كلمات كليدي : جنگ، صلح، اخلاق، عهد عتيق، عهد جديد، قتل عام، خشونت
نویسنده : محمد ضياء توحيدي
از نگاه مسیحیان، گستره مفهوم جنگ از عداوت مار با خداوند در باغ عدن[1]آغاز و تا کارزار نهایی میان خیر و شر[2] ادامه خواهد یافت.[3]
اما سخن در این است که آیا پس از ظهور مسیح و پیش از وقوع جنگ نهایی میان خیر و شر که در کتاب مقدس پیشگویی شده است، جنگ مجاز خواهد بود یا خیر.
صلحطلبان از یک سو و طرفداران جنگ، قیام و مبارزه از دیگر سو، هر کدام به نوعی از کتاب مقدس به عنوان مدرک اعتقاد خویش بهره می جویند.موافقان جنگ معمولا با استناد به عهد عتیق آن را تکلیفی الهی می شمارند؛ این در حالی است که مخالفان، با استناد به فقراتی از عهد جدید هر گونه جنگ افروزی و یا حتی مقاومت را محکوم می دانند.از همین رو بررسی جنگ در کتاب مقدس به عنوان مرجع الهیاتی مشترک میان تمام فرقههای مسیحی از اهمیت خاصی برخوردار میباشد.
بررسی الهیاتی این مفهوم میبایست در دو بخش جداگانه صورت پذیرد زیرا عهد عتیق و عهد جدید از این نظر دارای تفاوتی قابل توجه میباشند. از این رو ما نیز هر یک از این دو مجموعه را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
جنگ در عهد عتیق
عهد عتیق تاریخ روابط خدا با اسرائیل است، تاریخی که سرتاسر آن جنگ است.در این تاریخ می توان حوادثی را یافت که در آنها خداوند (البته از نگاه اهل کتاب) مشوق خونین ترین جنگها تلقی شده است.[4]
اولین جنگ در کتاب مقدس از سوی حضرت ابراهیم صورت میگیرد، جنگی ناخواسته که به منظور نجات برادر زاده خویش جناب لوط صورت میپذیرد.[5]
با ظهور حضرت موسی، به زودی جنگ از مفهومی دفاعی خارج گردیده و به عنوان تکلیفی الهی، در کتاب مقدس مطرح میگردد.
اولین جنگ بنیاسرائیل به رهبری حضرت موسی با معجزه آن جناب به نفع بنیاسرائیل رقم میخورد و این قوم بیآنکه با لشکر فرعون درگیر شوند از چنگ آنان رهایی مییابند.[6]
اما از این پس، بنی اسرائیل به جنگ با اقوام مختلف بر می خیزند؛ جنگهایی که معمولا با برتری آنان همراه است.در طول زعامت حضرت موسی و پس از ایشان در زمان حضرت یوشع، جنگهای زیادی در می گیرد؛ جنگ با عمالیقیان، کنعانیان، اموریان، مدیانیان، اقوام هفتگانه و ... .
اما نکتهای که توجه بسیاری از منتقدان را در پی داشته است، قتل عامهایی است که در این جنگها به دستور خداوند! صورت میپذیرد.[7]
قتل عام مخالفان
کتاب مقدس، قتل عامهای فراوانی را گزارش مینماید. به مواردی چند از این گزارشها خواهیم پرداخت:
1. سرزمین حشبون
حضرت موسی تصمیم میگیرد تا با بنیاسرائیل از سرزمین حشبون عبور نماید. به همین منظور قاصدانی را نزد پادشاه آن مرز و بوم فرستاده و از وی اجازه عبور می طلبد.سیحون که پادشاه این منطقه بود از پذیرش این خواسته امتناع نمود.پس از این واقعه، بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی به آن سرزمین حملهور شده و آن را به تصرف خویش در میآورند.
گزارش کتاب مقدس از برخورد بنیاسرائیل حیرتانگیز است. آنان تمامی شهرهای آن سرزمین را فتح کرده و تمام مردم را از مرد و زن، بزرگ و کوچک، قتل عام مینمایند و حتی یک نفر را زنده نمیگذارند.[8]
2. مدیانیان
بنی اسرائیل پس از حمله به مدیان، تمامی مردان را از دم شمشیر می گذرانند.آنان پس از این کشتار، زنان و کودکان را به اسیری میگیرند و هنگام مراجعت تمامی شهرهای آنان را آتش میزنند. پس از بازگشت سپاه بنیاسرائیل، حضرت موسی با دیدن زنان اسیر خشمگین میشود و سرداران لشکر را توبیخ مینماید که چرا تمام زنها را زنده نگاه داشتید؟ بنیاسرائیل به دستور حضرت موسی تمام اسیران را قتل عام مینمایند و تنها دختران باکره را زنده نگاه میدارند.[9]
3. سرزمین باشان
بنی اسرائیل در جنگ با مردم این سرزمین موفق به فتح آن می شوند.آنان شصت شهر این منطقه را تصرف می نمایند و به دستور خداوند، تمامی این شهرها را با ساکنان آن از بین میبرند و حتی به اطفال آنان نیز رحم نمینمایند.[10]
4. اریحا، لبنه، عای، مقیده و ...
پس از حضرت موسی، نیز این کشتارها ادامه مییابد و بنیاسرائیل باز هم به نسل کشیهای خویش ادامه میدهند و پس از فتح هر شهر تمام ساکنان آن را قتل عام مینمایند. گزارش جنگهای بنیاسرائیل که (طبق گزارش کتاب مقدس) به رهبری حضرت یوشع صورت میپذیرد، در کتاب یوشع ذکر شده است.[11]
نکته قابل توجه آن است که طبق گزارش کتاب مقدس تمامی این جنگها به دستور خداوند صورت میپذیرد و آنان موظف به نسل کشی و قتل عام مردم سرزمینهای فتح شده میشوند؛ سرزمینهایی که گاه دارای جمعیت بسیار زیاد میباشند.
چنانکه در کتاب تثنیه آمده است، بنی اسرائیل از سوی خداوند مأمور میشوند تا با سرزمینهایی که حاضر به خدمت به آنان و پرداخت جزیه نیستند نبرد نمایند. آنان میبایست مردان را کشته و زنان و اطفال را به اسارت در آورند. البته ترحم به کودکان و زنان در مورد مردم چند منطقه مجاز نیست:
«اما از شهرهای این امت هایی که یهوه خدایت تو را به ملکیت می دهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار بلکه ایشان را یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را چنانکه یهوه خدایت تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز».[12]
تعداد مردم این مناطق به طور مشخص ذکر نشده است اما به طور اختصار در مورد آنان آمده است که از بنیاسرائیل بیشتر بودهاند.[13]
از طرفی با مراجعه به کتاب اعداد می توان دریافت که تنها تعداد جنگجویان بنی اسرائیل، بیش از ششصد هزار نفر بوده است.[14] بدون شک قومی که تعداد جنگجویان آنها ششصد هزار نفر بوده است دارای جمعیتی چند میلیونی باید بوده باشند.
بر همین اساس، میتوان به عظمت اقوامی که بنی اسرائیل موظف به قتل عام آنان شدهاند پی برد، چه اینکه تعداد آنها از بنی اسرائیل نیز بیشتر بوده است.
توجیه الهیاتی این جنگها
چنانکه پیشتر اشاره نمودیم، مفهوم جنگ از نگاه اهل کتاب، از عداوت مار با خداوند در باغ عدن آغاز می شود.از این پس انسانهایی که به تبعیت از شیطان میپردازند نیز به نوبه خویش در مقابل خداوند میایستند.
تمامی جنگهای بنی اسرائیل با اقوام مختلف بر همین اساس و در همین چهارچوب قابل درک خواهد بود.پرستندگان بتها و حتی تمامی کسانی که در مقابل بنیاسرائیل مقاومت مینمایند، در مقابل خداوند ایستادهاند و به دشمنی با او پرداختهاند. بنابر این جنگ با این ملتها در حکم جنگ با دشمنان خداوند خواهد بود.[15]
جنگ در عهد جدید
در عهد جدید، میتوان دو نگاه کاملا متفاوت را نسبت به جنگ و جهاد یافت.
از یک سو، حضرت مسیح از پطرس میخواهد که شمشیر خود را غلاف کند[16]، به حواریون خود میآموزد که با شریر مقاومت نکنند بلکه رخساره دیگر خود را به سوی او برگردانند[17]و می فرماید:خوش به حال صلح کنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده میشوند.[18]
اما از دیگر سو، آن حضرت با شدت تمام به مخالفت با رذایل میپردازد، به عنوان مثال ریاکاران را نکوهش میکند[19]، با تازیانهای از ریسمان، حیوانات (و شاید مردم) را از هیکل بیرون مینماید[20] و حتی از شاگردان خویش میخواهد که به هر شکل ممکن، اقدام به تهیه شمشیر بنمایند[21].[22]
گذشته از این طبق پیش بینی های کتاب مکاشفه، در آخر الزمان دجال ظهور خواهد کرد و جنگ بزرگی میان پیروان او و نیروهای الهی روی خواهد داد: «و دیدم که از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبی کاذب، سه روح خبیث چون وزغها بیرون میآیند زیرا که آنها ارواح دیوها هستند که معجزات ظاهر میسازند و بر پادشاهان تمام ربع مسکون خروج میکنند تا ایشان را برای جنگ آن روز عظیم خدای قادر مطلق فراهم آورند... و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمجدون میخوانند فراهم آوردند».[23]
این جنگ با پیروزی حضرت مسیح به پایان خواهد رسید: «ایشان با برّه[24] جنگ خواهند نمود و بره بر ایشان غالب خواهد آمد زیرا که او رب الأرباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند که خوانده شده و برگزیده و امینند».[25]
بنابر این جنگ مسیح در آخر الزمان از دیدگاه مسیحیان مسلم تلقی میشود.
یک سؤال الهیاتی و پاسخهای مسیحیان در طول تاریخ
نگاه متفاوت بخشهای عهد جدید به مسأله جنگ، این سؤال الهیاتی را فراروی مسیحیان قرار می دهد که آیا پیش از وقوع جنگ نهایی، نبرد با مخالفان جایز است؟ از گذشته تا به امروز پاسخهای مختلفی از سوی مسیحیان ارائه شده است.
به نظر میرسد که کلیسای نخستین جزء مخالفان جنگ و حتی هر گونه مبارزه بودهاند و شاید بتوان آنان را به یک معنی صلح طلب دانست. با این حال باید توجه داشت که مسیحیت نخستین، اقلیتی رنجدیده با دلمشغولیهای خاص خویش بود. بنابر این جنگ برای این اقلیت زخم خورده کاری غیر عاقلانه به نظر میرسید.
آری، تنها پس از گرایش حاکمان به آیین مسیحیت، مسأله جنگ به عنوان یک دل مشغولی، میان مسیحیان مطرح گردید.
در این زمان بود که قدیس آگوستین این سؤال را مطرح ساخت که آیا مسیحیان می توانند بدون آنکه مرتکب گناه گردند، جنگ افروزی نمایند.؟[26]
پاسخ قدیس آگوستین به این سؤال مثبت بود. از نگاه وی به کار گرفتن خشونت تا آنجایی که در خدمت اهداف مقدس باشد، مجاز است.[27]
این پاسخ به زودی از مقبولیتی عام و فراگیر در میان رهبران مسیحی برخوردار گردید.
کلیسای غرب لاتینی، با تأیید نظریه آگوستین استفاده از خشونت را تجویز کرد.رهبران مسیحی به زودی به سرکوب مخالفان پرداختند و کار به جایی رسید که به قول یک نویسنده مسیحی، کلیسای شکنجه شده تبدیل به کلیسایی شکنجهگر شده بود.[28]
در همین راستا پاپ "اوربان دوم"جنگ به نام مسیح را تجویز نمود و حتی پاپ "اینوسنت سوم"جنگ علیه همنوعان مسیحی را مجاز شمرد.[29]
فقراتی از عهد جدید که جنگ و نبرد مسلحانه را تجویز مینماید
ریشههای الهیاتی دیدگاه موافقان مبارزه مسلحانه را میتوان در بخشهایی از انجیلها و در سخنان حضرت مسیح یافت:
«گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم نیامدهام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را».[30]
«آیا گمان میبرید که من آمدهام تا سلامتی بر زمین بخشم نی بلکه به شما میگویم تفریق را زیرا بعد از این پنج نفر که در یک خانه باشند دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد»[31]
حتی مسیح در شب آخر از حواریون خواست تا شمشیر تهیه کنند اما حواریون به کلام مسیح بیتوجهی کردند و فرمان وی را اجابت نکردند[32]:
«پس به ایشان گفت: لیکن الان هر که کیسه دارد آن را بردارد و همچنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامه ی خود را فروخته آن را بخرد... گفتند: ای خداوند اینک دو شمشیر . به ایشان گفت: کافی است »[33]
با تأمل در سخنان مسیح میتوان ریافت که آن حضرت نیز اگر شرایط را مساعد میدید و میتوانست با سلاطین فاسد و کاهنان ریاکار یهود مقابله کند به جنگ و مبارزه روی میآورد اما پس از آنکه بیمهری یاران خویش را دید از این مسئله صرف نظر کرد.
البته جای این پرسش باقی میماند که آیا حضرت مسیح، تنها مبارزه با ظالمان را تجویز فرمود یا آنکه قتل عام تمام مخالفان را مجاز شمرد؟ آیا این پاسخ آرنو[34] که در سؤال از کشتار کودکان اظهار داشت: «آری همه را بکشید خدا بندگان خوب خود را باز خواهد شناخت!»[35] از نگاه مسیح قابل قبول بوده است؟
به هر روی، رهبران مسیحی در طول سالیان متمادی زعامت خویش، فرمان جنگهای خونباری را صادر نموده اند؛ جنگهایی که صفحاتی تاریک را در تاریخ بشریت رقم زده است[36].[37]
دیدگاه مخالفان جنگ
برخی از منتقدان کتاب مقدس با اعتقاد به ناعادلانه بودن مجازاتهای مقرر از یک سو و زیر پا گذاشته شدن اصول اخلاقی در جنگها از سوی دیگر، در الهی بودن برخی از این دستورات و به تبع آن در اعتبار کتاب مقدس، تردید نمودهاند.
به اعتقاد این گروه، بعضی از رسوم عهد عتیق بسیار ابتدایی یا وحشیانه و بی رحمانه است و تضاد عمیقی با اخلاقیات عهد جدید دارد.[38]
البته باید توجه داشت که کشتارهای ذکر شده در کتاب مقدس حتی برای سنتی ترین مسیحیان نیز به مسألهای حل نشده تبدیل شده است. جایگاه خشونت در عهد عتیق آنچنان غیر قابل قبول است که پاپ بندیکت شانزدهم، رهبر کنونی مسیحیت کاتولیک با شگفت آور خواندن این دستورات از آنها به عنوان داستانهایی وحشتناک یاد میکند.[39]
جنگهای عهد عتیق؛ واقعیت یا افسانه؟
مسلمانان با تکیه بر عقل و وجدان و و با استناد به منابع اسلامی، هر گونه قتل عام مخالفان از سوی پیامبران الهی را مردود میشمارند و ساحت خداوند را از چنین فرمانهایی منزه می شمارند، برخی از اندیشمندان مسیحی نیز در مورد گزارشات کتاب مقدس از این جنگها تردیدهای جدی داشته و دارند.
هانس کونگ، الهیدان و متکلم برجسته مسیحی با رد این گزارشها، ضمن اشاره به این نکته که گزارشات مربوط به این جنگها قرنها بعد نگاشته شده است، علت جعل این داستانها و افزودن آنها به کتاب مقدس را آن می داند که یهودیان می خواسته اند از این طریق به نوعی مخالفانشان را ارعاب نمایند.
وی همچنین با اتکا به مستندات تاریخی بیان می دارد که هیچ شاهدی در دست نیست که ثابت کند پادشاهی اسرائیل، تمام جمعیت یک شهر را از بین برده باشد. داستانهایی همانند داستان ایلیای نبی[40] نیز قرنها بعد نگاشته شده است و نمیتوان وثاقت تاریخی آن را اثبات کرد.[41]
محکوم کردن قتل عام و کشتار مخالفان از سوی کلیسای کاتولیک
امروزه کلیسای کاتولیک که خود روزی رهبری کشتارهای مخوف را تحت لوای دین بر عهده داشته است، نظرگاهی متفاوت را اتخاذ نموده است.
به همین دلیل، شورای دوم واتیکان نگرشی کاملا متفاوت را نسبت به جنگ اتخاذ نمود. در این شورا
کشتار دسته جمعی و قتل عام به خاطر مخالفت آن با شریعت اخلاقی محکوم گردید.[42]
البته روشن نیست که غیر اخلاقی خواندن قتل عام ( با وجود گزارشهای مکرر قتل عام در کتاب مقدس) به معنی خرده گیری بر تعالیم کتاب مقدس است و یا باید به نوعی، نفی واقعی بودن این داستانها تلقی گردد؟!