كلمات كليدي : اعتقادنامه، شوراي كليسا، تمثال، نيقيّه، هيريا، يوحنا، اسلام
نویسنده : محمد صادق احمدي
اعتقادنامه انگلیسی Creed از لغت لاتین Credo بهمعنای "باور دارم" گرفته شده و از آنرو به این نام خوانده میشود؛ که در زمان صدور اعتقادنامهها، در آغاز هریک از بیانیههای رسمی کلیسا کلمه اعتقاد دارم بهکار میرفت.
اعتقادنامه به آراء کلیسا گفته میشود، که در هنگام بروز اختلاف و دودستگی در جامعه مسیحی توسط شورایی که(تقریبا) ازتمامی الهیدانان مسیحی تشکیل میشود، در کلیسا صادر میشود و جامعه مسیحی ملزم به اجرای آن است.
اعتقادنامهها هنگامی پدید آمدند، که مناقشه اعتقادی و سیاست کلیسا پیچیدهتر شد و مسیحیان به تعریف ثابتی از راستکیشی و بدعت نیاز پیدا کردند.
اعتبار اعتقادنامهها را اکثر اهالی کلیسا پذیرفتهاند و اما در این میانT برخی گروههای بنیادگرای پروتستان هستند، که اعتبار رسمی اعتقادنامهها را رد کردهاند و معتقدند که هیچ اعتقادنامهای غیر از کتاب مقدس وجود ندارد.[1]
در این میان، هفت اعتقادنامه هستند، که بهطور مشترک میان کلیساهای شرق و غرب پذیرفته شده و مقبولیّت عام یافتهاند. آخرین شورای جهانی و هفتمین اعتقادنامه، مربوط به سال 787 در نیقیّه است. به این شورا شورا نیقیه دوم نیز میگویند.
اختلاف در مورد تماثیل
اواسط قرن هشتم و با قدرت گرفتن مسلمانان، مبادی فکری ایشان تا درون جامعه مسیحی گسترش یافت و در برخی موارد که با تفکر جامعه مسیحی همخوانی نداشت، باعث ایجاد اختلافاتی درون متفکران مسیحی میشد.
یکی از این موارد بحث بر سر تماثیل بود و اینکه آیا احترام به تماثیل قدّیسان، مسیح و ... جایز است، یا نوعی بتپرستی محسوب میشود. زیرا در این مورد خاص، علاوهبر مسلمانان، یهودیان و برخی مسیحیان نیز که به کتاب مقدس آگاهی داشتند، بهیاد آیه 4 و 5 از باب 20 کتاب خروج میافتادند؛ که میگوید: «هیچ صورت تراشیده و تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است، برای خود مساز؛ نزد آنها سجده مکن و آنها را عبادت منما!.»[2]
بنابراین در سال 726 امپراتور لئوی سوم برای رفع اتهام بتپرستی از سوی مسلمانان، یهودیان و تعداد زیادی از مسیحیان، زانو زدن در مقابل تصاویر و پرستش تمثالها را ممنوع کرد و در سال 730 دستور داد، که بهجز صلیب، هرگونه تصویر و مجسمهای را از کلیسا خارج کنند.[3] این نخستین گام در تمثالشکنی در جهان مسیحیت بود. پاپ گریگوریوس دوم، جلسه شورای مذهبی تشکیل داد و فتوا صادر کرد: هرکس برخلاف احترام صورت و تمثال در کلیسا باشد از جرگه اهل ایمان خارج است. در حقیقت پاپ با این فتوا امپراتور را تکفیر کرد.[4]
اما تعدادی از مردم و برخی الهیدانان، به پیروی از یوحنای دمشقی، به طرفداری از تماثیل برخاستند. یوحنا میگفت: بحث در صور مقدس از وظایف سینودها است و قیصر، حق مداخله در آن را ندارد.[5] «چیزهای نامرئی خدا از آغاز آفرینش جهان، با کمک تماثیل مرئی میشوند ...؛ مثلا تابوت شهادت نمایشگر تابوت بانوی ما؛ مادر خداست.»[6] «ولی از آنجا که همه مردم سواد خواندن یا نوشتن ندارند، پدران مصلحت دانستند! که این حوادث مانند اعمال قهرمانی با تمثالهایی وصف شوند؛ تا یادآور کوتاهی از آن حوادث باشند ... با دیدن تصویر مسیح نه به تمثال؛ بلکه به صاحب آن تعظیم میکنیم؛ همانطور که نه به انجیل و صلیب؛ بلکه به چیزی که اینها نشانه آن هستند، تعظیم میکنیم.»[7]
بنابراین در سال 754، شورای هیریا تشکیل شد و حکم بهنابودی تمثالها داده و یوحنا را ملعون خواند. وان وورست در متنی مربوط به این شورا گزارش میدهد: «شیطان مردم را گمراه کرد؛ بهگونهای که آنان مخلوق را بهجای خالق پرستیدند. شریعت موسی و انبیاء برای نابودی این فساد، دست به دست هم دادند ...؛ شرارتپیشهگان مذکور، چشم دیدن این زینت را نداشتند و بهتدریج بتپرستی را با نام مسیحیت برگرداندند ... پس از مراجعه به کتاب مقدس درباره ظاهر فریبنده تصاویر؛ که روح آدمی را از عشق متعالی به خدا تا عشق پست و مادّی به مخلوق پایین میآورد ...، برای مسیحیان که به رستاخیز امیدوارند، تقلید از مراسم شیطانپرستان و ناسزاگویی به قدّیسانی که در شکوه فراوان میدرخشند، از طریق امری مبتذل و مرده، مجاز نیست.[8]
البته هماکنون نیز کاتولیکها و ارتدوکسها در مورد مسئله تمثال اختلاف عقیده دارنند. کاتولیکها در کلیساهای خود از تمثال استفاده میکنند؛ در حالیکه ارتدوکسها بهجای تمثال، از نقاشی بهره میبرند.
استدلال برضد تمثالپرستان
در مناقشه بین تمثالشکنان و تمثالپرستان، استدلالهایی برضد تمثالپرستان و یوحنا مطرح شد:
1. دومین حکم از احکام دهگانه، مبارزه با بتپرستی بود و تمثال هم بت محسوب میشد: «هیچ صورت تراشیده و تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است، برای خود مساز؛ نزد آنها سجده مکن و آنها را عبادت منما!.»
2. از یکسو سنّت مسیحیان اولیه، با تمثالپرستی با هر عنوانی، مخالف بود و از سویی، تمثالپرستان برای اینکه کار خود را توجیه کنند، خود را به کلیسا منسوب کردند؛ اما از آنجایی که هیچ سنّت کلیسایی، دیدگاه ایشان را تایید نمیکرد، به سنن شفاهی و غیر مکتوب متوسل شدند و پرستش تمثالها را از سنن غیر مکتوب کلیسا معرفی کردند و حال آنکه اطلاعات ایشان نادرست بود.[9]
3. تمثالپرستان به تمثالها، بهعنوان کتبی برای اشخاص عامی و بیسواد مینگریستند و آنها را راهی برای آشنا ساختن مردم عادی با حقایق روحانی میدانستند؛ اما در مقابل، تمثالشکنان بر این باور بودند، که اشخاص عامی و بیسواد نمیتوانند، بین پرستشی که نثار یک تمثال میشد و پرستشی که نثار خود خدا میشد، تمایز قائل شوند. بنابراین این عمل، سرانجامی جز بتپرستی نداشت.
4. هردو گروهی که در این مناقشه باهم درگیر بودند، سعی میکردند طرف مقابل را به بدعتکار بودن در این مورد متهم کنند؛ مخصوصا تمثالشکنان، تمثالپرستان را متهم میکردند که تا قرون قبل، کلیسای مسیحی با هرگونه بازنمایی خدا یا عیسی مسیح مخالف بود؛ اما با کم شدن اهمّیت بتپرستی بهعنوان رقیب مسیحیت، مسیحیان تمثالپرست، از برخی آیینهای بتپرستان تأثیر گرفتند و برخی از استدلالهای ایشان را در مورد تمثالها پذیرفتند.[10]
تشکیل شورای نیقیه در سال 787
علیرغم برگزاری شورای هیریا، که دیدگاه تمثالشکنان را اختیار کرد؛ امّا هنوز این نزاع بهطور کامل برطرف نشده بود و در طول سالیان متمادی و در پی به تخت نشستن امپراتوران مختلف، برخورد با این جدال نیز شکل متفاوتی بهخود میگرفت. در سال 787 و با روی کار آمدن امپراتور بعدی که مخالف دیدگاه شورای هیریا بود، شورای جدیدی در نیقیّه برگزار شد. در این شورا، برخلاف شورای قبلی، اعتقادنامهای تصویب شد که پرستش تماثیل را برخلاف دستور کتاب مقدّس، جایز شمرد.
وان وورست قسمتی از متن این اعتقادنامه را اینگونه آورده است: «ما با اطمینان و دقت تمام، تصمیم گرفتهایم، تماثیل محترم و مقدّس عیسی مسیح و بانوی بیعیب و فرشتگان مکرّم و همه قدّیسان و انسانهای پارسا، چه در نقاشی یا موزاییک و سایر مواد مناسب، درست مانند صلیب در کلیسای مقدس قرار داده شود ...؛ زیرا احترامی که بهصورت ادا میشود، به صاحب صورت میرسد و هرکس که صورت را گرامی دارد، اصل آن را گرامی میدارد.»[11]
جالب اینکه، پس از این شورا نیز کشاکش و تغییر موضع در مورد این مسأله ادامه یافت و نزاع به پایان نرسید؛ سرانجام در سال 843، تمثالپرستان بر تمثالشکنان غلبه کردند. امروزه نیز در اولین یکشنبه ایام روزه بزرگ کلیسای ارتدوکس، این واقعه بهعنوان پیروزی راستدینی جشن گرفته میشود.
در نهایت و در پایان بررسی یکایک آموزههایی که در مسیحیت نخستین مردود شدند، بازهم با این سؤال گریدی مواجه میشویم که باتوجه به اینکه چنین تعلیماتی در بسیاری از مکاتب فکری اولیه وارد شد؛ حال اگر این عقاید بدعتآمیز! درست باشد، در اینصورت مسیحیّت آنگونه که گسترش یافته، ممکن است، کاملا از آن منبع اصلی منحرف شده باشد و اگر اینگونه باشد، آیا این انحراف، اتّفاقی است یا از روی طرح و نقشه؟[12]