دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شریح کندی

No image
شریح کندی

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، شريح، هاني بن عروه، حجر بن عدي، كربلا، معاويه، عبيدالله بن زياد

نویسنده : زينب ابراهيمي

شریح بن حارث بن قیس بن جهم بن معاویة بن عامر،[1] که به شریح کندی شهرت دارد. در انتساب او به قبیله کنده اختلاف است.[2] وی اصالتاً یمنی بود و در کوفه(عراق(، زندگی می‌کرد. او مردى کوسه بود و در صورت مو نداشت.[3] دنیاپرست و متمایل به عثمان و بنی‌امیه بود. از نظر منابع اهل سنت آگاه‌ترین مردم به قضاوت و مردی باهوش و زرنگ، فقیه، دانا و در داورى قوی و استوار، شاعری نیکو بیان[4] و شوخ طبع بود.[5]

کنیه‌اش ابوامیه یا أبو عبدالرّحمان و از هم‌پیمانان قبیله‌ی بنی‌رائش بود.[6] در کوفه از خاندان رائش کسى جز خانواده شریح نبوده‌ است و دیگران در سرزمین هجر و حضرموت سکونت داشته‌‌اند.[7] بنا به روایتی دیگر او اصالتاٌ از فرزندان پارسیان یمن بود که بعد از رحلت پیامبر(ص) به مدینه و سپس به کوفه رفت.[8] مادرش عبدة دختر على بن یزید ابن رکانة بود.[9] شعبى او را از روباه هم مکارتر و حیله‌بازتر دانسته و گفته‌ است. هنگامى که مردم کوفه گرفتار طاعون شده بودند، او به نجف آمد. هنگام نماز، روباهى مى‌آمد و مقابل او مى‌ایستاد و با حرکات خویش او را مشغول مى‌کرد و چون تکرار شد، پیراهن خودش را بیرون آورد و بر چوبى پوشانید و آستینش را هم در دو طرف چوب قرار داد و کلاهش را هم بر چوب نهاد، به گونه‌اى که روباه به اشتباه بیفتد و خیال کند که شریح است. روباه به عادت هر روز آمد و جلو آن ایستاد. شریح از پشت سرش آمد و او را گرفت. به این جهت او را از روباه، مکارتر دانسته‌اند.

شریح از عالى‌ترین قضات‌ معاصر رسول‌خدا(ص) بود؛ اما چون به محضر پیامبر خدا(ص) بار نیافته بود، او را از تابعان ‌شمرده‌اند[10]. امرار معاش او از حقوق ماهیانه صد یا پانصد درهمی بود که از بیت‌المال دریافت می‌کرد.[11] شریح از پیامبر(ص)، علی(ع)، عمر، ابن مسعود و افرادی غیر از ایشان حدیث روایت کرده‌است.

کسانی که از شریح روایت نقل کرده‌اند، عبارتند از: أبو وائل، قیس بن أبی حازم، شعبی، مجاهد، ابن سیرین و دیگران.[12]

شریح در روزگار خلفا

خلفا در صدر اسلام امور قضاوت را خود عهده‌دار می‌شدند و هیچ قسمت از امور آن را به دیگرى واگذار نمی‌کردند. نخستین بار در زمان خلافت عمر، وی این وظیفه را به دیگران تفویض کرد، او ابوالدرداء را در مدینه به کمک خویش در امر قضا و شریح را در بصره‌ به قضاوت گماشت.[13]

سپس عمر در سال هیجدهم هجری، شریح را به کار قضا در کوفه منصوب کرد.[14]

در زمان عثمان، نیز همچنان بر این منصب بود.[15] در محاصره خانه عثمان توسط معترضین، شریح از جمله تابعانی بود که بر انجمن‌های کوفه مى‌گذشت و مردم را به یاری عثمان فرا می‌خواند.[16]

در زمان حکومت علی(ع) برخی از فقهای کوفه از جمله شریح بن حارث با امیرالمؤمنین دشمنى ‌کرده، آن حضرت را ترک کردند و از کوفه خارج شدند و این در حالى بود که اهل کوفه بیشتر شیعه بودند.[17]

امیرالمؤمنین علی(ع)، در مقاطع گوناگون با سخنان و مواعظ خود، ناخشنودى خود را از رفتار وى آشکار کرده است. سرانجام نارضایتی امام از او که نمى‌توانست قاضى مطلوبی برای حکومت علوى باشد؛ سبب شد امیرالمؤمنین علی(ع) او را از منصب قضا برکنار کند.[18]

چنان که او مورد خشم امام علیه‌السلام قرار گرفت و حضرت، او را از کوفه طرد و به قضاوت قریه‌اى اطراف کوفه به نام «انقیا» یا «مانیقیا» تبعید کرد که اکثر ساکنان آن یهودى‌نشین بودند. پس از چندی دوباره او را به کوفه بازگرداند.[19]

در روزگار حکومت امام(ع)، هنگامى که شریح از سوی امام قاضى کوفه بود، خانه‌اى به هشتاد دینار خرید. على(ع) براى او نامه نوشت و وى را احضار کرده به او فرمود: به من خبر رسیده که خانه‌اى به قیمت هشتاد دینار خریده و آن را قباله کرده‌اى و بر آن شهود و گواه گرفته‌اى.

شریح تصدیق کرد. امام با نگاهی خشم آلود به او فرمود: اى شریح به زودى کسى به سراغت خواهد آمد که نه به نوشته‌ات می‌نگرد و نه از گواهت مى‌پرسد، ترا از آن خارج مى‌کند و تهی دست به گورت سپارد.[20]

شریح در روزگار امویان

در روزگار معاویه شریح از فقهای برجسته محسوب می‌شد[21] و تا زمان حجاج بن یوسف به این کار مشغول بود.[22]

از گزارش منابع تاریخی درباره‌ی عمل کرد، شریح در مقاطع مختلف چنین برمی‌آید که شریح با وجود تبحر در قضاوت، از تقوای چندانی برخوردار نبوده و منافع دنیوی را بر دین خود مقدم می‌داشت. از جمله، زیاد در دوران حکومت بر کوفه و بصره، در یکى از سفرهاى خود، عمرو بن حریث عدوى را به امارت کوفه گماشت، روز جمعه‌ایى عمرو بن حریث به منبر رفت که خطبه بخواند و [چون بر منابر لعن امیرالمؤمنین علی(ع) مرسوم بود]، حجر بن عدى و یارانش به او ریگ زدند، عمرو از منبر فرود آمد و کار حجر و یارانش را به زیاد اطلاع داد. زیاد خود را به کوفه رساند و حجر را درخواست کرد.

جریر بن عبدالله گفت، اى امیر من حجر را پیش تو مى‌آورم به شرطى که متعرض او نشوى تا پیش معاویه برود و او درباره‌اش تصمیم بگیرد، زیاد گفت پذیرفتم و چنین مى‌کنم.

جریر، حجر را پیش زیاد آورد، زیاد دستور داد او را زندانى کنند و در جستجوى یاران او برآمد و همه را همراه صد سپاهى و نامه‌ای حامل گواه شاهدانی چون، ابوبردة پسر ابو موسى اشعرى، ابوهنیدة، شریح بن حارث و شریح بن هانی الحارثى نزد معاویه فرستاد[23] و بر کفر و خروج یکى از پارساترین یاران امیرالمؤمنین علی(ع) و کشتار مظلومانه او و فرزند و یارانش مهر تأیید زدند.[24]

در سال 60 هجری، در زمان یزید بن معاویه، به فرمان عبیدالله بن زیاد، هانى (یکی از بزرگان کوفه و میزبان مسلم بن عقیل) را دستگیر کردند و از او خواستند که مهمان خود را تحویل دهد و دست از یارى او بردارد؛ امّا او نپذیرفت و مورد ضرب و شتم ابن زیاد واقع و در یکى از اتاق‌هاى دارالإماره زندانى شد و شایعه قتل وى در شهر کوفه پیچید. عمرو بن حجاج، افراد قبیله مذحج را جمع و براى انتقام خون هانى، قصر ابن زیاد را محاصره کرد.

از آن‌جا که هنوز ابن زیاد نیروى منسجمى فراهم نداشت و هواداران مسلم بن عقیل، نیز هنوز بیعت خود را نشکسته بودند، و قبیله مذحج در شجاعت ضرب المثل بودند، به وحشت افتاد و از شریح خواست که هانى را ملاقات کند و زنده بودن او را به اطلاع محاصره‌کنندگان کاخ برساند.

در ملاقات شریح با هانی، هانى گفت: «عشیره من مرده‌اند! دینداران کجا رفته‌اند؟ که مرا با دشمنشان و پسر دشمنشان وا گذاشته‌اند» و خون بر ریشش روان بود. در این وقت غوغاى قبیله مذحج از بیرون قصر شنیده می‌شد. هانی گفت: اى شریح پندارم این صداهاى مسلمانانى است که به یاریم آمده‌اند، اگر ده کس پیش من آیند نجات مى‌یابم.» امّا هنگامی که شریح پیش یاران هانی رسید، گفت: «هانی زنده است و خبر کشته شدن وى که به شما رسیده دروغ است». عمرو و یاران وى پس از اطمینان از زنده بودن هانی از در قصر پراکنده شدند.[25]

در سال 61 هجری عامل کوفه و بصره عبیدالله بن زیاد و قضاى کوفه با شریح بن حارث بود.[26] از این رو شریح قاضى متهم است که در جریان قیام امام حسین(ع) از یزید بن معاویه طرفدارى نموده و به امر عبیداللّه‌ فتوا داده ‌است.[27]

هر چند او دارای گرایشات عثمانی بوده و در شهادت ناروا علیه حجر و نیز هانی بن عروه نقش داشته، اما در جریان قتل امام حسین(ع) مدرکی دال بر اینکه او مفتی کشتن امام(ع)، باشد وجود ندارد و در بیشتر کتب معتبر، این خبر نیامده و سندی از دخالت و یا فتوای او در دست نیست.

در زمان عبدالله ابن زبیر، بعد از واقعه عاشورا (کربلا)، 3 سال از قضاوت کناره گرفت.

با مرگ یزید در سال 64 هجری، مردم کوفه جانشین ابن زیاد (عمرو بن حریث) را بیرون کردند. شریح نیز در آن ایّام آشوب و فتنه از قضاوت سرباز زد. تا این که شش ماه بعد از هلاکت یزید، مختار بن ابى‌عبید از سوى ابن زبیر به امارت کوفه رسید و شریح را به قضاوت کوفه تعیین نمود. ولى شیعیان بر او طعن زدند که شریح به زیان حجر بن عدى شهادت داد و نامه هانى بن عروه را به قومش نرسانید و چون عثمانى بود، على او را از قضاوت عزل کرد. چون شریح این سخنان را شنید، وانمود کرد که بیمار است و قضاوت نتواند. پس مختار، عبدالله بن عتبة بن مسعود را به جاى او گماشت.[28] به روایت دیگر مختار ثقفى، او را از کوفه بیرون نموده به دهى که ساکنین آن یهودی بودند، فرستاد، و چون حجّاج امیر کوفه گردید، او را به کوفه بازگردانید؛[29] امّا شریح به خاطر پیرى، از قضاوت کناره‌گیرى کرد و حجاج هم با استعفایش موافقت کرد.[30]

اقوال بسیاری درباره تاریخ وفات شریح نقل شده است. وفاتش را به سال هفتاد و هشت، هشتاد، هشتاد و هفت[31] یا نود و هفت[32] و عمرش را صد یا صد و بیست سال نوشته‌اند. [33]

حدود صد و بیست سال عمر کرد و حدود هفتاد سال قاضی شهر کوفه بود.[34]

مقاله

نویسنده زينب ابراهيمي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS