كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن سلام، اسرائيليات، بني قينقاع، حصين، يهوديان
نویسنده : زينب ابراهيمي
عبدالله بن سلام بن الحارث الإسرائیلی؛ نام او در روزگار جاهلیّت «حصین» بود پیامبر(ص) پس از اسلام آوردن او را عبدالله نامید.[1] کنیهاش أبا یوسف و از احبار و بزرگان یهود بنى قینقاع و هم پیمان انصار از بنی عوف بن خزرج بود. او را از نوادگان یوسف بن یعقوب علیهما السّلام و از عالمان دین یهود دانستهاند. پسرانش یوسف و محمد، أنس بن مالک، و زرارة بن أوفى از او حدیث نقل کردهاند.[2]
پسر سلّام در روزگار پیامبر (ص)
در روایات مربوط به چگونگى و زمان اسلام آوردن وى، اختلافی آشکار به چشم میخورد. بعضی اسلام آوردن او را در ماه شوال سال اوٌل هجری[3] دانسته و برخى آن را تا سال هشتم هجرى به تأخیر انداختهاند،[4] که با توجه به حضور او در جنگ بنی نضیر همراه مسلمانان قول نخست صحیحتر به نظر میرسد.[5]
عبدالله بن سلام در غزوهی بنى نضیر شرکت داشت. پیامبر(ص) دستور داد تا نخلهاى خرما را قطع کنند و بسوزانند، ابو لیلى مازنى و عبدالله بن سلام، مأمور این کار شدند. ابولیلى بهترین نوع درختان خرما را (درختان عجوه) قطع مىکرد؛ ولى عبدالله بن سلام از سر تعصب به قومش درختهاى نر و کم بار را مىبرید.[6]
عبدالله سلام در روزگار خلفا
در دوران ابوبکر اقدام مؤثری از او در منابع یاد نشده است. همچنین در روزگار عمر در فتح بیت المقدس و جابیه شرکت داشت. [7]
در روزگار عثمان بن سلّام و کعب الاحبار از مشاوران هیأت حاکمه و منبع اصلى بسیارى از انحرافات سیاسى و عقیدتى در حکومت اسلامى بودند.[8] عثمان در امور مهم با پسر سلّام مشورت و براساس دیدگاه او عمل مىکرد.[9]
هنگامی که مردم، ناراضی از عمل کرد عثمان او را در محاصره داشتند، عبدالله بن سلام خواست آنان را از کشتن عثمان بازدارد. امّا حضور او که خود مسبّب بخشی از اعتراضها بود، بر خشم مردم افزود. عمل کرد او چنان بود که محاصره کنندگان عثمان معتقد بودند که او هنوز یهودى است. از این رو ابن سلّام تلاش مىکرد، از خود رفع اتّهام کند.[10]
عبداللّه در محاصره عثمان، وعده داده بود از وى در مقابل شورشیان انقلابى دفاع کند. امّا در عمل کارى براى او نکرد و به عثمان گفت: اى امیرالمؤمنین صبر پیشه کن، سوگند به کسى که جانم در دست اوست تو را در کتاب خدا چنین یافتهام که خلیفه شهید و مظلوم هستى.[11]
درجناح بندیهای سیاسی پس از عثمان ابن سلّام همواره به دشمنان على(ع) گرایش داشت. از این رو هنگامی که مردم با علی(ع) بیعت کردند، او از جمله کسانی بود که از بیعت با ایشان سرباز زد.[12]
ابن سلّام در روزگار بنی امیّه
عبدالله ابن سٌلام در حمایت و تأیید حکومت و سلطنت معاویه جدّ و جهدی تمام داشت و سعی داشت با عملی کردن خواستههای معاویه به چنین جایگاهی دست یابد و در این باره تا آن جا پیش رفت که به درخواست معاویه همسرش ارینب را که در زیبایی ضرب المثل بود، طلاق داد تا به پیشنهاد معاویه با دختر او ازدواج کند، امّا به زودی دریافت که فریب خورده و قصد معاویه از این پیشنهاد تزویج همسر ابن سلام برای یزید است.[13]
پس از پایان عده ارینب، معاویه ابو دردا و ابو هریره را براى خواستگارى از ارینب به عراق فرستاد. ابو دردا وقتى به عراق رسید آگاه شد امام حسین بن على(ع) در شهر است. از این رو براى تبرک ابتدا به دیدن امام رفت.
امام به گرمی ابو دردا را پذیرفت. سپس ابو دردا گفت: معاویه مرا نزد ارینب فرستاده است تا از وى براى پسرش یزید خواستگارى کنم. چون تو از همه سزاوارترى. امام فرمود: اگر نزد وى رفتى نامى نیز از من ببر و همان مهریهاى را که معاویه براى او مقرر کرده است از طرف من نیز به اطلاع وى برسان.
ابو دردا نزد ارینب رفت، گفت: ... تو از این که همسرت تو را طلاق گفته است، غمگین نباش، شاید خداوند در این کار خیر زیادى قرار داده باشد. معاویه از تو براى یزید و دخترزاده پیامبر(ص) و فرزند کسى که اولین ایمان آورنده به رسول خدا(ص) است نیز از تو خواستگارى کرده است، او آقاى جوانان اهل بهشت است. هر کدام را که مىخواهى برگزین.
ارینب پاسخ داد: هر کدام را که تو برگزینى من نیز همان را برمىگزینم.
ابو دردا گفت: من تو را از آن دو نفر آگاه کردم، انتخاب با توست.
ارینب گفت: من برادرزاده تو هستم، اختیار کار با توست هر کدام را که تو برگزینى من به آن خشنودم.
ابو دردا امام حسین(ع) را پیشنهاد کرد و گفت: من مىدیدم که رسول خدا(ص) بر حسین(ع) بوسه مىزد.
ارینب گفت: من نیز او را برگزیدم و از آن خشنودم.
حسین بن على(ع)، ارینب را به عقد خود در آورد و براى او مهر زیادى قرار داد.
معاویه از این کار ابو دردا، به شدت ناراحت شد و وى را سرزنش کرد. سپس تمام بخششهایى را که به عبدالله بن سلام کرده بود از وى باز پس گرفت. عبدالله نیز وقتى کار را چنین دید به عراق نزد امام حسین(ع) رفت و گفت:
من از طلاق ارینب پشیمانم و میخواهم با من ازدواج کند.
امام به ارینب فرمود: عبدالله بن سلام آمده است و براى تو سلام دارد.
ارینب گفت: حتما او اموالى را که نزد من گذاشته است مىخواهد.
امام عبدالله را نزد ارینب آورد تا با یک دیگر سخن بگویید.
وقتى امام و عبدالله نزد ارینب آمدند، امام به ارینب فرمود: او عبدالله است و اموالى را که نزد تو به امانت گذاشته است مىخواهد، همان طور که از وى گرفتهاى به وى برگردان.
ارینب کیسهى سکه را به عبدالله داد. عبدالله از او قدر دانى کرد. سپس انگشترى را از کیسه در آورد و به ارینب داد، هر دو شروع به گریه کردند. و از آن چه به آنان روى نموده بود اظهار پشیمانى کردند.
امام فرمود: خدا را گواه مىگیرم، که من وى را به خاطر مال و زیبایىاش به عقد خود در نیاوردم. او را براى این که به همسرش بازگردانم به عقد خود در آوردم.
عبدالله بن سلام درخواست کرد تا امام مقدارى از اموال عبدالله را در مقابل این نیکى دریافت کند. امام فرمود: ثواب این کار براى من بهتر است.[14]
بنی امیه در بزرگنمایی شخصیت و انتساب فضایل به ابن سلام از هیچ تلاشی فرو گذار نکردند و به دلیل اقرار او به نبوّت پیامبر(ص)، او را صاحب فضل و قدم دانستهاند[15] و نزول آیاتی از قرآن کریم را در شأن او دانستهاند.[16]
رسوخ اسرائیلیات به متون تفسیری مسلمانان
اعراب اهل دانش نبودند و خوى بادیهنشینى و بىسوادى بر آنان چیره بود. قبل از اسلام اهل کتاب به واسطهی آگاهی بر اخباری مانند آغاز خلقت و ... بر اعراب مدینه اظهار فضل میکردند.[17] هم چنان که از نظر سیاسی نیز چنین بود و اعراب پیش از ورود پیامبر(ص) به مدینه قصد داشتند عبدالله بن ابی را به ریاست خویش برگزینند.[18] این وجههی یهودیان در میان عامه مردم، حضور یهودیانی هم چون کعب الاحبار، عبدالله بن سلام و وهب بن منبه و نیز جاعلان حدیث چون ابوهریره در دستگاه خلافت معاویه و تبلیغات گسترده بنی امیّه که تحریف معارف دینی و مبارزه با آن از مهمترین اهداف فرهنگی – سیاسی حکومتش به شمار میرفت، موجب بروز و رواج روایات ساختگی و خرافات بسیاری در میان مسلمانان شد و چون از مسائلى بشمار نمیرفت که به احکام باز گردد تا در صحت عمل بدان تردید کنند، در نهایت اسرائیلیات به متون تفسیری راه یافت. [19]
یوسف و محمّد پسران عبد الله بن سلام و ابوهریره و انس بن مالک از او نقل حدیث کردهاند.[20] از او در صحیحین 25 حدیث نقل شده است.[21]
از جمله احادیثی که بنی امیه دربارهی فضیلت و جایگاه علمی یهودیانی چون عبدالله بن سلام منتشر این حدیث است. علم را نزد چهار تن بجویید: أبی الدّرداء، سلمان، ابن مسعود و عبد الله بن سلام.[22]
عبدالله بن سلام سرانجام در روزگار خلافت معاویه، سال 43 هجری درگذشت.[23]