بیان مسئله و اهمیت موضوع
فرار از خانه می تواند تبعاتی برای دختران و خانواده هایشان و حتی جامعه در پی داشته باشد. اگر چه در نگاه اول، فرار پدیده ای فردی به نظر می رسد؛ اما با توجه به پیامدهای سوء آن برای جامعه، باید آن را از آسیب های اجتماعی و یكی از زمینه های گسترش بزه و انحراف در جامعه دانست. این جریان در حالی وقوع می یابد كه جامعة ایران در حال گذر از جامعة سنتی مبتنی بر اقتدار نظام پدرسالارانه و حفظ حرمت خانواده به جامعه ای با معیارهای جدیدی است كه در آن آنچه اهمیت دارد، فردیت است و سنت ها تا جایی از اهمیت و حرمت برخوردارند كه به آزادی فردی لطمه نزده و اقتدار فردی را تثبیت كنند (ربیعی و عزیزی، 1384، 32).
در طی سالهای اخیر نیز در ایران مطالعاتی صورت گرفته است كه از بحرانی شدن این مسئله در سطح جامعه حكایت دارد. این آمار نشان می دهند كه روزبه روز به تعداد كودكان و نوجوانانی كه خانه و خانواده را ترك می كنند افزوده می شود. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، سالانه بیش از یک میلیون نوجوان بین سنین 19-14 سال از خانه فرار می كنند كه 74 درصد آنان را دختران تشكیل می-دهند. در ایران طبق گزارش یك كارشناس مجتمع قضایی تعداد دختران خانهگریز در سال 1380 در قیاس با سال 1379 حدود 20 درصد افزایش یافته است (اردلان و همكاران، 1385، 20). بر اساس سازمان ملی جوانان در سال 1381 نیز تعداد دختران در قیاس با سال 1380 به میزان ده درصد افزایش داشته است. با توجه به افزایش آمار خانهگریزی دختران و آسیب های جدی ای كه از این اتفاق متوجه افراد خانواده ها و بهتبع آن، جامعه میشود و از آنجا که سرزمین ایران به علت بافت جمعیتی جوانی كه دارد و نیز نقش اساسی نوجوانان و جوانان در سازندگی آیندة كشور (میرزمانی و همكاران،1383، 25) میتوان به اهمیت و ضرورت تحقیق و پژوهش و مطالعة عمیق در این زمینه پی برد.
این آمارها و پژوهش ها نشان می دهند که محیط خانوادگی اغلب دختران فراری، پاتولوژیک است و در اغلب آنها مصرف مواد توسط والدین، سوءاستفاده جنسی و جسمی و مشکل های مالی دیده می شود. اکثر فراری ها مشکل های شدید را در خانواده تجربه کرده اند؛ اما آنهایی که بیش از یکبار از خانه فرار کرده اند شدیدترین مشکلات را داشته اند. همچنین تقریباً در یکچهارم افراد، مشکل های مربوط به مدرسه در فرار نقش دارد که معمولاً با واکنش والدین آنها (مثلاً به واکنش آنها نسبت به مدرسهگریزی) ارتباط دارد. آنها گزارش میدهند که در مدرسه آزار می بینند، به مدرسه علاقه ندارند و در آن، احساس تنهایی می کنند و معلمان با آنها بدرفتاری دارند. کاویا عقیده دارد اگر متوسط میزان فرار را 11 درصد بدانیم، در مکان های نگهداری از بیکاران 17 درصد، در افرادی که برخی اوقات مدرسهگریزی داشته اند 20 درصد، در افرادی که ناپدری یا نامادری داشته اند 21 درصد، در دانش آموزان اخراجی 25 درصد، در افرادی که بهطور منظم مدرسهگریزی داشتهاند 33 درصد و در افرادی که در مراکز شبانه روزی نگهداری می شوند 45 درصد است (غریبی، 1386، 32-31).
همچنین نقش اعتقادات مذهبی بر اعمال و رفتار انسان معتقد، امری انکارناپذیر است. اعتقادات مذهبی در تمامی اعمال و رفتار انسان منعکسشده و او را به انجام اوامر الهی امر میکند و از مناهی باز می دارد. در بررسی ها و تحقیقات صورتگرفته مشخص شده است که غالب مجرمان، افرادی دور شده از دین هستند و در خانواده هایی پرورشیافتهاند که در آنها ارزش های معنوی کم رنگ شده و ارزش های مادی جای آن را گرفته است؛ بنابراین، یكى از دلایل و ریشه هاى ایجاد همه بلایاى فرهنگى و اجتماعى در جامعه، مسئله فراموشی خداست. اگر آمار طلاق، دزدى و همه انحرافات اخلاقى و جنسى و ...، كه نمونههای بارز انحطاط و ناهنجارى هاى فرهنگى هستند، در جامعهای بالا مى رود به دلیل رواجِ فراموشى خدا در بین افراد آن جامعه است. اگر یك نگاه جامعه شناسانه و دقیق به معضلات اجتماعى و انحرافات اخلاقى داشته باشیم، بسیارى از آنها ریشه در همین مسئله دارد؛ چراکه یكى از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و فساد و فرومایگى اخلاقى، یاد خداست. اگر یاد خدا نباشد، شیطان همنشین انسان مى شود (بکائی و همکاران، 1389، 84).
تاکنون پژوهش های بسیاری در زمینة فرار دختران انجام شده؛ اما در بین آنان توجه کمتری به نقش مبلغین مذهبی شده است؛ لذا این نوشتار در جهت پر کردن خلأ موجود انجام خواهد شد. همچنین با توجه به آنچه گذشت، این نوشتار با محوریت و مسئله دانستن نقش خانواده ها، مدرسه و باورهای دینی در میزان فرار دختران از خانه و همچنین نقش عوامل یادشده در کاهش این معضل به بررسی موضوع حاضر می-پردازد.
اهداف
در این بررسی به دنبال اهداف زیر هستیم:
- شناسایی پدیدة فرار؛
-
شناسایی علل مؤثر بر بروز این پدیده؛
-
بررسی روش های كاهش این معضل به وسیله خانواده ها، معلمین و باورهای دینی.
تعاریف مفهومی
تعریف پدیدة فرار عبارت است از غیبت از منزل به مدت حداقل یک شب بدون رضایت والدین یا سرپرست قانونی فرد (جمشیدی و همكاران، 1389، 136).
دختران فراری : این اصطلاح به دخترانی اطلاق می شود كه به هر دلیلی عرصة زندگی خانوادگی را به خود تنگ می بینند و نمی توانند زندگی آرام و طبیعی داشته باشند به همین دلیل خانه را ترك می كنند و زندگی در خارج از خانه را ترجیح می دهند كه مدت آن ممكن است بیشتر از یك شبانهروز باشد.
فرار را میتوان بر اساس علت آن و یا شكل ظاهری آن تقسیم بندی نمود.
فرار واكنشی: این نوع فرار به عنوان یك راهبرد هیجانی در مواجه با مسائل و فشارهای روانی است كه در زندگی، نوجوان با آن روبهروست. هر فرار، یك علت زمینه ساز و نهفته و یك علت آشكارساز دارد كه به صورت ناگهانی بروز كرده و منجر به این پدیده می شود. در این نوع فرارها، فرار واكنشی در برابر عامل آشكارساز است. این عامل می تواند ناشی از فقدان یك دوست محبوب، یك شانس یا موقعیت ویژه، تهدید توسط اطرافیان و افراد خانواده، به دست نیاوردن نمره قبولی و ...، باشد.
فرار ناشی از تمایل برای راحت زندگی كردن: این فرار معمولاً راهكاری برای مواجهه در مقابل عامل زمینه ساز است. نوجوان در مواجه با مسائل و مشكلاتی كه در زندگی او وجود دارد، مثل نابسامانی و آشفتگی محیط خانواده، تنبیه و سوءاستفاده جنسی و جسمی، فقر اقتصادی و نبود امكانات رفاهی به منظور دست یافتن به شرایط بهتر، دست به فرار می زنند (حیدری و همكاران، 1386، 2).
چارچوب نظری پژوهش
با نگاهی به پژوهش های صورت گرفته بهویژه در ایران میتوان گفت از میان عوامل مرتبط با فرار از خانه، فضای درون خانواده و روابط حاكم بر آن، یكی از مهمترین شرایط تأثیرگذار در فرار است. در میان نظریهپردازانِ انحرافات اجتماعی نیز نظریات متعددی درزمینه تأثیر خانواده و عوامل مرتبط میتوان مشاهده نمود. در این پژوهش، نظریه هایی بهكار گرفته شد كه بر عوامل خانوادگی و متغیرهای فرهنگی مرتبط با جامعه پذیری و كنترل نوجوانان تأكید دارند. همانگونه كه در نتایج تحقیقات انجامشده در زمینه فرار از خانه مشاهده شد، میتوان گفت که خانواده و فضای حاكم بر آن، رابطه قابلتوجهی با پدیده فرار نوجوانان از خانه دارد. در تحقیقات دیگر نیز درزمینه انحرافات اجتماعی تأكید بر این است كه خانواده، روابط درون آن و ویژگی هایی كه از آن برخوردار است، تأثیر بِسزایی بر ناهنجاری فرزندان بر جای می-گذارد (احمدی، 1384).
از نظر جامعه شناسانی چون ساترلند، فرار یک نوع رفتار بزهکارانه تلقی می شود. «ساترلند معتقد است که رفتار بزهکارانه، یادگرفتنی، موروثی و ذاتی افراد نیست؛ بلکه ناشی از نظام اجتماعی بوده و ساخت روابط اجتماعی، هم عامل رفتار بزهکارانه و هم عامل رفتار درستکارانه است. ساترلند بزهکاری را ناشی از خطای خانواده ها دانسته است که قادر به یاد دادن ارزش ها وهنجارها نبوده اند. به نظر وی نگرانی ها و نیازهای ارضاء نشده در افراد عادی و بزهکار شبیه به هم است و فقط روش های یاد گرفته شدۀ واکنش به این نگرانی ها در آنان متفاوت است. خانواده به عنوان اولین محیط یادگیری نوجوانان بر بزهکاری مؤثر است و معمولاً شرایطی مانند بزهکاری سایر افراد خانواده یا فساد اخلاقی و اعتیاد آنها، فقدان والدین در اثر فوت یا طلاق یا متارکه، ناسازگاری موجود در خانه از جمله تحکم به وسیله یکی از اعضای خانواده و سختگیری بیش از حد معمول و فشارهای اقتصادی نظیر بیکاری و درآمد ناکافی، موجب ارتکاب بزه در فرزندان می شود» (احمدی، 1377). بر اساس نظریه نوین کنترل هیرشی «هرچه همبستگی بین اعضای یک جامعه بیشتر باشد، افراد تمایل بیشتری به تبعیت از مقررات آن جامعه دارند؛ کجرفتاری زمانی بروز می کند که پیوند و تعلق میان فرد و جامعه ضعیف باشد یا گسسته شود و هرچه افراد کمتر وابسته، متعهد، درگیر و معتقد باشند، پیوند آنها با جامعه سست تر است و احتمال کجرفتاری بیشتر خواهد بود. هیرشی همچنین معتقد است بین خودکنترلی ضعیف و کجرفتاری ارتباط وجود دارد و منشأ آن را در خانواده، دوران کودکی و جامعهپذیری ناکارآمد می داند (هلاكوئی،1356، 211). در حقیقت فقدان بازدارنده هایی مثل تعلق به خانواده منسجم، دوستان یا مدرسه می تواند زمینههای مناسب فرار را فراهم نماید (هاشمی و همکارن، 1390، 4).
یكی دیگر از نظریه های قابلتوجه در زمینه ناهنجاری های اجتماعی، نظریه كنترل اجتماعی (هیرشی، 1969) است. نظریه كنترل اجتماعی بر این پیشفرض استوار است كه برای كاستن از تمایل به رفتار بزهكارانه باید همه افراد كنترل شوند. این نظریه همچنین ناهنجاری را عمومی و جهانشمول دانسته و آن را نتیجه كاركرد ضعیف سازوكارهای كنترل اجتماعی می داند. این نظریه تبیین رفتار بزهكارانه را بر اساس تعلقات و تقیدات نوجوانان نسبت به نهادها و سازمان های اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و گروه های همسالان میبیند و مدعی است كه تعلقخاطر و تقید نسبت به نهادها و سازمان ها می تواند نوجوانان را در گروه های رسمی ادغام نماید و موجب كنترل فردی و اجتماعی شود و بدینسان رفتار افراد را منظم نماید. نظریهپردازانِ كنترل اجتماعی برای تبیین بزهكاری نوجوانان بر سازمان های كنترل اجتماعی مانند خانواده تمركز نموده و معتقدند كه نوجوانان به دلیل ضعیف شدن نیروهای اجتماعی بازدارنده، مرتكب رفتار بزهكارانه می شوند؛ بنابراین بزهكاران، نوجوانانی هستند كه تا حدودی از نظر اجتماعی از كنترل خارج شده اند. آنها بر تعلقات فرد به نهادها و سازمانهای اجتماعی مانند خانواده و مدرسه متمركز شده و اینگونه تعلقات معمولاً توسط میزان كنش متقابل بین والدین و فرزندان و كیفیت چنین كنشی و همچنین تعامل میان آنان اندازه گیری می شود (افراسیابی و عرب مقدم، 1390، 171-170). همچنین سبزی نژاد نیز علت بیخانمانی و فرار جوانان را درونی نكردن هنجارهای اجتماعی می داند كه نهایتاً موجب احساس بیگانگی اجتماعی آنان می شود. بر این اساس این گونه جوانان فاقد تعهد و بی قید، پرورش می یابند؛ چراکه فاقد كنترل اجتماعی درونی هستند و از فرآیندهای جامعه پذیری مطلوبی بهره نگرفته اند. همچنین ایشان به فقدان تطابق اینگونه افراد با هنجارهای مرسوم اجتماعی تأكید می كنند كه حاصل فرآیند عدم پیوستگی اجتماعی است. این روند بهویژه در طی حوادثی چون خشونت و طلاق در خانواده، اخراج از محیط های مختلف مدرسه، خانواده، كار و ...، صورت می گیرد كه با از دست دادن هر چه بیشتر حمایت اجتماعی از فرد همراه است. به طوری که روند مستمر از دست دادن این حمایت، منجر به انزوای اجتماعی و رانده شدن فرد از محیط اجتماعی می شود (نژادسبزی، 1389، 134-133).
بنابر آنچه در نظریه های مورد بحث مطرح شد، میتوان گفت در میان عوامل مرتبط با فرار دختران از منزل، عواملی که در جامعه پذیری فرد نقش دارند مثل خانواده، مدرسه و همچنین عامل کنترل اجتماعی مانند مذهب (به عنوان یک کنترل کننده درونی) بیشترین اثر را بر افزایش و یا کاهش فرار دارند. لذا این نوشتار نیز بر روی این سه متغیر متمرکز خواهد شد.
متن تحقیق
عامل ها و زمینه های فرار دختران
در تحقیقات مرتبط با پدیده فرار از خانه، عوامل متنوعی را میتوان یافت؛ و بر همین اساس بر متغیرهای متعددی تأكید شده است. در میان این دیدگاه ها، شاید بتوان گفت، عوامل فرهنگی مرتبط با جامعه پذیری و بهویژه عوامل خانوادگی از جایگاه قابلتوجهی برخوردار است. در این مقاله به بررسی مهمترین عوامل خانوادگی و فرهنگی در ارتباط با گرایش به فرار از خانه می پردازیم.
انحراف، جنبة شخصی و فردی ندارد؛ بلكه دقیقاً یك بحث اجتماعی و توسعه است. خانواده نیز به عنوان یک واحد اجتماعی نخستین زمینة اجتماعی شدن فرد را فراهم می كند. قبول مسئولیت های فردی و اجتماعی از راه یادگیری و تقلید رفتار والدین ظاهر می شود. خانواده، مهمترین عامل تربیت فرد است. طفل در آغاز تولد چیزی از دنیای خود نمی داند؛ محیط اطراف او را به مرور برای آماده شدن در اجتماع و آگاهی یافتن به مسائل آماده می كند و در نتیجه خوب یا بد شدن، کجروی یا پیروی از راه درست رابطة مستقیم با اخلاق والدین دارد (هاشمیان، 1381، 2). به همین ترتیب، هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند مگر آنکه از خانواده های سالمی برخوردار باشد. از طرف دیگر، خانواده برآیند یا انعکاسی از کل جامعه است که نقش اصلی و آشکار آن، انتقال نسل به نسل ارزش ها و میراث فرهنگی و اعتقادی، حفظ روابط خویشاوندی، پرورش و تربیت نسل، تأمین نیازهای اساسی انسانی و بالاخره ایجاد تعادل روانی و عاطفی در آن است (حمیدی، 1383، 86). شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد بسیاری از دختران به دلیل برخوردار نبودن از خانواده ای سالم، خانه و کاشانه را ترک می کنند.
بهطورکلی، مسائل خانوادگی عبارتاند از: سوءاستفاده هیجانی، جنسی، جسمی و تعارض بین والدین، مشکلات زیاد با قوانین و نظم، درگیری با هم شیرها (خواهر و برادرها)، اعتیاد والدین و مشکلات ناشی از مصرف الکل آنها. هنگامی که کودکان و نوجوانان نتوانند ارتباط خوبی با افراد خانواده برقرار کنند و یا با شرایط خانواده سازگار شوند ممکن است تنها راه را در فرار از خانه جستجو کند. این دخترها در خانه دچار مشکلاتی هستند که برایشان قابلحل نیست. از طرف دیگر، از یک یا چند نفر از اعضای خانوادة خود به دلیل بی توجهی به رفع مشکلاتشان عصبانی می شوند و درنهایت تحمل آنها به سر آمده و از منزل فرار میکنند. همچنین آنها گاه برای رهایی از رنج و ناراحتی، نجات از سرزنش های مداوم و تحقیرهای مکرر و خرد شدن خود از خانه میگریزند و گاه برای مقابله با تنبیه والدین و گاه برای داشتن احساس بیپناهی و عدم امنیت به چنین اقدامی دست می زند (غریبی، 1386، 31-30). اغلب دختران فراری در جستجوی مکانی هستند که در آن احساس آرامش و امنیت کنند. برای بسیاری از فراریان ارتباط عاطفی، امنیت فیزیکی، تشویق و حمایت روانی چیزهایی است که بدان نیاز دارند و در خانواده هایشان آن را نمی-یابند. بهعبارتدیگر، فرار تنها راه برای جستجوی ارتباط است (حمیدی، 1383: 87).
در خانواده هایی که تضاد و تعارض وجود دارد عمدتاً والدین به مسائل خود مشغولاند و یا تعارضات زناشویی خود را دنبال می كنند؛ چنانکه این مسائل آنها را از نیازهای بچه ها غافل کرده و آنها را مورد طرد قرار می دهد. نتیجه موارد مذكور، فقدان وجود سرپرستی حقیقی به عنوان والدین، درگیری و ...، است. در چنین وضعیتی بچه ها ممكن است غیرقابلاعتماد، پر آزار، شیطان و غیرقابلکنترل انگاشته شوند. نیازهای پرورشی نوجوان فراری در چنین شرایطی در جهت صمیمیت و راهنمایی در تضاد با نیازهای والدین آنها قرار می گیرد كه این تضاد منجر به جدایی بچه ها از سیستم خانواده می شود. با توجه به آنکه این جوانان نه مورد توجه و مواظبت قرار می گیرند و نه خانواده طالب آنهاست؛ در این صورت ممكن است آنان در جستجوی نجات در یك فرهنگ فرار باشند تا در آن حمایت غیررسمی بیشتری را از شبكة اجتماعی دریافت نمایند. در این صورت فرار یكی از طرق تفرد و كسب هویت فردی جدای از خانواده است كه برای دست یابی به یك خود تمایزیافته انجام می گیرد. جوانان در این وضعیت در جستجوی رفع نیاز به خودمداری، نزدیكی و صمیمت هستند؛ یعنی نیازهایی كه در سیستم خانوادگی مرتفع نمی شود. بعضی از فراریان آشكارا احساس می كنند كه مجبور به فدا كردن روابط خانوادگی خود هستند تا به یك خود تمایزیافته دست یابند و بعضی دیگر فرار می كنند تا نیازهایشان را در زمینة صمیمت و نزدیكی برآورند. در هر دو این موارد، جاذبه فرار آن است كه جوان را قادر می سازد تا كنترل بر خود را اعمال كند، در همان حال كه به احساس تعلق دست می یابد (نژادسبزی، 1389، 141-140).
شکاف بیننسلی نیز خود از عوامل فرار در خانواده محسوب میشود؛ زیرا كه نوجوانان به دلیل ویژگی شخصیتی خاص خود جویای نوآوری، كسب ارزش های نوین زندگی و تجربه اندوزی شیوه های جدیدی از زندگی اند كه در مواقعی در تناقض آشكار با نسل های پیشین است. این تناقض كه عرصه های متفاوت زندگی افراد جوان جامعه را تحتتأثیر خود قرار می دهد، باعث می شود تا اقتدار پدر بهویژه در خانوادههای ازهمگسیخته و یا دارای روابط زورگویانه به عنوان محور خانواده زیر سؤال رفته و جوان برای حفظ هویت فردی خویش، خانواده را در مقابل حفظ فردیت خود رها كرده و بدون هیچ مأوا و سرپناهی به خارج از خانه پناه ببرد و زندگی جدیدی را تجربه كند. این تنهایی بهعلاوه فقدان نهادهای حمایتی رسمی و همچنین وجود سنت هایی كه امكان بازگشت مجدد آنان را به منزل محدود می سازد، خود عاملی در دامن زدن به پیامدهای این معضل اجتماعی است؛ بنابراین، با توجه به عوامل فوق میتوان گفت، پدیدة فرار در ایران و كشورهایی كه از نظر ساختارهای اجتماعی مشابهت نزدیكی با ایران دارند، آثار و پیامدهای گستردهتری را به همراه داشته كه بیانگر ضرورت توجه جدی تری به این معضل در اینگونه كشورهاست (فتحی، 1386، 22). برخی از صاحب نظران علوم اجتماعی نیز اخیراً در باب بروز بحران در خانواده هشدار داده اند و بحران هایی از جمله بحران های اخلاقی والدین و طلاق را پیش کشیدهاند؛ بحران هایی که از مشکلات اقتصادی و کاهش ازدواج در جامعه ناشی شده است. همچنین به بحران تنوع-طلبی در بین متأهلان که خانواده را از درون متلاشی می کند و به بروز بحران هایی از جمله فرار دختران منجر می شود اشاره شده است. والکر نبز بر این باور است که دختران فراری از والدین خود تنبیه بیشتر و حمایت کمتر دریافت میکنند. روبی، روزن والد، اسنل و لی (1964) گزارش کرده اند که یکی از علل فرار، تهدید محسوس مورد تجاوز قرار گرفتن از جانب پدر است. بهطورکلی مشکلات خانوادگی نظیر جدایی و طلاق، شرایط خانوادگی متعارض و غیرقابلتحمل، مشکلات در برقراری ارتباط با اعضای خانواده و عدم ابراز محبت افراد خانواده به سایر اعضاء، همچنین تنبیه بیش از حد به عنوان عوامل دخیل در فرار عنوان شده است. نتایج یکی دیگر از پژوهش های انجامشده در مورد فرار دختران نشان می دهد که اکثر آنها قبل از فرار، اقدام به ترک تحصیل کرده و مجرد بوده اند. در علل ترک تحصیل خود و فرار، اکثراً به کتک کاری با اعضای خانواده اشاره کردهاند و پس از آن مشکل با ناپدری و نامادری و ازدواج اجباری را عامل فرار خود دانستهاند و سپس به احساس خردشدگی، کتک خوردن از پدر و برادر بزرگتر، احساس بی ارزشی، شنیدن فحش و ناسزا اشاره کرده اند (حقیقت دوست، 254-253).
خانواده فراری ها با خانواده افرادی که فرار نمی کنند از نظر فشاری که به افراد وارد می کنند با هم فرق دارند. بچه هایی که فرار می کنند بیشتر از طرف خانواده (والدین خود) به نسبت بچه های دیگر طرد می-شوند و معمولاً خانواده به آنها برچسب منفی می زنند. بچه های فراری معمولاً با خانواده هایی زندگی می-کنند که از نظر عاطفی دوقطبی هستند و معمولاً خانواده آنان در طرز تصور از خودشان در روابط اجتماعی مشکل دارند (غریبی، 1386، 31).
هم زمان با این دوران مصیبتبار در خانه، مدرسه نیز برای اغلب دخترها سرشار از مشكلات است. توفیقات تحصیلی آنان اندك است و ارتباطات با همسالان و معلمانشان معضلات بسیاری را به همراه دارد. بهطوریکه مدرسه برای آنان غیرجذاب بوده و باعث میشود كه وی بهدفعات از آن بگریزد. پیامد این امر آن است كه شاگردان از مدرسه اخراج شده یا بیرون رانده شوند. در چنین شرایطی است كه فرد احساس می كند همچنان كه از خانه طرد شده، مدرسه نیز بهگونهای دیگر وی را طرد كرده است؛ بنابراین تجارب نامطلوب مدرسه، نگرش منفی نسبت به مدرسه، ضعف تحصیلی و مشكلات رفتاری در مدرسه موجبات فرار را فراهم می کند (نژادسبزی، 1389، 136-135). در نتیجه دختران فراری قبل از فرار، بارها مدرسه را بدون اجازه مسئولین ترک می کنند (حیدری و همکاران، 1386، 576).
تحقیق هایی که در مورد دختران فراری انجام شده، نشان می دهد که فرار آنها بلافاصله بعد از ترک تحصیل یا اخراج از مدرسه صورت گرفته است. بعضی از این جوانان به دلیل امکانات اقتصادی نامناسب والدین یا فقر فرهنگی از ادامه تحصیل محروم می شوند و این محرومیت، آنها را از جمع دوستان و وابستگان در مدرسه دور می کند و سبب ازدیاد اوقات فراغت، بیکاری و درنهایت افسردگی در آنان می-شود. تقریباً نصف فراری ها به دلیل افسردگی و ناراحتی خود، فرار می کنند؛ بنابراین یکی دیگر از عوامل مؤثر در فرار، احساس تنهایی، بی حوصلگی و افسردگی آنهاست (غریبی، 1386، 33).
درهرحال رفتار نامطلوب فرد كه نتیجة جامعه پذیری نامطلوب وی در محیط خانواده و مدرسه است، موجب تقویت مکانیسمهایی می شود كه نهایتاً موجب رانده شدن و طرد وی از سوی تمام محیط های اجتماعی میشود، چنانکه خویشاوندان و دوستان سابق از این افراد كه اكنون نامطلوب به نظر می رسند فاصله میگیرند. در چنین وضعیتی حتی سازمان های حرفه ای و ویژه كه مسئولیت حفاظت و نگهداری آنها را برعهده دارند و بدین منظور ایجاد شده اند نیز آنها را افرادی غیرقابل اصلاح می پندارند. با طرد از سوی حوزه های مختلف زندگی كه برای بقاء فرد، مهم می نمایند، جوانان مسئله دار بیشتر منزوی می شوند و در مقابل ساختارهایی كه زندگی شان را احاطه كرده است، احساس بی قدرتی و درماندگی می كنند (نژادسبزی، 1389، 136-135). در تأئید این مطلب هیرشی نیز تبیین رفتار بزهكارانه را بر اساس تعلقات و تقیدات نوجوانان نسبت به نهادها و سازمان های اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و گروه های همسالان میبیند و مدعی است كه تعلقخاطر و تقید نسبت به نهادها و سازمانها می تواند نوجوانان را در گروه های رسمی ادغام نماید و موجب كنترل فردی و اجتماعی شود و بدینسان رفتار افراد را منظم نماید (افراسیابی و عربمقدم، 1390، 171).
علاوه بر خانواده و مدرسه که نقش تعیینکنندهای در جامعه پذیری فرد دارند، به اعتقاد هیرشی پایبندی به اعتقادات و هنجارهای اخلاقی جامعه كه البته بخش قابلتوجهی از هنجارهای اخلاقی جامعه ما بر اساس مذهب است، می تواند به عنوان یك عامل كنترل و نظارت بر فرد عمل كرده و از انحراف بازداری نماید. شاید بتوان گفت افراد مذهبی به دلیل پایبندی به اصول معین و همچنین وجود امیدهایی برای دستیابی به لذت های فناناپذیر، قادرند خواسته ها و نیازهای بیحدوحصر و روزافزون انسانی را به كنترل دربیاورند و راحت تر نیازهای خود را به امید دستیابی به رستگاری به تأخیر بیندازند. به همین دلیل از لذت جویی افسارگسیخته، خودداری می ورزند. از سوی دیگر، به دلیل اعتقاد به مذهب، بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی و انحرافی را به دلیل مغایرت این رفتارها با احكام مذهبی مرتكب نمی شوند و از ارتكاب آن خودداری میكنند. همچنین مذاهب مختلف، از جمله اسلام، اهمیت بالایی برای نهاد خانواده و روابط درون آن قائل است و همواره به حفظ حرمت نقش ها و روابط بین اعضای خانواده تأكید داشته و دستورالعملهایی در این زمینه ارائه كرده است؛ بنابراین افراد مذهبی كه عمدتاً در خانواده های مذهبی فرایند جامعه پذیری خود را طی كرده اند، برای خانواده و نقش های درون آن اهمیت و احترام خاصی قائلاند. به عنوان مثال، روابط و حقوق والدین و فرزندان از موضوعات قابلتوجه در اسلام است كه چنانكه موردتوجه قرار گیرد، آرامش و امنیت در خانواده حکمفرما می شود و از آشفتگی خانواده جلوگیری میكند (افراسیابی و عرب مقدم، 1390، 181-180).
بر اساس آیات قرآن نیز، كار شیطان ایجاد گمراهى (نساء،60)، غرور (آلعمران، 120)، كینه توزی و دشمنى (مائده، 91)، نزاع و درگیری (اسراء، 53)، جدال و درگیرى (انعام، 121)، زیبا جلوه دادن اعمال و رفتارهاى زشت (عنكبوت، 38)، امر به فحشا و زشتى (نور، 121) و ...، است. اگر كینه توزی و نزاع، درگیرى و جدال در میان زن و شوهر وجود دارد، یا فحشا و منكر در جامعه اى رواج می یابد و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پیدا مى كند و تبذیر و اسراف جایگزین قناعت میشود، آیا نتیجه اینها چیزى جز فراموشى یاد خدا و نزدیكى به شیطان است؟ دشمنان فرهنگِ بشرى با ایجاد دغدغه های فكرى و ذهنى كاذب و غیرواقعى، در فراموشى و كمرنگ شدن یاد خدا در جامعه تلاش میكنند؛ چراکه در این صورت، می توانند نقشه هاى شیطانى خود را به اجرا گذارند (بکائی و همکاران، 1389، 84). بی شک یکی از اهداف این دشمنان، دختران و زنان هر خانواده ای است که با استفاده از نقشه های خود بتوانند آنها را از خانه و کاشانه خود دور کنند و سریع تر به اهداف خود برسند.
جمعبندی و ارائه راهکارها
از آنجا که پدیده فرار دختران از منزل، خود حاصل تعامل عوامل متعددی در سطح خانواده، مدرسه و جامعه است، زنگ خطری محسوب می شود كه نشاندهنده مدیریت نامناسب در این سطوح است. با مشاهده هر دختر فراری، بهجای نگریستن به او به عنوان یك مجرم یا دلسوزی همراه با تعصب، باید این سؤال مطرح شود كه در درجه اول، سیاستگذاران اقتصادی و اجتماعی و در درجات بعد والدین، مسئولان مدارس و معلمان چه كرده اند كه این دختر خانه را ترك و خود را بی پناه و بیخانمان كرده است؟ در واقع هر دختر فراری نشاندهنده امتیاز منفی در ارزشیابی عملكرد سیاستگزاران و تصمیمگیرندگان اقتصادی ـ اجتماعی و سلامت جامعه، والدین، مسئولان مدارس و معلمان است.
واژه خانواده، تداعیکننده مكانی است كه اعضا آن بتوانند در آرامش و امنیت كامل، زندگی مسالمتآمیزی با یكدیگر داشته باشند. مهمترین و ارزشمندترین نقش خانواده، تأمین محبت عمیق بین اعضای آن است (افراسیابی و عربمقدم، 1390، 186).
روابط سرد خانوادگی و کشمکش های والدین باعث می شود که فرزندان موقعیت مناسبی از لحاظ روحی نداشته باشند. در خانواده های پریشان چون دختران نمی توانند به خواسته های متعارف خود برسند و از طرفی محبت والدین را هم حس نمی کنند، استعدادشان در زمینه انحراف بالا می رود و پس از خروج از خانه، به سرعت فریب سودجویان را می خورند. والدین باید مراقب رفتار خود با همدیگر و با فرزندانشان باشند و آنها را درک کنند تا هیج دختری برای جستجوی محبت به بیرون از خانه کشیده نشود.
فراریان از خانه، قبل از اینكه به عنوان مجرم یا بزهكار شناخته شوند، باید به عنوان «قربانی» شرایط و بسترهای موجود در خانواده در نظر گرفته شوند. این دیدگاه هم از سوی والدین و هم مشاوران و مددكاران و مسئولان باید مورد توجه قرار گیرد. به نظر میرسد به جای مفهوم خنثی و بیطرف «فرار از خانه»، مفهوم «فرار از خانواده» را بهكار رود تا ابعاد و مهمترین عامل در این آسیب روشنتر شود (افراسیابی و عرب مقدم، 1390، 176).
لذا با توجه به جایگاه رفیع خانواده و تربیت در جامعه و بهویژه در دین مقدس اسلام به ارائه راهکارهایی چند دربارة کاهش معضل فرار می پردازیم:
با توجه به اینکه خانواده یک عنصر بسیار تأثیرگذار در شکل گیری شخصیت کودکان و نوجوانان است والدین باید دقتِنظر بیشتری در روابط خود با فرزندان بهویژه نوجوان داشته باشند و همواره اصل پذیرش احترام و توجه به قید و شرط ها را در رابطه با فرزندان رعایت کنند.
توجه و رسیدگی بیشتر به نهاد خانواده و سعی در رفع مشكلات مختلف فرهنگی، اقتصادی و تربیتی.
تهیه و نمایش فیلم های آموزشی درباره اثرات روش های نادرست تربیتی (محدودیت های زیاد و آزادی زیاد، فاصله عاطفی و...) برای والدین.
تقویت و سازماندهی نهادهای مؤثر در امداد خانواده ها از جهات مختلف (بهطورکلی برقراری عدالت اجتماعی در جامعه).
ایجاد مراکز مشاوره جهت آشتی بین خانواده ها و دختران فراری.
اگر در جامعه ای جرم زیاد باشد در قوانین و مقررات اجتماعی و نوع آموزشوپرورش آن باید مطالعه کرد و به فکر شناخت علل بود. بنابراین آموزشوپرورش و معلمین نیز در قبال این دختران وظایفی دارند از جمله:
تقویت ارتباط میان والدین با مربیان و تعامل میان مدرسه و خانواده؛ به همین جهت فعالیت های این بخش باید علمی، عملی و گسترده تر شود و از وجود مددکاران و مشاوران باتجربه و کارآزموده بهره گرفته شود.
تقویت مراكز مشاوره مفید و کارآمد در مدارس و مناطق آموزشوپرورش.
انجام آزمونهای سلامت سنجیروانی از دانش آموزان و شناسایی نوجوانان مستعد فرار از خانه و الزام مراقبت های مورد نیز برای آنان (عباسی 1383).
برقراری ارتباط صمیمانه و صحیح بین مشاورین مدارس و دانشآموزان.
برگزاری کلاس های آموزشی جهت معلمین مدارس و حساس کردن آنان به مسائل و مشکلات جوانان.
کمیته ای متشکل از متخصصین در زمینه روانشناسی، جامعه شناسی و امور دینی – تربیتی در مدارس تشکیل شود.
حسابسازی مسئولین مدارس در اعمال دختران و گزارش علائم خطر جهت پیگیری و رفع مشکل.
آموزش اعضای خانواده درزمینه مهارت های ارتباطی درون خانواده، تبدیل خانواده ها به فضای صمیمی و نگهداشت آن به عنوان پشتیبان و تكیه گاه عاطفی فرزندان و سایر اعضای خانواده از مهمترین اقداماتی است كه باید در نظر داشت.
دین، اخلاق و فرهنگ عظیم دینی به واقع پشتوانة قوی و غنی مطمئنی است که جامعه را از بسیاری از امراض و انحرافات فکری و عملی مصون می دارد البته اگر علماء دانشمندان، نویسندگان، هنرمندان و ...، این سرمایه بی پایان را جدی گرفته و با استفاده از ابزارهای نوین تبلیغاتی مردم را دائماً متذکر باشند و هدایت نمایند. با نگاهی به آموزه های دینی می بینیم که آنچه امروزه از آن به عنوان پیشگیری از جرم یاد می شود در تاروپود پیام های آسمانی و رهنمودهای انبیا و اولیا الهی بوده و بالاتر از آن، رسالت دین رهایی انسان از تباهی و فساد و گمراهی است؛ لذا وظیفه مبلغین دینی است که برای تحقق هر چه بیشتر آن از هیچ تلاشی دریغ نکنند و قبل از مبارزه معلول با علت و زمینه گناه و جرم مبارزه کنند و بر این اساس پیشگیری از انحراف و کژی باید در صدر وظایف رهبران و مسئولین دینی جامعه قرار داشته باشد؛ بنابراین آموزههای دینی که دربارة پیشگیری از جرم وجود دارد از اهمیت بالایی برای نظام قضایی کشور ما که مبتنی بر احکام اسلامی است برخوردار است. بی تردید اقدام پیشگیرانه از وقوع جرم و بزهکاری و انحراف و گمراهی از اصول قضایی و سیاست جنایی اسلام محسوب می شود. این اقدامات پیشگیرانه، مجموعه ای از اقدامات و فعالیت های سازنده تربیتی، آموزشی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را دربرمیگیرند.
واقعیت آن است که کارآمدی اصول قضایی و احکام اسلامی، در بستر مناسب و طبیعی خود جلوهگر میشود. بستر طبیعی اجرای احکام اسلامی، جامعه ای را می طلبد که در آن قبل از مبارزه معلول با علت و اساس آن مبارزه شود. بدون شک ارشاد مبلغان مذهبی، در امر پیشگیری مؤثر است. تأثیر مبلغین مذهبی در پیشگیری می تواند شامل آموزش مستقیم به خانواده ها جهت چگونگی تربیت و نحوة برخورد اسلامی با فرزندان و همچنین هدفمند نمودن زندگی جهت پیشگیری از ایجاد حس پوچی در جوانان باشد. بهعلاوه کمرنگ شدن مذهب، بیشترین آسیب را به افراد وارد میکند و اگر بتوان مذهبی بودن را در افراد جامعه (بهویژه دختران به عنوان مادران و پرورش دهندگان نسل های آتی) تقویت کرد میتوان جلوی بسیاری از آسیبها را گرفت.
همچنین معاون پژوهشی حوزه علمیه الزهرا با بیان اینکه هر یک از خانوادههای ایرانی، نیازمند مشاوره و مددکارهای اجتماعی به صورت رایگان میباشند، به نقش مددکاران و مشاورین مذهبی اشاره دارند. حجتالاسلام یاوری بر این باور است که تربیت فرزندان بر اساس پایبندی به اصول و اعتقادات مذهبی، آموزش به خانوادهها و والدین دربارة نحوه برخورد و ارتباط با فرزندان، توجه و رسیدگی بیشتر به نهاد خانواده و سعی در رفع مشکلات مختلف فرهنگی، اقتصادی و تربیتی آنها، ایجاد مراکز شبانهروزی برای نگهداری دختران فراری و اعمال مجازات سنگین برای گردانندگان باندهای فساد و فحشا را از جمله راهکارهای برونرفت از این معضل عنوان کرد. این مقام مسئول در ادامه با اشاره به جای خالی رشتههای تأثیرگذار تربیتی دینی دختران به عنوان مادران آینده برای هدایت خانواده در رشتههای دانشگاهی کشورمان، افزود: «مراکز علمی باید از برخی نگاههای سکولاری به معضلات اجتماعی خارج شده و باورهای دینی را چاشنی نوآوریهای علمی کنند».
توجه بیشتر به ارزش های معنوی و برخورداری از آموزش صحیح، انسان را به موجودی کارساز و نیروی سازنده جامعه تبدیل می کند و او را از گرایش به جرم باز خواهد داشت.
همچنین شایسته است که این مبلغین به شیوه های مختلف به خانواده ها آموزش دهند که فرزندان را از کودکی پایبند به اصول و اعتقادات مذهبی تربیت کنند.
در نتیجه گرچه دین قدمت فراوانی دارد؛ اما نکات و آموزههای اسلامی در همه زمینه ها راهگشای انسان بوده و رنگ کهنگی به خود نمی گیرد و در این زمینه مسئولین امر باید با تقویت اخلاق و فرهنگ دینی، افراد را از ارتکاب جرم و گناه دور نمایند. امید است که در جوامع، بهویژه جوامع اسلامی فرهنگ غنی اسلام مورد تظلم قرار نگرفته و افراد جامعه بتوانند با تهذیب نفس از ارتکاب جرم به هر نحو که باشد پیشگیری کرده و جامعه ای عاری از جرم و گناه داشته باشیم. در پایان، همکاری حوزه و دانشگاه و تبادل علم و دانش و تجربه این دو نهاد علمی و دینی می تواند از پیش نیازهای تقویت خانواده ها و تربیت فرزندان باشد.