كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، دكترين كندي، اصلاحات ارضي، محمدرضاشاه، اصلاحات اجتماعي و اقتصادي
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
بعد از انقلاب مشروطه و تصویب قانون اساسی برای اولین بار فضای مناسبی برای فعالیتهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی به وجود آمد، این موقعیت با کودتای سوم اسفند رضاخان به پایان رسید. با وقوع جنگجهانیدوم و اشغال نظامی ایران که منجر به تبعید رضاشاه شد، محمدرضا شاه با کمک انگلیسیها به سلطنت رسید. با توجه به شرایط اشغال نظامی، برچیده شدن بساط دیکتاتوری و استبداد رضاشاه و از همه مهمتر جوانی و بیتجربگی محمدرضاشاه در مقایسه با پدرش یک دوره مناسب برای احزاب و گروههای سیاسی فراهم شد. در طی دوره 12 ساله وجود دو جریان سیاسی در ایران رشد نمود؛ یک جریان از اشغال نظامی ایران و حوادثی که قدرتهای بزرگ بر ایران تحمیل کرده بودند، متاثر بود و تلاش میکرد یک راه حل ملی ـ مذهبی برای نجات ایران از سلطه قدرتهای خارجی بیابد، جریان دوم تحت تاثیر قدرت نوپای آمریکا قرار داشت و رهایی ایران از چنگال انگلیس و شوروی را در پناه حمایت این قدرت جستجو مینمود. این دو جریان در طی 12 سال در حال رقابت بودند. نیروهای ملی ـ مذهبی در مسیر این رقابت که حکایت از دوره گذار آمادگی ایالات متحده برای جایگزینی در ایران داشت، جلو افتادند؛ ولی سرانجام با کودتای 28 مرداد جریان دوم پیروز شد و جهتگیری سیاست انفعالی ایران تداوم یافت، با این تفاوت که در گذشته سیاست انفعالی ایران متاثر از قدرتهای شوروی و انگلیس بود؛ ولی این بار از آمریکا نشات میگرفت؛ زیرا جایگاه استراتژیک ایران بین اتحاد جماهیر شوروی و میدانهای نفتی خلیج فارس برای امنیت ملی آمریکا اهمیت داشت. با توجه به سیاست آمریکا برای مقابله با توسعه نفوذ کمونیسم، ایران به عنوان یکی از مراکز مهم استراتژیک در کانون توجه این کشور قرار گرفت و محمدرضاشاه به یکی از دست نشاندگان اصلی آمریکا در منطقه تبدیل شد. آمریکا بر این باور بود که نفوذ کمونیسم با وجود ویرانیهای ناشی از جنگ و فقر حاکم بر کشورهای دیگر سهل و سریع خواهد بود.[1] بنابراین آمریکا با کشورهای مختلف به ویژه ایران اقدام به انعقاد قراردادهای دو جانبه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی نمود و از این رهگذار نفوذ خود را در نظام سیاسی اقتصادی ایران افزایش داد و با تاکید بر لزوم اصلاحات اقتصادی و اجتماعی به منظور تامین ثبات و امنیت کشور نظام سیاسی و امنیتی دلخواه خود را به وسیله رژیم شاه در منطقه مستقر نمود.[2]
کندی امید آزادیخواهان ایران
با به قدرت رسیدن "کندی" در ایالات متحده در انتخابات سال 1960 تحرک جدیدی در حوزه سیاست خارجی آمریکا صورت گرفت که بر اساس آن الگوهای قدیمی مبتنی بر استراتژی انتقام همهجانبه که متکی بر جنگهای هستهای بود، کنار گذاشته شد و استراتژی واکنش انعطافپذیر جایگزین آن گردید. نامزدی "جانکندی" جنب و جوشی در میان آزادیخواهان ایران به وجود آورد و امیدوار شدند که ایالات متحده از آن پس از رژیم خودکامه کودتا پشتیبانی ننموده و آنرا به تعدیل وادارد. در همین زمان عصر "دتانتی" (تشنج زدایی) در روابط آمریکا و شوروی نیز آغاز شد؛ اگر چه در این دوران آمریکا رفتار همکاری جویانهای با اتحاد شوروی از خود نمایان ساخت؛ اما در عین حال پیوندهای منطقهای خود را در کشورهای جهان سوم به خصوص کشورهای خاورمیانه آسیای غربی و آسیای جنوبغربی و آسیای جنوبشرقی گسترش داد. کندی بر این باور بود که اگر دولتهای دوست ایالاتمتحده در جهان سوم ساختار حکومتی خود را ترمیم کنند و برنامه توسعه را به گونهای تدریجی اعمال نمایند، اتحاد شوروی قادر به انجام هیچگونه اقدام مخاطرهآفرین برای اهداف و منافع آمریکا نخواهد بود.[3]
کندی در پیام خود به کنگره آمریکا به این نکته اشاره نمود که پیمانهای نظامی راه حل جلوگیری از خرابکاری و عملیات پارتیزانی نمیباشد. بلکه باید به این کشورها جهت اصلاحات اقتصادی و اجتماعی کمک نمود.[4]
ایران نیز به لحاظ موقعیت ژئوپلتیک خود و واقع شدن بین شوروی و خلیج فارس از جایگاه ویژهای در سیاست خارجی آمریکا برخوردار بود. این وضعیت با خروج عراق از پیمان بغداد در زمان "عبدالکریم قاسم" نگرانی سیاستمداران آمریکا را از به مخاطره افتادن منافع این کشور در منطقه فراهم ساخت. اولین گام در اجرای اصلاحات مربوط به "اصلاحاتارضی" بود که افزون بر ایجاد شرایط قابل تحمل از کشورهای عقبمانده که مانعی بر سر راه کمونیسم قلمداد میشد. هدف مخصوص دیگری نیز داشت و آن انتشار سرمایهای جهانی در جهت دگرگونی روابط ارضی به منظور سلب قدرت یا عقبنشینی مالکان ارضی به سوی نیروی قدرتمند صنعتی و تکنوکرات بود. اثرات این دگرگونی در روستاها در قالب کشت و صنعت شرکتهای سهامی، زراعی و تعاونی و حضور شرکتهای چندملیتی پدیدار گشت.
گفتگوی شاه و آمریکا
مقامات آمریکایی برای شاه روشن ساخته بودند که "امینی" را بهترین نامزد برای نخستوزیری میدانند. هر چند ظاهرا به طور صریح وی را برای انتصاب امینی تحت فشار قرار نمیدادند؛ ولی شایع بود، پرداخت مبلغ 35 میلیون دلار کمک بلاعوض آمریکا را مشروط به انتصاب علی امینی کردهاند. چند سال بعد "آرمینمایر" سفیر اسبق آمریکا در ایران ضمن "کنفرانس ایران در سالهای دهه 1980" گفت: "در سال 1961 پرزیدنت کندی، روی نخست وزیری شخص به خصوص در ایران تکیه کرده بود. البته این انتخاب را به حساب خود شاه گذاشتند که درصدد برآمده بود با نخستوزیری امینی و دادن امتیاز تام به او در کشور انقلاب کند."
فعالیتهای نیروهای ملی و مذهبی و اهداف آمریکا
از لحاظ داخلی نیز نیروهای ملی ـ مذهبی با پشت سرگذاشتن دوران سخت بعد از کودتا و آگاهی از شرایط جدید جهانی در پیتجدید سازمان و آغاز فعالیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودند، به عبارت دیگر پس از استقرار مجدد رژیم شاه و برنامهریزی آمریکا برای تبدیل ایران به یک پایگاه نظامی مهم در مقابل شوروی باید شرایطی فراهم میشد تا قدرت اجتماعی در ایران به فکر طغیان و انقلاب نیفتد. در روابط اقتصادی، اجتماعی تحولاتی ایجاد شده و یک نوع آزادی نسبی هدایت شدهای وضع گردد تا مانع تحولات بنیانافکن گردد. به همین منظور مقامات آمریکایی به مطالعه وضعیت اقتصادی، اجتماعی ایران پرداختند تا راهحلهایی برای رسیدن به این هدفها پیدا کنند.[5]
در این میان کندی به علت ترس از نهضتهای کمونیستی معتقد بود که رژیمهای طرفدار آمریکا باید وادار به انجام اصلاحات صوری شوند تا زمینه برای تبلیغات کمونیستی فراهم نگردد. وی در نطق تشریفاتی خود به عنوان رییس جمهور آمریکا که در تاریخ 30 ژانویه 1961(30دی1340) ایراد کرد، روند سیاستی را که در برابر جهان سوم اتخاذ کرده بود به گونهای آرمانگرایانه چنین بیان کرد: "به آن کسانی که در بیغولهها و روستاهای نیمی از کرهی زمین در پی پاره کردن بندهای نگونبختی تودهها در مبارزه و ستیزند، تعهد میسپارم که بهترین و بالاترین کوشش خود را تا هر زمان که لازم باشد، به کار بندیم تا قادر به خودیاری گردند. این کار نه به خاطر آن است که امکان انجامش توسط کمونیست وجود دارد، نه برای آن است که ما نیازی به آرای آنها داریم، بلکه به این جهت است که ما آن را کار درستی میدانیم. اگر یک اجتماع آزاد نتواند یاور و مددکار بینوایان باشد، یارای نگاهداری از معدودی ثروتمند را نیز نخواهد داشت."[6]
در واقع سیاستگذاران سیاست خارجی آمریکا از وضع داخلی ایران نگران بودند. "جانباولینگ" تحلیلگر امور سیاسی ایران طی تماسی با دولت متبوعاش این گونه مینویسد: "وضع کلی در ایران اگر با خطر همراه نباشد، به یقین نگران کننده است."[7]
بنابراین تغییر شرایط داخلی و خارجی کشورهای تحت سلطهی آمریکا به سیاست خارجی آمریکا مربوط بود. تا آن زمان دیکتاتورهای نظامی در این کشورها بهترین مانع در مقابل نفوذ کمونیسم بود. بعد از تحولات سیاسی و انقلاباتی که در برخی از کشورهای جهان سوم روی داد، آمریکا را به تجدید نظر در سیاست قبلی خود واداشت. از آن پس اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به عنوان مناسبترین راه حفظ این کشورها مدنظر قرار گرفت. این استراتژی به صورت طرح و برنامه "دموکراسی پارلمانی، اصلاحاتارضی و سیاست اقتصادی درهای باز" جلوه نمود؛ که میبایست در ایران و کشورهای وابسته به آمریکا و جهان غرب به طور همزمان به اجرا درآید.[8]
در عین حال تمرکز قدرت سیاسی کشور در دست عناصر بیگانه، تحولات اجتماعی ضدمردمی، اختلافت طبقاتی رو به گسترش و تشدید تضادهای طبقاتی موجب بروز برخوردها و ناآرامیهایی در سطح کشور شد. اعتصابات کارگری کارگران کورهپزخانهها در بهار 1338، اعتصاب دانشآموزان در دی همان سال و اعتصاب آموزگاران و معلمان در اردیبهشت 1340 از جمله این ناآرامیها بود که موید نظرات کارشناسان آمریکایی به ویژه دیدگاه کندی بود؛ اما پاسخ شاه در برابر این اعتراضها مطابق معمول سرکوب تام و تمام و نادیده گرفتن تقاضای مردم بود. بنابراین خفقان سیاسی بر روی امواج نارضایتیهای مردم ادامه یافت.[9]
اعتصاب معلمان و کارگران
"12اردیبهشت" معلمین پایتخت در اعتراض به شرایط کار و کمی حقوق خود اعتصاب کردند و در میدان بهارستان به تظاهرات پرداختند. ماموران انتظامی به آنها تیراندازی کردند و در نتیجه یکی از معلمین به قتل رسید. این امر به تظاهرات مخالفین دامن زد. "شریف امامی" در 16 اردیبهشت از نخستوزیری استعفا داد و دو روز بعد "علیامینی" نخستوزیر شد. نخستوزیر جدید بلافاصله از شاه خواست که مجلس بیستم را که در تنیجه انتخاب زمستانی 1339 تشکیل شده بود، منحل کند. وی آن گاه تعدادی از بلند پایگان مشهور به هواداری انگلیس را برکنار و بازداشت کرد که معروفترین آنان "ابوالحسن ابتهاج" مدیر عامل، تحت تعقیب قرار گرفت. منظور دکتر امینی از این اقدامات خارج ساختن ارتش و دستگاه دولت از کنترل هواداران انگلیس بود، تا به دیگران بفهماند که باد از کدام سمت میوزد. امینی در ابتدای زمامداری خود از آمریکا یک وام دراز مدت هفتصد میلیون دلاری خواست؛ ولی واشنگتن پرداخت وام را موکول به اجرای برنامه اصلاحاتارضی مورد نظرش نمود. در اواخر اسفند 1339 کندی، "آورلهریمن" نماینده ویژه خود را به تهران فرستاد تا به شاه بگوید که اصلاحات اجتماعی در ایران ضروری است و در انجام آن نباید تاخیر شود. این در واقع طرح "اتحاد برای پیشرفت" کندی برای جلوگیری از قیامهای مردمی در جهان سوم بر ضد آمریکا بود که در ایران به صورت اصلاحاتارضی و انقلاب سفید و سپس در "شیلی" تحت عنوان "اتحاد برای آزادی" به منظور جلوگیری از پیروزی "سالوادور آلنده" در انتخابات عمومی سال 1964 به مرحله اجرا گذاشته شد. از نخستین روزهای سال 1340 تظاهرات و ناآرامیهای فزایندهای در تهران روی داد و در حدود یک هفته طول کشید تا شرایط جهانی و داخلی موجب تغییر رویه و رفتار رژیم شاه شود. از نظر جهانی جانافکندی نامزد "حزبدموکرات" آمریکا خود را آماده ورود به کاخ سفید مینمود. وی با انتشار کتاب "استراتژی صلح" تصمیم خود را مبنی بر لزوم تغییر رویه رژیمهای سرکوبگر وابسته به آمریکا که با فشار بیحد و حصر خود زمینه انقلابهای کمونیستی را فراهم مینمودند، اعلام و تصریح کرد که علاقمند به حقوق بشر است و خواستار روی کارآمدن دولت آزاد و بقای آنها در کشورهای جهان سوم میباشد.[10]
به هر حال هنگامی که کندی بر سر کار آمد طرح "بینالمللی کردن اصلاحات آزادی خواهانه" را وجهه همت خویش کرد. شاه از اولین کسانی بود که به وزش نسیم تازه از واشنگتن پی برد و با احساس خطر، مرعوب شد. وی در ابتدا به رویارویی پرداخت و سعی کرد با استفاده از اختلافات شرق و غرب از انجام اصلاحات مورد نظر کندی شانه خالی کند؛ ولی کندی کسی نبود که بتوان وی را تهدید کرد؛ زیرا دغدغه خاطر کندی در مورد ایران با توجه به وضعیت ارتش و ساواک و اقتصاد ویران در ایران بسیار جدی و دوچندان بود.[11]
انتخاب کندی و عکسالعمل شاه
انتخاب کندی تکان شدیدی به رژیم ایران وارد ساخت؛ زیرا شاه که با کمک جمهوریخواهان دوباره به قدرت رسیده بود، مادامی که "ژنرال آیزنهاور" زمام امور آمریکا را به دست داشت آسوده خاطر بود. اما روی کارآمدن رییس جمهور لیبرالی مانند کندی همه مفروضات او را به هم ریخت. کندی طرح "اتحاد برای پیشرفت" و سیاست مرزهای نو را عنوان کرده و از ملت آمریکا میخواست که مانند پیشگامان ادوار گذشته مرزهای آسودگی وجدان آزادی و فراخی نعمت کشورشان را به نقاط دوردست گسترش دهند. در حالی که واژه آزادی پشت زمامداران ایران را به لرزه میآورد که مهارت زیادی در پیشبینی و تطبیق خود با سیاست آمریکا داشت. همزمان با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سخنرانیهایی ایراد کرد و در قالب الفاظ و شعارهای فریبنده از آزادی انتخابات و آزادی فعالیتهای سیاسی سخن گفت.[12]
بنابراین سرمنشا ایجاد فضای باز سیاسی در داخل ایران نبود؛ زیرا از یک طرف رژیم شاه که با انجام کودتا و سرکوب مخالفین به سختی توانسته بود، کنترل اوضاع را به دست گیرد، هرگز راضی به آزادی فعالیت نیروهای مخالف نبود و حتی خواهان سرکوب و انزوای هر چه بیشتر آنها بود. از طرف دیگر نیروهای مخالف شاه نیز در شرایطی که به شدت در تنگنا بودند، جرات و جسارت فعالیت سیاسی و ابراز مخالفت با سیاستهای شاه را نداشتند و تنها با آماده شدن شرایط بینالمللی ابراز وجود کردند و در صحنه حضور یافتند و خواهان تعدیل قدرت شاه شدند. آمریکا و شخص کندی نیز برای تامین منافع و مصالح خود ایجاد فضای باز سیاسی را به شاه گوشزد میردند و انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را به وی تحمیل نمودند.[13]