واژگان کليدي: ولي خدا، جامعه ولايي، ولايت، بلا، رضايت، نعمت
اسامي معصومين: پيامبر(ص) امام حسين(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)
سخنران استاد میرباقری
جامعه اي كه بر محور ولي خدا شكل مي گيرد، رفته رفته به سمت محبت ولي خدا حركت مي كنند و انگيزه ها و اهداف تغيير مي كند. انگيزه اصلي و محوري شان در همه روابط جمعي و اجتماعي شان محبت ولي خداست و هدف هم دستيابي بيشتر به دولت اولياء خدا و تحقق ولايت آنها در عالم است. البته چنين جامعه اي تحت ولايت ولي خدا رشد مي كند و به درجات قرب مي رسد.
امشب شب عاشوراست. امام حسين (ع) جمع كوچكي را كه شما در عاشورا مي بينيد، تربيت كردند. آنها بر محور ولي خدا بودند. اگر مي خواهيد نمونه جامعه اي كه بر محور ولي خداست را ببينبد، بايد به جامعه امام حسين در روز عاشورا بنگريد. اگر چه يك جمع اندك و محدودند، ولي همه ويژگي هاي اين چنين جامعه اي را داراست. ولي خدا غرق در محبت خدا، راضي به قضاءالله در اوج بندگي خداست و همه هم غرق در محبت امام هستند.
امشب امام حسين (ع) از لشكر دشمن مهلت گرفتند. امروز عصر وقتي دشمن مطمئن شد كه ديگر حلقه محاصره امام حسين تنگ شده و كسي براي ياري امام حسين نمي آيد، كار را بر امام حسين (ع) سخت کردند. همچنان كه در روايت امام صادق (ع) آمده فرمود: تَاسُوعَاءُ يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ بِكَرْبَلَاءَ[1] تاسوعا روزي است كه حلقه محاصره امام حسين امروز تنگ شد و از هر جهت امام حسين را در محاصره قرار دادند. دشمن متوجه شد كه ديگر کسي براي ياري امام حسين (ع) نمي آيد. پس در تعبير نوراني امام صادق (ع) آمده كه دشمن خيلي خوشحال شد.
ابن زياد دستور داد كه هنگام رسيدن دستور من يا از امام حسين (ع) بيعت بگيريد يا جنگ را آغاز كنيد. وجود مقدس سيدالشهدا (ع) در كنار خيمه ها سر را روي زانو گذاشته بودند كه ناگهان همهمه دشمن آغاز شد و دشمن با سر و صدا به سوي خيمه هاي حضرت حركت كردند. زينب كبري (س) حضرت را صدا زدند: برادر ببينيد سر و صداي دشمن مي آيد .چه خبر است؟ حضرت برادرشان قمر بني هاشم (ع) را فرستادند. کسي از سوي دشمن آمده بود که يا بايد تسليم شويد يا جنگ را آغاز كنيد. حضرت پيغام را آوردند.
امام حسين (ع) امشبي را مهلت خواستند. گويا اين فرصتي است كه حضرت مي خواهند با خدا به راز و نياز مشغول باشند. البته انگيزه هاي ديگري هم هست. عده اي بايد بمانند و اين راه را ادامه بدهند. امام حسين (ع) در اين شب عزيز آنها را براي ادامه اين راه آماده كردند. عده اي بايد فردا به شهادت برسند. حضور در عاشورا، يك استعداد كافي و كامل مي خواهد. حضرت مي خواهد آنها را آماده كند. پس حرم را محيا كردند، فرزندانشان را، اهل بيتشان را.
امام سجاد مي فرمايد: من درخيمه بودم. كنار خيمه اي كه امام حسين تشريف داشتند. ديدم حضرت اشعاري را مي خوانند كه حكايت از بي وفايي دنيا و كوتاه بودن عمر خودشان مي كند و عمه ام زينب هم در همين خيمه من بودند. من متوجه شدم پدر بزرگوار من قصد دارند صداي خودشان را به عمه ام برسانند و اين اشعار را مي خواند:
يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ
کَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ
[2]
عمه ام زينب متوجه شدند و سراسيمه از خيمه بيرون دويدند. پدر بزرگوارم به ايشان تسلي خاطر دادند. فرمودند: خواهرم! همه آسماني ها مي ميرند. همه زميني ها مي ميرند. جدم از من بهتر بود. پدرم از من بهتر بود. مادرم برادرم همه از من بهتر بودند و رفتند. ما هم بايد برويم. هيچ كس باقي نمي ماند.
يكي از مهمترين كارهاي حضرت آماده کردن اصحابي است كه فردا بايد در كربلا به شهادت برسند. آنها افراد برگزيده و خالص بودند، ولي در عين حال باز هم امتحان سختي از آنها گرفتند و آنها را براي فردا آماده كردند؛ چون تحمل عاشورا كار سختي است. مهم نيست كه كسي كشته بشود، مهم اين است كه چگونه كشته شود. شهادت سيدالشهدا يك شهادت استثنايي و فوق العاده است.
يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ ُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِينَ[3]
خدا را تسبيح مي كنم به بهترين ستايش ها و تسبيح ها و او را حمد مي كنم بر سختي ها و خوشي ها بر گشايش ها و مشكلات. تو را كه ما را با نبوت گرامي داشتي و ما را با قرآن آشنا كردي. علم قرآن به ما دادي. قرآن را به ما آموختي و ما را اهل تفقه در دين و فهم در دين خودت قرار دادي و براي ما گوش ها، ديده ها و قلب هايي قرار دادي.
كسي كه در محور سخت ترين بلاهاي عالم است، امشب اين گونه خدا را حمد مي كند. او در متن بلا، زيبايي هاي صنع خدا را مي بينيد و از آن زيبايي ها با اصحابش گفت وگو مي كند. آنچه در متن بلا انسان را صابر مي كند، درك همان زيبايي ها و جمال صنع خداست. آنچه كه امشب امام حسين (ع) مي خواهد اصحابش را به آن نقطه برساند كه آماده فردا بشوند اين است كه اول گرفتاري امام حسين و بلاء امام حسين را لمس كنند و وارد اين حلقه بلا شوند كه عالم با اين حلقه بلا به سوي خدا حركت مي كند و دوم اينکه در اين حلقه بلا كه وارد مي شوند به زيبايي اين بلاي الهي واقف شوند.
اين اوج قرب انسان به سوي خداي متعال است. مقامي بالاتر از رضا نيست و رضا هم درجاتي دارد. مهم ترين حد از رضا اين است كه انسان در متن بلا راضي باشد. گاهي ظرفيت انسان براي اسقاء بلا يك ظرفيت محدود است. گاهي ظرفيت انسان در بلا رشد مي كند. براي غير معصوم مهمترين مرتبه رشد اين است كه بلاي معصوم را لمس كند و به آن بلا مبتلا بشود.
امشب شبي است كه بايد افراد امام آماده بشوند، براي اين فردا. ما چهره هاي ظاهري مصيبت ها را مي بينيم. آنها را هم شبيه سازي هم مي كنيم. كودك شش ماهه اي روي دست پدر هدف تير قرار گرفته است. پدري بر بالين بدن قطعه قطعه فرزندش حاضر مي شود. شبيه سازي اين صحنه ها خوب است، ولي واقعيت چيزي فراتر از اينهاست. مصيبت امام حسين (ع) بلاي ديگري است كه خدا براي او رقم زده. اينها جلوه هاي ظاهري آن بلا هستند. باطن اين ابتلا، بسيار سنگين تر است.
اگر انساني با همه توان حركت كرد و با تمام توشه به طرف خدا آمد، باز هم احساس مي كند راه به سوي او بسته است؛ چون با پاي اين زميني كه نمي شود به طرف خدا رفت. اگر انسان به اينجاها رسيد، آن وقت او را با بلاهاي بالاتر آشنا مي كنند. آن وقت مي تواند در آن ظرفيت رشد كند. آنگاه اگر توانست بر آن بلا راضي شد، آماده حرکت واقعي است.
امام حسين (ع) اين جملات را خطاب به يارانشان فرمودند: فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي[4] باوفاتر از شما سراغ ندارم. اينها بهترين اصحابند. در همان شب عاشورا هم بهتر از آنها كسي نيست. شب عاشورا، شب قدر آنهاست. شب قدر با ولي خدا معنا مي شود. شب قدر انسان آن شبي است كه به ولي خدا پيوند مي خورد. شب قدر حر آن لحظه اي است كه به امام حسين گره خورده است كه: خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ[5]. اينها كساني هستند كه: لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي[6]. ياران باوفاي امام به او گفتند: اي كاش ما را مي كشتند، زنده مي شديم، مي سوزاندند خاكسترمان را به باد مي دادند. دوباره زنده مي شديم و براي بار سوم ما را قطعه قطعه مي كردند. دوباره زنده مي شديم تا خدا مشكلات و ابتلائات را از شما و اهل بيتتان بر مي داشت. اينها چنين انسان هايي بودند. ولي در عين حال دوباره بايد آماده شوند.
ياران گرد امام حسين جمع شدند. مردي که در محاصره بدترين آدم ها قرار گرفته. حضرت ابتدا خدا را بر اين بلا حمد مي كند. اين ستايش از يك انسان مبتلاست و بسيار پسنديده است. اين همان علامت رضاست. انسان هايي به مقام رضا مي رسند كه وجود خدا را در همه جا مي بينند. در متن بلا هم مي توانند جمال كار خدا را ببينند. كسي كه خدا را تسبيح مي كند و زيبايي هاي صنع خدا را مي بيند، از خداي خود راضي مي شود. اين تسبيح، مراتبي دارد. بزرگان فرمودند: گاهي حاصل تجلي اسماء و صفات است و گاهي حاصل تجليات ذات است. امام حسين (ع) غرق در تجليات الهي است.
در روايات مي خوانيم که خدا هر چه براي شما تقدير مي كند، خير است. خدا خير بنده را مي خواهد و آن خير را به هر قيمت به او مي رساند. ولو براي اينکه بر او سخت بگذرد. امام حسين (ع) محور اين بلاي سنگينند. أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ[7]. خدا را به بهترين وجه تسبيح مي كنم. همه اش زيبايي است، همه اش جمال است، هيچ نقصي در كار خدا نيست. أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ [8]، حمد يعني زيبايي كار خدا را ديدن. خدا را حمد مي كنم نه در خوشي ها در متن بلا.
در جامع السعادات مرحوم نراقي آمده: جابر با وجود نوراني امام باقر (ع) ملاقات کرد. اين ديدار در دوران خردسالي حضرت صورت گرفت. نبي اكرم (ص) به جابر فرموده بودند: جابر! تو فرزند من امام باقر (ع) را مي بيني، سلام من را به او برسان. سپس فرمود: يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً:[9] او علم را مي شكافد. مبهمات علم را به روي عالم باز مي كند.
جابر با امام باقر (ع) در اين دوران ديدار کرد. حضرت به او فرمودند: حالت چطور است؟ گفت: من در مرحله اي قرار دارم که فقر را بيشتر از غنا دوست دارم. نداري را بيشتر از دارايي دوست دارم. مرگ را بيشتر از زندگي دوست دارم. حضرت فرمود: ولي ما اهل بيت آنچه را خدا بيشتر دوست دارد، بيشتر مي پسنديم.
رضا يعني اينکه انسان مستغرق در خداي متعال بشود و زيبايي كار خدا را در همه جا ببيند. دوست داشتن بيماري بيشتر از صحت، مقام رضا نيست؛ مقام رضا اين است كه هر كاري خدا مي خواهد كند دوست داشته باشم.
امام حسين (ع) در اين شب سخت از نعمت هايي كه خدا داده و ما از آن غافليم، سخن مي گويد: اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ[10] تو ما را از خاندان نبوت قرار دادي. كرامت نبوت را به ما دادي. علم قرآن را دادي. فقه دين را دادي كه اين ويژه اهل بيت است.
اين بلا هم ادامه همين نعمت هاست. انساني كه نعمتها را نمي بيند، رابطه ميان نعمت ها و بلاي خدا را درک نمي کند. ادامه نعمت را آن گونه که خودش مي خواهد تصور مي کند. اگر به او سلامتي دادند ادامه نعمت را هميشه در سلامتي مي خواهد، نمي تواند ببيند که گاهي آن راه با بيماري يا بلا دنبال مي شود.
خدا با اين نعمت هايي كه به ما داده ما را از شرك جدا كرده است: وَ لَمْ تَجْعَلْنا مِنَ الْمُشْرِكينَ[11] اين بلا، باز ادامه همان است. بلاي امام حسين، فقط قرب است. فقط ضيافت است. بلاي انسان گاهي كفاره است ولي بلاي امام حسين، خيلي بالاتر از اين حرف هاست. انسان بعد از اينكه پاك هم شد، تازه با اين بلا مي تواند حرکت کند. قطرات اشكي كه براي امام حسين ريخته مي شود، سرچشمه هاي تطهير الهي است كه اعماق جان انسان را پاك و نوراني مي كند.
امام حسين (ع) اين بصيرت ها را به يارانش داد و فرمودند: خدا ما را خالص قرار داده، خدا به ما بصيرت داده، علم داده، سمع داده، بصر داده. ما از اين نعمت ها بهره منديم. ما را به نبوت و قرآن و تفقه در دين گره زده. بنابراين، خدا را در همه احوال شكر مي كنند.
به آنها فرمود: من بهتر از شما سراغ ندارم. اگر بمانيد به شهادت مي رسيد. امام حسين (ع) مي خواهد آنها را آماده كند. در مناجات 15 گانه امام سجاد (ع) ايشان از خدا مي خواهد به ما يقيني بدهد كه تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِيرَتِي غَشَوَاتِ الْعَمَى[12]، أَسْأَلُكَ مِنَ الْيَقِينِ بِمَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا[13]. خدايا! يقيني به ما بده كه رنج ها را بر ما آسان كند و حجاب را از جلوي چشم ما بردارد، وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصِيرَتِي غَشَوَاتِ الْعَمَى[14]. با اين يقين است كه مي توان به سوي خدا حركت کرد. با اين رفع حجاب هاست كه مي شود بار فرداي عاشورا را برداشت.
بايد دانست که ايثار کردن همه جا يکسان نيست. ايثار شخصي در اول رفتن است و ايثار شخص ديگر در آخر رفتن. اگر با كارواني به كربلا رفته باشيد مي بينيد که همه دوست دارند اول كسي باشند كه وارد حرم امام حسين (ع) مي شوند.
در راه ولي خدا هم جايي انسان لازم است آخر از همه برود. ياران امام هم دلشان مي خواست اول كسي باشند كه خونشان را بدهند. اين تكليف ها و بصيرت ها بود كه به آنها مي گفت بمانيد و تا مي توانيد از امام حسين (ع) دفاع كنيد و تا مي توانيد گرد غربت را از امام حسين برداريد. همين كار را هم كردند. يكي يكي رفتند. امام حسين همه را يكي يكي راهي کرد. اگر امام حسين (ع) اول مي رفت، همه مانده بودند؛ نه تحمل آن غربت را داشتند و نه ديگر مي توانستند راهي شوند. امام حسين قمر بني هاشم را هم بدرقه كرد.
امام به آنها وعده داد: بدانيد خدا حامي ماست. خدا شما را حمايت مي كند. نمي گذارد شما ذليل بشويد. شما هميشه در ظل عزت خدا مي مانيد. بلا و سختي هست، ولي سايه عزت خدا بالاي سر شماست.
همه مي دانيد که اهل بيت هميشه عزيز بودند و كسي ذلت آنها را نديد. شما جمله زينب كبري را در مجلس يزيد ببينيد. يزيد مي خواهد اين قوم را تحقير كند. مجلس را از سران سياسي كشورها پر کرده است. اسيران را هم به يك ريسمان بسته، از سر صبح در كوچه ها گردانده، سنگشان زدند، چوبشان زدند، تحقيرشان كردند. به اين شکل آنها را وارد مجلس كردند. سر مطهر امام را به علامت پيروزي در جام گذاشتند. زينب فرمود: أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا[15]. اي پسر آزاد شده! اي برده زاده! شما برده پيغمبر بوديد. آزادتان كرد عادلانه هست زن و بچه خودت را پشت پرده نشاندي و ناموس رسول خدا را همراه با نامحرمان راهي بيابان ها كردي؟ چقدر عزت در اين كلام موج مي زند؟ شما اسير عزيزتر از اين سراغ داريد؟ فرمانده لشكر يزيد پس از پيروزي آنها را اسير كرد و در شهرها و روستاها گرداند. حالا گزارش پيروزي ها را مي دهد. يزيد به او مي گويد: پس چرا افسرده و پژمرده اي؟ مي گويد: اين كاروان من را بيچاره كرده. ما هر چه اينها را زديم يك نقطه ضعف از اينها بگيريم يا آه بگويند، نشنيديم.
آورده اند که امام حسين (ع) هر چه به ظهر عاشورا نزديك تر مي شد، چهره شان برافروخته تر مي گرديد. زينب كبري مي فرمايد: در آخرين لحظه، وقتي وداع كرد به گونه اي از ما جدا شد که گويا ما را نمي شناسد.
امام (ع) در روز عاشورا مي فرمايد: صَبْراً بَنِى الْكِرام[16] پافشاري كنيد، فَمَا الموتُ الَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ البُؤْسِ وَالضَّراءِ الَى الْجِنانِ[17] اين يك پل است. فاصله اي ميان شما و هدف نيست. وقتي ياران روي زمين مي افتادند، مي آمد و سرهايشان را به دامن مي گرفت. آنها با رضايت، بار بلاي امام حسين را كشيدند. آنها كه از خودشان فارغ بودند. اصلا بلاي خودشان برايشان مطرح نبود.
امام براي براي وداع آخر آمد. گفت وگوهاي اين وداع آخر را شنيده ايد. فرمود: زينب، رباب، ام كلثوم، سكينه عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ [18] عزيزانم خداحافظ. اين آخرين ديدار ماست. وقتي صداي امام حسين (ع) را شنيدند، غصه بر آنها هجوم آورد. از خيمه بيرون ريختند. دور امام حسين حلقه زدند. بابا اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ[19] مي خواهيد برويد؟ مي خواهيد ما را تنها گذاريد؟ حضرت فرمود: دخترم! چه كند كسي كه ياوري ندارد؟ من هستم و يك بيابان دشمن و اينها همين لحظه را مي خواستند. تنهايي من را مي خواستند. شب عاشورا به آنها فرمود: دشمن من را مي خواهد اگر شما برويد، كاري با شما ندارند. بلكه خوشحال مي شود. فرمود: دخترم! كسي كه تنها شده ياور ندارد چه كند؟ گفت: بابا! ما را به مدينه جدمان برگردانيد. فرمود: لَوْ تُرِكَ الْقَطَا لَنَامَ [20] اگر اينها اجازه مي دادند كه ما از مدينه بيرون نمي آمديم. لحظه هاي سنگيني در انتظار شماست. مراقب باشيد. حرفي نزنيد كه خدا از شما ناراضي بشود.
[1] . الكافي، شيخ کليني، ج 4، ص 147، باب صوم عرفة و عاشوراء ..... ص 5.
[2] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 45، ص 2، بقية الباب، 37- سائر ما جرى عليه بعدبيعت الناس...ص 1.
[3] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 44، ص 392، باب 37- ما جرى عليه بعد بيعة الناس...ص 310.
[4] . همان
[5] . القدر : 3
[6] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 44، ص 392، باب 37- ما جرى عليه بعد بيعة الناس... ص 310.
[7] . همان
[8] .همان
[9] . الكافي، شيخ کليني، ج 1، ص 469، باب مولد أبي جعفر محمد بن علي ع ...ص 469
[10] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 44، ص 392، باب 37- ما جرى عليه بعد بيعة الناس...ص 310
[11] . فرهنگ عاشورا، جمعي ازنويسندگان، ج 28، ص 1. خلوص، بى آلايشى و پالايش كربلا ..... ص 25
[12] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 91، ص 144، باب 32- أدعية المناجاة ..... ص 9
[13] . همان
[14] . همان
[15] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 45، ص 133، باب 39- الوقائع المتأخرة عن قتله صللوات الله عليه... ص 107.
[16] . زمينه هاى قيام امام حسين(ع) (ج 2)، جمعي ازنويسندگان، ص 210، رضا و تسليم ..... ص 208
[17] .همان
[18] . بحارالأنوار، مجلسي، ج 45، ص 47، بقية الباب 37- سائر ما جرى عليه بعدبيعت الناس... ص 1
[19] .همان
[20] .همان