كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، عباس اسكندري، حزب توده، روزنامه سياست، شركت نفت
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
عباس اسکندری در سال 1276 در تهران در خانوادهای از خاندان سلطنتی قاجار به دنیا آمد. پدرش شاهزاده علیخان از مؤسسان انجمن آدمیت بود.[1] عباس میرزا تحصیلات اولیه خود را از مدارس علمیه و دارالفنون تهران شروع کرد و برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و در رشتهی حقوق بینالملل مدرک لیسانس دریافت کرد. زمانی که جنگ جهانی اول شروع شد به جلگهی مهاجران پیوست تا اینکه در کوهستانهای غرب کشور در همدان به دست نیروهای انگلیسی دستگیر شد و 11 ماه در آن شهر زندانی گردید.[2] پس از اتمام جنگ جهانی در کابینهی میرزا حسنخان مشیرالدوله به معاونت اداری رئیسالوزرائی منصوب شد.[3]
انتشار روزنامه
در سال 1300 به روزنامهنگاری روی آورد و امتیاز روزنامه «سیاست» را خرید. این روزنامه ارگان حزب توده بود که مدیریت آن با عباس اسکندری بود.[4] اولین شمارهی این روزنامه در 16 شهریور سال 1300 انتشار یافت.[5] در طی دوران نشر، چند بار توقیف شد تا اینکه در زمستان 1301 هنگامی که روزنامه را توقیف کردند، اسکندری که با میرزاده عشقی دوست بود، روزنامه «قرن بیستم» را به صاحب امتیازی عشقی و مدیر مسئولی خود از سال 1301 منتشر کرد.[6] در تیرماه سال 1303 به دنبال ترور میرزادهی عشقی، مدیران روزنامههای وابسته به فراکسیون اقلیت، از جمله عباس اسکندری، در مجلس شورای ملی تحصن کردند[7] و خواستار تأمین امنیت برای روزنامهنگاران منتقد از دولت شدند. وی از جمله کسانی بود که برای روی کار آمدن قوام زحمات فراوانی کشید.[8] عباس اسکندری حدود سال های 1305 و 1306 ریاست کابینه وزارت فواید عامه را بر عهده داشت.[9]
در جریان انتشار خاطرات آقا بکف در سال 1310 و افشای این قضیه که یکی از جاسوسان شوروی که در دربار قاجار سکونت داشت، از اعضای اصلی وزارت فواید عامه و از شاهزادگان است،[10] عباس اسکندری نیز به جرم جاسوسی بازداشت شد؛ اما پس از گذشت مدتی کوتاه، بدون محاکمه آزاد شد. اسکندری این نوع اتهامات را توطئه دشمنان خود میدانست و دلیلش این بود که اگر واقعاً مجرم بود، او را مثل سه نفر دیگر که محکوم به اعدام شده بودند، اعدام میکردند.[11] در اردیبهشت 1316 با دستگیری گروه 53 نفر به اتهام تبلیغ افکار کمونیستی، وی نیز دستگیر شد[12] و به شش سال حبس محکوم گردید.[13]
عضویت در حزب توده
در 7 مهر سال 1320، بیست نفر از فعالان کمونیست، با گرفتن تأیید از مقامات شوروی، حزبی به نام «حزب توده» بنا نهادند و عباس اسکندری به عضویت کمیتهی مرکزی آن انتخاب شد و بار دیگر اقدام به انتشار روزنامهی سیاست کرد که این روزنامه اصلیترین ابزار تبلیغاتی حزب توده قرار گرفت. سلیمان میرزا اسکندری با عضویت عباس اسکندری در حزب توده مخالف بود، چرا که نگران بود که افکار عباس در ایرج اسکندری نفوذ کند.[14] کمونیستهای چپگرا به رهبری اردشیر آوانسیان، نیز به عباس اسکندری بدبین و مخالف حضورش در حزب توده بودند. اسکندری در مقام وساطت میان سفارت دولت شوروی و قوامالسلطنه برآمد[15] و خواست تا موافقت دولت شوروی را نسبت به دولت قوام جلب کند،[16] همین کار او باعث سوءظن و مخالفت بیشتر سلیمان میرزا و گروه آوانسیان نسبت به او شد. در همان حال تعدادی از اعضای حزب از جمله ایرج اسکندری، مرتضی یزدی و دادمنش از او حمایت میکردند. در مرداد 1321 پس از آنکه دولت قوام، روی کار آمد، اسکندری به ریاست شرکت بیمهی ایران منصوب شد. حضور او در دولت جدید خشم سلیمان میرزا را برانگیخت و نظر مخالفان او را در حزب توده تقویت کرد. در جلسه کنفرانس اول حزب توده در 17 مهر 1321 عباس اسکندری مورد اعتراض شدید قرار گرفت و از حزب توده اخراج شد.[17] اسکندری در سال 1322 از پست ریاست بیمه استعفا داد.[18] پس از مدتی به لبنان رفت و چند ماهی در آنجا ماند و سپس از آنجا به مصر رفت.
در بهمن 1324 احمد قوام برای دومین بار نخست وزیر شد و در 27 خرداد 1325 اسکندری را به فرمانداری تهران منصوب کرد.[19] به کوشش اسکندری و قوام، دولت ائتلافی با حزب توده در کنار هم قرار گرفته و سه تن از اعضای حزب توده در کابینه قرارگرفتند. در مهر سال 1325 وزرای حزب توده از کابینه خارج و اسکندری نیز از مقام خود برکنار شد؛ اما روابط نزدیک او با قوام همچنان برقرار ماند و با آنکه هیچ سمتی در دولت نداشت در آبان همان سال با نخست وزیر به لاهیجان رفت.[20]
نمایندگی مجلس
عباس اسکندری در انتخابات دورهی پانزدهم مجلس شورای ملی، با حمایت رئیس دولت و علیرضاخان بهاءالملک قراگوزلو و خانوادهی فرمانفرمائیان به نمایندگی همدان منصوب شد.[21] اسکندری در مجلس فردی جنجالی بود و به همهی افراد و کارها اعتراض میکرد.[22] تا آنجا که نمایندگان مجلس تصمیم گرفتند که یک آئین نامهی داخلی برای محدودیت سخن گفتن در مجلس تصویب کنند.[23]
در 8 مرداد سال 1326 با اعتبارنامه سیدحسن تقیزاده مخالفت کرد و جنجال و آشوبی که بر سر مخالفت این اعتبارنامه بوجود آورد شهرتش را دو چندان کرد. اسکندری در آن مجلس، سابقهی سیاسی ننگین تقیزاده را در مورد امضاء قرار داد 1933 پیش کشید.[24] او را متهم کرد چرا که با امضای آن قرارداد 1650 میلیون لیرهی انگلیس از بیتالمال ایران به جیب انگلیسیها ریخته شد. تقیزاده دلیل مخالفت اسکندری را وابستگی او به شوروی اعلام کرد. مجلس اعتبارنامه تقیزاده را پذیرفت؛ اما در مورد اعتبارنامهی ارسنجانی که اسکندری از آن دفاع کرده بود و هیچ ربطی با حزب دموکرات و اقلیت و اکثریت نداشت،[25] مورد تصویب نمایندگان قرار نگرفت. جلسه همچنان با مخالفتهایش ادامه داشت. از جمله عبدالحسین اعتبار در مخالفت با اعتبارنامه اسکندری گفت که او صلاحیت نمایندگی ندارد چرا که او جاسوس شوروی بوده و به دلیل جاسوسی از مصر اخراج شده است و در زمان ریاستش در بیمه اختلاس کرده است امروز نیز با پارتی و زدوبند وارد مجلس شده است.[26] اسکندری جواب کوبندهای به او داد و سرانجام رأی موافق گرفت و 63 نفر از 100 نمایندهی حاضر در مجلس به اعتبارنامه او رأی مثبت دادند.
اسکندری از برنامهی دولت قوام به دلیل اهمال در رعایت حقوق ایران در خلیج فارس و مسألهی بحرین و قراداد نفت جنوب نیز اعتراض کرد. در آذر سال 1326 پس از کابینه قوام، دولت حکیمی روی کار آمد که از سوی اسکندری با مخالفت روبرو شد. در اردیبهشت سال 1327، اسکندری و سه نماینده دیگر، حکیمی را استیضاح کردند؛ ولی او توانست از مجلس رأی اعتماد بگیرد. اسکندری اواخر تیرماه سال 1327 هژیر را به دلیل نقض قوانین اساسی، تضییع حقوق ایران به دست شرکت نفت ایران و انگلیس، آشفتگی وضع دستگاه قضائی و نابسامانی اوضاع زندانها استیضاح کرد.[27] در جریان همین استیضاح از دولت خواست که صنعت نفت را ملی کند و نفت را به قیمت عادلانه آن در خلیج مکزیک به انگلستان بفروشد. دولت هژیر رای اعتماد گرفت؛ اما عمرش کوتاه بود و در آبان همان سال جای خود را به دولت ساعد داد. اسکندری باز هم مخالفت را شروع کرد[28] و موجبات استیضاح ساعد را فراهم کرد، اسکندری و برخی نمایندگان در جریان قرارداد 1933 خواستار لغو قرارداد شدند؛ اما تعداد آنها به حد نصاب نرسید.[29] استیضاح ساعد سر و صدای زیادی در بیرون از مجلس نیز به راه انداخت. روز 17 بهمن مجلس در غیاب عباس اسکندری برپا شد. نمایندگان در مقابل استیضاح او سکوت کردند و در نتیجه دولت ساعد ابقا شد. فردای همان روز اسکندری عازم اروپا شد و پس از مدتی توقف در سوئیس به فرانسه رفت و در آنجا به او اعلام شد که دولت ایران به او اجازه بازگشت نمیدهد.[30] عباس اسکندری دو سال در اروپا ماند. در اواخر تیر 1331 به ایران بازگشت و بار دیگر عضو کابینهی قوام شد. اسکندری و ارسنجانی در دوران 4 روزه قوام کوشیدند تا پایههای سست و لرزان زمامداری قوامالسلطنه را تحکیم کنند. قوام با آنکه هنوز کابینه را تشکیل نداده بود آن دو را به ترتیب به سمت معاون پارلمانی و معاون سیاسی خویش منصوب کرد.[31]
سرانجام کار او
در 15 مرداد 1331 با انتشار نامهای به دکتر مصدق، نسبت به تصویب لایحه اختیارات نخست وزیر سخت اعتراض کرد و آن مصوبه را در حکم تعطیلی مشروطه و برقراری دیکتاتوری دانست و از نخست وزیر خواست که آن را از مجلس پس بگیرد. در 25 دی 1331 نامهای به شاه نوشت و تصویب لایحهی اختیارات نخست وزیر را مغایر قانون اساسی و از شاه انتقاد کرد.[32] اسکندری پس از این وقایع از سیاست کناره گرفت و با وکالت ارسنجانی به خریداری زمینهای وسیعی در غرب تهران روی آورد.[33] با انتشار فهرست ایرانان سهامدار در شرکت نفت ایران و انگلیس و شرکتهای فرعی آن معلوم شد که اسکندری نیز در آن شرکتها صاحب 235 سهم بوده است.[34] اسکندری در اول مهر سال 1338، بانک ایران و غرب را تأسیس کرد که چهل درصد سهم آن متعلق به سوئیسیها بود.[35]
عباس اسکندری در سال 1338 هنگامی که برای رسیدگی به امور بانکی و مذاکره با سهامداران به اروپا رفته بود، به سبب سکته قلبی در مونیخ در گذشت.