دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تاریخ کلیسا، قرن هفتم Church history; the 7th century

No image
تاریخ کلیسا، قرن هفتم Church history; the 7th century

كلمات كليدي : تاريخ، كليسا، اسلام، شوراي قسطنطنيه، مونوتليت، مونوفيزيت

نویسنده : محمد صادق احمدي

اگر مهمترین دوره‌هایی که تاریخ کلیسا از آن تاثیر گرفته بررسی شود، در کنار قرن چهارم، قرن هفتم یکی از سرنوشت سازترین این دوره‌ها به شمار می‌رود. زیرا همانگونه که در قرن چهارم که بحث الوهیت عیسی به چالش کشیده شد، الهیات مسیحیت با رویکرد جدیدی مبنی بر پذیرش عیسی به عنوان خدا دنبال شد، در قرن هفتم نیز با ظهور اسلام که تأکید بر توحید، شاخصه اصلی آن است؛ الهیات مسیحیت با رویکرد جدیدی به کار خود ادامه داد.

 در کنار این عامل، نکته دیگری که اهمیت این قرن را دو چندان می‌کند وجود اعتقادنامه‌هایی در بررسی ذات عیسی بود. زیرا با توجه به اینکه کلیسا عیسی را برای مسیحیان به عنوان خدا معرفی کرده بود، شناخت ماهیت این خدای متفاوت، مسیحیان را تا چند قرن، به بحث و چالش کشیده بود تا جایی که چهار شورا از هفت شورای جهانی مسیحیت به بحث از سرشت عیسی مربوط می‌شد که آخرین آنها در همین قرن رخ داد تا پایانی بر این نزاع در سده‌های شکل‌گیری الهیات مسیحی باشد. این شورا سومین شورای قسطنطنیه بود که در سال 680 برگزار شد.

برای آشنایی بیشتر با تاریخ کلیسا و رویکردهای سیاسی، فرهنگی و دینی آن در این قرن به بررسی این مؤلفه‌ها می‌پردازیم.

 

اندیشمندان قرن هفتم

تاریخ و الهیات مسیحی مملو است از نظریه‌های اندیشمندانی که با نبوغ خود نزاعهای میان پیروان عیسی را برطرف کردند. زیرا الهیات مسیحی پس از عروج عیسی، تازه شروع به شکل‌گیری کرد و به همین جهت نقش این دانشمندان پر رنگ است. در قرن هفتم چند الهیدان برجسته مانند یوحنای دمشقی و ماکسیموس حضور داشتند که یوحنا در مقاله مربوط به قرن هشتم بررسی شده و در این شماره به ماکسیموس پرداخته می‌شود.

 

*ماکسیموس معترف

ماکسیموس مهمترین متأله قرن هفتم بود تا جایی که او را پدر راستین الهیات بیزانسی خوانده‌اند. او در اواخر قرن ششم چشم به جهان گشود و در جوانی منشی اعظم امپراتور در قسطنطنیه شد. اما در سال 614 همه تعلقات دنیوی را ترک کرده و راهب شد.

در زمان او نگرش غالب کلیسای شرق برای مصالحه با مونوفیزیتها اعتقاد به یک اراده برای عیسی بود؛ ولی ماکسیموس با این نگرش مخالف بود و اعتقاد داشت که اگر عیسی انسان کاملی باشد باید دو اراده داشته باشد. در سال 649 که در رم برای این نزاع شورایی تشکیل شده بود به آنجا رفت و از آموزه دو اراده دفاع کرد که در نتیجه این کارش دستگیر شد.

ماکسیموس در سال 662 در تبعید درگذشت و بخاطر اینکه برای حفظ ایمانش متحمل شکنجه سختی شده بود به او لقب "معترف" دادند.[1]

 

رهبانیت

رهبانیت مسیحی در این قرن دو تجربه متفاوت را در شرق و غرب مسیحی از سر می‌گذراند. رهبانیت شرقی با حمایتهای امپراتور صومعه‌های باشکوهی را در پای کوه مقدس (کوه سینا و آتوس) تاسیس کردند و نظام رهبانی را رونق بخشیدند تا اینکه در اوایل این قرن ارتش ایران به این مناطق حمله کرد و راهبان را از آنجا خارج کرد.

اما در غرب وضع به این شیوه نبود زیرا با ظهور گریگوری کبیر که علاوه بر پاپ بودن راهبی سرشناس نیز بود، نگاهها به صومعه‌ها معطوف شد و ثروت و قدرت بی‌شماری را به این مراکز عبادی سرازیر ساخت.[2]

 

اقتدار مجدد امپراتوری در غرب و گسترش مسیحیت[3]

پاپها که پس از اواخر قرن پنجم، مدعی قدرت و اختیارات دنیایی فوق‌العاده‌ای برای خود شده بودند، همواره فشارها و تهدیدهایی را بر علیه خود احساس می‌کردند. از طرفی امپراتوران در کنستانتینوپل (قسطنطنیه) معتقد بودند که کلیسا باید تابع حکومت باشد و به همین دلیل همواره به حقوقی که اسقف رم متعلق به خود می‌دانست دست‌اندازی می‌کردند و از طرف دیگر لومباردها در طول این مدت بارها رم را مورد تهاجم قرار دادند.

یکی از بارزترین موارد اختلاف بین دستگاه پاپی نیز جریان یک اراده داشتن و یا دو اراده داشتن مسیح بود که در آن، پاپ مارتین توسط امپراتور کنستانس دوم به جرم خیانت، محکوم به مرگ شد که بعدها با تخفیف در مجازات به تبعید او بسنده کردند.[4]

 مسائلی از این دست پاپها را برآن داشت تا در جستجوی یک متحد نیرومند بر آیند تا از اقتدار روحانی و دارایی‌های ایشان حفاظت کند. بهترین متحد برای پاپها در این زمان فرمانروایان "فرانک" بودند.

اما با توجه به اینکه جانشینان "کلوویس"[5] لیاقت و توانایی اداره امور را نداشتند، مباشران کاخ فرانکها با عنوان "کارولنژی" هم پیمان جدید مسیحیت در بعد سیاسی به شمار می‌رفتند. بنابر این مسیحیان با آسوده خاطر شدن از تهاجمات سیاسی‌ای که ایشان را تهدید می‌کرد به فکر بیشتر کردن پیروان خود افتادند.

کلیسای ایرلند در همین هنگام با هجوم وایکینگها مواجه شد و به مرور زمان به قدری تضعیف شد که تا قرن دهم به ورطه نابودی افتاده بود. در همین زمان "آیدان"[6] در شمال انگلیس مشغول به تبلیغ شده بود تا آنجا را همانند جنوب انگلیس (که در زمان گریگوری کبیر مسیحی شده بودند) به مسیحیت فرا خواند.

با مسیحی‌شدن شمال انگلستان بجای اقتدار بیشتر مسیحیت تنور اختلافات داغتر شد؛ زیرا مسیحیت شمال با مسیحیت جنوب تفاوت داشت. مثلا راهبین شمال ازدواج می‌کردند و از لحاظ ظاهری نیز تفاوت‌هایی با راهبین جنوبی داشتند. این اختلافات ادامه داشت تا اینکه در شورایی در سال 663 میلادی، مسیحیت رومی پیروز شد.

در این قرن، بخشهایی از هلند نیز با تلاش‌های "ویلفرد" که کشیشی انگلیسی بود با انجیل و مواعظ عیسی آشنا شد و پس از او نیز "ویلیبرورد" مسیحیت هلند را استحکام بخشیده و برخی از مردم آن دیار را پیرو پاپ کرد.

ایتالیا نیز در اواخر این قرن توانست از زیر نفوذ لومباردهای آریوسی خلاص شده و تابع کلیسای روم شود. اما آریوسی‌های یکتاپرست در اسپانیا حضور داشتند و این حضور، سبب اصلی تصرف اسپانیا بدست مسلمانان یکتاپرست در قرن هشتم بود.

بنابر این تا پایان قرن هفتم بسیاری از مناطق اروپا مسیحی و تابع روم شده بود و تنها مانع در این بین مسیحیان یکتاپرست و مسلمانان بودند که با تثلیث مسیحی مخالفت می‌نمودند.

 

ظهور اسلام: تضعیف مسیحت شرق و تقویت مسیحیت غرب

در دنیای قرن هفتم نوری ظهور کرد که تمامی اتفاقات در عالم مسیحیت را از آن زمان تا کنون تحت‌الشعاع قرار داده است. این نور، نور اسلام بود. مسلمانان با نیرویی که از اعتقادات و ایمان جدید خود یافته بودند برای ارشاد بی‌ایمانان به سرعت از عربستان به سوی شمال آفریقا و آسیا و اروپا پیشروی کردند. در نتیجه مسیحیت از شمال آفریقا رخت بربست و در اروپای شرقی نیز کلیساهای شرقی فقط مشغول به حفظ موجودیت خویش در برابر نیروی جذاب اسلام بودند.

البته تأثیر فرهنگی و مذهبی اسلام آنچنان بود که علاوه بر مسلمان شدن بسیاری از مسیحیان، متألهان مسیحی نیز مقهور آن واقع شدند. مهمترین نمود این قضیه را می‌توان در ورود فلسفه به الهیات مسیحی مشاهده کرد.

در این زمان ضعف کلیسای شرق برای رشد کلیسای رم مزید علت شد و به قدرت پاپ در رم کمک شایانی کرد.[7]

 

شورای قسطنطنیه

پس از سه شورای جهانی در مورد طبیعت مسیح، نه تنها در این مورد اتفاق نظر حاصل نشد که اختلاف بیش از پیش شد. زیرا گروه‌هایی بودند که در مورد طبیعت مسیح (بر خلاف نظر مصوب در شوراها) معتقد بودند مسیح یک طبیعت دارد (مونوفیزیت) و گروه‌های دیگری هم می‌گفتند که مسیح یک اراده دارد (مونوتلیت).[8]

بنابر این در قرن هفتم تلاشی حداقلی برای یک دست کردن رأی کلیساهای غربی در این زمینه صورت گرفت. در همین مسیر سرگیوس اسقف انطاکیه که مونوفیزیتی میانه رو بود، راه حل دیگری را برای ریشه‌کن کردن نزاع پیشنهاد کرد. طبق این راه حل، مسیح دارای یک انرژی بود که بوسیله آن اعمال الهی و انسانی خویش را انجام می‌داد. با ارائه این پیشنهاد مونوفیزیت‌های تندروی مصر مجددا با قسطنطنیه آشتی کردند، اما همین امر اعتراضاتی را از سوی اسقف اورشلیم برانگیخت. از این رو سرگیوس نظریه‌ای ارائه کرد که طبق آن، مسیح دارای یک اراده بود.

این پیشنهاد مورد قبول پاپ هونوریوس واقع شد و موجب شد که در سال 638 بیانیه مشترکی با سرگیوس صادر کند که به بیانیه ایمان مشهور گشت. این بیانیه به مباحث مربوط به یک انرژی یا دو انرژی در وجود مسیح پایان داد و اعلام کرد که مسیح صاحب یک اراده الهی واحد است.

 

مخالفت ماکسیموس و پاپ یوحنا

ماکسیموس که به شدت با آموزه "یک اراده بودن مسیح" مخالف بود با اسقف تبعیدی قسطنطنیه به بحث و مناظره پرداخت و موجبات مطرح شدن این نزاع در غرب امپراتوری را فراهم کرد. پاپ یوحنای چهارم نیز پس از طرح این مسائل در غرب به آن حساسیت نشان داد و این دیدگاه را که مسیح دارای یک اراده بود محکوم کرد.

سرانجام در سال 649 میلادی، ماکسیموس به روم رفت و در شورایی که پاپ مارتین برای بررسی این موضوع تشکیل داده بود، شرکت کرد و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که طرفدار آموزه دو اراده بودند.

پس از برگزاری این شورا پاپ مارتین تبعید شد و ماکسیموس نیز دستگیر شد و در سال 653 به قسطنطنیه باز گردانیده شد. مونوفیزیتها به او فشار آوردند که آموزه وجود یک اراده در مسیح را بپذیرد،اما او از پذیرفتن این مساله سرباز زد و باز تبعید شد.در سال 661 مجددا ماکسیموس را به قسطنطنیه آوردند و فشار بیشتری بر او وارد کردند تا جایی که حتی روایت شده که زبان و دست راست وی را قطع کردند.[9]

تشکیل شورا

با توجه به تعصبات بیش از حد مونوفیزیتها و اعمال خشونت های ایشان، کلیسای روم همواره با نگرش یک اراده‌ای با مماشات رفتار می‌کرد تا اینکه در سال 678 "پاپ آگاتو" امپراتور روم را ترغیب کرد تا شورایی دیگر را در قسطنطنیه برپا کند.

 سرانجام در سال 680 شورا تشکیل شد. آگاتو نامه‌ای برای شورا نوشت تا در ابتدای شورا خوانده شود. او در نامه ادعا کرده بود که کلیسای روم هرگز از سنت رسولان منحرف نشده است.

اما این ادعای آگاتو با مخالفت روبرو شد زیرا او باید می‌پذیرفت که پاپ هونوریوس بدعت کار است. مخالفان می‌گفتند: «اعتقاد ما این است که هونوریوس یکی از پاپ‌های کلیسای روم در گذشته، باید از کلیسای مقدس خدا منفصل انگاشته شده و ملعون باشد!».[10]

سرانجام شورا پس از تأیید پنج اعتقادنامه به همراه شوراهای جهانی پیشین و نقل کامل بیانیه شورای کالسدون، متنی را به این شکل تصویب کرد:

«ما نیز مطابق با تعلیم پدران مقدس اعلام می‌داریم که در عیسی مسیح دو اراده ذاتی و دو عملکرد ذاتی[11] بدون انشقاق، تغییر، و در هم آمیزی وجود دارد. این دو اراده ذاتی، آنگونه که بدعتکاران ناپاک ادعا می‌کنند با یکدیگر متضاد نیستند؛ بلکه اراده انسانی مسیح که با همه توان از اراده الاهی پیروی میکند در برابر آن مقاومت نمی‌نماید و نسبت به آن بی‌تفاوت نیست، بلکه مطیع آن است ... ما ایمان داریم که خداوند ما، عیسی مسیح، یکی از سه اقنوم تثلیث بوده، حتی بالاتر از آن خدای حقیقی ماست. ما می‌گوییم، دو طبیعت وی در اقنوم و ذات یگانه‌ی وی متجلی می‌شوند و او در تجسم خود در این ذات، معجزه‌ها انجام می‌داد و رنجها متحمل می‌شد. به سبب تمایز دو طبیعت که باید آن را در ذات یگانه در نظر گرفت، وجود دو اراده امری واقعی است، نه مجازی. اگر چه دو طبیعت با هم پیوند دارند، هر طبیعت دارای اراده خاص خود است و عملکردی متناسب دارد. این دو اراده از یکدیگر منفصل نبوده، دچار در هم آمیزی و امتزاج با یکدیگر نیز نمی‌شوند. بنابراین، ما به وجود دو اراده و دو عملکرد اعتراف می‌کنیم که برای نجات و رستگاری نژاد بشری، با هم ترکیب گردیده و اتحاد یافته‌اند».[12]

بنابراین در این شورا بیان شد که درست همان طور که دو طبیعت متمایز در مسیح وجود دارد، همچنین دو اراده متمایز بشری و الهی نیز در او موجود است.

 

علل تصویب آموزه دو اراده

با توجه به مخالفت سفت و سخت مونوفیزیتها نسبت به آموزه دو اراده، پاپ آگاتو و همفکرانش با استناد به سه استدلال به تصویب این آموزه پرداختند:

* آیاتی از کتاب مقدس که اراده عیسی را در تقابل با اراده پدر قرار می‌داد مثل «من اراده خود را نمی‌جویم، فقط اراده پدری که مرا فرستاده است.»[13]

* استدلال دیگر آگاتو این بود که با توجه به این که در شورای کالسدون مقرر شد که عیسی دو طبیعت دارد، پس باید دو اراده داشته باشد؛ در غیر این صورت دو طبیعت داشتن عیسی زیر سؤال می‌رود.

* مهمترین استدلال آگاتو این بود که اگر عیسی فقط یک اراده داشت، طبیعت انسانی او ناقص می‌شد و دیگر او یک انسان کامل محسوب نمی‌شد و دیگر جایز نبود که گفته شود: «او همانند ما در هر مورد وسوسه شد»[14]

 

پس از شورا

تصمیم این شورا پایان مناقشات مسیح‌شناسی بود و پس از این شورا دیگر احتیاجی به جلب رضایت مونوفیزیتها نبود، زیرا با سیطره مسلمانها بر شرق امپراتوری، این مناطق از قلمرو امپراتوری بیزانس خارج شدند[15] اما این به معنای پایان واقعی نزاع نبود، زیرا مونوفیزیتها دیگر نمی‌توانستند اعتراض کنند.

البته در همه حوادث این قرن باید به یک نکته کلیدی توجه شود که دخالت و قدرت حاکمان در سرنوشت الهیاتی مسیحیان است. این مسأله‌ای بود که پس از مسیحی شدن کنستانتین بوقوع پیوست و تا قرنها ادامه یافت.

مقاله

نویسنده محمد صادق احمدي
جایگاه در درختواره ادیان ابراهیمی - مسیحیت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

فردریک شلایر ماخر Friedrich Schleiermacher

فردریک شلایر ماخر Friedrich Schleiermacher

معمولا هر پدیده سنّتی وقتی با یک جریان جدید مواجه شود، اگر باهم هم‌خوانی نداشته باشند، هیچ‌یک، دیگری را نمی‌پذیرند و هر دو نافی هم می‌شوند. در بررسی تاریخ کلیسا، اعم از کاتولیک و پروتستان، نیز دقیقا به‌همین تقابل می‌رسیم؛ تقابل دیدگاه‌های سنّتی و مدرن.
No image

شراب Wine

No image

پاپ ویگیلیوس Pope Vigilius

No image

صخره Petros, Cephas

No image

ماروزیا MAROZIA

پر بازدیدترین ها

No image

معجزات عیسی

مریم مقدس  Saint Mary

مریم مقدس Saint Mary

No image

کتاب مقدس Bible

Powered by TayaCMS