كلمات كليدي : لسينگ، الهيات طبيعي، الهي دان، كليسا، ادبيات، فلسفه، رايماروس
نویسنده : محمد صادق احمدي
اندیشههای متفکران همیشه تاریخ را متأثر از خود کرده است. در همین راستا آراء و نظریات متألّهان و اندیشمندان مسیحی نیز تاثیرات عمیقی بر حیات اجتماعی، سیاسی و دینی روزگارشان برجای نهاده است و درک تاریخ تحول بسیاری از جوامع غرب، بدون بررسی آثار این دانشمندان ممکن نیست. برای مثال آراء و اندیشههای مارتین لوتر، بانی اصلی جنبش اصلاح دینی، در عین حال که تحوّلی اساسی در الهیات مسیحی پدید آورد، به تغییرات اجتماعی و سیاسی عمیقی نیز در اروپا منجر شد و پیامدهای جنبش اصلاح دینی بر همه ارکان تمدّن اروپا؛ چه ابعاد دینی آنها و چه غیر دینی، تأثیرات مهمّی برجای گذارد.
آثار برخی از این متفکران، صرفا جنبه الهیّاتی و آثار برخی دیگر رنگ و بوی فلسفی دارد؛ در حالیکه برخی از ایشان به زندگی عملی و تجربیّات عرفانی توجه بیشتری نشان میدهند.
یکی از این اندیشمندان مسیحی که برای متألهان مسلمان و یهودی نیز تا حدودی آشناست، لسینگ است.
لسینگ، ادیب و الهیدان
لسینگ ادیب نامدار آلمانی و نویسنده کتاب "ناتان حکیم(Nathan der Weise)" در سال 1729 متولد شد. ناتان حکیم(1779)، گرانبهاترین و زیباترین شاهدمثال ارزشدهی به فرهنگ غیر مسیحی و غیر اروپایی بوده و سرمشق مبارزه در برابر تعصبّات مذهبی بهشمار میرود.
نام او در تاریخ ادبیّات آلمان مشهورتر از تاریخ فلسفه است؛ زیرا در پایهریزی درام آلمانی نقش مهمّی داشت.
لسینگ مهمترین شخصیت در دوره روشنگری آلمان است و گرچه بیشتر به نمایشنامهنویسی و منتقد ادبی و هنری بودن مشهور است، اما برابر با تحقیقات جدید مشخص شده که نفوذ او بر الهیّات نوین بسیار فراگیر بوده است.
گوتهلد افرایم لسینگ فرزند یک کشیش پیرو کلیسای لوتری راستکیش بود. او در 17 سالگی به دانشگاه لایپزیک رفت تا به مطالعه الهیّات بپردازد؛ ولی بهزودی الهیّات را برای رسیدن به خواسته و اشتیاق حقیقیاش(تئاتر) رها کرد. در چهلسالگی به سمت کتابداری دوک برونزویک در ولفن بوتل برگزیده شد. این مسأله بعدها برای او خیلی فایده داشت؛ زیرا وقتی اسنادی را انتشار داد که موجب خشم کلیسا شد، این اسناد را منتسب به همین کتابخانه کرد.
او در سالهای پایانی عمر خود، دست به انتشار سلسله مطالبی از آثار "رایماروس" زد؛ که در آنها، عیسی را شخصی پرحرف و متعصب بهتصویر میکشد، که به وضع غمانگیزی دچار میشود و پس از مرگش شاگردانش وانمود میکنند، که او از قبر برخواسته و به آسمان صعود کرده است. پس از این مطلب رایماروس نتیجه میگیرد، که مسیحیّت یک فریب عظیم است و این مسأله باید علنی شود.[1]
لسینگ پس از انتشار این مباحث و برپایی جدال، همواره در حال فعالیّت برای اثبات دعاوی خود بود؛ تا اینکه در سال 1781 و در حالیکه 52 سال بیشتر نداشت، درگذشت.
قرن هجده، اوج روشنگری
در قرن هجده اعتقاد عام بر آن بود که مسیحیّت، دینی ساده است که به اجرای وظایف اخلاقی محدود میشود. نکته رایج در این قرن این بود، که انسان به کمک عقل خود قادر است به حقایق دین دست یابد و دین، صرفا بین انسان و خدا مطرح است؛ در نتیجه کوششی فردی است. کلیسا نیز مؤسسهای افتخاری و اختیاری است.
قرن هفده و هجده در تاریخ اروپا و تاریخ مسیحیّت از سوی دیگری نیز بسیار حائز اهمیت است. در این دوره، بسیاری از آموزههای سنّتی کلیسا بهسبب تجربی نبودن طرد شدند. متفکران روشنفکر این دوره، علیرغم اختلافهایی که داشتند، در امور بسیاری، دارای نظریات مشترک بودند و همین امر ایشان را از پیشینیان و آیندگان ممتاز کرد. نخستین تفکّر مشترک این بود که دین در اساس، مساألهای عادی است.
در آن زمان تمایل فراوانی برای پایین آوردن دین و مسیحیّت به سطح چند اعتقاد انگشتشمار وجود داشت. آیینها و شعائر دینی را غالبا بیفایده و حتی انحرافی و مخاطرهآمیز میشمردند. جان لاک به طرفداری از مسیحیت استدلال میکرد که وحی مسیحی، مراسم پرتکلّف و دست و پاگیر یهودیان و کشیشان را منسوخ کرده است.
بنابراین پرواضح است، که سده هجدهم که لسینگ در آن زندگی میکرد، سدهای ضد روحانی و ضد کلیسا بود؛ تا جاییکه مسیحیت کلیسایی را، ابزاری در دست کشیشان حقهباز! میدانستند. ولتر این احساس را چنین بیان میکند: «نخستین مقّدس، نخستین رذلی بود که به نخستین سادهلوح برخورد.»[2]
آراء و اندیشههای لسینگ
1. ادبیات درام؛ لسینگ در ورطه ادبیات آلمان، نقش مهمی ایفاء میکند. او درام آلمان را از تبعیّت کورکورانه از تراژدی کلاسیک فرانسه آزاد ساخت و این روش جدید را معرفی کرد، که بهجای پرداختن به پادشاهان و اشراف، نمایشنامه درباره طبقه متوسط نوشته شود.
2. اثبات دین با تجربه شخصی؛ لسینگ برای اثبات دین از گزارههای تاریخی کمک بسیاری گرفت؛ البته فقط به حقایق تاریخی اکتفا نکرد؛ بلکه برای این امر، او ادعا می کرد "تجربه شخصی معنویتی"، که بهواسطه حقایق تاریخی بهدست میآید نیز اهمیت بسیاری دارد.[3]
لسینگ در این زمینه میگوید: «نبوتهای تحققیافتهای که من تجربه میکنم چیزی است و نبوتهای تحققیافتهی صرفا تاریخی، امر دیگری است ... اگر در زمان عیسی میزیستم، شکی نیست که در آنصورت پیشگوییهایی که در شخص او تمثّل یافته بود، مرا کاملا مجذوب خود میکرد. در صورتیکه او را واقعا در حال انجام دادن معجزات دیده بودم ...؛ اما من در سده هجده زندگی میکنم که در آن، دیگر معجزه اتفاق نمیافتد ...؛ بنابراین اگر این دلیل، ... امروزه کاملا منسوخ شده است ...، چگونه میتوان انتظار داشت که همان واقعیت باورنکردنی را که مردم 16 تا 18 قرن پیش، مشتاقانه باور میکردند، فردی چون من که امروزه بهطور قطع فاقد آن درجه از رغبت و انگیزه است، با همان حدّ از وثاقت و اعتبار باور کنم؟.»[4]
3. اتمام دوران عهد جدید؛ لسینگ معتقد بود، که هر کتاب درسی یا تعلیمی، محدود و مخصوص به زمان معیّنی است. عهد قدیم جای خود را به عهد جدید داده است ... اکنون نوبت آن است که کتابی جدید از عالم قدس نازل شود. آن کتاب حتما خواهد آمد! لسینگ از ورای مسیحیت چشم بهراه چیزی بود که آن را "انجیل جاوید" مینامید؛ کتابی که برای دستیابی به استقلال اخلاقی است و انسان را از کتاب مقدّس فعلی بینیاز میکند ....[5]
4. اسلام و یهودیت؛ لسینگ یکی از دانشمندانی است، که تا حدّی تعصبهای قومی را کنار نهاد. او در کتاب ناتان حکیم، نقش نماینده دانای اسلام را به صلاحالدین ایوبی میدهد.[6]
او در این راه، خصوصا به یهودیت خدمت بزرگی نموده است. "موسی(موشه) مندلسون" که در دوران تاریک یهودیستیزی کلیسا، با استفاده از زبان آلمانی، مقدمات جذب یهودیان در جامعه آلمان را فراهم کرد، با دوستی لسینگ و به پشتوانه او بود؛ که توانست این خدمات بزرگ را به سرانجام برساند. لسینگ از مندلسون بهعنوان الگوی ناتان حکیم بهره برد.[7]
5. چیستی مسیحیت؛ در زمان لسینگ در رابطه با چیستی مسیحیت سه نظریه مطرح بود؛
نخستین نظر این بود که مسیحیّت شکل انحطاطیافته دیانتی اصیل است. بنابراین شری است که باید ریشهکن شود. در این دیدگاه، که متعلق به اکثر فیلسوفهای فرانسه و مورخ شهیر " گیبون" است، نفوذ مسیحیّت، عمدتا مخرّب و تعالیم آن خرافههایی جعلی بهنظر میآمد. شعار مشهور ایشان این بود، «مرگ بر این رسوای بدنام»؛
دیدگاه دوم، مسیحیّت را همچون دینی طبیعی میشمرد که اگر از بدعتهای تاریخیاش تصفیه شود، در پرتو عقل، همانند بازنوشتهای از دین طبیعی اصیل، در اختیار عموم خواهد بود. این نظریه مربوط به دئیسمهای مثبت بود.
دیدگاه سوم، مسیحیت تاریخی را از دین طبیعی جدا میکرد؛ به اینصورت که اولی را نمونهای متعالیتر میشمرد.
لسینگ، با اینکه مسیحیت تاریخی را از دین طبیعی، متمایز قلمداد میکرد، ولی آنرا دیانتی کامل محسوب نمیکرد؛ بلکه آنرا گامی تاریخی، در راه رسیدن به دین کامل جهانی که در آینده خواهد آمد، در نظر میگرفت.[8]
6. نقد مسیحیت از طریق دلالت تاریخی معجزات؛ لسینگ مسیحیّتی را که بهوسیله معجزات ثابت میشود، رد میکند و دلیل دیگری برای پذیرش آن بهکار میگیرد. او میگوید: «چنانچه اعتراضی به این گزاره که "عیسی از مرگ به زندگی برخاست"، نداشته باشم، آیا ناگزیرم که برمبنای آن، اینرا نیز صحیح بشمارم، که خدا دارای پسری است هم جوهر خود؟.» اما دلیل او برای پرداختن به تعالیم مسیح، خود آن تعالیماند؛ یعنی حقایق معنوی که گوتهلد در این تعالیم دیده، او را به آن مقیّد میکند.[9]
آثار گوتهلد
در میان آثار پرشمار لسینگ، برخی از آثار، از اهمیّت خاصی برخوردارند؛ زیرا دربردارنده نظریات او هم هستند. از این میان به برخی از مهمترین آثار وی اشاره میشود:
1. بر ضد گوتزه؛ پس از انتشار آثار رایماروس توسط لسینگ، گوتزه که کشیش اعظم هامبورگ بود، از انتشار این تعالیم و پاسخ لسینگ به مخالفان، بهشدت احساس خطر کرد و انتقاداتی را متوجه لسینگ ساخت. لسینگ از انتقاد گوتزه برآشفت و مجموعه مقالاتی را با عنوان بر ضد گوتزه، منتشر ساخت که بهگفته نویسندگان، نشانه استعداد پرخاشگری او بود. جالب اینجاست، که در بحث نقد تاریخی کتاب مقدس، الهیدان شهیر، شلایر ماخر نیز جانب لسینگ را گرفت و به مخالفت با گوتزه برخاست.[10]
2. پرورش نژاد بشر؛ لسینگ در این کتاب، به بحث در مورد مسیحیّت میپردازد و بیان میکند که مسیحیت، دین کامل و نهایی نیست؛ بلکه دینی است که بشر را در رسیدن به هدف نهاییاش، گامی به جلو میبرد؛ بنابراین مسیحیت دیانتی اصیل نیست؛ زیرا جانشین یهودیّت شد و دیانتی نهایی هم نیست؛ زیرا جای خود را به دین جهانی آینده خواهد بخشید.[11]
3. درباره مقاصد عیسی و پیروانش؛ لسینگ در سال 1778 این اثر مشهور خود را منتشر کرد تا به تماشای جنجالی که در نتیجه انتشار آن ایجاد میشد، بنشیند. او در این کتاب در صدد اثبات این نکته است، که نبوّت و معجزات که راهی برای اثبات آنها در دست نیست، نمیتوانند ثابتکننده حقایق مسلّم عقلانی باشند.[12]
4. در اثبات روح و اقتدار؛ منظور لسینگ از روح و اقتدار، مسیح و قدرت غالبش در آوردن معجزه است. هدف اصلی او در این کتاب، همانند دیگر نوشتههایش، نقد بر اثبات مسیحیّت از راه تاریخی و معجزه است.[13]
کلیسا و لسینگ
لسینگ بهخاطر پرداختن بیش از حد به نقد مسیحیت، طبیعتاً مورد حمله بسیاری از پیروان کلیسا از سه قرن پیش تاکنون بوده است. نمونه شاخص این هجوم در زمان حیات لسینگ، گوتزه است.
برای روشنشدن تلقّی بسیاری از متألهان مسیحی معاصر در مورد او به یک نقل قول از کالین براون اکتفا میکنم: «الهیّات فلسفی لسینگ کوششی برای اثبات حقانیّت مسیح نبود؛ بلکه تلاشی بود برای خودداری از جدی گرفتن شخصیت مسیح به روشهای گوناگون.»[14]