كلمات كليدي : قسطنطنيه، نيقيه، آريانيزم، ماكدونيانيزم، آپوليناريانيزم، پدران كاپادوكيا
نویسنده : محمد صادق احمدي
اعتقادنامه به آراء کلیسا گفته میشود؛ که در هنگام بروز اختلاف و دودستگی در جامعه مسیحی توسط شورایی که(تقریبا) از تمامی الهیدانان مسیحی تشکیل و در کلیسا صادر میشود و جامعه مسیحی ملزم به اجرای آن است.
اعتقادنامهها هنگامی پدید آمدند، که مناقشه اعتقادی و سیاست کلیسا پیچیدهتر شد و مسیحیان به تعریف ثابتی از راستکیشی و بدعت نیاز پیدا کردند.
اعتقادنامه، انگلیسی Creed از لغت لاتین Credo بهمعنای "باور دارم" گرفته شده و از آنرو به این نام خوانده میشود، که در زمان صدور اعتقادنامهها، در آغاز هریک از بیانیههای رسمی کلیسا کلمه اعتقاد دارم بهکار میرفت.
اعتبار اعتقادنامهها را اکثر اهالی کلیسا پذیرفتهاند؛ اما در این میان برخی گروههای بنیادگرای پروتستان، اعتبار رسمی اعتقادنامهها را رد کردهاند و معتقدند که هیچ اعتقادنامهای غیر از کتاب مقدس وجود ندارد.[1]
در هر صورت و با هر نوع نگرشی در کلیسای مسیحی، دومین اعتقادنامه که تقریبا در سراسر کلیسای مسیحی پذیرفتهشده، اعتقادنامه قسطنطنیه است.
پیدایی اعتقادنامه قسطنطنیه
پیدایی هریک از اعتقادنامهها بهصورت آنی و خلقالساعه نبوده؛ بلکه مقدماتی در بروز هریک از آنها تأثیر داشته است. در اعتقادنامه قسطنطنیه نیز عواملی دخیل بوده که در اینجا به بررسی مهمترین آنها میپردازیم.
مسیحیت تا زمان رسمی شدن این دین همواره زیر فشار و شکنجه یهودیان متعصب بود و در تمام این مدت حکومت امپراتوری روم نیز رسما مخالف آیین نوین عیسوی بود؛ تا اینکه در سال 313(311) کنستانتین بهاتفاق یکی از شرکای خود، حکم آزادی مذهب را در سرتاسر امپراتوری روم صادر کرد؛ که به اعلامیه میلان شهرت یافت.[2]
فرمان کنستانتین نسبت به آزادی مذهب، دو تأثیر عمده داشت:
1. نخست اینکه صلح و آرامش ظاهری را در امپراتوری روم برای مسیحیان به ارمغان آورد؛ اما همین امنیّت و رفع خطر، امکان مناقشات درونی را فراهم ساخت. بنابراین قرن چهارم به دوران مناقشات شدید الهیِاتی مسیحیّت تبدیل شد.[3]
2. نکته بعدی ورود پرشمار یونانیها به دین جدید بود. با ورود ایشان بخش شرقی امپراتور روم، مرکز اصلی بحثهای الهیّاتی شد. علت این مسأله این بود که یونانیها وقتی مسیحیّت را پذیرفتند، بهدنبال خدایی بودند، که در جسم انسانی تجسّد یافته باشد. زیرا ایشان بهرغم ورود به دین جدید، هنوز برخی رسوم و عقاید خرافی قدیم را حفظ کرده بودند؛ مثل اعتقاد به سه خدا، خدای جسمانی و ویژگی تقدس امپراتور؛ که از دوران قبل از مسیحیّت تا درون دوره مسیحیّت ادامه یافته بود. [4]
در این حین بین الهیدانان در رابطه با پدر، پسر و روحالقدس که از مسائل اصولی مسیحیت است، بحثهایی درگرفت. اکثر الهیدانان طرفدار بساطت و یگانگی خدا بودند و اقلیّتی که متأثر از باورهای توده مردم بودند و میخواستند مسیحیّت را مورد پسند مردم نوکیش قرار دهند، با عقیده اکثریت به مخالفت برخاستند. اما بین این دانشمندان از لحاظ دینی نهتنها توافق حاصل نشد؛ بلکه کار به مجادلات و مناظرات تلخ کشید.[5]
مسبب اصلی شورا
مسبب اصلی شورای قسطنطنیه از نزاع آریوس با الکساندر، اسقف اسکندریه بر سر تثلیث بود. آریوس سخنان الکساندر را در مسیر چندخدایی میدانست؛ در حالیکه از نظر آریوس خدا بسیط بود و یگانگه و چون روح محض بود، نمیتوانست با جهان مادی ارتباط مستقیم داشته باشد. بنابراین طبق نظر آریوس وجود یک واسطه ضروری بود. این واسطه همان پسر بود؛ که هرچند قبل از شروع زمان بهوجود آمده بود، ولی یک مخلوق بود و موجودی واسطه و جدای از پدر بود.[6]
در این بحث نهتنها به نظر اکثر الهیدانان توجهی نشد؛ بلکه برای حفظ اتحاد و یکپارچه ماندن حکومت، هم آریوس را بهشدت مورد آزار قرار دادند و هم امپراتور در این مجادله دخالت کرد و حکم به ضرر آریوس داد. این مدعا از محتوای نامهای که ویل دورانت روایت کرده و نامهای که آریوس بهعنوان شکایت از ظلمها نوشته، اثبات میشود.
پس از مناقشات طولانی اعتقادنامهای بهضرر آریوس و طرفدارانش صادر شد. اما اکثر روحانیون، خصوصا در شرق، از پذیرفتن اعتقادنامه سرباز زدند[7] و صدور اعتقادنامه نیز پایان کار آریوس و آریانیزم نبود.
پس از این تصویب، طرفداران آریوس توسط کلیسا در معرض جریمه قرار گرفتند. تمام اشکال آریانیزم مطرود گردید و آریوس نیز پس از مرگش بهدلیل انکار الوهیّت کامل کلمه(مسیح) محکوم شد. آریانیزم در شرق ریشهکن شد؛ اما در مغرب بهعنوان شکلی از مسیحیّت که از کاتولیک متمایز بود، چهارصد سال به حیات خود ادامه داد.[8]
مفاد اعتقادنامه
با روی کار آمدن تئودوسیوس در روم شرقی بهسال 379، که خود از اهالی روم غربی و از امپراتوران طرفدار اعتقادنامه نیقیّه بود، برای استقرار اتحاد در امپراتوری بهدنبال ارتباط نزدیک با اسقف روم، پاپ داماسوس، برآمد.[9] از همینرو برای نزدیکی به داماسوس، ابتدا دستور تشکیل شورایی در قسطنطنیه را صادر کرد و پس از آن مسیحیت را تنها دین رسمی امپراتوری اعلام کرد.
در خلال همین سالها گریگوری نوسایی و نازیانزوسی که از صاحبنظران مهم در کاپادوکیا بودند، به دفاع پرشور از آراء تصویبشده در نیقیه پرداختند. ایشان بهقدری از تثلیث دفاع کردند که متهم به سهخداگرایی و شرک شدند.[10]
کاپادوکیا منطقه بزرگی در شرق اروپا و غرب آسیا است؛ که در ترکیه امروزی قرار دارد و در سدههای نخستین مسیحیّت، شامل شهرهای مهمی چون قیصریه، نیسا، طرسوس و دیگر شهرها بود.
بنابراین پس از تشکیل شورا از هردوی ایشان دعوت بهعمل آمد و گریگوری نازیانزوسی نقش رهبریکننده و هدایتگر جناح ضد آریوسی را ایفاء کرد.
شورایی جهانی تشکیل شد. نقش اصلی این اعتقادنامه در حقیقت رسمیّت دادن به اعتقادنامه نیقیه بود و محصول اصلی آن چیزی جز تأکید مجدد بر مفاد شورای نیقیه نبود.[11]
با تشکیل شورا و با جدالهای فراوان که سرانجام سبب کنارهگیری گریگوری نازیانزوسی از مقام اسقفی شد، در نهایت اعتقادنامهای تصویب شد که متن آن چنین است: «ما به یک خدا، پدر قادر مطلق، آفریننده آسمان و زمین و همه چیزهای دیدنی و نادیدنی اعتقاد داریم و به یک خداوند عیسی مسیح، مولود از پدر، پیش از همه جهانها، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی؛ که مولود نه مخلوق، در یک جوهر با پدر؛ که همه چیز به وسیله او خلق شد. او که برای ما انسانها و برای نجات ما از آسمان فرود آمد و بهوسیله روحالقدس از مریم باکره مجسّم انسان شد. او همچنین بهخاطر ما در دوران پنطیوس پیلاطس رنج کشید و طبق نوشتههای مقدس، روز سوم دوباره برخاست و به آسمان صعود کرد و بر دست راست پدر نشسته است و برای داوری زندگان و مردگان خواهد آمد. ما به روحالقدس خداوند و بخشنده حیات که از پدر میآید، اعتقاد داریم؛ که همراه پدر و پسر، پرستش میشود و جلال مییابد؛ که انبیاء از او سخن گفتند و ما به یک کلیسای جامع و رسولی اعتقاد داریم. ما به یک غسل تعمید برای کفاره گناهان اعتراف میکنیم و منتظر رستاخیز مردگان و زندگی جهان آینده هستیم.»[12]
تفکراتی که در شورا طرد شد
در شورای قسطنطنیه سه نوع تفکر محکوم شد:
1. آریانیزم؛ که با وجود پدران کاپادوکیایی و دفاع پرشورشان بیش از قبل مطرود شد.
2. ماکدونیانیزم؛ در شورا، 36 نفر اسقف پیرو ماکدونیوس حضور داشتند. ایشان قائل به مخلوق بودن روحالقدس بودند. در پایان شورا و در نتیجه دخالت امپراتور در یک مسأله دینی، ایشان در اعتراض به اعتقادنامه، شورا را ترک کرد؛ اما برپاکننده شورا بهشدّت این تفکر را رد کرد.[13]
3. آپولیناریانیزم؛ که عیسی را صاحب روح انسانی نمیدانست و میگفت در عیسی بهجای روح انسانی کلمه قرار دارد و در اینصورت الوهیت و انسانیّت او تصحیح میشود. اما از نظر برپاکنندگان شورا این مسأله منجر به از بین رفتن انسانیّت او میشد.
فیلیوک
این اعتقادنامه بهدلیل تأکید مجدد بر نیقیه، به مقبولترین اعتقادنامه در میان مسیحیان جهان تبدیل شد؛ اما از نظر کلیسای شرق و غرب یک مورد این اعتقادنامه مشکل داشت و مورد تفاهم نبود: در کلیسای شرق باور بر این بود که روحالقدس از پدر صادر میشود، اما در کلیسای غرب این باور مورد قبول بود که روحالقدس از پدر و پسر صادر میشود. بنابراین در غرب رسم شد که عبارت «و از پسر» نیز به اعتقادنامه اضافه شود.[14]