخصیت اعضای خاندان پهلوی است که قریب نیم قرن داعیهدار فرهنگ و تمدن مدرن بودند و در این میان نه علم و تکنولوژی و نه نظم و قانونمندی جوامع غربی، بلکه با صرف امکانات و منابع بسیاری تنها به تقلید ژستهای زندگی مدرن و تحمیل هزینههای آن بر مردم بسنده کردند[38] و آن هنگام که از بیم خشم مردم گریختند، هر آن چه در دسترس خود یافتند، به یغما بردند. چنان که احمدعلی به شرح گوشههایی از زندگیهای پر هزینه آنها در خارج از کشور میپردازد که در دوران بیچارگی و درماندگیاشان سپری میکنند!!!
وی در جایی دیگر اظهار میدارد با بروز نشانههای سقوط، فرح پهلوی چهار جعبه بزرگ که هر کدام به اندازه نیم قد انسان بود از کشور خارج و در بانکهای سوئیسی به امانت سپرده شد تا به موقع از آنها استفاده شود.[39]