دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پل تیلیخ paul Tillich

No image
پل تیلیخ paul Tillich

كلمات كليدي : تيليخ، اگزيستانسياليسم، الهيات دفاعي، افسانه مسيح

نویسنده : محمد صادق احمدي

  پس از عصر اصلاحات در قرن شانزده، دنیای مسیحی خود را با اندیشه‌ها و مکتب‌های جدید الهیاتی روبرو می دید. قرن هفده آغاز دوره روشنگری بود و ظهور نگرش‌های جدید کلامی به همین سبک ادامه داشت.

در قرن نوزده یکی از این مکتب‌های کلامی ظهور کرد و الهیات مسیحی را با وجود متکلمان قدرتمندش به شدت متاثر از خود کرد. این مکتب اگزیستانسیالیسم[1] (هستی گرایی) نام داشت.

  اگزیستانسیالیسم‌ها کمتر دارای یک برنامه کلی بودند و بیشتر دارای طرز رفتار و تمایلات خاص بودند. به عنوان مثال برای ایشان "هستی" دارای مفهوم خاصی است. این نگرش در پی آن نیست که این شخص یا فلان چیز وجود دارد بلکه به این امر علاقه‌مند است که ما به عنوان انسان باید زندگی کنیم.

به طور خلاصه در تمام تعاریف هستی‌گرایانه یک نکته اساسی دیده می‌شود و آن اینکه هر انسانی در محدوده زمان وجود یا هستی دارد و تصمیماتی می‌گیرد که با توجه به زمان محدود او باید مهم باشند.

  یکی از این هستی‌گرایان که از متکلمان مسیحی شهیر به شمار می‌رود پل تیلیخ است که با ورود به دنیای الهیات نوع نگرش به الهیات را دگرگون ساخت. [2]

 

تیلیخ و لرزش ارکان مسیحیت[3]

  پل تیلیخ در سال 1886 در ایالت براندنبورگ آلمان دیده به جهان گشود. پدر او کشیش یک کلیسای لوتری بود و همین امر او را به فراگیری الهیات علاقمند کرد. او سال‌های نخستین زندگی خود را در مرز بین شهر و روستا گذراند و این امر سبب برخورد او با چند فرهنگ متفاوت شد.

  تیلیخ برای فراگیری الهیات به تحصیل در دانشگاه‌های برلین، توبینگن، هال و برسلو مشغول شد تا اینکه نخستین دکترای خود را در سال 1911 از برسلو و در سال بعد دومین دکترای خود را از دانشگاه‌هال دریافت کرد. در همین هنگام جنگ جهانی اول شروع شد و تیلیخ به عنوان کشیش در ارتش مشغول خدمت شد. از سال 1919 به بعد تیلیخ به تدریس در دانشگاه‌های برلین، ماربورگ، درسدن، لایپزیک و فرانکفورت پرداخت و سمت‌های پیشین خود را نیز حفظ کرد.

  در این دوره در آلمان علاقه شدیدی به فلسفه و ایدئالیزم وجود داشت. در این سال ها تیلیخ به تدریج به سوسیالیزم دینی و هستی‌گرایی علاقه‌مند شد. این مساله او را در دو مرحله با چالشی جدی مواجه کرد. از یک سو با توجه به هستی‌گرایی در جهان الهیات سر و صدای زیادی بپا کرد و از سویی با نگرش سوسیالیستی خود، درگیر مشکلات سیاسی شد. زیرا با بروز و ظهور حکومت هیتلر در آلمان خدمات دانشگاهی و تحقیقاتی او خاتمه یافت و در سال 1933 به سبب داشتن افکار سوسیالیستی تحت آزار نازی ها قرار گرفت.

 

فرار تیلیخ

  در سال 1933 تیلیخ چهل و هفت ساله به آمریکا مهاجرت کرد و با کمک‌های رینهولد نیبور (Reinhold Niebuhr) در دانشگاه الهیاتی یونیون نیویورک به عنوان استاد الهیات فلسفی پذیرفته شد. او پس از مدتی پس از چند سال با پشتکاری که داشت به عنوان استاد تمام وقت منصوب شد.

 

تابعیت آمریکا

  پل تیلیخ در سال 1940 از آلمانی بودن استعفا داد و به تابعیت آمریکا در آمد. او تا سال 1954 هم چنان استاد دانشگاه یونیون بود و در این زمان پس از بازنشسته شدن یه عنوان استاد دانشگاه‌ هاروارد انتخاب شد. بعد از اندکی به مقام استادی دانشگاه شیکاگو هم دست یافت.

تیلیخ همچنان به امور تحقیقاتی و آموزشی مشغول بود تا اینکه در سال 1965 و پس از دریافت پانزده درجه دکتری درگذشت. [4]

 

اندیشه‌های تیلیخ

  پل تیلیخ الهی‌دانی فیلسوف است که در کارنامه خود سابقه تحقیقات، موعظه‌ها و تدریس‌های فراوانی دارد و از نسل اگزیستانسیالیسم‌ها و تقریبا آخرین اندیشمند مهم ایشان تلقی می‌شود؛ از این رو آگاهی بر نظریات و نقدهای او از اهمیت بسزایی برخوردار است:

1- افسانه مرگ مسیح :

  با توجه با اینکه تیلیخ در فضای آزاد اندیشی قرن نوزده آلمان تحصیل کرد نظری به دور از تعصب در مورد رستاخیز و مرگ عیسی ارائه می دهد. تیلیخ معتقد بود که «بین محبت و عدالت الهی نمی‌تواند تضادی وجود داشته باشد و کفاره به هیچ وجه مفهوم جزایی ندارد که بتواند غضب خدا را برطرف کند. مردم علیرغم مرگ مسیح و نه به دلیل آن بخشیده می‌شوند.

این جمله که «خدا انسان شده است» متناقض نیست بلکه فاقد معناست. گزارشات کتاب مقدس در مورد مصلوب شدن مسیح غالبا گزارشاتی متضاد و افسانه‌ای است. در عین حال در مورد رستاخیز مسیح نیز این تصور که تمام ملکول‌های بدن عیسی زنده شده تصوری احمقانه و کفرآمیز است و در واقع معنای آن این است که عیسی در ذهن شاگردان به مقام رفیع مسیح بودن برگردانده شد.»

2- مسیحیت و دوران معاصر: [5]

  تیلیخ معتقد بود که الهیات باید حقیقت مسیحیت را متناسب با هر عصر و زمان بیان کند. او در کتاب معروف خود، «الهیات نظام‌مند» می‌گوید: یک نظام الهیاتی باید دو نیاز اساسی را برآورده سازد: نخست بیان حقیقت پیام مسیحیت و سپس تفسیر و تعبیر این پیام برای هر نسل جدید. الهیات بین دو قطب نوسان می‌کند؛ یعنی بین حقیقتی ابدی که بنیادش است و نیز شرایط شخص در زمانی که حقیقت ابدی در بطن آن باید درک شود.

3- مسیحیت و حذف زواید:

  پل تیلیخ از این جهت با آزاد اندیشان موافق بود که دین باید مورد بررسی دقیق عقلی قرار بگیرد. او نقادی کتاب مقدس را بطور کامل قبول داشت[6]. او از این جهت با راست دینی مسیحی مخالف بود که حقایق ابدی را با ظرف زمانی به هم می‌آمیزد و الهیاتی را که مربوط به گذشته است برای زمان حال به کار می‌گیرد.

تیلیخ حتی با الهیات بارت و امثال او نیز مخالف بود. زیرا معتقد بود که ایشان با اینکه پیام تغییر ناپذیر انجیل را با الهیات سنتی یکی نمی‌انگارند اما به اندازه لازم به شرایط زمان حاضر بها نمی‌دهند. [7]

4- تردید در گزارش‌های انجیل:[8]

  پل تیلیخ حقیقی بودن و عینی بودن همه گزارش‌های انجیل را مورد شک و تردید قرار داد و یا رد کرد. او معتقد بود که آنچه ایمان مسیحی ارائه می‌دهد حقایق واقعی نیست، بلکه نمادهایی است که از طریق آنها می‌توان در وجود جدید شرکت کرد.

5- الهیات دفاعیاتی:[9]

  تیلیخ پرداختن به الهیات دفاعی را ضروری می‌دانست. از نظر او الهیات کریگماتیک بارت و دیگران در نهایت موجب می‌شود که پیام انجیل بر کسانی که در عصر حاضر زندگی می‌کنند «مانند سنگی فرود آید».

از نظر او عدم تعادل موجود در الهیات کریگماتیک باید بوسیله الهیات دفاعی تصحیح می‌شد. از نظر تیلیخ الهیات دفاعی به سوالاتی که در شرایط عصر حاضر مطرح می‌شوند با قدرت پیام ابدی و توسط ابزارهایی که شرایط حاضر مطرح کرده است؛ پاسخ می‌گوید. الهیات دفاعی هم چنین در پی یافتن روشی است که پیام ابدی و شرایط عصر حاضر را با هم پیوند دهد بدون اینکه یکی از این دو را مضمحل سازد.

البته در مورد خود تیلیخ باید گفت که نظر برخی از محققان این است که تیلیخ در دامی افتاده که خود آن را تشریح کرده است؛ به این معنی که او عناصر حقیقت ابدی را قربانی شرایط معاصر کرده است.

6- خدا؛ دلبستگی و هدف نهایی:

  او در مورد خدا معتقد است که خدا آن چیزی است که در نهایت برای ما اهمیت دارد و هدف غایی ماست.

تیلیخ با توجه به اینکه متکلم و فیلسوفی بود که شرایط متفاوتی را در زندگی پشت سر گذارده و از استادی والا مقام تا طرد شدن را در آلمان و استادی مجدد را در آمریکا تجربه کرده، بنابراین صاحب اندیشه‌های ممتاز در الهیات و فلسفه است اما تمامی نظریات او خصوصا در مورد فلسفه در این مختصر نمی‌گنجد.

 

آثار تیلیخ

  از تیلیخ کتاب‌ها و رساله‌های بسیاری برجا مانده و این غیر از موعظه‌های اوست که به صورت کتاب چاپ شده‌اند. برخی از مهم ترین آراء او نیز در همین کتاب ها بیان شده‌اند. مثلا درباره "الهیات نظام‌مند" او باید گفت که این کتاب سه جلدی که مهم‌ترین اثر تیلیخ به شمار می‌رود با دیگر کتب الهیات تفاوت بنیادین دارد. در این کتاب، کمتر به آیات کتاب مقدس برمی‌خوریم و بیشتر از آنکه اظهار نظر مبتنی بر ایمان دیده شود، تبیین‌های فلسفی از ایمان مسیحی دیده می‌شود؛ مثلا بعد از معرفی خدا به عنوان «آنچه دلبستگی غایی ماست» او را نه یک وجود(که می‌تواند وجود داشته باشد و نیز می‌تواند وجود نداشته باشد) بلکه خود وجود معرفی می‌کند و تصدیق وجود او همان قدر عملی خدا ناباورانه است که انکار وجود او.

جدای از این کتاب سایر کتب تیلیخ مثل تزلزل ارکان، وجود خدا، پروتستانتیزم، شجاعت بودن، ژرفای وجود و دیگر کتاب‌های او نیز از درجه بالای اثرگذاری بر مخاطبان برخوردار بودند و در نوع خود بی‌نظیر بودند.

 

کلیسای مسیحی و تیلیخ

  با توجه به آزادی نسبی که در دوران اخیر در کلیسا حاصل شده و همچنین با توجه با اندیشه‌های بنیان افکن تیلیخ، در مورد او نظریات مختلفی وجود دارد.

برای نمونه جی. اچ. تاوارد متکلم کاتولیک در مورد او می‌گوید: «مسیح شناسی تیلیخ یک مسیح شناسی بسیار ضعیف است که ممکن است مورد قبول هندوها و بودایی‌ها باشد، آنها ممکن است نظریات تیلیخ را بپذیرند مگر آن قسمت که فقط عیسی و نه هیچ کس دیگر مسیح است.»[10]کنت هامیلتون نیز در مورد او می‌گوید: «اگر نظام فکری تیلیخ را به طور کلی در نظر بگیریم آن را مخالف انجیل مسیحی خواهیم یافت.»[11]

  از طرفی نویسندگان الهیات مسیحی مثل تونی لین و کالین براون نیز که در مقدمه کتاب‌های خود وعده عدم قضاوت و فقط نقل تاریخ را داده‌اند در زمان روایت از تیلیخ در مورد او داوری کرده و او را محکوم می‌کنند.

  از طرف دیگر نگرش تیلیخ در میان عالمان مسیحی پیروان بسیاری را برانگیخته است. مثلا جان رابینسون و دون کیپوت پس از چند دهه فراموشی تیلیخ با حرکت در امتداد خط فکری تیلیخ به نگرشی مشابه نگرش تیلیخ دست یافته‌اند گرچه از طرف افراطی‌های منتقد تیلیخ که فقط مسیح را خدا می‌دانند محکوم به الحاد و بی‌خدایی شده‌اند. [12]

مقاله

نویسنده محمد صادق احمدي
جایگاه در درختواره ادیان ابراهیمی - مسیحیت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

فردریک شلایر ماخر Friedrich Schleiermacher

فردریک شلایر ماخر Friedrich Schleiermacher

معمولا هر پدیده سنّتی وقتی با یک جریان جدید مواجه شود، اگر باهم هم‌خوانی نداشته باشند، هیچ‌یک، دیگری را نمی‌پذیرند و هر دو نافی هم می‌شوند. در بررسی تاریخ کلیسا، اعم از کاتولیک و پروتستان، نیز دقیقا به‌همین تقابل می‌رسیم؛ تقابل دیدگاه‌های سنّتی و مدرن.
No image

شراب Wine

No image

پاپ ویگیلیوس Pope Vigilius

No image

صخره Petros, Cephas

No image

ماروزیا MAROZIA

پر بازدیدترین ها

No image

معجزات عیسی

مریم مقدس  Saint Mary

مریم مقدس Saint Mary

No image

کتاب مقدس Bible

No image

آناباپتیسم Anabaptism

Powered by TayaCMS