دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالله بن طاهر

No image
عبدالله بن طاهر

كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، عبدالله بن طاهر، مامون، خراسان، پوشنگ، نيشابور، معتصم، خوارج، شادياخ

نویسنده : سيد احمد موسوي

عبدالله بن طاهر در سال 182ق. به دنیا آمد.[1] و از همان سنین خردسالی به یادگیری علوم نزد دانشمندان معروف پرداخت. عبدالله در خراسان و شهر پوشنگ پرورش یافته است. مامون به حدی با وی انس و الفت یافته بود که به نقلی عبدالله را به فرزندی گرفته بود.[2]

مامون همواره وی را احترام می‌کرد و همیشه وی را می‌ستود و چنان عبدالله را توصیف می‌نمود که گاه حضار اظهار می‌داشتند که چنین شخصیتی را نمی‌شناسیم، و مامون می‌گفت منظورم عبدالله بن طاهر است.[3] این چنین بود که مامون او را برادر مهریان و دلسوز و بازویی توانمند می‌دید که به شادی او دلشاد و به نگرانی او نگران می‌گردید و او را دوست نمونه و بی‌مانند خود می‌دانست.[4] نقل است که مامون در مورد عبدالله بن طاهر چنین سروده است:

«برادرم و مولایم کسى که سپاسدار نعمت‌هاى اویم هر چه را دوست دارى به روزگاران بدان دلبسته‌ام و هر چه را خوش ندارى هرگز بدان رضا ندهم، خداى بر این شاهد است، خداى بر این شاهد است، خداى بر این شاهد است.»[5]

بخشندگی عبدالله بن طاهر

عبدلله در منابع تاریخی به عنوان فردی کریم و بسیار بخشنده بود و این صفت وی در منابع مختلف نقل شده است؛ از جمله این که پس از پیروزی‌های درخشان عبدالله در مصر، مامون خراج یک سال مصر را که بالغ بر سه میلیون دینار می‌شد، به عبدالله بخشید؛ اما عبدالله هیچ وقت آن را به خود اختصاص نداد و بر بالای منبر رفته و همه آن را بخشید. بخشش‌های عبدالله در مصر حتی موجب شگفتی مامون شد که آشنای به این اخلاق وی بود. و او در جمع نزدیکانش با بهترین اوصاف عبدالله را ستود و اعلام کرد امور مصر را با تمام اموالش به او سپردم و نیز از اموال زیادی که از عبیدالله بن سری به دست آورده بود، فقط ده هزار دینار و سه اسب و دو الاغ را با خود آورد. و در وصف او گفت؛ به راستی که او بزرگوار و جوانمرد و با شرف است.[6]

وی در همان اوایل عمر وارد در امور حکومتی شد و اولین نشانه از حضور وی در امور، شهادت وی بر عهدنامه ولایت عهدی امام رضا(علیه السلام) می‌باشد.[7] در بازگشت از خراسان، عبدالله نیز به همراه مامون وارد بغداد شد و از این زمان به بعد تا هنگام اعزام به مصر و شام برای دفع فتنه خوارج، همواره در کنار مامون حضور داشت.

بعد از انتخاب طاهر بن حسین به حکومت خراسان، تمامی مناصب و مقامات وی در بغداد به علاوه حکومت مصر تا شام، به عبدالله سپرده شد. این علاقه به حدی بود که هنگامی که عبدالله در بغداد مرتکب اشتباهی گردید و این سبب خشم و ناراحتی طاهر گردید، وی را به خراسان فراخواند، مامون از عبدالله نزد پدر شفاعت نمود و وی را در کنار خویش نگاه داشت.[8]

مامون برای انتخاب عبدالله به حکومت مصر و نبرد با خوارج با طاهر مشورت نمود و وی عبدالله را به داشتن شجاعت و سخاوت معرفی نمود. البته مامون پس از آن به عبدالله گفت که من تو را از آنچه پدرت درباره‌ات گفته، برتر می‌بینم.[9] و باز به وی گفت: من درباره انتخاب تو استخاره نموده‌ام و بدین جهت تو را خدا انتخاب کرده است.[10] پس از این مرحله بود که طاهر بن حسین نامه‌ای مهم که به عهدنامه یا قانون طاهری معروف شد، خطاب به عبدالله نگاشت. این نامه به اندازه‌ای کامل و جامع بود که چون مامون از مفاد آن آگاهی یافت، چنین گفت: طاهر در این نامه چیزی ار نیازهای دین و دنیا، تدبیر و کشورداری و سیاست و اصلاح امور ملک و رعیت و حفظ بیعت و اطاعت از خلفا و استواری خلافت را از قلم نینداخته، بلکه محکم کرده و یادآوری نموده و در گوشزد کردن پیشقدم شده است و سپس دستور داد تا رونویس آن نامه را به تمام کارگزارن بفرستند تا از آن سرمشق بگیرند.[11]

قسمت‌های از مرام‌نامه طاهری

«...باید نخستین امرى که بر گردن می‌گیرى و کردارت را بدان نسبت می‌دهى، مواظبت بر فرایضى باشد که ایزد عزوجل آنها را بر تو واجب فرموده است، از قبیل نمازهاى پنجگانه و حاضر شدن در نماز جماعت با مردمى که ترا پذیرفته‌اند نیز همراهان و زیر دستان خویش را بخواندن نماز برانگیز و پیوسته باین شیوه ادامه ده چه نماز همچنانکه خداى عز و جل می‌فرماید مردم را: «از کار زشت و ناپسند نهى می‌کند».

فقه و فقیهان و دین و عالمان دین و کتاب خداى عز و جل و عاملان به آن را برگزین چه فقه در دین و جستن آن و بر انگیختن بر (کسب) آن، و معرفت به آنچه آدمى را به خداى عز‌ و جل نزدیک مى‌سازد، بهترین زیور انسان است و او را به همه نیکی‌ها رهبرى می‌کند. فقه راهنما و فرمانده آدمى به نیکوکاری‌ها و بازدارنده انسان از کلیه گناهان و بزه‌ها است.

بدان که میانه‌روى در امور دنیوى مایه ارجمندى می‌شود و شخص را از گناه باز می‌دارد و هیچ چیز بهتر از آن وجود و پایگاه ترا حفظ نمی‌کند و مایه صلاح کارت نمی‌شود. پس میانه‌روى برگزین و آن‌ را راهنماى خویش کن تا همه امورت کمال پذیرد و بر توانایى تو بیفزاید و کسان ترا از عام و خاص اصلاح کند.

نیت خویش را در همه این امور بى‌شائبه و پاک کن و در اصلاح و تهذیب اخلاق خویش بى‌همتا و منفرد باش، همچون کسى که بداند در برابر کرده خویش مسئول است، هر گاه با کسى پیمان بستى بدان وفا کن و به قول و وعده خود پاى بند باش.

آزمندى را از خود دور کن چه باید گنجینه‌ها و اندوخته‌هاى تو نیکى و پرهیزکارى و اصلاح حال رعیت و آبادان ساختن شهرها و رسیدگى به امور مردم و حفظ خون «جان» خلق و دادرسى ستمدیدگان باشد. باید کار گنجینه و خزانه تو پراکندن ثروت در راه آبادانى اسلام و مسلمانان باشد.

سپاهیان را مورد تفقد قرار ده و به دفاتر آنان بنگر و پایه هر یک را رسیدگى کن و بر روزى ایشان بیفزاى و وسایل معاش آنان را به حد کافى فراهم‌آور، تا خداى عز و جل بدان ایشان را از تنگدستى برهاند و در نتیجه وضع ایشان مایه توانایى تو شود و از جان و دل بیش از پیش بفرمان تو سر تسلیم فرود آورند و براى خداوندان قدرت همین خوشبختى بس است که بر سپاه و رعیت از راه دادگرى و نگهبانى و عنایت و مهربانى و احسان و توانگرى خویش بخشایش کنند.

از تجربه خویش سود برگیر و هنگام خاموشى بیدار و گاه سخن گفتن استوار باش و با خصم بداد و انصاف رفتار کن و هنگام شبهه درنگ پیش گیر و در استدلال بر حکمى که مى‌کنى حجت قوى دار و نباید درباره هیچ یک از رعایاى خود زیر تأثیر حب و بغض واقع شوى و جانب بى‌طرفى را رها کنى و هنگام داورى به تمایل نسبت به یکى یا خوشرفتارى به دیگرى (به ناحق) برخیزى یا از سرزنش ملامت کنندگان بیندیشى.‌

به هر یک از استانهایى که زیر فرمانروایى تست کسانى امین گسیل کن تا اخبار مربوط به کارگزارانت را به تو خبر دهند و روش کار و طرز رفتار آنها را براى تو به نویسند تا چنان از وضع کار آنان آگاه شوى که گویى با همه کارگزاران خود در تمام کارهاى‌شان همراهى و طرز رفتار ایشان را به چشم مى‌بینى.

عنایت خود را از مردم آزاده به ویژه سالخوردگان و آنان که به صفاى ضمیرشان اعتماد دارى و دوستى و پشتیبانى آنان را از راه خیرخواهى و مشورت به معاینه آزموده و به صمیمیت و خلوص آنان پى برده‌اى، دریغ مدار و ایشان را برگزین و درباره آنان نیکى کن. همچنین خداوندان خاندان‌هاى شریف را که گرفتار نیازمندى شده‌اند، مشمول عواطف خویش کن و وسایل معاش ایشان را بر عهده گیر و در اصلاح حال آنان بکوش تا کمترین رنجى از بینوایى احساس نکنند و در رفاه بسر برند.

براى نابینایان از بیت المال وظیفه خاصى تعیین کن و کسانى را که از این گروه حافظان و راویان قرآن‌اند و بیشتر آن را از بردارند بر دیگران مقدم‌دار و براى بیماران مسلمانان بیمارستانهایى بر پا کن و بیماران را در آنها پناه ده و متصدیان و پرستارانى براى بیمارستانها برگزین که به حال بیماران رسیدگى‌ کنند و پزشکانى را برگمار که دردها و بیماری‌هاى ایشان را درمان سازند و آرزوها و خواهش‌هاى آنان را تا آنجا که مایه اسراف بیت المال نشود برآور...».[12]

فعالیت‌های جنگی عبدالله بن طاهر در شام و مصر

نصر بن سیار شبث عقیلی که بیعت امین را بر عهده داشت و هواخواه او بود، در شهر کیسوم در شمال حلب می‌زیست. با کشته شدن امین به دشمن مامون تبدیل گردید و سر به شورش برداشت و توانست بر شهرهای اطراف خویش چیره گردد و با پیوستن نیروهای از اعراب، موفق به عبور از فرات شده و به پیش روی خویش ادامه داد و حتی با پناه به قلعه کیسوم چندین سال در مقابل طاهر نیز ایستادگی نمود. عبدلله نیز برای تکمیل کار پدر به همان امر مامور شد و برای از بین بردن فتنه ابن شبث با تمام قدرت و توان وارد عمل شد. و بالاخره موفق شد پس از چند سال نصر را دستگیر نموده و قلعه کیسوم را نیز ویران نماید.[13]

عبدالله پس از پیروزی بر ابن شبث از سوی مامون برای دفع شورش ابن سری و آرام سازی اوضاع مصر که گروهی اندلسی اسکندریه را تصرف نموده بودند و آتش آشوب میان عرب شمال و جنوب در گرفته بود، عازم آن دیار شد. و در راه عزیمت به مصر، موفق گردید که دمشق و نواحی اطراف آن را نیز آرام سازد. وی تمامی شهرهای را مطیع و قلعه‌ها را ویران ساخت و نیز با امان دادن به مردم، خراج را از آنها برداشت.[14] این اقدامات عبدالله سبب شد تا ورود مصر باعث شادمانی اهالی آن دیار گردد به گونه‌ای که در خیرمقدم وی چنین گفتند: «از جانب مشرق جوانى نورس- منظورش عبدالله بن طاهر بود- سوى ما آمد به هنگامى که دنیاى ما پر از فتنه بود و بر هر ناحیه از ولایت تسلط جویى تسلط یافته بود، و مردمان از آنها به محنت بودند، وى دنیا را سامان داد، بى‌گناه را ایمنى داد و بدکار را به هراس افکند و رعیت به اطاعت وى آمد.»[15] کیفیت ورود عبدالله به مصر و آوازه فتوحات وی سبب شد برخی از دشمنان از جمله عبدالعزیز جروی از یاغیان و شورشی‌های نامدار منطقه، ضمن ملاقاتی با عبدالله در جنوب مصر اعلام کند که او و پدرش همیشه مطیع خلیفه بوده‌اند.[16] پس از آن برای نبرد با دیگر شورش معروف، عبیدالله بن سری حرکت نمود و به سرعت توانست او را شکست دهد.[17] و بعد او را در محاصره خود قرار دهد. ابن سری پس از آن که شکست نهایی خود را پیش بینی نمود، برای جلب رضایت عبدالله هزار دختر و پسر را به همراه کیسه‌هایی پر از دینار شبانه نزد عبدالله فرستاد. اما عبدالله این هدایا را نپذیرفت و گفت: «اگر من در روز هدیه ترا قبول مى‌کردم در شب هم مى‌پذیرفتم. «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ[18]» شما به هدیه خود خرسند مى‌شوید. (فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ)[19] ما سپاهى براى آنها خواهیم فرستاد که آنها طاقت جنگ او را نخواهند داشت و ما آنها را با ذلت اخراج خواهیم کرد که آنها خوار باشند.»[20] بعد از آن بود که ابن سرری به این شرط که هر چه از اموال گرفته است از آن خودش باشد، تسلیم عبدالله بن طاهر شد. یعقوبی از عبدالله نقل می‌کند که اعلام نموده بود که علاوه بر پذیرش شرط مزبور حتی آماده بوده است که برای جلوگیری از خونریزی گونه خود را بر زمین بگذارد.[21]

پیروزی‌های شگفت انگیز عبدالله سبب شد تا نام وی در آن سامان پرآوازه گردد به نحوی که در مورد او چنین گفته شده است: «خدا را در مشرق سپاهی است که هر کس از مخلوق بر او طغیان کند، آنها را بفرستد که به وسیله آنها از وی انتقام بگیرند».[22]

عبدالله پس از سامان دادن امور مصر به سمت عراق حرکت نموده و در اواسط سال 212ق. وارد بغداد گردید و مورد استقبال شخصیت‌های مهم حکومتی قرار گرفت.[23]

عبدالله بن طاهر در راه خراسان

عبدالله در بغداد بود که خبر مرگ برادرش طلحه به وی رسید. او حاجب خویش، طاهر بن ابراهیم را به سوی برادر دیگرش علی بن طاهر فرستاده و او را جانشین خود گردانید و سپس خود به دستور مامون برای جنگ با بابک خرم دین عازم دینور گردید.[24] علت اعزام عبدالله بن طاهر به آن سامان کشته شدن محمد بن حمید طوسی فرمانده سپاه خلیفه در آن منطقه به دست بابک گزارش شده است.[25] البته تمایل شخصی عبدالله به ماندن در کنار مامون بود؛ اما به هر صورت وی ابتدا به دینور حرکت نموده و نه ماه در آمادگی جنگ با بابک به سر می‌برد که نامه حاکم نیشابور که خبر از حمله خوارج به روستاهای اطراف می‌داد به دستش رسید و حاکی از کشتار کودکان و زنان توسط خوارج بود. به همین علت مامون در نامه‌ای که توسط اسحاق بن ابراهیم مصعبی، عموزاده عبدالله که جانشین عبدالله بر شرطه در بغداد بود و یحیی بن اکثم، به دینور برای عبدالله فرستاد تا بابک را رها کرده و به خراسان رهسپار گردد.[26]

کشته شدن علی بن طاهر

خوارج در هنگام زمامداری علی بن طاهر به فعالیت خویش تحرک بیشتری بخشیدند، اینان به دنبال مرگ حمزه ابتدا ابواسحاق ابراهیم بن عمیر و پس از او عبدالرحمن بن یزیع را به رهبری برگزدیند.[27] علی بن طاهر که به دفع حملات خوارج مشغول گردیده بود، در نبرد با آنها در نزدیکی نیشابور کشته شد. و سرپرستی سپاه را محمد بن حمید طاهری به عهده گرفته است.[28] در همین زمان بود که خوارج ضمن حمله به روستای «الحمراء» زنان و کودکان را قتل عام نموده و همه جا را به آتش می کشند. این خبر مامون را به شدت آشفته نمود و سبب ارسال نامه برای عبدالله و ارسال او به خراسان شد. وی توانست نیشابور را که یکی از مهمترین استانهای خراسان بود آرام ساخته و گزارش موفقیت‌های خویش را برای مامون ارسال می‌نمود.[29] وی بسیاری از خوارج را کشت و موفق گردید نظم و آرامش را به خراسان بازگرداند از موفقیت او در این امر چنین گزارش شده است: «عبدالله بن طاهر خراسان را چنان منظم و رام و آرام کرده بود که هیچکس چنان توفیقى نیافته بود و همه بلاد (خراسان) بفرمان وى در آمده و بى‌اختلاف حکم او را گردن نهادند.»[30]

انتخاب نیشابور به عنوان پایتخت

نخستین اقدام مهمی که عبدالله در خراسان انجام داد، انتخاب نیشابور به عنوان پایتخت خراسان و در حقیقت انتقال پایتخت از مرو به نیشابور بود و همچنین ساختن مناره‌ها و گلدسته‌هایی در شهر؛ از جمله بنای شهر شادیاخ است. داستان بنای این شهر در کتاب تاریخ نیشابور چنین آمده است: «آنگاه که عبدالله بن طاهر به عنوان والى خراسان به نیشابور در آمد و در آن جا ساکن شد، از بسیارى لشکر او جاى بر ایشان تنگ شد، بناچار ساکن سراى مردمان شدند، از راه غصب. و مردم از ایشان سختیها مى‌دیدند و چنان اتفاق افتاد که یکى از سپاهیان او در سراى مردى ساکن شد که آن مرد را زنى زیبا بود. و آن مرد سخت اهل غیرت بود. بناچار از فرط غیرت بر همسر خویش سراى خود را ترک نکرد. یک روز آن مرد سپاهى بدو گفت: برو و اسب مرا آب ده. آن مرد نتوانست که خلاف فرمان آن مرد سپاهى کند و از سوى دیگر یاراى آن را نداشت که همسر خویش را تنها رها کند. بناچار به همسر خویش گفت: تو برو و اسب او را آب ده تا من متاع منزل را پاسدارى کنم. آن زن رفت و زنى زیبا بود. رفتن این زن مصادف بود با بر نشستن عبدالله بن طاهر. عبدالله آن زن را دید و او را سخت زیبا یافت و از این که او به چنین کارى پرداخته در شگفت شد. او را طلبید و بدو گفت: چهره و وضع تو مى‌نماید که افسار کشیدن اسب و آبیارى آن در خور تو نیست، داستان تو چیست؟ آن زن گفت: «این کارى است که عبدالله بن طاهر نفرین شده بر گردن من نهاده است». آنگاه عبدالله را از ماجرا آگاه کرد. عبدالله سخت در خشم شد و لاحول بر زبان آورد و با خود گفت: مردم نیشابور از تو بدیها و سختیها دیدند، اى عبدالله!» سپس عریفان لشکر خویش را فرمان داد تا در سپاه آواز در دادند که «هر کس از ایشان در شهر شب را بسر آورد خونش و مالش حلال خواهد بود» و عبدالله خود به شادیاخ رفت و در آنجا سرایى از براى خویش بنا کرد و فرمان داد تا لشکر نیز در پیرامون او سراهاى خویش را بنا کنند و بدین گونه شادیاخ آبادان شد و محلّه‌اى بزرگ گردید و پیوسته مدینه نیشابور و از جمله محلّات نیشابور شد.»[31]

علت اینکه عبدالله نیشابور را به عنوان مرکز حکومت خویش برگزید را آب و هوای نیکوی این شهر و ویژگی‌های طبیعی و جغرافیایی آن بیان شده است. به علاوه انگیزه‌های سیاسی و نطامی هم دخیل بوده است، چرا که مساله خوارج را از این شهر بهتر و بیشتر می‌شد، کنترل و مهار نمود. اشاره شابشتی نیز به نامه عبدالله به مامون که در آن چنین گفته است: «هر چه در پیرامون نیشابور دیدم، لانه و آشیانه خوارج بود»[32] نیز این نکته را تائید می‌نماید.

مقابله با خوارج سیستان

مساله خوارج سیستان مهمترین دغدغه و مشکل عبدالله در خراسان بود، وی بارها فرماندهان مختلف و سپاهیان زیادی را برای جنگ با خوارج آن منطقه اعزام نمود؛ ولی هیچ وقت موفق به نابودی کامل آنها نشد؛ اما اقدمات وی سبب نابودی بعدی خوارج را به وسیله نیروهای عیاران و مطوعه گردید.

ولایت بر دیگر مناطق

ولایت عبدالله بن طاهر محدود و منحصر به خراسان نمی‌شد، بلکه شامل ری و دامغان و گرگان و به دنبال آنها طبرستان هم پس از تسلط بر بابک خرم دین اضافه شد. لذا چنین می‌توان گفت که ولایت طاهریان در زمان عبدالله به بالاترین حد وسعت خود رسید و او حاکم تمام شرق اسلامی گردید.

مرگ مامون و روی کار آمدن معتصم

مامون در هنگام مرگ، معتصم را به جانشینی خویش برگزید. او قبل از مرگ، وصیت نامه خویش را در سه نسخه تهیه کرده و یکی را برای عبدالله به خراسان فرستاد.[33] زیرا آگاهی عبدالله برای پذیرش خلافت معتصم از نظر مامون لازم و با اهمیت بوده است. با روی کار آمدن معتصم، عبدالله با دور اندیشی، علی رغم داشتن اختلافاتی با معتصم، تشریفات را در پذیرش او به جای آورد و اجازه گسترش اختلاف را به او نداد. نقل است که مامون از کینه و اختلاف این دو با خبر بوده است و به همین سبب در وصیتش خطاب به معتصم چنین گفته بود: «بنگر هر کس را شنیده‌اى که من به زبان خویش تقدم مى‌دهم، تقدم وى را دو برابر کن، عبدالله بن طاهر را به کارش واگذار و تحریکش مکن. مى‌دانى در ایام زندگى من و به حضور من میان شما چه رفته، با وى به دل مهربانى کن و او را خاص نیکى خویش کن که تلاش و کارسازى وى را درباره برادرت دانسته‌اى.»[34]

با تمامی این تفاصیل، معتصم همچنان از عبدالله کینه به دل داشت؛ ولی بالاخره مجبور به پذیرش حضور عبدالله در خراسان گردید و در نامه‌ای خطاب به عبدالله چنین نوشت: «خداوند ما و تو را ببخشد. در قلب من از تو رنجشهایی بود که با به قدرت رسیدن بخشیده شد.»[35] اقدامات عبدالله بن طاهر در دفع مخالفان خلیفه، اسباب جلب اعتماد معتصم و بهبود روابط آنان را فراهم آورد.

اقدامات عبدالله بن طاهر در تامین امنیت مشرق خلافت عباسی

عده زیادی از حاجیان خراسانی در سال 219ق. با محمد بن قاسم بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب در مدینه دیدار کرده و با وی بیعت نمودند. او همراه گروهی از پیروان خود از کوفه به مرو آمده و توانست افراد زیادی را به دور خود گرد آورد.[36] و سپس به طالقان رفته و قیام خود را در آن شهر آشکار نمود. در این زمان بود که عبدالله بن طاهر لشکری را به فرماندهی حسین بن روح برای مقابله و جنگ با محمد بن قاسم روانه کرد؛ اما این سپاه شکست خورده و عبدالله به ناچار سپاهی دیگر به فرماندهی نوح بن حیان اعزام نموده و توانست قیام محمد بن قاسم را شکست دهد و بعد از مخفی شدن محمد در شهر نسا[37] توانست او را دستگیر و روانه بغداد سازد.

یکی دیگر از اقدامات مهم عبدالله خاموش کردن جنبش مازیار بن قارن بود. هنگامی که مازیار به عنوان جانشین پدر بر بخشی از طبرستان حکومت یافت و به واسطه درگیری با دیگر حاکم محلی آن منطقه به مامون پناهنده گردید و به وسیله او ایمان آورد، مامون به طبرستان لشکرکشی نمود و حکومت آن را به مازیار واگذار کرد.[38] وی توانست در اندک مدتی پیروان زیادی را به دور خویش گرد آورد و قدرت بلامنازع منطقه گردد و به زورگویی و اعمال خودسرانه پرداخت. اما برای حفظ ظاهر در زمان مامون پرداخت خراج را ادامه داد و عصیان بر خلیفه را آشکار نساخت.[39]

مازیار موظف بود که خراج خود را به عبدالله بن طاهر پرداخت کند؛ ولی وی در زمان معتصم از این امر سرباز زد و چنین می‌گفت: «نزد او(عبدالله بن طاهر) نمی‌فرستم بلکه نزد امیرالمومنین می‌فرستم»[40] بالاخره امر مازیار به تحریک افشین بر ضد طاهریان به شورش کشیده شد. افشین نقش اصلی این نقشه را بر عهده داشت.[41] وی بر ضد خلیفه و طاهریان عصیان ورزید و با به سرنهادن تاج، خود را شاه نامید. خلیفه عبدالله بن طاهر را مامور مقابله با مازیار نمود.[42]

عبدالله سپاهیان بسیاری را به طبرستان اعزام نمود، از طرف خلیفه نیز نیروهای کمکی اعزام شدند. بالاخره عبدالله توانست به وسیله کوهیار برادر مازیار بدون جنگ وی را اسیر نماید.[43] عبدالله بن طاهر توانست به توطئه و نقش افشین در این جریان از طریق مازیار آگاه گردد به همین دلیل افشین نیز دستگیر و زندانی گردید.[44] مازیار بر اثر شکنجه کشته شد و افشین نیز اعدام گردید.[45]

توجه به آبادانی خراسان

عبدالله بن طاهر که معروفترین حاکم طاهری است در آبادی و پیشرفت خراسان و نیشابور کوشش بسیار کرد. او به آسایش کشاورزان و برزگران علاقه زیادی نشان می‌داد و عاملان خویش را به رعایت حال آنها توصیه نمود. گردیزی می‌نویسد: در این باب به همه عاملان خویش نامه فرستاد و نوشت حجت برگرفتم شما را تا از خواب بیدار شوید و از خیرگی بیرون آیید و صلاح خویش بجوئید و با برزگران مدارا کنید و کشاورزی که ضعیف گردد، او را قوت دهید و به جای خویش باز آرید که خدای عزوجل ما را از دست‌های ایشان طعام کرده است و از زبان‌های ایشان سلام کرده است و بیدادگران بر ایشان حرام کرده است.[46]

او به کشاورزی و حفر قنوات توجه فراوان داشت. گویند هنگام اقامت کوتاه خویش در مصر کشت نوعی خربزه را در آنجا ترویج کرد که به نام «بطیخ عبدلاوی» معروف گشت.[47]

درباره کیفیت تقسیم آب و طرز استفاده از قنوات که در آن زمان مشکل عمده کشاورزان بوده است و در خراسان و نیشابور پیوسته بر سر تقسیم آب میان کشاورزان دعوی و خصومت روی می‌داد و در آن زمان در کتب فقه و اخبار چیزی در این باب وجود نداشت. وی از فقهای خراسان و بعضی از فقهای عراق خواست که قوانین واحکام مناسب جهت رفع دعاوی و حل مشکلات وشکایات عامه تدوین نمایند و لذا به دستور او کتابی درباره رسم نگاهداری قنوات و کیفیت تقسیم آبها تالیف یافت به نام «کتاب قنی» که تا مدتها ملاک و مرجع قضاوت در این باره بوده است.[48]

فصاحت و بلاغت - توجه به هنر و دانش

عبدالله نیز مانند پدرش طاهر در زبان عربی شاعر و نویسنده‌ای بلیغ بود و نیز به موسیقی و آواز علاقه داشت که بعضی از اصوات و آهنگ‌ها به او منسوب بود که از طریق هنرمندان آن عصر از او نقل شده است. عبدالله شعرا و دانشمندان را تشویق نموده و مورد اکرام قرار می‌داد. شعرا و اهل ادب را تشویق و مورد نوازش قرار می‌داد و آنقدر جایزه می‌داد که گاهی شعرا از آن همه لطفش شرمنده می‌شدند؛ گویند دعبل اشعاری سروده بود آنقدر به او جایزه و صله داد که سرانجام دعبل از شرمندگی از او متواری شد و به او نوشت «هجرتک لم اهجرک کفرا لنعمه و هل یرتجی نیل الزیاده بالکفر ...» [49] که در آن اشاره می‌کند از فرط زیادی انفاق و شرمندگی از دربار عبدالله رفته است.

وفات عبدالله بن طاهر

سرانجام عبدالله بن طاهر در سن چهل و هشت سالگی در روز چهارشنبه دهم ربیع الثانی سال 230ق. به سبب بیماری زندگانی را به پایان رساند و در مقبره خانوادگی در نیشابور به خاک سپرده شد.[50]

مقاله

نویسنده سيد احمد موسوي
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام - دولتهای تابع حکومت اسلامی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS