كلمات كليدي : تاريخ، امويان، شبيب خارجي، حجاج بن يوسف ثقفي، خوارج، صالح بن مسرح، خالد بن عتاب
نویسنده : زينب ابراهيمي
خوارج از سال 41 هجری از مخالفان سرسخت و دغدغههای جدّی بنی امیّه شدند و قیامهای بسیاری را بر ضدّ امویان رهبری کردند. چنان که در شهر زور بر ضد معاویه قیام کردند[1] و معاویه تعداد زیادی از آنان را کشت.[2]
ظهور شبیب
شبیب پسر یزید بن نعیم بن قیس بن عمرو ،[3] از سپاهیان سلیمان بن ربیعه بود که ولید بن عقبه به دستور عثمان او را با یارانش به کمک مردم شام بر ضد رومیان فرستاد. مادر شبیب که جمیرة خوانده شد[4] از اسیران رومی بود که پس از جنگ، توسط یزید بن نعیم خریداری شد.[5]
شبیب کنیهاش ابا ضحاک[6] و ابا الصحاری،[7] روز شنبه مصادف با عید قربان در ذى حجه سال 25 هجری در کوفه متولد شد.[8] بعدها او و خانوادهاش به موصل نقل مکان کردند و نزد کردها که در کشمکش با اعراب موصل و جزیره بودند، در موصل ساکن شدند.[9] سپس به کوفه کوچ کردند.[10]
شبیب بعدها از سران و جنگاوران معروف خوارج صفریهی کوفه[11] و از ناصبیان و دشمنان علی(ع)[12] و نیز عبدالملک بن مروان شد که طی سالهای 76 تا 78 هجری[13] مناطقی چون خوزستان و خصوصا شوشتر را مقر خود قرار داد. در نزاع طولانی میان خوارج و بنیامیه، شهرهای ایران چون مثلثی که اضلاع آن را شهرهای خوزستان (اهواز، رامهرمز، شوشتر) و شهرهای سیستان، کرمان و فارس و رأس آن را پس از عبور از اصفهان و ری، شهرهای مازندران تشکیل میداد، جولانگاه خارجیان بود.
شبیب در سفر حج (سال 76) قصد داشت عبدالملک بن مروان را که در آن سال براى حج رفته بود، بکشد. او آگاه شد و به حجاج بن یوسف دستور داد که خوارج را تعقیب کند.[14]
آغاز شورشهای شبیب بر ضّد بنی امیّه
شبیب خارجی نخست از یاران صالح بن مسرح از رهبران خوارج صفریه بود. صالح مردى پرهیزگار از بنى تمیم و از خوارج ساکن موصل و جزیره بود که همکیشان خود را که قرآن و فقه مىآموخت. حجاج او را خواست. او نیز از کوفه به موصل نزد یاران خود رفت و آنان را به خروج دعوت کرد. یارانش از هر سو آمدند. در این حال نامه شبیب رسید که صالح را به خروج دعوت کرده بود.[15]
خوارج صفریه صالح را به پیشوایی برگزیدند و مصاد بن یزید بن نعیم شیبانى ـبرادر شبیبـ و محلل بن وائل یشکرى را با عدهای برای کمک به صالح در دارا فرستادند تا جنگ را آغاز کنند.[16]
آنان چهار پایان محمد بن مروان را در دارا غارت کردند.[17] اهالى سنجار و دارا و نصیبین درهاى قلعه را بستند. نخستین مرحله قیام با 120 یا 110 تن در دارا و نصیبین طی سیزده روز آغاز شد. محمد بن مروان، برادر خلیفه و امیر جزیره، عدى بن عدى کندى را با 1000 سوار براى سرکوبى آنها از حران به دوغان فرستاد. عدى که مردی پارسا بود و نمىخواست با صالح نبرد کند، از او خواست از دارا بیرون رود.[18]
صالح فرستاده عدی را بازداشت کرد و هنگامی که او و لشکریانش مشغول نماز بودند، آنها را در هم شکستند.
پس از آن محمد بن مروان، خالد بن جزء سلمى و حارث بن جعونه عامرى را هر یک با 1500 تن، به نبرد صالح فرستاد که به سوی شهر «آمد» در حرکت بود. صالح، شبیب را با عدهای از یاران خود براى مقابله با حارث بن جعونه فرستاد و خود به سوی خالد شتافت. طی نبردی سخت، سى تن از خوارج و هفتاد تن از لشکریان خلیفه کشته شدند. چون تجهیزات خوارج با سپاه خلیفه برابری نمیکرد، شبانه به دسکره[19] گریختند[20] که حارث بن عمیره ابن ذى عشار با 3 هزار نفر آنان را تعقیب کرد. در نبرد میان دو سپاه در روستای مدبج،[21] صالح کشته شد و سوید، فرمانده جناح چپ خوارج، گریخت.
شبیب از یارانش خواست تا هر یک به دیگرى پشت کند و با نیزه دشمن را دفع نمایند تا به قلعهای در آن نزدیکی برسند و بدین صورت بازماندگان خوارج داخل قلعه شدند. حارث آنها را محاصره کرد و در قلعه را آتش زد که نتوانند بگریزند تا فردا بر آنها حمله کند.[22]
پس از مرگ صالح، خوارج صفریه ضمن با شبیب بیعت[23] در ماه صفر سال 76 در روزگار عبدالملک بن مروان بر امویان شوریدند.[24]
بنى شیبان، اعضای قبیله شبیب و جمعی شبانه بر حارث تاختند و پس از کشتار و غارت اردوگاهش به مدائن گریختند. سلامة بن سنان تیمى،از شجاعان قبیلهی شیبان نیز به شبیب پیوست.[25] آنها طائفهای سه هزار نفره از بنى شیبان را[26] محاصره و غارت کردند و سى تن از مشایخ سالخورده را کشتند. شبیب همراه مادرش با اموال و حشم، به برادرش، مصاد بن یزید، فرمانده محاصره کننندگان دیر، پیوست. بنی شیبان از مصاد امان نامه خواستند و به خوارج پیوستند.[27] شبیب خشنود از این واقعه همراه عدهای از یاران از آن سامان کوچ کرد. بعضى نیز در موصل و اطراف آذربایجان اقامت نمودند. سفیان بن ابى عالیه خثعمى،از فرماندهان حجاج که با 1000 هزار سوار قصد حکومت طبرستان داشت، به دستور حجاج، برای یاری لشکر حارث بن عمیره همدانى در «دسکره» لشکر زد و اهل کوفه و مدائن نیز به او ملحق شدند.[28]
سورة بن حر تمیمى، فرمانده سپاه مناظر به سفیان نوشت در تعقیب شبیب درنگ کند تا سپاه برسد. ولى سفیان شتاب کرد تا در خانقین به شبیب نزدیک شد. مصاد کمین کرد و شبیب با پنجاه سوار وانمود کرد که قصد جنگ ندارد. لشکریان سفیان او را تعقیب کردند. در این هنگام مصاد از کمینگاه برخاست و همراه شبیب سپاهیان سفیان را در هم شکستند. سفیان به کمک یکی از غلامانش به بابل مهرود گریخت.
سوره با پانصد سوار از مدائن سوى شبیب لشکر کشید. شبیب نیز از جوخى به مدائن رسید. اهل مدائن درها را بستند و تحصن کردند. شبیب چهار پایان آنان را ربود و هر که را دید کشت و به نهروان رفت. چون عده سپاه سوره بیشتر از شبیب بود آنان را تعقیب و بر آنها حمله کرد. خوارج سخت پایداری نمودند، دلیران لشکر سوره گریختند و بازماندگان به مدائن پناه بردند.[29] ابن ابى عصیفر، امیر مدائن همراه مردم، یاران شبیب را تیر باران و سنگسار کردند. شبیب در کلواذى چهار پایان حجاج را ربود و به تکریت گریخت.[30]
سپس حجاج، 4 هزار تن را به فرماندهى «جزل بن سعید بن شرحبیل کندى» که عیاض بن ابى لبنه کندى فرمانده مقدمهی لشکرش بود به جنگ شبیب فرستاد. تعقیب و گریزها طولانی شد، شبیب با پیروانش در چهار دسته چهل نفره بر جزل شبیخون زد. سپاهیان جزل پس از ساعتی پایدارى عقب نشستند. شبیب گریختگان لشکر جزل را تا مقرشان تعقیب و پاسگاهها را تصرف کرد و چون خندق اطراف لشکرگاه مانع ورود او شد، بازگشت و پس از استراحت دوباره بر آنان حمله کرد.[31]
با طولانی شدن تعقیب و گریزها، شبیب ناگزیر آنها را ترک و لشکریان خلیقه هم آنها را تعقیب کردند. شبیب از نواحى جوخى و اطراف آن خراج گرفت.
حجاج از طولانی شدن کارزار به جزل اعتراض و سعید بن مجالد را با لشکری به مدد او فرستاد. سعید در نهروان با گزینش دلیران لشکر جزل به تعقیب شبیب پرداخت.
جزل نیز برای دفع حمله خوارج در نهروان ماند و اهل کوفه را در خارج خندق آماده نبرد کرد.
چون سپاه خلیفه پراکنده بود، شبیب در «قطیطیا» با پیروانش بر آنها حمله کرد و سعید را کشت. لشکر منهزم نزد جزل بازگشت. جزل طی نبردی سخت مجروح گردید. جزل خبر قتل سعید را به حجاج داد و در مدائن برای معالجه اقامت گزید.[32]
شبیب که میدانست به سبب قلعه و دفاع سکنه نمیتواند کوفه را بگشاید. به مداین رفت. سپس از رود دجله عبور کرد و در بازار بغداد چهارپا و لوازم مورد نیاز را خرید.[33]
شبیب در «حمام اعین»[34] اقامت گزید. چون حجاج خبر یافت که شبیب قصد کوفه دارد، عثمان بن قطن و سوید بن عبدالرحمن سعدى را با دو هزار تن برای مقابلهی او به سبخه فرستاد. سوید و یارانش بر شبیب تاختند؛ ولى کارى از پیش نبردند.[35]
حجاج دستور تعقیب شبیب را به سوید داد. شبیب به در اسفل فرات[36] قبیله خود را غارت کرد و سپس در خفان سیزده تن از قوم بنى ورثه از جمله حنظلة بن مالک را کشت.
شبیب از قطقطانه و قصر بنى مقاتل و حصاصه گذشت و به انبار رسید و از آنجا وارد دقوقا و آذربایجان شد. حجاج بصره را گرفت و عروة بن مغیره بن شعبه را در کوفه جانشین خود نمود. حجاج توسط عروه از حرکت شبیب به سوی کوفه خبر یافت و با شتاب هنگام نماز عصر به کوفه رسید.[37]
ورود شبیب به کوفه
شبیب در سال 76 هجرى وارد کوفه شد و در قصر حجاج را با گرز کوبید و او را به ناسزا گرفت. سپس به مسجد بنى ذهل که جماعتى از مردم مشغول عبادت بودند، هجوم برده، عقیل بن مصعب و ادعى و عدى بن عمرو ثقفى و ابا لیث بن ابى سلیم را کشتند. مردم از آن شب تهجد و شب زندهدارى در مسجد را رها کردند.[38]
شبیب سپس به طور ناشناس حوشب رئیس شرطه را ندا دادند که حجاج ترا فراخوانده، او خواست نزد حجاج برود؛ ولى احتمال خطر داد و از رفتن خوددارى کرد. خوارج هم غلام او را کشتند و از کوفه خارج شدند.[39]
حجاج مردم کوفه را برای نبرد خوارج فرا خواند و بشر بن غالب اسدى، زائدة بن قدامه ثقفى، عبد الاعلى بن عبد الله بن عامر و زیاد بن عمرو عتکى را هر یک با دو هزار مرد با فرماندهی کل، زائدة بن قدامه، به تعقیب خوارج فرستاد و از محمد بن موسى بن طلحة که به امارت سیستان رسیده بود، خواست قبل از ورود به سیستان، ابتدا با شبیب مقابله کند. وی در اسفل رود فرات لشکر زد. امّا شبیب آن جا را به سوی قادسیه ترک نمود.[40]
حجاج 1800جنگجوی برگزیده را به فرماندهى زحر بن قیس براى مقاتله شبیب روانه کرد. زحر و شبیب در سیلحین با هم روبرو شدند.
زحر آن قدر جنگید تا به خاک افتاد. سپاهیان که پنداشتند زحر کشته شده، همگی گریختند. هنگام سحر زحر، مجروح از میان کشتگان برخاست. روستاییان او را به کوفه بردند تا بهبود یافت و نزد حجاج رفت.[41]
شبیب در 24 فرسنگی کوفه در رودبار با حمله به لشکریان مرعوب شدهی خلیفه آنان را در هم شکست.
سپس حجاج، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را با 6 هزار سوار از کوفیان به نبرد شبیب فرستاد.
عبدالرحمن در پی شبیب میرفت و چون نزدیک او مىرسید شبیب بر او شبیخون مىزد. ولى احتیاط و هوشیارى او و وجود خندق، مانع پیروزىاش مىشد تا آنکه در خانقین و جلولاء و سامرا به هم نزدیک شدند و فقط یک نهر میان آنها حایل بود. عبدالرحمن در پیچ و خم نهر آب که به منزله خندق بود، لشکر زد. شبیب به عبدالرحمن پیغام داد که روز عید قربان قصد جنگ ندارند و عبدالرحمن پذیرفت.
شبیب با 181 مرد در معبد روستایی اقامت کرد. روستاییان از او خواستند آن جا را ترک کند تا حجاج بهانهای برای کشتار آنها نیابد و او چنین کرد.[42]
عثمان بن قطن از امرای لشکر عبدالرحمن از کاهلی وی به حجاج نامه نوشت. حجاج، عبدالرحمن را عزل و او را فرمانده کل نمود.[43] در نبرد میان شبیب و عثمان بن قطن، بزرگان سپاه کشته شدند، عبدالرحمن هم مجروح و توسط ابن ابى سبره به دیر ابى مریم برده شد. بازماندگان سپاه خلیفه با شبیب بیعت کردند.
شبیب با300 تن به مدائن رفت که حاکم آن مطرف بن مغیرة بن شعبه بود. تا به محل پلهاى معروف (حذیفة بن یمان) رسید. مهرون (سالار بابل)، خبر هجوم شبیب را به حجاج گزارش داد و حجاج مردم را به دفاع خوانده و تهدید کرد که اگر چنین نکنید اهل شام را بر شما چیره میگردانم. مردم از هر سو به نزدش شتافتند.[44]
عبدالملک، سفیان بن ابرد کلبى را با چهار هزار و عبد الرحمن حکمى را با دو هزار جنگجو برای مقابله با شبیب روانه کرد. عتاب بن ورقاء ریاحى نیز به فرماندهی مردم کوفه گمارده شد.[45]
اهل شام با احتیاط از راه عین التمر وارد عراق شدند. عتاب بن ورقاء هم در حمام اعین لشکر زد. شبیب از دجله گذشت و در بهر شیر اسفل اقامت گزید. میان او و مطرف (حاکم مدائن) فقط رود دجله حایل بود که مطرف ناگزیر پل را برید و به شبیب پیغام داد که داناترین یار خود را نزد من بفرست تا با او درباره قرآن بحث و در دعوت شما تأمل کنم. شبیب، قعنب بن سوید را نزد او فرستاد و چند تن از یاران مطرف را در قبال آنها گروگان گرفت. طی چهار روز گفتگو توافقى میان طرفین حاصل نشد. شبیب برادر خود مصاد را به مدائن فرستاد و پل را دوباره بست. چون عتاب با لشکری پنجاه هزار نفری در سوق حکمه لشکر زد، شبیب با ششصد مرد بر او تاخت. محمد بن عبد الرحمان بن الاشعث با عده بسیاری گریخت. عتاب بن ورقاء نیز کشته شد.[46]
مطرف بن مغیرة از ترس آن که خبر مذاکرهاش با شبیب به گوش حجاج برسد، به کوهستان نقل مکان نمود.
خالد پسر عتاب برای انتقام خون پدرش که در سال 77 هجری، توسط شبیب کشته شده بود،[47] فرماندهی سپاه خلیفه را بر عهده گرفت و در پى خوارج روان شد. شبیب به اهواز و فارس و کرمان رفت تا در آنجاها بیاساید. در این حال میان خوارج اختلاف افتاد. حجاج آگاه از این اختلاف، طی امان نامهای بسیارى از یاران شبیب را از گرد او پراکند. در نبرد سخت میان دو سپاه سى تن از سپاه شبیب و صد تن از شامیان کشته شدند.
در نبرد میان خالد و شبیب، برادر شبیب و غزاله زن شبیب توسط خالد کشته شدند [48]
سپس خالد بازگشت و شبیب به کرمان رفت. عبدالملک سفیان بن الابرد الکلبى را با سپاهى و حجاج حکم بن ایوب، عامل بصره را با چهار هزار تن به یارى سفیان بن الابرد فرستاد.
شبیب در اهواز با سفیان مواجه شد. از پل دجیل گذشت و با سه دسته از یاران حمله را آغاز کرد. قتالى سخت بود. شبیب بیش از سى بار حمله کرد. سفیان و شامیان، خوارج را تا پل واپس نشاندند. شبیب با صد تن از یارانش تا هنگام شب جنگیدند. چون شب در رسید، یارانش را از پیش فرستاد و خود از پى آنان مىرفت. چون بر سر پل رسید، سنگى از زیر سم اسبش لغزید و او در آب افتاد و غرق شد.[49] سفیان مىخواست بازگردد که صاحب پل نزد او آمد و گفت: مردى از خوارج در رودخانه افتاد و یارانش فریاد زدند امیرالمؤمنین غرق شد و رفتند و لشکرگاه خود بگذاشتند. سفیان و یارانش تکبیر گفتند. شبیب را از آب گرفتند و به خاک سپردند و لشکرگاه را تاراج کردند. مرگ شبیب در سال 78 بود.[50]