كلمات كليدي : مسيح، پولس، آزادي، شريعت، محبت
نویسنده : سيد محمد رضا موسوي
پولس اولین کسی است که این تعبیر را به معنای واقعی بهکار برد.[1] او کلیسا را به آزادی فراخواند.[2] با اینکه مردم بر عمل به شریعت اصرار داشتند، او در نامه به رومیان[3] نوشت که مسیح، پایان شریعت است. او مسیح را معیار جدید دانست و از مردم خواست تا مقلد او که مقلد مسیح است، باشند.[4] اینکه پولس آزادی را به چه معنا میگرفت مطلبی است که مورد بررسی قرار گرفته است.
آزادی مقیّد
پولس بر این مطلب تأکید داشت که بسیاری از انسانها آزادانه، مسأله نجات را به خطر میاندازند؛ به این صورت که مبنای نجات را اعمال نیک میدانند و نه رحمت پرفیض مسیح. این خود نشانگر تفاوت بین آزادی و بندگی است. البته آزادی در مسیح به معنی مجوز برای ادامه دادن به گناه نیست. پولس تأکید میکند که کسانی که مطیع شهوتهای جسم خود هستند، نمیتوانند نجات یابند.[5] یکی از "قوانین روحانی دنیای طبیعی" این است: «هر آنچه را آدمی بکارد، همان را درو خواهد نمود.»[6]و این امر اجتنابناپذیر است چنانچه گندم بکاری، گندم درو خواهی نمود و اگر کرکاس بکاری، کرکاس درو خواهی نمود.[7]
لغو شریعت یهود
عیسی در اناجیل نه پیروی از شعائر و شریعت یهود را توصیه نموده و نه شعائر نوینی را پایهگذاری کرده است. تعالیم وی بیشتر دارای جنبههای اخلاقی و انسانی است و همانگونه که از زبان او بیان میشود، وی به افکار و اعمال پیروان خود اهمیت میداده است نه عبادات شعائری. با اتکاء به تعالیم عیسای اناجیل به هیچوجه نمیتوان شعائر نوینی پایهگذاری کرد و آنها را جانشین شعائر دین یهود ساخت.
پولس از این مرحله نیز گام را فراتر مینهد و شریعت یهود را یکسره محکوم میسازد. استدلالی که پولس برای غلاطیان بر ردّ شریعت پیشین میآورد این است که آنها به واسطه ایمان از نسل ابراهیم(ع) هستند و در وعده خدا به ابراهیم، که بر اساس آن خدا متعهد شده بود تا نسل او را وارثان گرداند، سخنی از شریعت به میان نیامده است. آنچه آنان را به خداوند مرتبط میسازد ایمان است نه شریعت موسی(ع).[8]
سراسر نامههای پولس از کوشش پیگیر او در لغو شریعت و شعائر دین یهود حکایت مینماید. او در نامه به غلاطیان میگوید:
«ای غلاطیان نادان، مرگ عیسی مسیح با چنان روشنی بیان شد که گویی در برابر چشمان شما مصلوب شده است. پس چه کس شما را افسون کرده است؟ من از شما فقط یک سؤال دارم: آیا شما روحالقدس را از راه عمل به شریعت بدست آوردید یا از طریق بشارت(انجیل) و ایمان به آن، چگونه میتوانید تا به این حد احمق باشید؟ در آغاز شما به قدرت روح متکی شدید و اکنون از جسم انتظار دارید شما را به کمال رساند؟»[9]
پولس اضافه میکند برخی از مسیحیان (یهودی- مسیحیان) که وانمود میکردند برادر دینی ما هستند مخفیانه در بین ما راه یافتند تا مانند جاسوسها اطلاعاتی درباره آزادی ما در مسیح کسب کنند و ما را مجدداً به بندگی شریعت درآوردند، اما ما یک لحظه هم تسلیم اراده آنان نشدیم تا پیوسته حقیقت انجیل برای شما محفوظ ماند. از این اشاره چنین بر میآید که اختلاف نظر یهودی- مسیحیان اورشلیم با پولس بر سر اعتبار شریعت و یا نسخ آن مطرح شده است. [10]
رابطه آزادی مسیحی و محبت
پولس نیک میدانست که آزادی مسیحی را نمیتوان بدون توجه به دیگران به عمل آورد؛ لذا او به مسیحیان روم اظهار میدارد که چگونه آزادی مسیحی را به کمک محبت متعادل سازند.
پولس از ایمانداران روم میخواهد که کسی را که در ایمان ضعیف باشد، بپذیرند.[11] اما منظور از "کسی که در ایمان ضعیف است" ایمانداری است که با یقین کامل، کارهایی را گناه میپندارد که در کلام خدا به روشنی گناه تلقی نشده است، و وقتی یک ایماندار دیگر یکی از این کارها را انجام میدهد، او دچار تردید و لغزش میشود. گرچه چنین اعتقادات و رفتارهایی بیانگر عدم بلوغ روحانی است، نباید این افراد از اجتماع ایمانداران طرد شوند.
در زمینه آزادی مسیحی، پولس خاطرنشان میسازد که برخی الزامات شریعت مانند خوراک و نگاه داشتن برخی روزها، باعث اختلاف نظر میان مسیحیان است. نکته مهم این است که هرجا عدهای ایماندار گرد آیند، در میانشان هم ایمانداران ضعیف و نابالغ وجود خواهد داشت و هم افرادی که از آزادی مسیحی بیشتری برخوردار هستند. اما برای هر دو گروه جا هست.[12]
ریشههای سکولاریزم
برخی از دانشمندان، بیبند و باری غربی را دارای پیشینهای دینی میدانند. آرنولد توینبی درباره گرایش غرب به سکولاریزم چنین میگوید: «تصور میکنم اعتقاد به این حقوق سکولار از اعتقاد به تقدس شخصیت انسانی گرفته شده است و بدیهی است که این اعتقاد ریشههایی مسیحی دارد. اصل آن از این اعتقاد یهودی که نفوس انسانی در پیشگاه خدا ارزشمند هستند و از این اعتقاد مسیحی که خدا با عمل تجسد و تحمل مرگ بر صلیب برای نجات نفوس انسانی، برای محبت خود به آنان دلیل عملی ارائه کرده است، نشأت میگیرد. پس به گمان من، انسان میتواند بهدرستی بگوید که آرمان غربی آزادسازی افراد، با اینکه سکولار شده است و بسیاری از آنان که امروزه به آن میاندیشند، پیشینه دینی آن را فراموش کردهاند، در حقیقت، میراث مسیحی برای تمدن سکولار مابعدمسیحی غرب است».[13]
معنای صحیح آزادی
پولس روش محبت را روش صحیح میداند. او اعلام میدارد که آزادی هرگز نباید به فرصتی برای جسم یا "بیبند و باری برای ارضای امیال جسمانی" تبدیل گردد.[14]
آزادی در مسیح در نقطه مقابل اسارت و بندگی رسوم شریعت است، اما در ضمن در نقطه مقابل بیبند و باری نیز میباشد. هم آن اسارت و هم بیبند و باری، اعمال جسم[15] شمرده میشوند.
سپس پولس به تشریح معنی آزادی میپردازد. آزادی یعنی "خدمت کردن به یکدیگر در محبت".[16] لذا بنابر اعتقاد پولس آزادی و محبت، همانگونه که در لاویان[17] بیان شده، تنها راه انجام شریعت است. او محبت را ثمره ایمان به مسیح میداند[18] و نه شریعت، چراکه به اعتقاد او شریعت کاری جز تشویق انسان به محبت انجام نمیدهد. از نامههای او بدست میآید عامل اساسی چنین برداشتی این بوده است که غلاطیان راه و روش محبت را در روابط خود با یکدیگر رعایت نمیکردهاند.[19] طبیعتاً برای او مهم بوده است که ایشان با رفتارهای جسمانی و سوءاستفاده از آزادی در مسیح، باعث تباهی روحانی یکدیگر نگردند.[20]