كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، علي اكبر دهخدا، مشروطه، صوراسرافيل
نویسنده : فاطمه كرم پور
علیاکبر دهخدا در سال 1297ه.ق در تهران متولد شد، پدرش خانباباخان قزوینی از خوانین قزوین بود که بعد از فروش املاک اجدادی به تهران مهاجرت کرده بود. او در سن نه سالگی از نعمت پدر محروم شد، دهخدا در خاطراتش مینویسد: که بعد از مرگ پدرم، پسر عمویش یوسفخان وصی او بود که بعد از دو سال او نیز فوت کرد و دامادهای او ماترک به جا مانده از پدرم را انکار کردند.
تحصیلات
مادر دهخدا از تعلیم و تربیت او باز نایستد و او را به نزد استادانی چون مرحوم "حاج شیخهادی مجتهد نجمآبادی" و"شیخ غلامحسین بروجردی" برای کسب علم روانه کرد. او در نزد این دو استاد گرانمایه علوم قدیمه را از صرف تا کلام در مدت ده سال آموخت. دهخدا آنچه را که به دست آورده بود. مرهون بذل توجه بیدریغ مادر و این دو استاد میدانست.[1] بعد از بازگشایی مدرسه علوم سیاسی تهران، دهخدا برای تحصیل علوم جدید اروپایی وارد مدرسه شد؛ این مدرسه به همت "میرزا حسن مشیرالملک"(مشیرالدوله بعدی) در سال 1317 تاسییس شده بود و دهخدای بیست ساله به مدت چهار سال دانشهای نوین چون حقوق، حقوق بین الملل، جنگ و دیپلماسی، حقوق بینالملی خصوصی، تاریخ و اقتصاد را در کنار زبان فرانسه آموخت؛[2] وی ادبیات را به خوبی میشناخت، "محمدحسینخان فروغی" که معلم فارسی مدرسه سیاسی بود، گاه تدریس ادبیات را به عهده او میگذاشت.
غالب فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی به استخدام وزارت خارجه در میآمدند و به ماموریتهای سیاسی در خارج و عضویت در سفارت خانه و کنسولگریهای ایران منصوب میشدند، میرزا علیاکبر خان قزوینی هم در وزارت خارجه استخدام شد.[3] در زمانی که "معاونالدوله غفاری" به عنوان سفیر کشور بالکان به اروپا میرفت، دهخدا نیز با او همراه شد و مدت دو سال در اروپا "وین و بخارست" زیست و دانش خویش را در زبان فرانسه تکمیل کرد و با آگاهیهای فروان از مزایای زندگانی آزاد و اندوختههای ارزنده به ایران بازگشت.[4]
روزنامه صور اسرافیل
مراجعت دهخدا به ایران مقارن نهضت مشروطهخواهی در سال "1323ه.ق و 1284ه.ش" بود. دهخدا با سمت معاونت راجعه شوسه خراسان که در مقاطعه "حاج حسین آقاامین الضرب" بود به کار مشغول شد و مترجم "مسیو دوبورک" مهندس بلژیکی شد و پس از حدود شش ماه کار در اداره راه شوسه خراسان، دهخدا با عنوان نویسنده و سردبیر و جهانگیرخان شیرازی با عنوان مدیر و میرزا قاسمخان صوراسرافیل با عنوان صاحب سرمایه به تاسیس روزنامهای به نام "صوراسرافیل" مبادرت کردند.[5]
روزنامه صوراسرافیل نه ماه پس از آنکه ایران جزء دولتهای مشروطه قرار گرفت، منشر شد؛ هدف از انتشار صوراسرفیل تکمیل معنی مشروطه و حمایت از مجلس شورای ملی بود؛ صور اسرافیل بیشتر به نثر و مقالهنویسی روی آورد و ستون مقالات چرند و پرند دهخدا از پر خواندهترین بخشهای آن بود. صوراسرافیل در واقع نشریه سیاسی و انتقادی طنز بود که همراه با روزنامه ملانصرالدین و نسیم شمال در راه آزادی و مبارزه با ستم تلاش میکرد، جمعا 32 شماره آن در تهران چاپ شد که با شهادت میرزا جهانگیرخان در باغ شاه کار چاپ آن در ایران پایان یافت.[6]
دهخدا در آغاز هر شماره صوراسرافیل مقالهای در زمینههای سیاسی و اقتصادی مینوشت، در نخستین مقالات خود مسائل متفرقه از قبیل آفت تریاک، جهل و نادانی، عادات و خرافات، احتکار گندم، و مظالم خوانین و مالکین و دست نشاندگان رژیم استبدادی؛ مانند "رحیم چلبیانلو" در آذربایجان و "قوامالملک شیرازی" در فارس را عنوان میکند و رفتهرفته دامنه مقالات خود را بسط داد و به مسائل سیاسی و مورد ابتلای روز میپردازد تا جایکه آشکارا سر به سر مجلس و نمایندگان و اولیای دولت میگذارد و طرز کار ایشان را مورد انتقاد قرار میدهد.[7] مقالات چرند و پرند، افزون براینکه در انتقادات سیاسی و اجتماعی در روزگار بیمانند بود و طلیعه نو به طنز و مطایبه که پس از عبید زاکانی دست خوش تکرار شده بود گردید، دهخدا با نوشتن چرند و پرند نخستین پایهگذار سادهنویسی در ادبیات ایران به شمار میرود، کار او بعدها به وسیله "سید محمدعلی جمالزاده" در یکی بود یکی نبود و "صادق هدایت" در مجموعه داستانهای کوتاهش به کمال رسید. دهخدا یا دخوی صور اسرافیل چرند و پرند خویش را با امضای خرمگس، سگ حسن دله، غلام گدا، اسیر الجوال، دخو علی شاه، روزنامه چی، خادم الفقرا، دخو علی، نخود همه آش به چاپ میرساند.[8]
مقالات دهخدا محمدعلی شاه و دستگاه استبدادی او را به ستوه آورده و از این رو در مقام تطمیع و تهدید او برآمدند نخست خواستند با دادن پول او را وادار به سکوت کنند و چون از این تدبیر طرفی نبستند نقشه از میان برداشتن او را کشیدند، دبیر اعظم برادر عین الدوله،"افصح المتکلمین" مدیر روزنامه خیر الکلام رشت را چوب زد، دهخدا در مخمس "مردود خدا و رانده هر بنده آکبلای" را در انتقاد او سرود، امیر اعظم کینه وی را به دل گرفت و نقشه قتل دهخدا را توسط یکی از لوطیان تهران به نام آقا عزیز کشید که دهخدا با زیرکی جان به در برد.[9]
روزنامه صوراسرافیل تا نزدیکیهای برانداخته شدن مشروطه و به توپ بسته شدن مجلس ـ بیست جمادیالاول سال 1326ه.ق ـ روز قبل از شهادت میرزا جهانگیرخان دایر بود.
مشروطه و استبداد صغیر
بعد از آغاز سلطنت محمدعلی شاه کشاکش میان آزادیخواهان و مستبدین دولتی دو سال ادامه داشت که در نهایت رنگ خون و جنگ به خود گرفت؛ مجلس شورای ملی به دستور محمدعلی شاه و به دست کلنل لیاخوف روسی و قزاقانش به توپ بسته شد و تا مدتی بعد از به توپ بسته شدن مجلس، محمدعلی شاه شیوه استبدادیش را در سرکوب مخالفان ادامه داد و به دستور مستقیم او بسیاری از رهبران مشروطه و وکلا گرفتار شده را به قتل رساندند؛ عده دیگر در سفارت خانههای انگلیس و عثمانی پناهنده شده و یا به نقاط کوهستانی پناه بردند. میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین دستگیر و پس از تحمل شکنجه بسیار در باغ شاه به شهادت رسیدند، "معاضد السلطنه"، دهخدا و چند نفر دیگر به سفارت انگلیس پناه بردند.[10]
اگر چه پناهنده شدن دهخدا را عدهای از جمله کسروی دلیل وابستگی به مقامات انگلیسی به شمار آوردهاند؛ ولی باید دانست که او از همه گونه امکان ترقی و احراز مقامات عالی که برایش میسر بوده است، کناره گرفت و این دلیلی پاکی او در مبارزات اجتماعی و سیاسی اوست.
محمدعلی شاه همین که مطلع شد، عدهای از مشروطهخواهان در سفارت انگلیس متحصن شدهاند، از ترس آنکه مبادا با زیادتر شدنشان وقایع دوره مشروطه تجدید شود. عدهای سرباز و قزاق را مامور کرد تا سفارت را محاصره کنند و مانع رفتوآمد اشخاص به آن جا شوند. محمدعلی شاه نسبت به طبقه روشنفکر و نویسنده که با زبان و قلمشان به انتقاد از اعمال او پرداخته بودند، کنیه عجیبی داشت. چنانکه به هیچ وجه نمیتوانست آنها را تحمل کند. بنابراین با آزاد ماندن افرادی چون مساوات و دهخدا موافقت نکرد و به اصرار خواستار تبعید و نفی بلد چند نفر از این نوع شد، دهخدا به واسطه شور و شوق وطنپرستی و آزادیخواهی و اطلاع فراوان از روزگار حال و گذشته ایران و جهان در مقالات خود همیشه تیشه به ریشه حکومت استبدادی محمدعلی شاه میزد و سخنانی از قلمش ترواش میکرد که سبب خشم نفرت مردم نسبت به محمدعلی شاه و دربار او میشد به همین دلیل شاه شدیدا میخواست که وی از ایران خارج شود چنین بود که دهخدا را اجبارا به همراه چند نفر دیگر روز دوشنبه جمادیالاخر 1326ه.ق از تهران به طرف بندر انزلی حرکت دادند. محمدعلی شاه برای تامین هزینه سفر هر کدام مقداری پول هم تعیین کرد این گروه ابتدا به قفقاز و از آنجا به باکو رفتنند و هر یک راهی را انتخاب کردند.[11]
تبعید از ایران
دهخدا در شهر "ایوردون" سویس با کمک ابوالحسن خان معاضدالسلطنه (پیرنیا) روزنامه صوراسرافیل را در اول محرم سال 1327ه.ق به همان سبک سابق دایر کرد. همه مطالب آن را دهخدا به تنهایی تهیه میکرد و مقالات چرند و پرند را همچنان با نام دخو مینوشت و حملات سختی به محمدعلی شاه میکرد؛ اما این روزنامه تا سه شماره بیشتر در انتشار پیدا نکرد.[12] که آن هم در سایه فقر و ناداری در تبعید تهیه کنندگان آن به سختی هر چه تمامتر میسر میشد، دهخدا بارها در نامههایش به معاضدالسلطنه که در این زمان در لندن بود این واقعیت تلخ را یادآور شده و از نداشتن اشتغال فکری نالیده بود.[13]
هیات ایوردون برای انتشار مجدد صوراسرافیل با مشکلات جدی در زمینه چاپ روزنامه مواجهه بودند. علاوه بر مشکلات شدید مالی، مشکل حروف چینی و تهیه حروف از مهمترین این موارد بود به طوری که هر سه شماره صوراسرافیل در سویس تهیه شد و در پاریس حروف چینی میشد تهیه کاغذ هم از مشکلات دیگر در تهیه روزنامه صوراسرافیل بود، تمام این موانع باعث شد تا فقط سه شماره از یادگار میرزا جهانگیرخان انتشار یابد. در همین ایام دهخدا شعر معروف "یاد آر زشمع مرده یاد آر" را به یاد دوست شهیدش میرزا جهانگیرخان سرود میرزا جهانگیرخان در خواب به دهخدا گفته بود؛ چرا نگفتی که او جوان افتاده بود.
ای مرغ سحر چو این شب تار بگذاشت زسر سیاهکاری
وز تحفه روحبخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ززلف زر تار محبوبه نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار واهریمن زشتخو حصاری
یادآر زشمع مرده، یادآر
چون باغ شود دوباره خرم ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم آفاق نگارخانه چین
گل سرخ و به رخ عرق زشبنم تو داده زکف قرار و تمکین
زان نو گل پیش رس که در غم ناداده به نارشوق تسکین
بر بادیه جان سپرده یاد آر[14]
فعالیت در ترکیه
در اواخر سال 1327ه.ق انجمن سعادت یکی از انجمنهای بود که در استامبول فعالیت میکرد. بعد از سقوط "سلطان عبدالمجید" آزادی بیشتری پیدا کرد و برای تشکیل یک مرکز سیاسی ملی خارج از مرزهای ایران و با هدف خلاصی از چنگال دخالتهای روس انگلیس و وابستگانشان در دربار ایران به مراکز مهم اروپا تلگراف فرستاده شد. در پس این دعوت چندی از آزادیخواهان در تبعید ایران چون معاضدالسلطنه، میرزا محمدعلیخان تبریزی معروف به تربیت و دهخدا وارد استامبول شدند؛ ورود این افراد مبارزه را به مرحله جدیتر و متمرکزتری وارد کرد. در استامبول که همیشه نوعی ارتباط فکری با اندیشمندان ایرانی داشت، از مشکلاتی که اروپا وجود داشت کاسته شده بود، وضعیت معیشت به نحو محسوسی بهتر شده بود و ارتباط با مرزهای ایران و کسب اطلاعات در مورد ایران آسانتر شده بود. بعد از مدتی معاضدالسلطنه به عنوان ریس انجمن سعادت تعیین شد و با افزایش ارتباط با دیگر مراکز ملی آزادی خواهان در استامبول به ویژه جمعیتهای "اتحاد و ترقی" جریره جدیدی منتشر شد که مدیر و سردبیر آن دهخدا بود، جریره جدید "سروش" بود که به صورت هفتگی به زبان فارسی منتشر میشد و حدود 15 شماره آن در استامبول منتشر شد.[15]